#سرود_سنگین_ولادت_حضرت_زهرا_س
با عنایت حق چه زیبا دوباره شکوفه سر زد
به گلستان شکوفا شده یاسِ خوش عطرِ محمد
مژده آی شیعیان ، کوثر اومده
برای پیمبر ، تاج سر اومده
تهنیت میگند از عالم بالا
برای قدومِ حضرت زهرا
زهرا زهرا ، فاطمه جانم (۳)
هر چه داریم همه از عنایات توست اُم ابیها
سایتون ایشالا باشه بر سرِ ما ای گل طاها
اولِ سال ما ، ذکر یا زهراست
آخرِ سالمون ، ختمش با زهراست
روز مادر از تو عیدی می گیریم
نذر تو ذکر یا مهدی می گیریم
زهرا زهرا ، فاطمه جانم
هر ستاره ای نورش و از چادر شما می گیره
نه فقط شیعیان بلکه هر یهودی برات می میره
تویی خیر کثیر برای دو عالَم
عاشقت رو دریاب ای نگین خاتم
نگاهم به دست با کَرَم توست
مادرم توی قلبم حَرَم توست
زهرا زهرا ، مادر خوبم
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
@mortaza110shahmandi ایتا
به یاد شهدا علی الخصوص شهداء امنیت و مدافع حرم ؛
دختر شهید؛
در دیدن تصویرهایت قد کشیدم
با جزر آبی نگاهت مَد کشیدم
یک ریش خون آلود و ترکشهای صورت
بابا ببخش ...نقاشی ات را ... بد کشیدم
نیمانجاری
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
ای دختر خیر النساء ، یا_ام_کلثوم
دُردانة شیر خدا ، یا ام کلثوم
در خُلق همچون احمدی ، در نطق حیدر
حلم حسن را بوده ای شایسته مظهر
زهرای اطهر را عزیزی ، نور عینی
پیغمبر فرهنگ عاشور حسینی
با صبر خود پیوسته یار مکتبی تو
وقت شدائد ، غمگسار زینبی تو
قلبی خدا باور ، پر از احساس داری
عزم ستم سوزی چنان عباس داری
از برتر و بالاتر از تمجید و تعریف
کج باوران تاریخ را کردند تحریف
دادند بینِ خلق این گفتار ، ترویج
که با «عمر» حیدر تو را کرده است تزویج
گیرم علی بیداد او کردی فراموش
واندر جواب خواستگاری ماند خاموش
کی عاقلی این حرف را باور نماید
دختر قبول از قاتل مادر نماید
کاورا شود یار و شریک زندگانی
با او شود همراه و سازد مهربانی
کی دختری با قاتل مادر نشیند
حتی اگر بر خاک و خاکستر نشیند
دُردانة زهرا کجا فرزند خطّاب
کی جمع می گردند با هم آتش و آب
دختی که بابش حیدر کرار باشد
زوجش عزیز جعفر طیار باشد
کفو تو شد ، ای بی قرین عون بن جعفر
آنسان که می فرمود پیش از آن پیمبر
عونی که یار دین حق در کربلا شد
در یاری فرزند پیغمبر ، فدا شد
یا ام کلثوم ، ای خطیب کوفه و شام
تا روز محشر هست مدیون تو اسلام
از خردسالی داغ روی داغ دیدی
تو آتش بیداد را در باغ دیدی
روزی به سوگ خواجة اسرا نشستی
روز دگر در ماتم زهرا نشستی
دیدی به بیت وحی آتش زد زبانه
بر مادرت زد خصم قرآن تازیانه
دیدی که دونان ، پهلوی زهرا شکستند
از کین امیرالمومنین را دست بستند
در کودکی گشتی یتیمه ، ناله کردی
گریه بر آن بانوی هجده ساله کردی
هر چند یادِ مادر دل خسته بودی
از بعد او بر مرتضی دل بسته بودی
وقتی که هجرت کرد آن مولا به کوفه
همراه دست حق نهادی پا به کوفه
یک شب که حیدر میهمان خانه ات بود
روشن ز نور روی او کاشانه ات بود
دیدی امیر عشق بازان در نماز است
گرم نیایش با خدای چاره ساز است
پس سفرة افطار را کردی مهیّا
نان و نمک با شیر بُردی بهر مولا
شاهی که اجرا امرِ او مهرِ فلک کرد
افطار خود را باز با نان و نمک کرد
آن شب ، شب قدر و شب ذکر و دعا بود
امّا پریشان خاطر شیر خدا بود
از دیده دُر بارید و اشک افشاند حیدر
«انّا الیه راجعون» می خواند حیدر
وقت سحر شد سوی مسجد شاه مردان
بشکسته شد رکن رکین کاخ ایمان
وقتی که در محراب آن مولا قدم زد
بر فرق او شمشیر دشمن از ستم زد
شمشیر زهر آلود دشمن کار شه ساخت
دست خدا را عاقبت از پای انداخت
بعد از علی دیدی غریبیّ حسن را
بی مهری اصحاب ، بر آن ممتحن را
دیدی به دست همسرش در بین منزل
مقتول کین گردید از زهر هلاهل
دیدی که جسم اطهر او پیش یاران
شد در برِ قبر پیمبر تیر باران
ای وای بر من بعد از این غمهای جانکاه
افتاد عترت را به سوی کربلا راه
وقتی در آن دشت بلا کردی اقامت
