#حضرت_عباس_ع_شهادت
دو بیت از یک #غزل
عموی ساقی من رفته آب بردارد
دعا کنید که دستش ز تن جدا نشود
**
ستون خیمه که افتاد عمه ام آمد
به معجرم گره ی کور زد که وا نشود
#محسن_ناصحی
#حضرت_عباس_ع_شهادت
تا تو بودی خیمهها آرام بود
دشمنم در کربلا ناکام بود
تا تو بودی من پناهی داشتم
با وجود تو سپاهی داشتم
تا تو بودی خیمهها پاینده بود
اصغر ششماههی من زنده بود
تا تو بودی خیمهها غارت نشد
گوشوار بچهها غارت نشد
تا تو بودی دست زینب باز بود
بودنت بهر حرم اعجاز بود
تا تو بودی چهرهها نیلی نبود
دستها آمادهی سیلی نبود
تا که مشکت پاره و بی آب شد
دشمنت در خنده و شاداب شد
پهنهی پیشانیات در هم شکست
خیمهات مثل حسین از پا نشست
ای که تو دست خدائی داشتی
هستیات را بر زمین بگذاشتی
ای که زینب خواهرت گردیده است
فاطمه دور سرت گردیده است
آنکه طاق ابروانت را شکست
بعد تو بر سینهی یارت نشست
بعد تو دشمن هیاهو میکند
وحشیانه بر حرم رو میکند
مرحوم #حبیب_الله_چایچیان
#حضرت_عباس_ع_شهادت
#روز_تاسوعا؛ #شب_تاسوعا؛ #شب_عاشورا؛ #جناب_حر_بن_یزید_ریاحی_ع
عباس! تو را اگرچه در دل غوغاست
شمشیر اگرچه در کفت بی پرواست
یک امشب را ز دشمنان مهلت گیر
حرّ بن یزید، صبحِ فردا با ماست
#مهدی_جهاندار
#حضرت_عباس_ع_شهادت
من قدرتی دیگر به تن ندارم
دستی دگر چون در بدن ندارم
دشمن چو بسته راه من ز هر سو
به خیمه راه آمدن ندارم
افتادهام تنها به چنگ دشمن
و آن بازوی لشگرشکن ندارم
زین حال من، عدو گرفته نیرو
چون قدرتی دیگر به تن ندارم
شد پاره مشگ و آبها فرو ریخت
به خیمه، روی آمدن ندارم
شرمندهام اخا، چو پیشم آیی
من قدرت بر پا شدن ندارم
زینب مگر چشم مرا ببندد
در کربلا، مادر که من ندارم
پوشیدهام لباس فخر و عزت
چه غم اگر که من کفن ندارم
به مادرم امالبنین بگوئید:
دیگر غمی ازین محن ندارم
جز وصف حال عاشقان حسانا
در مَطلبی میل سخن ندارم
مرحوم #حبیب_الله_چایچیان
#حضرت_عباس_ع_شهادت
شده تسبيحِ باران: يا اباالفضل
نوای چشمه ساران: يا اباالفضل
اگر که تشنگی جان بر لبت کرد
بگو با کام عطشان: يا اباالفضل
#یوسف_رحیمی
#حضرت_عباس_ع_شهادت
نور از دل مهتاب بیاور عباس
تا درب حرم تاب بیاور عباس
خشکیده زبانِ چوبیِ گهواره
یک جرعه فقط آب بیاور عباس
#روح_الله_عیوضی
#حضرت_عباس_ع_شهادت
ای آن که بُوَد بابِ حوائـج لقبت
شرمنده فرات از عطش و تاب و تبت
سقّا و لب تشنه، لب آب فرات؟
جان همه عالم به فدای ادبت
#عباس_خوش_عمل
#حضرت_عباس_ع_مدح_و_شهادت
#حضرت_عباس_ع_شهادت
از اشک غمت صفا گرفته، رفته
بر درد دلش دوا گرفته، رفته
آنقدر یهودی، ارمنی، آمده و...
