#یا_حسین_ادرکنی
"رجزخوانی در محرم حسینی"
بنویسید که فتحِ دگری، در راه است
فتح اینبار، بدستِ قدَری در راه است
بنویسید که شیطان بزرگ است به رَجم
که فروپاشیِ فرعون تری در راه است
بعدِ نابودیِ صهیون، همه آمادهی رزم
که به اربابِ سَخیفَش، سقَری در راه است
گذر از فتنهی دجّال، جگر میخواهد
با علمدارِ محرم، جگری در راه است
مُتمَسِّک، چو بنامِ اَبی عَبدِاللّهیم
از اَباالفضل، یقیناً نظری در راه است
شک نداریم که در، روضهی ارباب حسین
بعد از این سینهزنیها، خبری در راه است
عاشقانش، نَه تنی و نَه سری میخواهند
مرگِ مردانِ خدا را، هنری در راه است
پای دل میطلبد، تا که نبینی خود را
گذر از جان و جهان را سفری در راه است
راه نزدیک کن از، پرچمِ لبَّیک حسین
آری از راهِ میانبُر، گذری در راه است
پرچمِ مِشکیِ ما، طبق روایات همان...
پرچمی هست، که با آن ظفری در راه است
سِپرِ ماست اِمامی، که خودش بیسِپر است
بعدِ یافاطمه، دفعِ خطری در راه است
یاعلی گویان، در جبهه، به خط باید زد
که ز سلطان نجف، دفعِ شری در راه است
به ولینعمتِ خود،،، تا به رضا مینازیم
ز خراسان، مددِ بیشتری در راه است
وسطِ معرکه هم، تیغِ بیان میخواهد
رجزِ زینبیون را، اثری در راه است
گوشِ دل، باز کن و صوتِ حجازی بشِنو
یا لِثاراتِ لبِ دادگری در راه است
□ □ □
رو به سجاده و تسبیح و مناجات بیار
شبِ تاریکِ شما را، سحری در راه است
با تَضرُّع دلِ شب. ناله و زاری بایست
که اجابت، ز پیِ چشم تری در راه است
روضهی مَشک بخوان و مدد از اَشک بگیر
که به رهبر، مدد راهبری در راه است
رفت کفِّین ز کف، مَشک به دندان بگرفت
گفت بیدست بجنگم، که سری در راه است
یااَخا گفت و به صورت، به زمین خورد، که دید
قد کمان مادری از دردسری در راه است
#محمود_ژولیده ✍
#مقاومت_اسلامی
#ایران_حسین_تا_ابد_پیروز_است
تیر۱۴۰۴/محرم۱۴۴۷
.
.
#حضرت_قاسم_علیه_السلام
.
ای قاسمم چه زود عمو! قد کشیده ای
بر خاک، با هجای تنت مَد کشیده ای
شیرینتر از عسل شده لعل لبان تو
گردد هنوز دور دهانت زبان تو
جان میدهی مقابل چشم عدوی من
سخت است دست و پا زدنت پیش روی من
این سینه بسکه ضربهی ناکار خورده است
حالا شبیهِ سینهی مسمار خورده است
پا میکشی به روی زمین، مردِ آسمان
پیش عمو بخاطر اهل حرم بمان
اینگونه رفتنِ علی اکبر مرا نکشت
آتشفشانِ داغِ برادر مرا نکشت
از بسکه تیر بر بدنت کارگر شده
شکلِ شهادتِ تو شبیهِ پدر شده
بابا تمامِ عمر، جگر پاره بود و حال
پاره جگر شدی و بنام تو خورده فال
از لابلای سینه شکسته، دلِ تو ریخت
از زخمهای تو، همه آب و گلِ تو ریخت
راحت نمیتوان، بدنت را به خیمه برد
باید کشان کشان، بدنت را به خیمه برد
سینه به سینه، میکِشَمَت پشت مرکبم
بر روی شانه، میبَرمَت پیش زینبم
ماندند کودکانِ گُلَم بیقرار تو
چشمانِ خیسِ اهلِ حرم انتظار تو
رفتی ولی توان مرا با خودت مبر
نیروی زانوانِ مرا با خودت مبر
این کوفیان که رحم ندارند بر حرم
بعد از شما دگر که نمانند محترم
بعد از تو و علی، فقط عباس مانده است
در خیمه چند، دسته گلِ یاس مانده است
قاسم، به اهلِ خیمه دعا کن که بعدِ ما
تا شام و کوفه هیچ ندارند آشنا
وقتی در انتظار جوانان شهادت است
در انتظار اهل خیامم اسارت است
#حضرت_قاسم علیه_السلام
#محمود_ژولیده
.