دیدی عیان با چشم خود شور قیامت
آنجا عزیز مصطفی را تشنه کشتند
آرام جان مرتضی را تشنه کشتند
شد همسر تو کشته در راه امامت
در راه دین چون باب خود کرد استقامت
از کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام
با صبر خود گشتی معین یار اسلام
بر «ایزدی» بنگر که او در شور و شین است
از مرثیه خوانان دربار حسین است
#امیر_ایزدی
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
#دوبیتی
باید که تورا به برج دین کوکب گفت
باید که تو را حافظ این مکتب گفت
در قدر و جلال و عزت و فضل و شرف
باید که تورا شریکة الزینب گفت
#عبدالحسین
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
از این که دختر شیر است و خواهر شیر است
بدیهی است بیانش شبیه شمشیر است
برای شیرزن عصر خود شدن کافی ست
همین که خون علی در رگش سرازیر است
ظهور دیگری از فاطمه ست وقتی که
مقابلش همه ی فتنه ها زمین گیر است
شبیه خواهر خود بی معلم عالمه است
که خود معلم فقه و بیان و تفسیر است
نعوذ بالله اگر همنشین ناپاکی ست
کسی که آینه آیه های تطهیر است
به سربلندی او لطمه ای نخواهد زد
سلاح اهل زنا گرچه طعن و تحقیر است
اگر اسیر خطابش کنم زبانم لال
که شیر شیر بماند اگر به زنجیر است
هزار داغ به جانش نشست در یک روز
عجیب نیست اگر در جوانی اش پیر است
برای از نفس افتادنش همین کافی ست
که روبروش سری روی نیزه تصویر است
((گشاد کار دو عالم به یک اشارت اوست))
که چشم عالم و آدم به دست او خیره است
#مجتبی_خرسندی
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
#دوبیتی
ای مرهم زخم دل و غمخوار پدر!
هم غمخور مادری و هم یار پدر
در لیلۀ قدرِ آخرِ عمرِ علی
شد مهر تو، سفرهدار افطار پدر
#سید_رضا_مؤید
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
شش ماه در عزای تو گریانم ای حسین
شش ماه در غم تو پریشانم ای حسین
شش ماه خاطرات تو از خاطرم نرفت
شش ماه بوده ذکر لبم جانم ای حسین
شش ماه آب خوش ز گلویم فرو نرفت
از بس که فکر آن لب عطشانم ای حسین
جسمم کبود از اثر کعب نی ولی
فکر تن تو و سم اسبانم ای حسین
زنهای شام بر سر من سنگ میزدند
آخر یکی نگفت که مهمانم ای حسین
چوب و لب مطهر تو ؛کاش بسته بود
دشمن به جای دست دو چشمانم ای حسین
ای کاش می زدند در آن بزم ،خیزران
جای لب تو بر لب و دندانم ای حسین
#عبدالحسین
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
دوسالش بوده وقتي شعله با آن در، درافتاده
دوسالش بوده وقتي مادرش پشت در افتاده
دوسالش بوده امّا خوب حس كرده ست دردي را
كه از سنگيني اش مادر ميان بستر افتاده
دوسالش بوده امّا ديده وقت غسل ياس آنشب
چه بوده ماجرا ، لرزه به دست حيدر افتاده
...
و در كوفه پدر را ديده در محراب ، خون آلود
كه با فرق دوتا گشته كنار منبر افتاده
نديده تشتِ از خونِ جگر ، پُرلاله را امّا
يقيناً ديده تشتي را كه بين آن سر افتاده
گمانم،روي ناقه زير لب"وامحسنا" گفته
نگاهش تاكه بر رأس عليِّ اصغر افتاده
دليل پيري اش را از خودم پرسيدم و گفتم:
گمانم چشم او ، بالاي تل بر حنجر افتاده
صداي مادري پيچيده در گودال ، از ترس است
---اگر از دست شمر بي مروّت ، خنجرافتاده
فقط او ديده و زينب كه طيِّ آن چهل منزل
چه قدْر از پيكرِ بچّه كبوترها پر افتاده
براي كودكان هر بار كه خود را سِپر كردند
حسين از روي ني چشمش به هردو خواهر افتاده
رقيّـه راه رفته دست بر ديوار با زحمت
خدايا امّ كلثوم از چه ياد مادر افتاده ؟
و شايد قيد عمرش را زده آن لحظه كه ديده
سر بابايي از دست ضعيف دختر افتاده
#محمد_قاسمي
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
#دوبیتی
ای زینب دیگر! که جگرسوختهای
چو لاله ز داغ، رخ برافروختهای
تو درس صبوری و فداکاری را
پیداست که از فاطمه آموختهای
#منصور_دولتی
#######
هر کس به جهان تو را ثنا کرده بسی
خشنود، دل فاطمه را کرده بسی
ای دختر باوقار زهرا و علی!