از روضهی تو شِفا گرفته، رفته
#سیدمجتبی_شجاع
#حضرت_عباس_ع_شهادت
#شب_نهم #روز_تاسوعا
چنان كه وقت عطش جرعهاي گوارا را
طلب كنيد فقط ساقي العطاشا را
هنوز جاي علامت به شانهی پدر است
سپرده زير علم دست صاحبش ما را
دوباره خانهی ما سفرهی ابالفضل است
گمان كنم گرهاي هست كار بابا را
به يك نگاه ابالفضل هم نخواهم داد
اگر دهند به دستم تمام دنيا را
به چشم دل بنگر ظهر روز تاسوعا
ميان دسته ميانداري مسيحا را
غروب ميكند از فرط خجلتش خورشيد
نقاب اگر كه بگيرند ماه زيبا را
فقط به علقمه آنهم درست ظهر عطش
خدا به ماه رساندهست دست دريا را
خدا كند برساند به خيمه مشكش را
خدا كند نبرند آبروي سقا را
خبر رسيد كه از روي زين زمين افتاد
خدا كند برسانند زود زهرا را
#سعيد_پاشازاده
#حضرت_عباس_ع_شهادت
#محاوره
نه دستى از تن سقا مىافتاد
نه اشك و آه و ناله كار ما بود
على اصغر ديگه گريه نمىكرد
اگه نهرى ميون خيمهها بود
كسى به اشكمون خنده نمىكرد
سرت سر به سر نيزه نمىذاشت
اگه بودى، ديگه بابا حسينم
عمود خيمهمون و برنمىداشت
به عمه زينب انقد سخت نمىگْذَشت
دلش رو غصه و ماتم نمىبرد
آره من خوب مىدونم عموجون
اگه بودى كسى سيلى نمىخورد
روى نىها نمىرفتى عزيزم
الان اين قدر دور از ما نبودى
كسى توو علقمه چشمت نمىزد
اگه تو اين همه زيبا نبودى
ولى افسوس داغ دورى تو
بايد روى دل تنگم بمونه
بابام ميگفت: حتما حكمتيه
خدا هر چى اراده كرده، اونه
سراغت رو كه از عمه ميگيرم
اونم ميگه تورو جايى نديده
تموم خاك و دنبال تو گشته
و هيچى غير زيبايى نديده!
#پیمان_طالبی
#حضرت_عباس_ع_شهادت
تو آن ماهی که خورشیداست محو روی تابانت
خداوند آسمانها را درآورده به فرمانت
مگر مانند پبغمبر تو هم شق القمر کردی؟
که میخوانند خود را ارمنیها هم مسلمانت
حسین ابن علی که عالمی هستند قربانش
به تو گفته برادر جانِ من، جانم به قربانت
همه دیدند دست از هر تعلق در جهان شستی
همینکه رفت در آب فرات آن روز دستانت
به دوش خود کشیدی بار سنگین امانت را
دو دستت را فدا کردی و ماندی پای پیمانت
نداری دست در پیکر؛ ولی بنگر که این لشکر
هراسان است سرتاسر ز چشمان رجزخوانت
همان وقتی که تیر آمد به سوی مشک میدیدی
گره کور است و حتی وا نخواهد شد به دندانت
عجب حُسن ختامی داشتی که در دم آخر
به جای مادرت ام البنین، زهراست مهمانت
از اول جان تو تنها برادر بود تا آخر
که گفته در دل میدان گذشتی راحت از جانت؟
**
برای اینکه در راه حسین ِفاطمه باشم
الهی که بماند تا ابد دستم به دامانت
#احمدجواد_نوآبادی
#حضرت_عباس_ع_شهادت
این آبها شبیه تو دریا ندیدهاند
مانند دستهای تو سقا ندیدهاند
برخیز و تا به خیمه مرا با خودت ببر
طفلان من شکستن بابا ندیدهاند
پُشتم شکسته، زودتر از من حرم برو
نامحرمان هنوز حرم را ندیدهاند
داری چرا شبیه حسن گریه میکنی
