eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
40.4هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
373 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ خوب ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 مدیریت 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ شکر خدا با یا حسین جان و حسن جان روضه شده برپا، حسین جان و حسن جان فرش حسینیه شده بال ملائک ذکر فرشته ها حسین جان و حسن جان بر سر در قلب تمام ما نوشته لا حُبُّکَ اِلا حسین جان و حسن جان در هر دو عالم هم بگردی نیست هرگز ذکری چنین زیبا، حسین جان و حسن جان هر جا حسینیه شده فرقی ندارد دم می دهد زهرا حسین جان و حسن جان عبدالحسین هستیم و عبد مجتبائیم دل می برد از ما حسین جان و حسن جان دل شد حرم احساس تنهایی نکردیم داده به ما گرما حسین جان و حسن جان گریه برای هر کسی مکروه باشد جز گریه بر اینها، حسین جان و حسن جان از دست های فاطمه باید بگیرید کرب و بلا را با حسین جان و حسن جان...
شب ششم قاسم ابن الحسن بی‌زره رفت به میدان که بگوید حسن است ترسی از تیر ندارد زرهش پیرهن است... دست‌خطی حسنی داشت که ثابت می‌کرد سیزده سال، به دنبال حسینی شدن است! جان سر دست گرفت و به دل میدان برد خواست با عشق بگوید که عمو، جانِ من است ناگهان از همه سو نعره کشیدند که آی... تیرها! پَر بگشایید که او هم حسن است نه فرات و نه زمین، هیچ کسی درک نکرد راز این تشنه که آمادهٔ دریا شدن است...  
شب ششم قاسم ابن الحسن پیچیده در تمامی این دشت آه تو وای از صدای منقطع گاه گاه تو وای از سر شکسته و وای از سم ستور دارد چقدر مرثیه این قتلگاه تو سبز است سبز مثل پگاهت غروب تو سرخ است سرخ مثل غروبت پگاه تو جوشن تر از زره رجز یا علی علی ست دست علی و فاطمه ، پشت و پناه تو رفتی بدون جوشن و عالم دوباره دید خیبر شده تداعی این رزمگاه تو بازو و سینه و سر و پاهاست لشکرت افتاده تیر و نیزه به جان سپاه تو بوی مدینه می وزد از باغ پیکرت گل زخم های سینه و پهلو گواه تو شاعر کجا و مرثیه ی سرخ و نیلی ات دارم گریز می زنم از روی ماه تو_ آتش گرفته ایم بخوان با زبان چشم جاریست روضه های حسن در نگاه تو
بسم‌الله الرحمن الرحیم باد وقتی که برآن حلقه‌یِ گیسو اُفتاد دید در قلبِ حرم باز هیاهو اُفتاد سیزده بار زمین بوسه زده پایش را بسته بر بازویِ خود هدیه‌ی بابایش را بنویسید که خورشید نقابش شده ست باز زانویِ ابالفضل رکابش شده است به جُز این پیرهنش نیست نیازی هم نیست زِره ای قدِ تنش نیست نیازی هم نیست بگذارید رَوَد حوصله‌اش سَر رفته چه نیازی به زِره داشت به حیدر رفته آنکه مانند علمدار جگر دارد اوست آنکه شمشیرِ حسن را به کمر دارد اوست رخصتی تا دهدش ، سمت عمو می‌آيد چقدر بیرقِ عباس به او می‌آید دلِ میدان زده و هیچ هماورد نبود پیش او در دلِ این معرکه یک مرد نبود رجزی خواند بدانند بلاغت دارد شیر بر طرزِ کمین کردنش