بسم الله الرحمن الرحیم
قصیدهوارهای برگرفته از
خطبهی منا حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
به مناسبت حرکت قافلهی کربلا
#امام_حسین_علیه_السلام
منم حسین که دین زنده از قیام من است
که راه و رسم وفا تا ابد به نام من است
به چشم دل بنگر یا به گوش جان بشنو
هزار پند در آیینهی کلام من است
منم که دشمن ظالم، رفیق مظلومم
بدان مبارزه با ظلم در مرام من است
« الا وَ نُظهِرَالاِصلاحَ فی بِلادِالله »
که در مسیر خدا استوار، گام من است
کمر به کینهی هر اهل باطلی بستم
ولی به محضر هر اهل حق سلام من است
به دست حاکم جور و ستمگر افتاده
نجات دین خدا فکر صبحوشام من است
دوام امر به معروف و نهی از منکر
تمام دغدغههای علیالدوام من است
منم که غیر خدا نیست در دلوجانم
اگر همای سعادت بهروی بام من است
من از تبار رسول خدا و فاطمهام
منم که آیهی تطهیر در مَقام من است
آهای قوم! من از نسل آن کسی هستم
که گفته بود؛ فقط نان جو طعام من است
مرا به منصب دنیایتان نیازی نیست
چرا که در دل هفتآسمان مُقام من است
مگر مباهله از خاطر شما رفتهست؟
مگر حدیث نبی غیر احترام من است؟
کسی که ظاهر دنیا فریب داد او را
بدیهی است بگوید: «جهان بهکام من است»
برای ترس و طمع از کسی حذر نکنید
فقط برای خدا...، حجت تمام من است
« وَ قَد تَرَونَ عُهودَک بِعَینَه مَنقوضَه »
خوشم که جام بلای الست، جام من است
بگو برای هزاران بلا مهیا باش
بههرکسی که بگوید علی امام من است
« وَ مَن تَخَلَّفَ عَنّی فَلا یَنالُ الفَتح »
به عالمی برسانید این پیام من است
دمی که مهدی آل رسول میآید
شروع لحظهی موعود انتقام من است
#مجتبی_خرسندی
#عید_قربان
#مثنوی
🔹کعبۀ دل🔹
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
که من، مرآت نور ذوالجلالم
عروس پردۀ بزم وصالم
مرا دست خلیل اللَه برافراشت
خداوندم عزیز و نامور داشت
نباشد هیچ اندر خطۀ خاک
مکانی همچو من، فرخنده و پاک
چو بزم من، بساط روشنی نیست
چو ملک من، سرای ایمنی نیست...
مقدس همتی، کاین بارگه ساخت
مبارک نیَّتی، کاین کار پرداخت
در این درگاه، هر سنگ و گل و کاه
خدا را سجده آرد، گاه و بیگاه
«أنا الحق» میزنند اینجا در و بام
ستایش میکنند اجسام و اَجْرام
در اینجا عرشیان تسبیحخواناند
سخنگویان معنی، بیزباناند...
در اینجا رخصت تیغآختن نیست
کسی را دست بر کس تاختن نیست
نه دام است اندر این جانب نه صیاد
شکار آسوده است و طائر آزاد
خوش آن استاد کاین آب و گل آمیخت
خوش آن معمار کاین طرح نکو ریخت...
مرا زین حال بس نامآوریهاست
به گردون بلندم برتریهاست
بدو خندید «دل» آهسته، کای دوست
ز نیکان، خود پسندیدن نه نیکوست
چنان رانی سخن، زین تودۀ گِل
که گویی فارغی از کعبۀ دل
تو را چیزی برون از آب و گل نیست
مبارک کعبهای مانند دل نیست
تو را گر ساخت ابراهیم آذر
مرا بفراشت دست حیِّ داور
تو را گر آب و رنگ از خال و سنگ است
مرا از پرتو جان، آب و رنگ است
تو را گر گوهر و گنجینه دادند
مرا آرامگاه از سینه دادند
تو را در عیدها بوسند درگاه
مرا باز است در، هرگاه و بیگاه
تو را گر بندهای بنهاد بنیاد
مرا معمار هستی، کرد آباد...