چشمان تو که کوچهی زهرا ندیدهاند
سر را به پام خاطر امالبنین مکش
اینقدر پیش فاطمه پا را زمین مکش
#حسن_لطفی
#حضرت_عباس_ع_شهادت
#شب_نهم
ما که عمریست گدای شب تاسوعاییم
زخمی مرثیههای شب تاسوعاییم
عشق عباس شکیبایی و سرزندگی است
روضهی امشب ما روضه ی شرمندگی است
تن بی بال و پرت قاتل ارباب شدهست
از خجالت همهی قامت تو آب شدهست
همهی علقمه پر نقش شد از بال و پرت
همهی خون تنت ریخته از فرق سرت
اولین بار کنار تن تو لرزیدم
سوختم تا که تن سوختهات را دیدم
داغ تو بر کمرم مانده و سنگین شده است
این فرات است که از خونِ تو رنگین شده است
میکشم تیر ز چشم تو به چشمی پُر اشک
مرثیه خوانده برای منِ دلسوخته، مشک
از گلو و سر و چشم و دهنت خون زده است
صبر کن نیزهای از پشت تو بیرون زده است
خیمه با رفتن تو ضربهی بد خواهد خورد
دخترم بی تو از این قوم، لگد خواهد خورد
لشکر حرمله آمادهی غارت شده است
تو که بی دست شدی، حرف اسارت شده است
فکر کن بی من و تو شمر چهها خواهد کرد
حرمله را به حرم زود رها خواهد کرد
از همین لحظه النگوی رقیه پَر زد
خواهرم باز گره بر گرهی معجر زد
با شکاف سر زاری که تو داری چه کنم؟
با سرت در گذر نیزه سواری چه کنم؟
به سر سوختهات زخم جبین میاُفتد
بیشتر از سر من روی زمین میاُفتد
#حسن_کردی
#حضرت_عباس_ع_شهادت
ای علمدار نینوا عباس
شرف الشمس کربلا عباس
میروی از حرم به سوی فرات
دور باشی عزیزم از آفات
گفتی از غصه سینهات تنگ است
حال، امروز موقع جنگ است
گفتهای سینهات پر از درد است
رنگ اطفال تشنهام زرد است
برو اما برای آب برو
محض آرامش رباب برو
نروی هستی من از دستم
جلوی خیمه منتظر هستم
مانده چشمم به راه برگردی
جلوی خیمه گاه برگردی
ای برادر شکوه خیمه تویی
ای علمدار،کوه خیمه تویی
تو که باشی حرم امان دارد
جان من! دخترم امان دارد
تو که باشی پناه دارم من
با وجودت سپاه دارم من
تو که باشی امید خواهر هست
تو بمانی علیِ اصغر هست
تو که باشی رقیهام شاد است
دلش از بند غصه آزاد است
تو نباشی دگر پناهی نیست
یا اباالفضل تکیهگاهی نیست
طفلِ محتاجِ آب، منتظرت
گریههای رباب منتظرت
خیمهها بی تو محشر غوغاست
ای برادر برادرت تنهاست
اسدالله این حرم برگرد
قوت قلب خواهرم برگرد
دشمنان بی حیا و نامردند
دور این خیمهگاه میگردند
#مجتبی_شکریان
#حضرت_عباس_ع_شهادت
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
#امان_نامه
وَ رَفَعَ ذِکْرَکَ فِی عِلِّیِّینَ...
روضه از زبان مبارک حضرت زینب(س)
ای که نامت پناهِ عِلّیین
پاشو از جا سپاهِ عِلّیین
پاشو ای ماه، جلوهی شب باش
پاشو از جا، کفیل زینب باش
پاشو تا سایهی سرم باشی
تا نگهبانِ معجرم باشی
خواهرت آمده نگاهش کن
تکیه بر چادرِ سیاهش کن
آه... ای کُشتهی امان نامه
سر فرو بردی از چه در جامه؟!