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
از چه ای آب فرات از تو لبی تر نشده؟
قطره ای از تو، به کام علی اصغر نشده؟
از تو سیراب طیورند و وحوشند، ولی
ذره ای از لب عطشانِ حرم تر نشده
نالهی العطش از اهل خیام است بلند
دلت ای موجِ خروشان ز چه مضطر نشده؟
آب مهریه ی زهرا و از این دریا هیچ...
جرعهای سهمِ لبِ غنچهی کوثر نشده
رحمی ای قوم، که نوزادِ رباب عطشان است
تا کنون آهِ دلی مرهم مادر نشده
حرمله خنده مزن، بچهکُشی نیست هنر
کودکی تا به کنون، اینهمه پرپر نشده
مَردِ جنگی نشده طفکِ نورس، تا حال...
هدفِ تیر سهشعبه گُلِ حنجر نشده
غبغبِ کودکِ شش ماهه چقدر است مگر
قدِّ این تیرِ سهپر، قامت اصغر نشده
زادهی فاطمه حیران، وسطِ میدان ماند
هیچ فرمانده به جنگ، اینهمه مضطر نشده
سر به یک دست، بدن مانده روی دستِ دگر
قبری آمادهی این، یک ذره پیکر نشده
این همان ذبحِ عظیم است که قرآن فرمود
هیچ قربانی از این ذبح که برتر نشده
سری از کوچکی از ناحیهی صورتِ خود
بر سرِ نیزه به اندازهی این سر نشده
#حضرت_علی_اصغر علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#محمود_ژولیده
.
#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
رفتی و عقدهی مُثلِه شدنت مانده هنوز
بر لبِ لعل تو لفظِ سخنت مانده هنوز
تا صدای تو شنیدم، جگرم ریخت بهم
جای شُکر است، لبِ قلوه کَنَت مانده هنوز
جملهی یااَبَتایت، به حرم پیچیده
که خداحافظیِ پُرمحنت مانده هنوز
من ز پا، پیشِ تو افتاده و زانو زدهام
شادی و هلهلهی اَهرمنت مانده هنوز
این چه وضعی است که در صورتِ تو میبینم
که فقط بوسهگهی سَهمِ مَنَت مانده هنوز
اثرِ مُشت و لگد، بر سر و رویت پیداست
جای دستی، به رخِ یاسَمَنت مانده هنوز
آه، مَه پارهی من! شِبهِ رسول اللهم!
بر لبت، ناطقِ شِکّرشِکنت مانده هنوز
یوسفم! گرگ صفتها، چه دریدند ترا
اِرباً اِربا شدی و پیرهنت مانده هنوز
چیزی از این تنِ صدپاره نمانده، اِلّا
یک بیابان، چو عقیقِ یمنت مانده هنوز
جسمِ قسمت شدهاَت را به کجا باید جُست؟
خود بگو! پس چقدَر از بدنت مانده هنوز؟
چقدَر قطعهی جسمت سرِ نیزه ست علی
چقدَر تکهی نیزه به تنت مانده هنوز
جانِ بابا پسرم! یک نفَسِ دیگر باش
لَختی از خونِ جگر، در دهنت مانده هنوز
بسکه از نیزه تمامِ تنِ تو پوشاندست
نیزهها بر تو، بجای کفنت مانده هنوز
تا حرم با چه توانی ببرم نعشِ ترا
گرچه تشییع به سوی وطنت مانده هنوز
منتقم آید و یک روز تقاصَت گیرد
با خدا موسمِ عَهدِ کهنت مانده هنوز
#حضرت_علی_اکبردعلیه_السلام
#محمود_ژولیده
.