در حق تو تاریخ، جفا کرده بسی
#سید_مجتبی_شجاع
########
در ماتم دردانهی معصوم علی
خون میچکد از دیدهی مظلوم علی
امروز زمین، لباس غم پوشیده
از داغ غریب «امّکلثوم» علی
#شبنم_فرضیزاده
########
هم خواهر و هم دختر معصوم تویی
مظلومتر از زینب مظلوم تویی
ای شاعرهی حماسهی عاشورا!
بانوی شرافت، «امّکلثوم» تویی
#منصور_دولتی
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
قسمت این بود از همان اول
عاشقان پایِ هم کنند ایثار
یک نفر صاحبِ حرم باشد
یک نفر بی نشان، بدون مزار
یک نفر شد خدیجه خانوم و
قبر او مانده خاکی و تنها
همه هستیِ خودش را ریخت
پایِ مدفونِ گنبدِ خضرا
یک نفر نیمه هایِ شب رفت و
مانده چون گوهری میانِ صدف
یک نفر قبلگاهِ عالم شد
صاحبِ صحن و بارگاهِ نجف
یک نفر سيّدِ بنی الزّهرا
در بقیع و بدون صحن و سراست
همه عزت و شکوه ِ او
همگی نذر شاهِ کرببلاست
در میانِ دو دخترِ زهرا
یک نفر پایِ ماه، کوکب شد
امِّ کلثوم با تمامِ وجود
هستی اش نذر نامِ زینب شد
در مدینه دو داغِ سنگین دید
او عزادارِ جد و مادر بود
آن دوشنبه که مادرش افتاد
شاهدِ بی حیائیِ در بود
دید مادر نفس نفس میزد
دید مسمارِ نانجیب چه کرد
دید سنگینیِ لگدها با
شاخه باردارِ سیب چه کرد
دید یک زن چگونه دوره شده
دید زیرِ قلاف بازو را
دید چادر چگونه خاکی شد
کتکِ یک شکسته پهلو را
دید وقت هجوم نامَحرم
دردسرهایِ زن چه چیزی شد
عاقبت هم رسید جایی که
پیش او صحبت کنیزی شد
پا به پایِ عقیله هر منزل
بارِ ماتم کشیده این بانو
دیده بر رویِ نیزه هجده تا
یوسفِ سربریده این بانو
با تمامِ مخدراتِ حرم
سرِ بازارِ شام گیر افتاد
پایِ راسِ بریده عباس
وسط ازدحام گیر افتاد
دید سنگی ز راه ِ دور آمد
سرِ بر نیزه را تکانی داد
بارها پیشِ چشم خواهرها
همه سرها ز نیزه ها افتاد
میشنید از کنارِ راسِ حسین
هرقدم ناله هایِ زهرا را
نالة یا بُنَی می آمد
هر چهل منزل از دل صحرا
مادری قد کمان صدا میزد
تشنه لب جان سپُردی ای پسرم
بین گودال من خودم دیدم
چِقَدَر نیزه خوردی ای پسرم
#قاسم_نعمتی
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
سالیان سال من هم سایهی سر داشتم
خاطری آسوده با چندین برادر داشتم
سایهامرا هم نمیدیدندحتّیقوموخویش
تا پناهی چون اباالفضلِ دلاور داشتم
کربلا تا شام رفتم با سپاه اَشقیا
منکهروزی پاسداری مثل اکبر داشتم
خواهرم با نُطقِ حیدروار فتحِکوفه کرد
منولیدرخُطبهخواندنلحنِ مادر داشتم
شمر را با امر من بلعید خاکِ شامِ شوم
در اسارت معجزاتی فوق باور داشتم
خیرهبر رأسِأباالفضلمشدمبیاختیار
تا که چشم از آستین پارهام برداشتم
باز هم شُکرِخدا پوشیّهام گرچه نبود
درهجومچشمهای هرزه مَعجر داشتم
با سکینه، با رُقیّه تا که همدردی کنند
کاشدرجمعِاَسیران،چند دختر داشتم
کاشوقتیکعبنِیبر پهلویِزینب زدند
مندر آنجا،حقِّحفظِجانِخواهر داشتم
ازهمانروزیکهچشمِمادرمرا خونگرفت
تا زمان پرکشیدن ؛ دیدهی تَر داشتم
منکه خاکِ زیرِ پایم آبرویِ عرش بود
در دل ویرانهها از خاک،بَستر داشتم
خولیو زَجر و سَنان...ایناسمهایعنیکهمن
لحظههاییسختو تلخو زَجرآور داشتم
#محمد_قاسمی
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
بیان وصف تو در واژه ها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
شبیه شان تو، نامت غریب و پنهان است
تو مثل سوره قدری، تو سر مستوری
تو خواستی که فقط، ذکر خواهرت باشد
میان مرثیه ها از تو گر نشانی نیست
اگر چه عالمه ای خود، ولی نشان دادی
به وقت تابش شمس، از قمر نشانی نیست
تویی مفسر خون «حسین» و اصحابش
که روضه خوان شده عالم ز فیض تفسیرت
«علی ز سفره افطار تو نمک برداشت»
که تا ابد همه عالم شود نمکگیرت
عقیله در ره روشنگری قدم برداشت
در این مسیر تو بودی هماره همگامش