زانویت را چرا بغل کردی؟!
تو که بر قول خود عمل کردی
خاطرت جمع، مردِ با احساس
هیچ کس باورش نشد، عباس
پاشو دلگرمی دلِ همه باش
قوّتِ قلب آل فاطمه باش
ماه من، بر رخت نقاب بزن
حرز انداز زود، بر گردن
کوفیان، چشمْ شور و نامردند
تیرهای سه شعبه آوردند
چشمهایت چقدر زیبایند
بازوانت مرا تسلایند
من همینگونه هم پریشانم
تو نباشی دگر چه میدانم...
... شاید از گریه غرقِ غم بشوم
شاید اصلاً اسیر هم بشوم
شاید اصلاً سرم شکسته شود
دست من با طناب بسته شود
شاید از روی تل نگاه کنم
گریه، بالای قتلگاه کنم
چه کنم گر حسین تنها شد؟!
چه کنم قتلگاه غوغا شد؟!
شاید اصلا مرا زمین بزنند
کعب نی بر منِ حزین بزنند
پاسبانِ نمازم، ای عباس!
تو نباشی چه سازم، ای
#حضرت_عباس_ع_شهادت
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
#امان_نامه
وَ رَفَعَ ذِکْرَکَ فِی عِلِّیِّینَ...
روضه از زبان مبارک حضرت زینب(س)
ای که نامت پناهِ عِلّیین
پاشو از جا سپاهِ عِلّیین
پاشو ای ماه، جلوهی شب باش
پاشو از جا، کفیل زینب باش
پاشو تا سایهی سرم باشی
تا نگهبانِ معجرم باشی
خواهرت آمده نگاهش کن
تکیه بر چادرِ سیاهش کن
آه... ای کُشتهی امان نامه
سر فرو بردی از چه در جامه؟!
زانویت را چرا بغل کردی؟!
تو که بر قول خود عمل کردی
خاطرت جمع، مردِ با احساس
هیچ کس باورش نشد، عباس
پاشو دلگرمی دلِ همه باش
قوّتِ قلب آل فاطمه باش
ماه من، بر رخت نقاب بزن
حرز انداز زود، بر گردن
کوفیان، چشمْ شور و نامردند
تیرهای سه شعبه آوردند
چشمهایت چقدر زیبایند
بازوانت مرا تسلایند
من همینگونه هم پریشانم
تو نباشی دگر چه میدانم...
... شاید از گریه غرقِ غم بشوم
شاید اصلاً اسیر هم بشوم
شاید اصلاً سرم شکسته شود
دست من با طناب بسته شود
شاید از روی تل نگاه کنم
گریه، بالای قتلگاه کنم
چه کنم گر حسین تنها شد؟!
چه کنم قتلگاه غوغا شد؟!
شاید اصلا مرا زمین بزنند
کعب نی بر منِ حزین بزنند
پاسبانِ نمازم، ای عباس!
تو نباشی چه سازم، ای عباس؟!
محمدجوادشرازی
#حضرت_عباس_ع_شهادت
دل به دریا زد و دریای دعا پشت سرش
یارب او را به سلامت برسان از سفرش
ماه اگر رفت، کواکب همه سرگرداناند
ماه رفت از حرم و اهل حرم منتظرش
عهد کردهست و مهم نیست اگر در میدان
لشکری عهدشکن صف بکشد دور و برش
چه ترکها که عیان بود به روی لب او
چه شررها که نهان شعله کشید از جگرش
آسمان تیره شد از تیر به آنی، اما
این علمدار حسین است! چه باک از خطرش؟
دست عباس در آخر گره از کار گشود
که یدالله علی بوده و این هم پسرش
دست در آب فرو برد و خنک بودن آن
آتش بیشتری زد به دل شعلهورش
خاک هم خاک به سر ریخت از آهی که کشید
آب هم آب شد از دیدن چشمان ترش
آمد از علقمه با دست پر؛ اما افسوس
چه امیدست به دنیا و قضا و قدرش؟
رفت از دست، دو دستش، مگر از پا افتاد؟
گفت ای نفس! غمی نیست به دندان ببرش
از چه خم شد؟ به گمانم که کمی چشمانش...