#شام_غریبان_امام_حسین
#روضه_شام_غریبان
برخیز یابنَ بوتراب از خاکِ صحرا
بنگر به حال خواهرت، فرزند زهرا
دانم که در گودالِ خون باشد تنِ تو
با سر مهیا شد، به کوفه رفتنِ تو
وقتی سرت را از قفا دیدم بریدند
پیراهنت را از تنت بیرون کشیدند
دشمن ز عریان کردنت، قصدی دگر داشت
از خجلَتِ ما در چنین وضعی، خبر داشت
میخواست شرمنده کند آل علی را
خاموش در مقتل کند نوری جلی را
نورِ تو پرپر هم، بر این عالم بتابد
با جسمِ بیسر هم، به این عالم بتابد
دانم هواست هست، بر اشکِ یتیمان
داری هوایم را، در این شام غریبان
□ □ □
تو در میانِ مقتل و من در اسارت
شد دستِ دشمن باز بی تو، بر جسارت
حالا دگر کرب و بلا، دشتِ بلا شد
آل علی، بر حصرِ دشمن مبتلا شد
در کربلا امشب شده صادر، دو دستور
آنسو هجوم، اینسو فرار از خیلِ مامور
مشعل بدستان حملهور گشتند هر سو
یک محرمی، در بینِ این نامحرمان کو
از حکمِ غارت، چارهای خواهر ندارد
چشم تو روشن، دخترت معجر ندارد
دستانِ غارتگر، به چادرها رسیدند
سوی حریمت، با تفاخرها رسیدند
با قهقه. دنبال دخترها نمودند
با هلهله، از خود تشکرها نمودند
وقتِ فرار، از پا یتیمانت فتادند
در گودیِ خندق، اسیرانت فتادند
جمعی، میانِ جمعِ عدوان گیر کردند
یک عده، در خارِ مغیلان گیر کردند
در خارها مانده، سهساله دختر تو
در خیمهها مانده، گُلِ پیغمبر تو
برخی ز طفلان گم شدند، ای وایِ زینب
شاید که زیر سُم شدند، ای وایِ زینب
گشتم بقدری، زیرِ خار و بوتهها را
شاید کنون پیدا کنم، گلدستهها را
از ترس و وحشت، نوگلان پژمرده بودند
دیدم به زیرِ بوتهها، دِق کرده بودند
حالا ببین، زینب نشسته نافله خوان
از پا فتاده، دست بسته، نافله خوان
یکسو بدنها در بیابان، مانده بیسر
یکسو اسیران دربدر، با دیدهی تر
بنگر سکینه، بیقرار و نوحهخوان است
یاد عمو مویه کنان و نغمهخوان است
گوید رباب: این غصه را باور ندارم
حالا که آب آزاد شد، اصغر ندارم
در پیشِ چشمِ مضطرِ ما، خیمهها سوخت
گهواره هم غارت شد و چندین عبا سوخت
از پاره پاره کردنِ قرآن چگویم
از گوشهای پارهی طفلان چگویم
در بینِ غارت رفتهها، انگشترم بود
چندین لباسِ دستدوزِ مادرم بود
چیزی نمانده جز تو و ما، در بیابان
غارت زده مائیم حالا، در بیابان
#محمود_ژولیده
.