اگر چه خون «حسین» آیه بصیرت شد
تو و عقیله رساندید بر سرانجامش
چگونه است که اولاد حضرت «زهرا»
گهی چو «زینب» و مثل «حسین» مظلوم اند
و گاه در اثر بی وفایی مردم
غریب مثل «حسن»، مثل «ام کلثوم» اند
تو در مدینه جدت چه روضه ای خواندی؟
که شعله بر دل و جان جهانیان زده است
مدینه قافله عشق را به خود مپذیر
چرا که جانب تو بی «حسین» آمده است
#نوید_اطاعتی
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
پروردهيزهراست از اينرو رشيدهست
درياي بي پايانِ اوصاف حميدهست
او زينبصُغريست اينيعنيخدا،باز
"زینت"براي شاه مردان آفريدهست
مانند زهرا مثل زينب چون خديجه
او افتـخارِ بانوانِ برگُـزيدهست
آنسان که ما زهرا تر از زینب ندیدیم
چشم فلك زینب تر از او را نديدهست
وقتيكه دِق كردهست از داغ حُسينش
فرضاست برما كه بگوييم او شهيده ست
او از طفولیت شبیه خواهر خویش
ماتمكشيده زجردیده داغ دیدهست
پیری قبل از موعد او بی سبب نیست
بر شـانه از آغـاز بار غـم كشيده ست
اين سرو پابرجا اگر قدّش كماني ست
ميراثدارِ مادری قامت خميده ست
خاكم به سر، زخم زبان از شمر خورده
وقتي دم دروازه ي ساعت رسيده ست
خاكم به سر، از آفتاب گرم و سوزان
هم چادرش پوسيده هم رنگش پریده ست
از كعب ني بايد بپرسي چند منزل
جان يتيمان برادر را خريده ست ؟
اينكه رقيّـه تشـنه جان داد و گرسنه
در بينِ ويرانه امانش را بُريده است
#محمد_قاسمی
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
#دوبیتی
غم بر دل هر پیر و جوان است امشب
ماتم زده بغض آسمان است امشب
در سوگ غریبانهی «امّکلثوم»
محزون، دل صاحب الزّمان است امشب
#محمدرضا_یزدی_آینه
######
آن زینب او، عزیز مردم شده است
این فاطمهاش، ملیکهی قم شده است
افسوس! که نام «امّکلثوم» فقط
مانند مزار مادرش، گم شده است
#قاسم_صرافان
#######
تا آخر خط به خاطر مکتب رفت
جانش اگر آمد از جفا بر لب، رفت
در مهر و وفا بر «امّکلثوم» نگر
دنبال حسین، همره زینب رفت
#سید_محمد_رستگار
######
در راه شما هر که قدم بگذارد
پا در حرم جود و کرم بگذارد
فردا نکند شفاعت از او زهرا
در حقّ شما کسی که کم بگذارد
#سید_مجتبی_شجاع
#####
آن شب که پدر به خانه، مهمان تو بود
تو جان پدر بودی و او جان تو بود
آن کس که تمام خلق مهمان ویاند
آن شب به سر سفرهی احسان تو بود
#میثم_کریمی
بخشی از خطبۀ #حضرت_ام_کلثوم (علیهاالسلام) در کوفه
«یا اَهلَ الکوفَةِ!
سوئَةً لَکُم مالَکُم خَذَلتُم حُسَیناً وَ قَتَلتُموهُ وَ انتَهَبتُم اَموالَهُ
وَ وَرِثتُموهُ وَ سَبَبتُم نِسائَهُ وَ بَکَیتُموهُ فُتُّباً لَکُم وَ سُحقاً...»
تمام همهمهها غرق در سکوت شدند
صدای گریۀ او شهر را تکان میداد
میان قوم عرب یک نسبشناس نبود؟
شکوهِ خطبه، علی را فقط نشان میداد
نگاه کرد به تسبیح خواهرش زینب
که این حماسه به او قدرت بیان میداد
کلام دختر نهجالبلاغه نافذ بود
و درس مردی و غیرت به کوفیان میداد
خطاب کرد: «شما تا ابد دو رو بودید،
اگر خدا به شما عمر جاودان میداد
به پاس این همه مدّت که دم تکان دادید
خلیفه کاش همانقدر استخوان میداد
در این معامله، کوفی سفیه بود، سفیه!
که دین خویش نفهمیده رایگان میداد
نشستهاید سر سفرۀ حرام آنقدر
که نامههای شما نیز بوی نان میداد
و رودهای روان را بر آن کسی بستید
که اذن بارش باران به آسمان میداد
شما به نام محمّد چقدر میکشتید
خدا اگر به علی همچنان جوان میداد»
و کاش خطبۀ او تا همیشه جاری بود
و کاش گریه کمی بیشتر امان میداد
#محمدمهدی_خانمحمدی
#حضرت_ام_کلثوم علیهاالسلام
#غزل
🔹تو زینبی🔹
ای که وجود پاک تو آیینۀ زهراست
هر جا تو باشی اسم بابایت علی آنجاست
هر جا تو باشی خواهرت آنجاست بیتردید
هر جا تو باشی ردّ پایی از برادرهاست
اما تو پنهانی در این پیداییِ روشن
اینگونه پیدا بودنِ پنهان عجب زیباست!