ناگهان آه...نگویم که چه آمد به سرش
حکم جان داشت در آن غائله آن مشک، چه سود
گر سر و چشم و دوتا دست نباشد سپرش؟
چه غریبانه زمین خورد به یاری حسین
چه دلیرانه وفا کرد به عهد پدرش
آسمان تاب نیاورد و ز غم خون بارید
چون که میدید چهها کرده زمین با قمرش
آبرو را اگر از مادر اباالفضل گرفت
بر جهان فخر کند ام بنین با پسرش
ناگهان از کف شاعر قلم افتاد و شکست
به گمانم که حسین آمده، اما کمرش...
#سیدجعفر_حیدری
#حضرت_عباس_ع_شهادت
دل به دریا زد و دریای دعا پشت سرش
یارب او را به سلامت برسان از سفرش
ماه اگر رفت، کواکب همه سرگرداناند
ماه رفت از حرم و اهل حرم منتظرش
عهد کردهست و مهم نیست اگر در میدان
لشکری عهدشکن صف بکشد دور و برش
چه ترکها که عیان بود به روی لب او
چه شررها که نهان شعله کشید از جگرش
آسمان تیره شد از تیر به آنی، اما
این علمدار حسین است! چه باک از خطرش؟
دست عباس در آخر گره از کار گشود
که یدالله علی بوده و این هم پسرش
دست در آب فرو برد و خنک بودن آن
آتش بیشتری زد به دل شعلهورش
خاک هم خاک به سر ریخت از آهی که کشید
آب هم آب شد از دیدن چشمان ترش
آمد از علقمه با دست پر؛ اما افسوس
چه امیدست به دنیا و قضا و قدرش؟
رفت از دست، دو دستش، مگر از پا افتاد؟
گفت ای نفس! غمی نیست به دندان ببرش
از چه خم شد؟ به گمانم که کمی چشمانش...
ناگهان آه...نگویم که چه آمد به سرش
حکم جان داشت در آن غائله آن مشک، چه سود
گر سر و چشم و دوتا دست نباشد سپرش؟
چه غریبانه زمین خورد به یاری حسین
چه دلیرانه وفا کرد به عهد پدرش
آسمان تاب نیاورد و ز غم خون بارید
چون که میدید چهها کرده زمین با قمرش
آبرو را اگر از مادر اباالفضل گرفت
بر جهان فخر کند ام بنین با پسرش
ناگهان از کف شاعر قلم افتاد و شکست
به گمانم که حسین آمده، اما کمرش...
#سیدجعفر_حیدری
#حضرت_عباس_ع_شهادت
#روز_تاسوعا؛ #شب_تاسوعا؛ #شب_عاشورا؛ #جناب_حر_بن_یزید_ریاحی_ع
عباس! تو را اگرچه در دل غوغاست
شمشیر اگرچه در کفت بی پرواست
یک امشب را ز دشمنان مهلت گیر
حرّ بن یزید، صبحِ فردا با ماست
#مهدی_جهاندار
#حضرت_عباس_ع_شهادت
#دودمه
دَستانِ عَلَمدارِ حَرَم اَز قَلَم اُفتاد
ایوای عَلَم اُفتاد
این نوحهی جانسوز، میانِ حَرَم اُفتاد
ایوای عَلَم اُفتاد
اِی اَهلِ حَرَم خِیمه دِگَر ماه نَدارَد
اَمان اَز دِلِ زِینَب
دَر شام، عَلَمدار به هَمراه نَدارَد
اَمان اَز دِلِ زِینَب
اِی اَهلِ حَرَم دَستِ عَلَمدار زَمین خورد
عَلَمدار زمین خورد
دَر خِیمه شُده وِلوِله؛ " سَردار زَمین خورد "
عَلَمدار زمین خورد
#رضا_رسول_زاده
#حضرت_عباس_ع_شهادت
ای چشم تو بیمار، گرفتار، گرفتار
برخیز چه پیش آمده این بار علمدار
گیریم که دست و علم و مشک بیفتد
برخیز فدای سرت انگار نه انگار
#فاضل_نظری
#حضرت_عباس_ع_شهادت
حالا که میرى یه وقت دیر نکنى
جلوى خیمه من و پیر نکنى
من به تو تکیه زدم... با رفتنت
کوه من، من و زمینگیر نکنى
"تا" بشى و "تا" بشیم چه فایده؟!