#نوحه_سنتی
#حضرت_عباس
#شب_نهم_محرم
یابنَ اَميرالمؤمنين، اَنتَ الاَمیری
عمری زمین خوردم که تو، دستم بگیری
من نوکر پیر توام
عمری زمینگیر توام
عباس اباالفضل
عباس اباالفضل
دیگر قبولم کن مرا دریاب اباالفضل
قربانی اَم کن در رهِ ارباب، اباالفضل
بابَ الحوائجِ حرم
نذر حسین، جان و سرم
عباس اباالفضل
عباس اباالفضل
یاسیدی، از بسکه آقایی اباالفضل
هر تشنه را، پیوسته سقایی اباالفضل
لب تشنهی جام توام
دیوانهی نام توام
عباس اباالفضل
عباس اباالفضل
ساقی تویی، لب تشنه طفلان حسینند
بعد از تو آواره، یتیمان حسینند
سرگشتهی زهرا شوند
غارت در این صحرا شوند
عباس اباالفضل
عباس اباالفضل
پرچم نمیماند زمین بیتو سپهدار
زینب علمداری کند بیتو علمدار
حرامیان غارتگرند
معجر ز سرها میدرند
عباس اباالفضل
عباس اباالفضل
وقتی که از بالای نی، خون گریه کردی
دیدی اسیران را که محزون گریه کردی
دیدی حرم را، در بلاست
منزل به منزل، کربلاست
عباس اباالفضل
عباس اباالفضل
دیدی پس از یک اربعین ناقهسواری
برگشته زینب از سفر، با آه و زاری
کرده نهان آلاله را
در شام غم سهساله را
عباس اباالفضل
عباس اباالفضل
#محمود_ژولیده ✍
.👇
.
#امام_سجاد_علیه_السلام
روزیکه صوتِ نالهی اَلشامِ تو رسید
یک روحِ تازهای به قیامِ حرم دمید
نهضت به کوفه شکل گرفت و زِ شهرِ شام
سبکِ جدیدی از دَم و نوحه، بما رسید
اشکِ غیورِ تو، سخن از شامِ غم که گفت
بر نیزه، رنگِ چهرهی عباس هم پرید
معلوم شد، مصیبتِ اَعظم چه بوده است
وقتی به شهرِ چِشم چِرانها قَدَت خمید
وای از هجومِ تیرِ نگاهِ حرامیان
وَز حرفهای زشت، که ناموستان شنید
از آستینِ پاره، که ناچار شد حجاب
وَز کوچهای که، اهلِ خطا بَرده میخرید
عمامهاَت که سوخت، از آن شعلههای بام
خندید با تمامِ توان، دشمنِ پلید
بدجور خصمِ فاطمه، قلب ترا شکست
ای لعنتَت به حرمله و خولی و یزید
نگذاشت بعدِ واقعهی شصت و یک دگر
روزی، بنی امیه به عنوانِ روز عید
بازار شام بود، که جانِ ترا گرفت
چل سال از دو دیدهی تو، خونِ دل چکید
والله، ای امام زمانِ پس از حسین
در کربلا اسیری و در شامِ غم شهید
□ □ □
نقشِ تو، تازه بعدِ اسارت شروع شد
فریاد با سلاحِ دعا و بکا، شدید
گه میشدی، به دیدنِ قربانی یادِ آب
تا تیغ را به حنجره، قصاب میکشید
میدیدی آب و یادِ لبِ کودکِ رباب
هر رهگذر، به اشکِ روان میشدی پدید
کرب و بلا، به نهضتِ اَشکت ادامه یافت
طعمِ غمی که عمهی مظلومهات چشید
کاخِ یزیدیان شده ویران ز خطبهاَت
شد روسیاه ظالم و مظلوم روسفید
این بود آن قیام فزایندهای که شد
در بینِ مؤمنین سببِ فرصتی جدید
حتی غلامهای خریداری تواَند
شاگردهای مکتب آن سَرورِ شهید
لشکر برای یاری دین پرورانده ای
امت شدند، هر یک از آن لشکرِ امید
ای قُوتِ غالبت نمک و نان، چنان علی