تو جسم تیرهای، ما تابناکیم
تو از خاکی و ما از جان پاکیم
تو را گر مروهای هست و صفایی
مرا هم هست تدبیری و رایی
در اینجا نیست شمعی جز رخ دوست
وگر هست، انعکاس چهرۀ اوست
تو را گر دوست دارند اختر و ماه
مرا یارند عشق و حسرت و آه
تو را گر غرق در پیرایه کردند
مرا با عقل و جان، همسایه کردند
در این عزلتگه شوق، آشناهاست
در این گمگشته کشتی، ناخداهاست...
چه محرابیست از دل با صفاتر
چه قندیلیست از جان روشناتر...
خوش آنکس، کز سر صدق و نیازی
کند در سجدگاه دل، نمازی...
#پروین_اعتصامی
#عید_قربان
#امام_حسین علیهالسلام
#قصیده
🔹خلیل یَأمُرُنی وَ الجَلیل یَنهانِی🔹
کویر خشک حجاز است و سرزمین مناست
مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست
به هرکه مینگرم در لباس احرامش
دلش به جانب کعبهست، رو به سوی خداست
یکی به جانب مسلخ برای قربانی
یکی روانه به دنبال یوسف زهراست..
یکی به خیمه ندای الهی العفوش...
یکی دو دیدهاش از اشک شوق چون دریاست
یکی به امر خداوند سر تراشیده
یکی دو دست دعایش به سوی حق بالاست
سلام باد بر آن مُحرم خداجویی
که روح بندگی از اشک دیدهاش پیداست..
سلام باد به اخلاص و صدق ابراهیم
که بهر ذبح پسر همچو کوه، پابرجاست
سلام باد به ایثار و عشق اسماعیل
که سر به دست پدر داد و خویش را آراست
وجود او همه تسلیم محض پا تا سر
که دست شست ز جان و سر و، خدا را خواست
کشید تیغ ولی آن گلو بریده نشد
فتاده بود به حیرت که عیب کار کجاست
به تیغ گفت ببر! تیغ گفت ابراهیم!
خدات گفته نبر! گر برم خطاست خطاست
«خلیل یَأمُرُنی وَ الجَلیل یَنهانِی»
هوالعزیز، همانا که حکم، حکم خداست
چه امتحان عظیمی چه صدق و اخلاصی
تو از خدا و خداوند از تو نیز رضاست
مباد تیغ کشی بر گلوی اسماعیل
که این پسر پدر بهترین پیمبر ماست
درست اگر نگری در وجود این فرزند
جمال نفس رسول خدا، علی پیداست
گذار خنجر و دست ذبیح خود بگشا
که ذبح اعظم ما ظهر روز عاشوراست...
بدان خلیل که تنها ذبیح ماست حسین
که بهر داغ لبش چشم عالمی دریاست
ذبیح ماست حسینی که جلوهگاه رخش
تنور و نیزه و دیر و درخت و تشت طلاست
ذبیح ماست شهیدی که تا صف محشر
تمام وسعت ملک خداش بزم عزاست
سلام خالق و خلقت به خون پاک حسین
که زخم نیزه و خنجر به پیکرش زیباست..
به جز ز اشک غمش دل کجا شود آرام
به غیر تربت پاکش کدام خاک، شفاست؟
به یاد دست علمدارش آهِ ماست علم
برای آن لب خشکیده چشم ما سقاست
به غیر وجه خدا «کُلُّ مَن عَلیها فان»
یقین کنید همانا حسین، وجه خداست
به یاد خون گلوی حسین تا صف حشر
سرشک «میثم» اگر خون شود همیشه رواست
#غلامرضا_سازگار
#با_کاروان_حسینی
#خروج_کاروان_از_مکه
#غزل
🔹بهار اگر برود🔹
دگر چه باغ و درختی بهار اگر برود
چه بهره از دل دیوانه یار اگر برود
حجاز، بر قدِ سروِ که تکیه خواهد کرد؟
به سوی دشت طف آن کوهسار اگر برود
مگر به معجزه، زمزم نخشکد از گریه
مُراد این همه چشم انتظار اگر برود
چگونه ماه به گِرد زمین طواف کند
دلیل گردش لیل و نهار اگر برود
بعید نیست شغالان به شهر پای نهند
امیر و شیرِ عرب، زین حصار اگر برود
به زیر تیغ ستم کار کاهلان زار است
حسین یکّه به آن کارزار اگر برود
ز غم دو چشم پیمبر به خون شود غرقه
به پای طفلی از این زمره خار اگر برود
شب جماعت کوفی سحر نخواهد شد
سرش به نیزه سوی شام تار اگر برود
پس از حسین، به خون، شیعه مشق خواهد کرد
به ظلم سر نسپارد به دار اگر برود
#علیمحمد_مؤدب
#با_کاروان_حسینی
#خروج_کاروان_از_مکه
#غزل
🔹هواى نينوا🔹
شيعيان! ديگر هواى نينوا دارد حسين
روى دل با كاروان كربلا دارد حسين
از حريم كعبۀ جدّش به اشكى شُست دست
مروه پشت سر نهاد امّا صفا دارد حسين
مىبرد در كربلا هفتاد و دو ذبح عظيم
بيش از اينها حرمت كوى منا دارد حسين...