عادت دارد شد جمل ، بالِ همه ریخت حسن را دیدند یال و کوپال همه ریخت حسن را دیدند اَزرقِ شامی اگر چار پسر آورده چه خیالیست علی تیغِ دوسَر آورده چون علی بین اُحُد مانده ولی چیزی نیست چارصد یل اگر آید به علی چیزی نیست اَزَرق این ضربه‌ی شمشیر بخور چشمت کور خاک از نعره‌یِ یک شیر بخور چشمت کور پنج تن آمده بودند که پَرها را زد نیتِ پنج تن او کرده و سَرها را زد تا‌که هر ضربه‌یِ او زیرِ گلو می‌پیچید زودتر از همه تکبیرِ عمو می‌پیچید باد وقتی که بر آن حلقه یِ گیسو اُفتاد سنگ باران شد و میدان به هیاهو اُفتاد سنگ احساس ندارد که یتیمی سخت است سنگ آنقدر به او خورد که از رو اُفتاد نه توانی است به دست و نه رکابی است به پا نیزه‌ای خورد از این سو و از آن سو اُفتاد به زمین خورد ولی زیرِ لبی زهرا گفت راهِ یک نیزه همان لحظه به پهلو اُفتاد سرِ نجمه به روی شانه‌ی زینب ، غش کرد تا که پُر شد حرم از هلهله بانو اُفتاد آه از آن آه که در سینه مزاحم می‌دید وای از آن پنجه‌یِ بی رحم که بر مو اُفتاد قُوَتی داشت عمو  حیف  علی‌اکبر بُرد بر سرش آمد و یکباره به زانو اُفتاد عسل از کنج لبش ریخت ، سرش لشکر ریخت وسطِ قائله انگار که کندو اُفتاد کاش اینقدر نمی‌ریخت بهم این لشکر جای یک نعل همان وقت به ابرو اُفتاد (حسن لطفی ۹۴/۰۷/۲۷)
بسم الله الرحمن الرحیم جذبه و جاذبه و جلوه‌ی اعظم حسن است علی و عالی و علامه و اعلم حسن است به خداوند بهشتش حسن آباد خداست شرف‌الشمس خداوندِ دو عالم حسن است بنویس از نفَسش فاطمه را می‌فهمند بسکه آئینه‌یِ پیغمبر اکرم حسن است از حسن جانِ علی بِینِ جمل فهمیدم دومین حیدرِ این قوم  مُسَلم حسن است چهارده تَن همه اوصافِ حسن را دارند دو حسن هست ولیکن همه از دَم حسن است بیشتر داد به هر کَس که اهانت کردَش بسکه بخشید که گفتیم خدا هم حسن است او حسین است و حسین است حسن پس خوب است بنویسیم که در هر دو مجسم حسن است بارها گفت حسین اینکه کریم این آقاست بارها گفت حسین اینکه مقدم حسن است کیست او قبله‌ی اصحابِ اباعبدالله نقشِ پُر جذبه ی هفتادو دو پرچم حسن است شیخ عباس قمی ، مُنتهی الآمالش گفت در کرببلا سیلِ دمادم حسن است شش شهیدند از او ، پس به محرم سوگند صاحبِ بیشترین سهم در این غم حسن است کاش می شد که بگویم به ضریحِ حرمش اینهمه غم حسن است اینهمه ماتم حسن است ابن طاووس بخوان  آه مُقَرَم بنویس روضه‌ی غربتِ شبهای محرم حسن است (حسن لطفی ۹۷/۰۶/۲۴)  
بسم‌الله الرحمن الرحیم چه کنم تا لبِ تو ناله‌ی بابا نَکِشد صبر کن صبر که اشکم به تماشا نَکِشد نجمه دنبالِ تو از خمیه دوید اما حیف تا زدی ناله عمو زود رسید اما حیف سنگ برداشته اما به لبِ ماه زدند ترسم این بود که چشمت بزنند ، آه زدند در مسیرِ نَفَسَت چیست مزاحم شده است قاسمی داشتم اما دو سه قاسم شده است به یتیمیِ تواین قوم چه بَد خندیدند همگی آنکه زد و آنکه نَزَد خندیدند باد مویِ تو بهم ریخت مرا ریخت