اَنبان بدوش، بهرِ فقیران شدی نوید
#شهادت_امام_سجاد
#محمود_ژولیده
#امام_حسین_شهادت
#تنور_خولی
#و_رؤیای_صادقه_دختر_امام_حسین_در_زندان_کوفه
بود حیران دختری در خواب ناز
دید اسراری در آن رویای باز
دید بابا را به چشم پرگهر
در میان مطبخی ببریده سر
صاعقی آمد سوی کاشانه ای
طور سینا شد تنور خانه ای
هودجی همراه جبریل امین
از جنان آورد زهرا را غمین
آمدند از آسمان با شور و شین
آسمانی ها به دیدار حسین
آن خلیل ، آن نوح ، آن عیسی بود
آن پریشان ، آدم ، آن موسی بود
آشنا این ناله و این زمزمه است
این پیمبر ، این علی ، این فاطمه است
بود در مطبخ چه سوزان هیئتی
رأس بابا داشت چندان هیبتی
بر لب قاری چه آیاتی بود؟
کز نگاه انبیاء باران رود
بود بر آن سر نگاه فاطمه
عالمی را سوخت آه فاطمه
حیدر از آوای زهرای بتول
داشت احوالی پریشان و ملول
احمد مختار بس رنجیده بود
شانه اش لرزان ز اشک دیده بود
حاضران از آه زهرا ناله دار
حال مجموع ملائک بیقرار
در میان آن همه امواج نور
جای زینب بود خالی در تنور
صبر هم آمد در آن مجلس به تنگ
آدم آمد از بنی آدم به ننگ
آنچه مخفی بود آنجا شد عیان
آنچه اسرار است یکجا شد بیان
روضه های کشف الاسرار حسین
می دمید آنجا به محفل شور و شین
آن یکی برخون حنجر می گریست
وان یکی بر گونه تر می گریست
دخترک چون دامن زهرا گرفت
روی دامان رأس بابا را گرفت
ناگهان از خواب خوش بیدار شد
نیمه شب گویای آن اسرار شد
ریخت چون اوضاع زندان را به هم
عمه او را برد در آغوش غم
#محمود_ژولیده
#امام_حسین_شهادت
#تنور_خولی
امام بود، ولی پیکرش به مسلخ بود
سر بریدۀ او در میان مطبخ بود
چگونه بود که باید امامِ قرآنی
تنور را کند از روی خویش نوررانی!
چگونه بود که کوفه امام را نشناخت
و یا شناخت ولی دینِ خود بدنیا باخت!
سَری که زینت اسلام و جان زینب بود
چه شد که داخل خورجین خولی آنشب بود
تنورِ گرم، سرِ خسته، هیزمش بِستر
محاسنِ پرِ خون بود، غرقِ خاکستر
تلاوت پسر فاطمه چنان پیچید
که سوز نغمۀ قرآن به آسمان پیچید
پیمبر و علی و مجتبی و زهرا را
نه، بلکه جذب خودش کرد اهل بالا را
ز انبیاءِ ٱولوالعزم، بسته صف اینجا
و تا فحولِ ملائک به گِرد خون خدا
به سر زنان، همه اهل جنان عزادارند
زمین و اهل همه آسمان عزادارند
رسید در وسط آنهمه نوا و خروش
أنابنُ فاطمه از آن سرِ بریده بگوش
أنالحسین، أنابنُ نبی، أناالعطشان
أناالغریب، أنابنُ علی، أناالعریان
صدای نالۀ زهرا بلندتر شده بود
شبی به گریه گذشت و دگر سحر شده بود
و جای زینب کبری در این سحر خالی
نبود تا که ببیند چه حال و احوالی
اگر چه دیدنِ رأس الحسین قسمت شد
هِلال یک شبِ زینب به نیزه رؤیت شد
#محمود_ژولیده
#امام_حسین
#اسارت
#شام
اسرار نهان را سر بازار كشیدند
آتش به دل عترت اطهار كشیدند
دروازۀ ساعات كه در شأن حرم نیست