او وفاى عهد را با سر كند سودا ولى
خون به دل از كوفيان بیوفا دارد حسين...
آب را با دشمنان تشنه قسمت مىكند
عزّت و آزادگى بين تا كجا دارد حسين...
دست آخر كز همه بيگانه شد، ديدم هنوز
با دم خنجر نگاهى آشنا دارد حسين
شمر گويد گوش كردم تا چه خواهد از خدا
جاى نفرين هم به لب ديدم دعا دارد حسين
اشک خونين، گو بيا بنشين به چشم «شهريار»
كاندرين گوشه عزايى بىريا دارد حسين
#سیدمحمدحسین_شهریار
#عید_سعید_قربان
حیران علی مرتضی کن ما را
مهمان علی مرتضی کن ما را
حالا که رسیده عید قربان یارب
قربان علی مرتضی کن ما را
#سیدمجتبی_شجاع
#تضمین_غزلی_ازمهدی_جهاندار
#غدیر
عهدی شکسته شد غم آن ماجرا که هست
مَن کنتُ را غدیر نخواندی، منا که هست
پیمان ببند فرصت قالو بلی که هست
"باشدعلی خدا نه، ولی ناخدا که هست
بعدازخدا بزرگ همه ماسوا که هست"
ناد علی بخوان و بگو یکصدا علی
فریاد کن به ماذنه ، حیّ علی علی
هم فاطمه است حیدر و هم مصطفی علی
"بعدازخدا و بعد رسول خدا ،علی
ساقی است گرشراب نداری بیا که هست"
یک یا علی است فاصله از عشق تا علی
یوسف ! چه غم زمکر زنان ، باش با علی
وا میشود تمامی درها به یا علی
"لشگر گشاعلی است ومشکل گشاعلی
فرمانروا که بود و شه لافتی که هست"
هم مبتدای عاشقی ماست هم خبر
در کوچه اش یتیم و اسیرند رهگذر
دور کریمهاست گدایانِ بیشتر
"ما سائل رکوع علی نیستیم اگر
او اِنّما ولیّکم الله ِما که هست"
گفتی علی خداست نه آیینه ی خداست
پس هرچه از بزرگی او دم زنم رواست
هم ابتدای صبح قیامت هم انتهاست
"محشرصفی ز وسعت آغوش مرتضاست
ای عاشقان هجوم نیارید جا که هست"
نقّاش ، حیدر است که عالم منقّش است
مهرش حلول کرد به جان و دلم نشست
دل عاشق علی است، در این حُب دو آتشه است
"عاشق گناهکار اگر شد درآتش است
اما حسابش ازهمه عالم جداکه هست"
تاریخ را سپرد به ما ، رفت مصطفی
قرآن ورق ورق شد و عترت جدا جدا
آتش به در رسید و همان شد که مرتضی...