سیر بشیم تنها بشیم چه فایده؟!
اگه صدتا صدتا مشک آب بیارى
ولى بىسقا بشیم چه فایده؟!
همه از دست تو آبرو میخان
خاک پاهات و برا وضو میخان
اگه آب نشد نشد، پاشو بیا
بچهها آب نمیخان عمو میخان
یه تار موت و به دنیا نمیدن
چشمات و به صدتا دریا نمیدن
به تو قول میدن تموم دخترام
بمیرن معجر به اینها نمیدن
به سرت عمود آهنین زدن
تو حسین شدى برا همین زدن
کمر تو کمر من و شکست
تا زمین خوردى من و زمین زدن
اى علمدار تو رو با علم زدن
قد و بالاى تو رو بهم زدن
چهار هزار کمون بدست، یکىیکى
اومدن روى تنت قدم زدن
صدامو تا نشنیدن كاری بكن
گریمو تا ندیدن كاری بكن
صدای اسباشونو نمیشنوی؟
دم خیمه رسیدن كاری بكن
نزن این نیزهها رو با پا عقب
خودتو هی میكشی چرا عقب
تیر تو چشمت بود و افتادی حالا
از جلو درش بیارم یا عقب؟!
تو مگه قرار نبود دیر نکنى
جلوى خیمه من و پیر نکنى
تو مگه قرار نبود با رفتنت
کوه من منو زمینگیر نکنى؟
روی پام چشمای دریاتو نكش
اینقدر روی زمین پاتو نكش
كاریه كه شده پس گریه نكن
اینقدر به مشک چشماتو نكش
قطرهقطره جمع شو دریا شو بریم
دوباره خوش قد و بالا شو بریم
بخدا بچهها از تو راضیان
همشون منتظرن پاشو بریم
وقتشه لرزش پامو ببینن
كمره انگشت نمامو ببینن
بهتره حالا نرم به خیمهها
نمیخوام كه گریههامو ببینن
#علی_اکبر_لطیفیان
#حضرت_عباس_ع_شهادت
قیام میکنم و میدهم سلام به دستت
که مثل واجبِ عینیست احترام به دستت
به ما نمیرسد افسوس غیرِ حسرتِ پابوس
مقامِ توست پُر از بوسهی امام به دستت
ببخش اگر دَمِ پابوس، باز بیادبی شد
دخیلِ حاجتِ ما میرسد مدام به دستت
شفای اهلِ قبور از تو نیست کارِ بعیدی
که داده است خدا اختیارِ تام به دستت
به ریزریزِ اماننامه نیز دست ندادی
نمیرسد به سری فکرِ اتهام به دستت
میان نیزه و شمشیر و مشک بود رقابت
که ظهر روز دَهُم میرسد کدام به دستت
حسین، لب تر کرد و به مشکِ تشنه نظر کرد
سپرده شد غمِ یک کارِ ناتمام به دستت
در آن طواف که بودند جمع آب و ملائک
رسید قرعه به تیری در استلام به دستت
قیامِ رایتِ حق را نوشتهاند به پایت
حسین داده عَلم را عَلیَالدوام به دستت
#رضا_قاسمی