تو زینبی تو ام کلثومی... یکی هستید
«صغری» و «کبری» چیدن تاریخ بیمعناست...
در خطبههایت خطبههای فاطمه جاریست
در خطبههایت خطبههای مرتضی پیداست
تو خطبه خواندی کوفه و شام از نفس افتاد
این حرفها تیز است، برندهست، بیپرواست
از شعلههای شعرهایت سوخت جان شهر
در سینۀ مردم هنوز از گریهات غوغاست
از آن روایتهای سوزان میشود فهمید
در سینهات تا لحظۀ پرواز عاشوراست...
#حسین_صیامی
#حضرت_ام_کلثوم علیهاالسلام
#غزل
🔹بنت الهدی🔹
هرچند درک ناقص تاریخ کافی نیست
در اینکه حق با توست اما اختلافی نیست
معنای اینکه عدهای حق را نمیبینند
جز گمشدن در یک مسیر انحرافی نیست
باید علی گفت و علی خواند و علی فهمید
فرصت برای گفتن حرف اضافی نیست..
هذیان نگویید! ازدواج نور با ظلمت
چیزی بهجز فکر و خیال و قصهبافی نیست
بنتالهدی در بیت گمراهی معاذالله!
آن وقت میگویند باورها خرافی نیست
زخمی اگر خوردید چوب کفرتان بوده
چسباندن این وصلهها راه تلافی نیست
حسنختام این غزل با تیغ در راه است
وقتی برای دست بردن در قوافی نیست
#سیدابوالفضل_مبارز
#حضرت_ام_کلثوم علیهاالسلام
#مربع_ترکیب
🔹سنگ صبور خواهر🔹
چه خوب آموختی تحت لوای مادرت باشی
تمام عمر زیر سایۀ تاج سرت باشی
صدف باشی و بیاندازه فکر گوهرت باشی
خودت میخواستی تحتالشعاع خواهرت باشی
نوشتی در کتاب فاطمیون خط به خط زینب
قدم برداشتی گفتی فقط زینب فقط زینب
مدینه از حسن هم یک نفر مظلومتر دارد
همان خواهر که از حال دل خواهر خبر دارد
فدای ام کلثومی که فرمان از پدر دارد
که جای خویش زینب را همیشه در نظر دارد
برای یاری زهرا، دو دم را مرتضی آورد
علی میخواست تا زینب دوتا باشد، تو را آورد
قسم بر غربت تاریخ؛ این ترفند ممکن نیست
دروغ محضشان کافیست؛ این پیوند ممکن نیست
علی باشد به این وصلت رضایتمند؟ ممکن نیست
به تیغ خشمگین مرتضی سوگند؛ ممکن نیست
فلانی را بگو شهر نبی دروازهای دارد
نمیداند مگر که هر کسی اندازهای دارد
در این مکتب که حفظ شأن کعبه میشود لازم
تویی کعبه، که گرد تو جوانان بنیهاشم
برادرزادههایت از ادب پیش تو چون خادم
حجابت قامت اکبر، رکابت زانوی قاسم
چنان عباس، جانت از وفاداری لبالب بود
که بعد از کربلا کارت علمداری زینب بود
شنیدم ساربان نامهربانی کرده با سرها
سوار ناقه خواهرها، به روی نی برادرها
چهل منزل شدی سنگ صبور داغ مادرها
چهل منزل کشیدی خار از پای کبوترها
گمانم خوب فهمیدی پریشانی زینب را
که بستی با سکینه زخم پیشانی زینب را..
#مجید_تال
#حضرت_علی_بن_محمد علیهماالسلام
#شهید_اردهال
#مربع_ترکیب
🔹دو مشهد🔹
سفرۀ نذری مادر باز هم برکت گرفت
نامت آمد جبرئیل از زائران سبقت گرفت
هر کسی از یک طریقی آمد و حاجت گرفت
قالی کاشان به پایت بوسه زد، قیمت گرفت
خوب فهمیدی که عشق مردم ایران علیست
اینهمه راه آمدی گفتی فقط سلطان علیست
عشق از نور علی، نوری مجدّد آفرید
از همان دم که علی بن محمد آفرید
مستی ما را خدا اینگونه بیحد آفرید
حال ما را دید در ایران، دو مشهد آفرید
از سر ایران الهی کم نگردد سایهات
خوش به حال هر کسی که میشود همسایهات
در کنارت گرمتر میجوشد اینجا آب هم
آسمان خاک قدمهای تو شد، مهتاب هم
او نمیدید اینهمه لطف تو را در خواب هم
در کنار تو سپهریتر شده سهراب هم
نرم و آهسته مرا لبریز حاجت میکنی
حتما آقا شاعران را هم شفاعت میکنی
خوب بابایت برایت ماجرا را گفته بود
داغها را دیده بود و روضهها را گفته بود
داغ سرهایی که شد از تن جدا را گفته بود
با تو حتما ماجرای بوریا را گفته بود
آمدی تا مثل جد تشنهات پرپر شوی
دور از شهر خودت باشی و بیلشکر شوی..