"فرق علی شکافت،بخون خفت مجتبی
عباس من ! صبور بمان کربلاکه هست"
زهرا نفس کشید که جان داشت از علی
فریاد اگر کشید زبان داشت از علی
بازو ، کبود بود و نهان داشت از علی
" آن بی نشانه ای که نشان داشت ازعلی
دل بیقرار یافتنش هرکجا که هست "
شاعر : #محسن_ناصحی
#غدیرخم
بسم علی حضرت رحمان علی
باطن نورانی قرآن علی
نفس علی روح علی جانعلی
منکر تو نیست مسلمان علی
بنده الله شدم با علی
یا علی یا علی و یا علی
کیست علی آینهدار خدا
جان نبی بود و نگار خدا
بوده به دستش همه کار خدا
در دل ما هست کنار خدا
ای نجفت کعبه دلها علی
یاعلی و یاعلی و یاعلی
هرکه نشد خوار درت خوار شد
حب تو میزان شد و معیار شد
خال لبت کعبه سیار شد
شیعه تو اصل و نسبدار شد
خورده به قنبر نسب ما علی
یاعلی و یاعلی و یاعلی
صدق تویی صادق و اصدق تویی
حیدری و قادر مطلق تویی
فاتح کارزار خندق تویی
حکم رسول است فقط حق تویی
پس همه باطلند الا علی
یاعلی و یاعلی و یاعلی
گوش بفرمان لبت آفتاب
حب تو ایمان شد و بغصت عذاب
باتو حساب بدی ام بی حساب
جای نبی در شب هجرت بخواب
گفت نبی بین خطرها علی
یاعلی و یاعلی و یاعلی
سنگ تو بر سینه زدن دین ما
نوکریت مذهب و آیین ما
سر بزنای شاه به تدفین ما
کاش بیایی دم تلقین ما
زود به دادم برس آنجا علی
یاعلی و یاعلی و یاعلی
روی جهاز شتران ماه شو
روشنی آخر این راه شو
کوری آن چند نفر شاه شو
رخبنما و، ولی الله شو
نیست کسی غیر تو مولا علی
یاعلی و یاعلی و یاعلی
آه که هنگام عداوت شد و..
بر، ولی الله خیانت شد و..
پشت علی خلوت خلوت شد و..
پشت در خانه قیامت شد و..
گفت در آن فاجعه زهرا علی..
یاعلی و یاعلی و یاعلی
#سیدپوریاهاشمی
#عیدقربان
امام باقر (علیهالسّلام) فرمودند:
«ما مِن یَومِ عَیدٍ لِلمُسلِمینَ اَضحَیً وَلا فِطرٍ اِلّا و هُوَ یُجَدِّدُ اللهُ لآلِ مُحَمَّدٍ فِیهِ حُزناً. قالَ: قُلتُ: وَ لِمَ ذلِک؟ قالَ: اِنَّهُم یَرَونَ حَقَّهُم فی اَیدی غَیرِهِم؛
هیچ عید فطر و قربانی نیست، مگر آنکه با آمدن آن غم و اندوه اهل بیت (علیهالسّلام) تجدید میشود. راوی علت این موضوع را پرسید که امام (علیهالسّلام) پاسخ داد: چراکه آنان حق خود را در دست دیگران میبینند.»
تهذیب الاحکامشیخ طوسی ج۳ صفحه ۲۸۹
شادیم همه که موسم عْید شده
امّا غم اهل بیت تجدید شده
یک عمر گرفته جای حق را؛ باطل
یک عمر اسیر کفر، توحید شده
آقای غریب ما چرا در صحراست
گویا که به دشت و کوه تبعید شده
از کودکی اش به شهر غربت رفته
چون زندگی اش همیشه تهدید شده
یارب برسان امام ما را دیگر
بنگر که غم فراق، تشدید شده
عجّل لولیّک الفرج می خوانیم
این ذکر به سینه ،نور امّید شده
یک روز ندا رسد که شب کرده غروب
هنگام طلوع فجر ِجاوید شده
وقتی که شود آل سقیفه نابود
شادیم همه که موسم عید شده
🌸 #عید_سعید_قربان مبارک باد
عید قربان است، رو بر درگه یزدان کنید
در منای عشق جانان، نفس را قربان کنید
عید قربان است روز امتحان بندگی
مثل اسماعیل با جان روی بر جانان کنید
عید قربان است، روز تابش مهرِ یقین
با فروغی از یقین، جان را پُر از ایمان کنید
عید قربان است روز شوق و روز سرنوشت
دامن از گلهای اشکِ شوق، گلباران کنید