بِهَم عطر و بویِ تو بِهَم ریخت مرا ریخت بِهَم خواستی تا که بگویی به عمویت بابا گفتگویِ تو بِهَم ریخت مرا ریخت بِهَم نیزه‌ای آمد و حسرت به دلم ماند که ماند تا گلویِ تو بِهَم ریخت مرا ریخت بِهَم دو سه اَبرو به رویِ اَبرویِ تو وا کردند نعل رویِ تو بِهَم ریخت مرا ریخت بِهَم دیر شد تا برسم بر سرِ اکبر کم شد آمدم زود ولی باز تنت دَرهَم شد سنگ بر رویِ تو خورد اَبرویِ من درد گرفت تا به پهلوی تو زد پهلویِ من درد گرفت همه گفتند که از کوچه سهیم است زدند هرچه گفتیم یتیم است یتیم است زدند تیغشان برتو نه بر سینه‌ی پیغمبر خورد دستِ من بود که با دیدنِ تو بر سر خورد در تو دیدم حسنم را که دوباره می‌خواند روضه‌ی سیلیِ دستی که به نیلوفر خورد ایستادم به رویِ پنجه پا اما حیف دستش از رویِ سرم رد شد و بر مادر خورد (حسن لطفی۹۸/۰۶/۱۴)
یا‌رَب‌الحَسَن.... شب ششم محرم پدرم شیرِ جمل بوده و نامش به لبم قاسم‌ابن‌الحسنم حَسنی زاده‌ام اِی قوم و حُسینی نَسَبم قاسم‌ابن‌الحسنم
4_5911318039587981171.mp3
4.47M
|⇦•لااقل این جسم عریان‌ مانده را.. و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شب ششم محرم ۹۸ به نفس سید رضا نریمانی •✾ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•لااقل این جسم عریان‌ مانده را.. و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شب ششم محرم ۹۸ به نفس سید رضا نریمانی •✾ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ لااقل این جسم عریان‌ مانده را دفنش کنید نامروت‌ها! کسی اینقدر ظالم‌ میشود؟! *اگه یه حادثه‌ای پیش بیاد، یه نفر از دنیا بره، حتی اگه کس و کارم‌ نداشته باشه، بالاخره یه عده ای میان زیر بدنشو میگیرن، زود میبرن خاکش میکنن .. آخه میگن بَده میت نباید رو زمین بمونه .. بی‌بی زینب همچین که اومد وارد خیمه شد دید امام سجاد داره گریه میکنه؛ _چی شده عزیز برادرم؟! فرمود: عمه جان ! این نامردا دارن کشته‌های خودشونُ خاک میکنن، اما بابای بدن منو همینطور برهنه رها کردن و رفتن... پیغمبر وارد شد دید بی‌بی دوعالم داره گریه میکنه؛ _چی شده دخترم؟! عرضه داشت: بابا!! بچه‌م داره باهام‌حرف میزنه؛ فرمود: دخترم تو هم که در رحم خدیجه (س) بودی باهاش حرف میزدی ، آرومش میکردی .. عرضه داشت: آخه باباجان آرامم نمیکنه، تازه یه حرفایی میزنه منو بهم ریخته. _چی داره میگه دخترم؟! دوسه روزه هی داره میگه؛" اَنَا الغریب" اما امروز منِ فاطمه رو بهم‌ ریخته. _چرا؟! _ آخه هی داره میگه: "اَنَا العطشان" پیغمبر شروع کرد روضه خواندن، گریه کن هم بی‌بی دوعالمه. فرمود: دخترم، حسینت رو اینجوری کربلا می‌کُشنش.. نمیدونم چجوری پیغمبر روضه خوانده، اما همه میگن صدای این خانم بلند شد، شروع کرد بلند بلند برای حسینش گریه کنه ، مادر برات بمیره* مونده روی زمین پیكر تو رها أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَ أَهْلَ قُرىٰ خواهرت اگه نیست ، رفته شام بلا ریگ و رمل بیابان برات گرفتن عزا همه منتظرن مادرش برسه کاش صدای برادر به خواهرش برسه دست قاتل اگه به سرش برسه آخ خدا به داد موی دخترش برسه آن ردا و آن عبا آن امان نامه بس نبود کهنه پیراهن مگر جز غنائم میشود *قاسم اومد اجازه‌ی میدان ‌بگیره. مادرش راهیش کرد گفت برو، بابات خیلی به من سفارش کرده. اومد پیش عمو؛ عموجان به منم اجازه بده منم مثل علی اکبرت برم ‌بجنگم، برات فدایی بشم. آقا اباعبدالله به قاسم اجازه نداد. رفت گوشه‌ی خیمه، زانوهاشو بغل کرد؛ چرا عمو منو نمیخره؟! مادرش اومد: چی شده قاسمم؟ عزیز دلم! گفت: عمو بهم اجازه نمیده، میگه تو بالاسر این زن و بچه‌ها باش. نمیتونم یه لحظه زنده باشم‌بدون عموم.. عجب مادری .. گفت: غصه نخور؛ یه بقچه آورد گذاشت جلوی قاسم. تا این بقچه رو آورد یهو بوی امام‌ حسن تو خیمه پیچید ، هم مادر گریه کرد هم این بچه. یاد شبِ آخر امام حسن افتادن؛ اون شبی که تو بستر افتاده بود... میخواست سفارش قاسم و بکنه.. _مادر جان این چیه؟! گفت: قاسمم، عزیر دلم، بابات فکر اینجاهاشو هم کرده بود، میدونست عموت بهت اجازه نمیده؛ یه دست خط نوشت به من داد گفت اینو بده به قاسمم به حسینم نشون بده. همون لحظه که به حسین گفت: "لَا يَوْمَ‏ كَيَوْمِكَ يَا أَبَاعَبْدِاللَّهِ" .. همه نگران حسینن، مادرشم وقتی میخواست جون بده علی رو صدا زد گفت:« علی جان، خیلی مراقب حسینم باش». پیغمبر، علی، بی‌بی، خود امام حسن، همه سفارش حسین و کردن.. نامه رو داد دست قاسم؛ قاسمم عزیز دلم این نامه رو ببر به عمو نشون بده. نامه رو گرفت، سریع دوید، خوشحال ، اومد پیش عمو؛ عموجان یه چیزی آوردم دیگه نه نمیتونی بیاری! تا نامه رو گرفت باز کرد؛ به‌به، دست خط برادرشه؛ همونجا رو زمین نشست این دست خط و توو بغلش گرفت هی میگفت حسنم. حسن جان کجایی غریبی حسینت رو ببینی.. شیخ جعفر شوشتری میگه: عمو و برادرزاده همدیگه رو بغل کردن، اینقدر گریه کردن که ابی عبدالله پس افتاد.. همچین که این نامه رو گرفت یاد قصه‌های مدینه افتاد .. قاسمم چه کاری با دل حسین کردی امروز ابی عبدالله پس افتاد مثل باباش.. امیر المومنین هم همینجور شد. علی کجا غش کرد؟! امیرالمومنین هم تو مسجد نشسته بود. یهو دید از در حسن و حسین دوان دوان دارن میان؛ بابا بیا مادرم از دنیا رفت. علی پس افتاد.. چی تو نامه نوشته امام حسن ‌نمیدونم. ولی مضمون اینه که نوشته حسین جان من کربلا نیستم به‌جای من این بچه هست.. (ولی من میگم شاید این نباشه ،وقتی ابی عبدالله غش میکنه شاید یه چیز دیگه تو نامه دیده) شاید امام حسن نوشته:حسین جان اگه بودم مثل کوچه‌ها وایمیسادم .. فقط فرقش این بود اون روز کوچیک بودم نتونستم برا مادر کاری بکنم لااقل اینجا برات جبران میکنم •┄┅══༻○༺══┅┄•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5911318039587981175.mp3
2.72M