#مجید_تال
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
#دوبیتی
کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
اگر زینب پناه کاروان بود
تو هم بودی عصای دست زینب
صبوری غرق در تاب و تب تو
وفا زانو زده در مکتب تو
در این ششماه، یکدم هم نیفتاد
«حسینم وا حسینا» از لب تو
#یوسف_رحیمی
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
کمتر کسیست در غم من انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
«دلهای جمع را کند آشفته یاد من
راضی نمیشوم که کسی یاد من کند»
یاد آورم ز قاسم و عبّاس و اکبرم
چشمم نظر چو بر گل و سرو و سمن کند
غوغای کربلا، غم کوفه، حدیث شام
جان بر لبم رسانَد و خون، قلب من کند
ما را خرابه، جای شد و هیچ کس نگفت:
باید که لاله جلوه به صحن چمن کند
از بازگشتمان به مدینه کنایتیست
هر کاروانِ خسته که رو در وطن کند
بار مرا اگر چه اجل بسته است و باز
خوش روبهرو مرا به حسین و حسن کند،
شرمندۀ محبّت زینب شوم که آه!
باید دوباره جامۀ ماتم به تن کند
وقتی کفن برای من آماده میشود
او باز گریه بر بدن بیکفن کند
#جواد_هاشمی_تربت
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
باید از جلوۀ او عرش منوّر باشد
هر کسی مثل شما، دختر کوثر باشد
بیگمان این دل شیری که تو داری، بانو!
میتواند فقط از جانب حیدر باشد
زینب دوّم گلخانۀ زهرا شدهای
چه قشنگ است!که زینب دو برابر باشد
پیش دریای دلت، موج بلا، کوچک بود
عاشقی، صبر تو از عقل، فراتر باشد
«امّکلثوم»! دعا کن، نرسد روزی که
دختری شاهد افتادن مادر باشد
خاطرت باشد اگر، شاهد عاشورایی!
آتش خیمه هم از آتش آن در باشد
تو چهدیدی؟چهشنیدی؟چهکشیدی؟آنروز
بدنی بیسر و یک نیزه که با سر باشد
اوّلین شاعر این داغی و شعرت، بانو!
شعلهای گشته که بر سینۀ دفتر باشد
بیسبب نیست که عمرت به درازا نکشید
وای! از آن دل که در آن داغ برادر باشد
#قاسم_صرافان
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
ای نخل کوثر را ثمر یا ام کلثوم
ای مایه ی فخر بشر یا ام کلثوم
ای دومین زینب، سراپا زینت اب
ای زینت نام پدر یا ام کلثوم
ای چارمین خورشید نور از نسل کوثر
بر فاطمه نور بصر یا ام کلثوم
ای کوکب افلاک، ای نور مجسم
ای خواهر شمس و قمر یا ام کلثوم
زینب که سر تا پا علی بود و علی بود
رفتی به زهرا بیشتر یا ام کلثوم
حتما تو هم مانند زینب دیده بودی
که مادرت در پشت در ... یا ام کلثوم
حتما تو هم از داغ کوچه داغداری
از ماجرا داری خبر یا ام کلثوم
از کوچه ها تا کوچه های شام رفتی
رفتی کنار تشت زر یا ام کلثوم
با خیزران دیدی چه غوغایی به پا کرد
جام شراب و چشم تر ... یا ام کلثوم
ای وای از ساعات قتل صبر ای وای
ای وای از ساعات سر ... یا ام کلثوم
هر کس می آمد جای زخم قبل می زد
با نیزه و سنگ و سپر یا ام کلثوم
سرها که شد بر نیزه ها، تازه شروع شد
وقت هجوم صد نفر یا ام کلثوم
هر کس که آمد قتلگاهش دست پر رفت
انگشتر و دستار سر ... یا ام کلثوم
#وحید_محمدی
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
از آنجا که خدا می خواست شأن تو نهان باشد
مسجل می شود گنجینه باید بی نشان باشد
کشیده آستین از دست دنیا خادمت آری
کشانده خویش را تا که غلام آستان باشد
علی در باز خواهد کرد و زهرا راه خواهد داد
اگر نامشریفت پشت در ورد زبان باشد
چه می خواهد مقاماتت ز جان عقل ما وقتی
فقط یک گوشه از خاک تو نامش آسمان باشد
سگکوی شما هم عار می داند اگر جایی
گذارش از گذرگاه فلان ابن فلان باشد
عنان از خشم حیدر می درد آوردن نامش
چگونه قاتل انسیه پایش در میان باشد!!!
.
به ظاهر آستین اما جگر در زیر دندان بود
مهار گریه دشوار است اگر مادر جوان باشد
.