عید قربان روز عید و روز پیمان بستن است
در چنین روزی وفا بر عهد و بر پیمان کنید
عید قربان جلوهای از روز تسلیم و رضاست
جان و دل تسلیم امر حضرت جانان کنید
میزبان آفرینش میهمانی میدهد
از ره اخلاص، خود را بر خدا مهمان کنید
در محیط بندگی با عشق و ایمان و یقین
توشهای آماده بهر برزخ و میزان کنید
زآفتاب حشر ایمن میشوید، امروز اگر
رو به سوی آستان عترت و قرآن کنید
در چنین عید بزرگی از خداوند کریم
آرزوی وصل مهدی، در شب هجران کنید
چون «وفایی» دل به دریای ولایت افکنید
ساحل اندیشه را لبریز از مرجان کنید
#سیدهاشم_وفایی
#عید_قربان
در جهانی که همه مُدعی اند
در جهانی که پُر از حَرّافیست
منم و بی کسی و تنهایی
وَ خدایی که به شدت کافیست
عیدِ قربان شد و قربان کردم
پای لبخندِ خدا دنیا را
به خودش رو زده ام تا زین پَس
نَکِشَم منَتِ آدم ها را
خواندم اورا که اجابت کُنَدَم
که بگویم ز همه بیزارم
بوسه زد روی مرا با لبخند
چه خداوندِ رفیقی دارم
رفتم و دَر زدم و دَر وا کرد
دیدم آن چَشمِ خطاپوشش را
اصلا انگار نه انگار که من
بارها پَس زدم آغوشش را
آن خدایی که برایَم یک عُمْر
از سَرِ باغ خودش گُل می چید
هدیه ها داد به من اما گاه
هدیه را بینِ بَلا می پیچید
از همان دم که خدا را دیدم
دل به شاهانِ جهان نسْپُردم
نانِ یک عدّه به نرخِ روز است
من فقط نانِ دلم را خوردم
پُشتِ من گرم به خونی داغ است
تیغ ها بُغضِ مرا داشته اند
گُرده ام باغچه ی خَنجرهاست
دوستانم همه گُل کاشته اند
نیستم بینِ شما ، معتقدم
که خدا کرده مرا غَربالم
خوب هاتان اگر اینند چه خوب!
من به بد بودنِ خود می بالم
بگذارید مرا طَرد کنند
راهِ من سخت از این قشر جداست
چون که عمریست نیاموخته اند
که قضاوت فقط ازآنِ خداست
نشدم من به نقاب آلوده
هرچه هستم خودمَم باکی نیست
غُسل دادم دلِ خود را با اَشک
دین به جز پاکی و دل پاکی نیست
خسته ام خسته از این شهری که
حرف ها ساخته پُشتِ سرِ من
مهربان بودم و تاوان دادم
نیست با هیچکَسَم میلِ سخن
چای مینوشم و با یاسِ حیاط
خانه ام یکسره عطرآگین است
شعر و مداحی و سجاده و اشک
خلوت ساده ی من شیرین است
هرکه را شهر خرابَش کرده ست
می کند دستِ خدا آبادَش
آن خدایی که در این تنهایی
دلم آرام شده با یادَش...!
شاعر:محسن_کاویانی
#عید_قربان
#غزل
اول عشق ست ای جان ! قل هوالله احد
دف بزن ، ساغر بچرخان ، قل هوالله احد
گفتم از عشق و زبانم شعله ور شد ناگهان
آه از این مضمون سوزان ! قل هوالله احد
حضرت لیلی ! بیا در صحنه و چرخی بزن
یک غزل مجنون برقصان ، قل هوالله احد
ساغری آغوش وا کن ، یک تبسم مِی بریز
اندک اندک جمع مستان ... ، قل هوالله احد
می کنم سجاده را رنگین به می ، فتوا بده
" زهد " من را می بنوشان ، قل هوالله احد
بر سر آنم به حکم عشق ، رقص خون کنم
با دلی عاشق ، غزلخوان ، قل هوالله احد
در کمند زلف تو پیچید دل ، یا للعجب !
دید صدها عید قربان ، قل هوالله احد
زیر شمشیر غمت ، عشق ست سر دادن به شوق
دست افشان ، پایکوبان ، قل هوالله احد
من شبی تاریک تاریکم ، تبسم کن مرا
جلوه کن ای ماه تابان ! قل هوالله احد
تشنۀ وصلم ، الا یا ایهاالساقی ! وصال
اول عشق ست ای جان ! قل هوالله احد
#رضا_اسماعیلی