ناموس خدا را سوی انظار كشیدند
بازار یهود آبروی اهل حرم رفت
از پیرهن پارۀ ما كار كشیدند
با سوت و كف و هلهله و رقص و جسارت
دردِ دل ما را همه جا جار كشیدند
تا خواست، تماشایی مان كرد ستمگر
با بی ادبی در بر حضّار كشیدند
ای كاش كه چون كوفه غم سیلی مان بود
ما را به سوی مجلس كفار كشیدند
ای كاش فقط سنگ به سرها زده بودند
بر گریۀ ما قهقهه بسیار كشیدند
هر بار كه بی عاری شان خنده بما زد
زخمی به دل حیدر كرار كشیدند
ای سهل بگو از صدقه سوخت دل ما
خون از جگر احمد مختار كشیدند
از مردمشان پست تر اینجا خودشانند
خون بود كه از چشم علمدار كشیدند
با این كه خدا، حافظ ناموس خودش بود
با حرف كنیزی به جگر خار كشیدند
از مجلس بیگانه به ویرانه كه بردند
فریاد سر عصمت دادار كشیدند
ما را پس از آن بزم شراب اشك نمانده
بس چوب به لب های گهر بار كشیدند
با رأس بریده سخن این بود دمادم
یك آیه بخوان ،كار به اغیار كشیدند
این شام بلا لكّۀ ننگی است به تاریخ
اسرار نهان را سر بازار كشیدند
#محمود_ژولیده
#حضرت_رسول_شهادت
از بس نبی به شخص علی التفات داشت
حتی در احتضار هم از این صفات داشت
خود چشمۀ حیات ولی تشنۀ علی است
گویی از او ارادۀ آب حیات داشت
بوی علی شفای غم و درد مصطفاست
ورنه رسول ، پیش از اینها وفات داشت
سینه به سینه اش دَم آخر نهاد و گفت:
هر کس که حیدریست در عالم نجات داشت
هذیان نداشت خاتم پیغمبران به لب
ذکر علی در آن قلم و آن دوات داشت
محراب را چو غیرِ علی دید در نماز
او را به غِیظ بر حذر از آن صلات داشت
محراب را به شأنِ علی دیده بود و بس
آن رهبری که وقت رکوعش زکات داشت
#محمود_ژولیده
#امام_رضا_شهادت
تحت نظر بودم، ولیعهدی کجا بود؟!
در نقشهی قتلم عدو، از ابتدا بود
هر بار یک فتنه برایم دست و پا کرد
کی گفته اصلاً دشمنم بی دست و پا بود
سَیّاستر بود از معاویه، به مکرش
غافل از اینکه با علی، دست خدا بود
میخواست صدجا آبرویم را بریزد
گویا نمیدانست، عالَم با رضا بود
در بحث علمی خواست، منکوبم نماید
اما به لطف حق، ظفر از آنِ ما بود
هرچند خیلی تهمت از خویشان شنیدم
با صبر بر این دردها، کارم دعا بود
در خانهام دشمن نفوذی داشت حتی
هم در حضر، هم در سفر، درد و بلا بود
آخر ز جامِ زهر، زهرش را فرو ریخت
یک لحظه دنیا، پیشِ چشمم کربلا بود
در راه، تا پنجاه بار، از پا فتادم
حالم شبیهِ مادرم، در کوچهها بود
در حجرهی دربسته، چون مقتل خزیدم
تنها فراشم، قطعهای از بوریا بود
با یاد جسمی قطعه قطعه، گریه کردم
اینجا برای جسم من چندین عبا بود
خواهر به بالینم نبود، اما پسر بود
برعکس اما کربلا، بابا بجا بود
قاتل برایم گریهها میکرد، اما
در اصل همچون هلهله، در نینوا بود
با یادِ جسمِ اِرباً اِربا، جان سپردم
ذکر لبم، یالَیتَنا یالَیتَنا بود
#محمود_ژولیده