تو عفت را میان همهمه تعبیر خواهی کرد
حریفت گر چه یک نا اهل هرزه چون سنان باشد
تو را ای آفتاب در حجاب آشفته کی دیدیم؟
تو را که سایه ات دلگرمی یک کاروان باشد
تو بر می خیزی از جا حین گریه خطبه می خوانی
اگر حتی برادر زیر چوب خیزران باشد
سلیمانت به نی رفته است اما تاب می آری
اگر چه خاتمش در دست های ساربان باشد
به کوه عصمتت سوگند این دنیاست مملوکت
اگر حتی خرابه آخر این داستان باشد
#حسین_واعظی
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
خدا خلقت نموده آيه آيه كوثري ديگر
همينكه داده بر زهرا دوباره دختري ديگر
خديجه آمده يا فاطمه بنت اسد دنيا
تمامأ مادرش بود و تمامأ حيدري ديگر
چه ارثي برده از مادر بلاغت در سخن دارد
به گوش آمد صداي مرتضي از حنجري ديگر
فداي ام كلثومم غلامم خادمين اش را
ملائك آستان بوس اش نخواهد نوكري ديگر
به نام او گره خورده غم و مظلومي و غربت
زده كل وجودش را به نام خواهري ديگر
كنار اصلأ نيامد با غم داغ برادرها
به پا كرده است اين ام البكا هم محشري ديگر
نشد خم قامت اش جز لحظه ي بوسيدن حنجر
همان جائي كه او شد روبرو با پيكري ديگر
دلش ميخواست بر شانه بچسباند سرش را حيف
ندارد پيكر پامال مركب ها سري ديگر...
#محسن_صرامی
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
مثل مزار فاطمه قدرش نهان است
توصیف شأنش فوق توضیح و بیان است
خود را دخیل رشته های چادرش كن
او عمه مظلومه صاحبزمان است
#محمدحسن_بیات_لو
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
آه زینب باز هم باید عزاداری کند
ام کلثومم که بعد از تو مرا یاری کند؟
آه ای آیینه ی زینب در عالم الوداع
مونسم ، دلگرمی ِ پنجاه سالم الوداع
رفتی و من همچنان با کوه غم ها مانده ام
ای عصای دست زینب ، دست تنها مانده ام
محرم اسرار من ، دار و ندارم ، خواهرم
با که بعد از تو کنم گریه برای مادرم ؟
شاهد خون گریه ی مسمار آن در الوداع
میزبان آخرین افطار حیدر الوداع
ای دل ِ از دست این دنیا پریشان الوداع
شاهد پیری ِ آنی ِ حسن جان الوداع
آه پاره معجر شام غریبان الوداع
بی برادر مانده در بر و بیابان الوداع
من خبر دارم چه آمد بی حسینم بر سرت
من خبر دارم چه کرده کعب نی با پیکرت
آه خواهر حرمت ما بی برادر ها شکست
پیش سرهایی که شد نیزه نشین، سرها شکست
در بنی هاشم کسی جز ما اسارت دیده بود ؟
در بنی هاشم کسی چون ما جسارت دیده بود ؟
خواهرم ما دو علی را دست بسته دیده ایم
هیجده دسته گل ِ در خون نشسته دیده ایم
ما دو تا را که ندیده بود حتی آفتاب
همسفر با حرمله کردند آن هم بی نقاب
ای بمیرد حرمله از عمر سیرت کرده است
دوری شش ماهه ، این شش ماهه پیرت کرده است
شیر دخت ِ شیر یزدان شد غرورت پایمال
ای زبان آن اراذل های شام و کوفه لال !
مُردم و زنده شدم آن لحظه که شمر لعین
زد سر دروازه ی ساعات رویت را زمین
ای بهاری که شدی رنگ زمستان الوداع
ای شنیده طعنه ها در بزم مستان الوداع
پا به پای من کشیدی ، درد پشت درد آه
نان خیراتی غرورت را به جوش آورد آه
#محمد_حسین_رحیمیان
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
از حسن هرچه که در مرثیه کمتر سخن است
ام کلثوم غریب است چنانکه حسن است
غمش آنقدر بزرگ است که یک روضه ی آن
مثنوی گر بشود دفتر هفتاد من است
شیر دل می شود آن مرد که فرزند علی است
دختر فاطمه هر کس بشود شیر زن است
زینب دیگری از کرببلا رفت به شام
دختر دیگر زهراست که دور از وطن است
کربلا دید زنی را که قد افراشت و شد
مرثیه خوان حسینی که بدون کفن است
خیمه می سوزد و او حال عجیبی دارد
شاهد آتش در ، باخبر از سوختن است
شام بازار بدی دارد و گرز سخنش
هرکجا حرف کنیز آمده دندان شکن است
#محسن_ناصحی
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
دیار عشق و جنون پر ز آه مظلوم است
روایت غمشان صد کتاب منظوم است
هر آنچه کرببلا بر سر حسین آورد
حکایت دل پر خون ام کلثوم است
شریعه بسته شد و آب شد دگر نایاب
علی اصغر شش ماه از چه محکوم است
یکی فتاده به هامون ز خاک و خون غلطان
یکی اسیر و پریشان، ز یار محروم است
اگر چه زینب ثانی بود ولی او هم
همیشه در کنف ضل چهار معصوم است
نصیب زینب و تو شد فراغ و خون جگری
گواه صبر شما ذات حی قیوم است
تو دخت شیر خدایی تو شیر زن هستی
عناد با اسد اله چقدر مرسوم است
تو خطبه خواندی اگر در رثای مظلومان
کلام نافذ تو هم به گریه مختوم است
به شام و کوفه اسیران حقیر گردیدند
چقدر شام بلا نامبارک و شوم است
کسی که نسبت پیوند با حرامی داد
نفاق و دشمنی او همیشه معلوم است
نگشته بوته خاری هنوز لایق گل
نصیب هرزه فقط میوه های زقوم است
تو و سکینه به باب الصغیر سوریه اید
مزارتان حرم دوفقید مغموم است
تو عین صبر جمیلی تو زین اب هستی
که حسرت تو فقط بوسه ای ز حلقوم است
#جواد_کلهر
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
ياد تو ای تجّلی توحيد
عطرناب حضور آورده
نام پُرشورت ای خدا آئين
بردلم شوق و شورآورده
*ای كه ازسّرعشق آگاهی*
*نوری ازطورعصمت اللّهی*
اي كه آئينه ات پُراز نوراست
آينه دارپنج معصومی
دختر ماهِ ماه وخورشيدي
خواهرزينب ،ام كلثومی
*گوهربحر بوترابی تو*
*آفتابی ودرحجابی تو*
قدر تو اوج تاخدادارد
گرچـه مجهول مانده شوكت تو
می خروشد به روز رستاخيز
چشمه ی افتخار وعزّت تو
*مثل رنگين كمان خورشيدی*
*چشمه چشمه زُلال توحيدی*
همچو زينب درآستان شرف
دختر بانوی عفافی تو
مُحرم كعبه ی حيا شده ای
دور اين كعبه درطوافی تو
*سعی و زمزم حريم ايمانت*
*هاجروساره مات وحيرانت*
افترايی كه بسته اند به تو
جز دروغی به سير خلقت نيست
هرچه تاريخ را ورق زده ام
نـور را نسبتی به ظلمت نيست
*آن كه درحق توجفامی كرد*
*كاش ازفاطمه حيا مي كرد*
فصل فصل بهار زندگی ات
حاكی ازغُربت و غم و درداست
مثل زينب كه مادرغم هاست
اشك توگرم وآه توسرداست
*ای رسيده به عرش آوايت*
*بانوی غم ، فدای غم هايت*
درمدينه كنار قبر رسول
شاهدمـاجرای خانه شدی
همچولاله به موج آتش ودود
داغدار گُل وجوانه شدی
*آن كه غم در زمانه ديدتویی*
*خواهرمحسن شهيد تویی*
چه شبي بودآن شب دردی
كه تو را درد و داغ افسردند
همره داغ مادرت ماندی
جسم او را به نيمه شب بردند
*آسمان رفت و بر زمين چه گذشت*
*برتوو زينب حزين چه گذشت*
اف برآن مردمی كه ازغفلت
سنگ برنخل پُرشكوفه زدند
درشب قدر قدرنشناسان
تيغ كين برعلي به كوفه زدند
*تابه گوش توقدقتُل آمد*
*ناله ی تو برون ز دل آمد*
درمدينه چگونه پرپرديد
چشم توياس باغ حيدر را
ديدی ای پاره ی وجود علی
پاره هاي دل برادر را
*باز چشم توخون نگرشده بود*
*دلت ازپيش پاره ترشده بود*
آه بانو ببخش شعرم باز
چه سفرنامه ی غمی شده است
سخن ازكعبه ی وجودآمد
آه چشمم چه زمزمی شده است
*دل غمگين وچشم خون پالا*
*برده دل رابه سوي كرب وبلا*
كربلابود و صحنه ی ايثار
روز عاشوربود وغوغا بود
لحظه ی غرق شور رستاخيز
ملكوت عروج گل ها بود
*دامن آسمان زخون ترشد*
*همه گل های باغ پرپر شد*
آه وقتی به قتلگاه گُل
شاهدجسم بی سرش بودی
همره زينب و رباب آن جا
توتسّلای دخترش بودی
*بين دردو مصيبت واحساس*
*تازيانه چه كردبا گل ياس*
ای كه باخطبه ای شرار انگيز
كوفه وشام را تكان دادی
با كلامی به روشنایی نور
راه توحيد را نشان دادی
*گاه برنی نگاه مي كردی*
*آسمان را پُر آه می كردی*
بعداز آن درمدينه وهمه جا
ازحسين غريب می گفتی
ياد قرآن بر سر نيزه
ذكرشيب الخظيب می گفتی
*كم نشدلحظه ای غم ومحنت*
*شمع گشتی وآب شدبدنت*
بعد كرب وبلا به گلشن وحی
بی گل و بی جوانه ماندی تو
عاقبت از فراق جان دادی
رفتی و جاودانه ماندی تو
*بی خزان مانده تا ابد باغت*
*سوخت جـان «وفایی»از داغت*
#سیدهاشم_وفایی