|⇦•الحمدلله که ، مثِ علی اکبر.. و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شب ششم محرم ۹۸ به نفس سید رضا نریمانی •✾ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•الحمدلله که ، مثِ علی اکبر.. و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شب ششم محرم ۹۸ به نفس سید رضا نریمانی •✾ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ اباعبدالله بهش اجازه داد ، گفت: باشه برو ، حالا که حسنم گفته رو چشام میذارم .. اینقدر این خیمه‌ها رو گشتن یه زره‌ای برای قد و قواره‌ی این نوجوان پیدا کنن پیدا نشد. شیخ جعفر میگه وقتی میخواستن سوار بر مرکبش کنن اومدن بلندش کردن، قاسمُ قد و قواره‌ش به رکاب مرکب هم نمیرسه، رکابُ بالا آوردن. اما صدا زد: حسین جان، فقط بایست تماشا کن ببین فرزند حسن میخواد چی کار کنه... همچین زد تو دلِ لشکر، پیرمردایی که اونجا بودن، میشناختن، گفتن: فرار کنید. این درسته قد و قواره‌ش کوچیکه اما پسر حسنِ .. اما یکی داد زد گفت: نه، فرار نکنید راهشُ من بلدم: اول دوره‌ش کنید .. سنگ بیارید .. با سنگ از دور بزنینش .. همچین که از مرکب افتاد بعد بریزید سرش. این باباش توو جمل همه‌ی ما رو بیچاره کرد .. حالا بیچاره‌ش میکنیم، داغش و به دل مادرش میذاریم... الحمدلله که ، مثِ علی اکبر جونم فدای تو ، شد ای عمو آخر قدم بذار رو چشمای پر از خونم بیا که بدجوری گُلت شده پرپر زیر و رو شده تنم با نیزه غرق خون شد بدنم با نیزه با صورت افتادم از روی اسب بی‌هوا تا زدنم با نیزه پهلوهام شکسته مثل زهرا بدنم زخمی شده سرتا پا زیر سُم مرکبا افتادم یکی شد تنم با خاک صحرا شاعر: بهمن عظیمی یه لشکر پر از داد و هلهله‌ست به لشکر پر از شور و ولوله‌ست یه لشکر پر از شمر و حرمله‌ست دلشوره دارم .. شده بغض جنگ جمل شدید حسن دیده دشمن تو رو که دید واسه‌ت نقشه‌ی تازه‌ای کشید ای تک‌سوارم .. با تیر و نیزه‌شون ، شد قامتت نشون از پیکر عسل ، میریزه جای خون اسبا یکی یکی ، رد میشن از تنت ضرب المثل شدی ، با قد کشیدن عجب روضه‌ای شد تو کربلا به یاد غم و رنج کوچه‌ها بازم تازه شد داغ مجتبی عزا به پا شد .. یه دشت و یه قاسم، یه دشمن و با اسبا تنش رو فشردن و توو خیمه زَنا غرق شیوَن و غوغا بپا شد .. اسم علی رو برد ، فرق سرش شکست خون لخته‌ها چه زود ، راه گلوشُ بست پهلوی زخمی و ، بازوی پُر ورم زینب رسید و گفت ؛ « ای وای مادرم» ای حسین.... علی اکبر که جوشن داشت آن شد تو که جوشن نداری وای بر من شاعر: داوود رحیمی
🌷🌷🌷 ✅بنداول ای عمو فدایت یتیم مجتبایت بده اذن میدان جان را کنم فدایت تاکنم سرم راعموجان نذرعلی اصغرت تاروم به میدان بگیرم من انتقام مادرت توکه جای پدربوده ای همیشه بالای سرم اذن و رخصتی ده در این دشت باشم بجای پسرم دارم این گفتگو ای عمو ای عمو قاسمت شود فدایت 💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦✅بنددوم پور مجتبایم دلیری ات مثل شد طعم مرگ به کامت شیرین تر از عسل شد تا که ناله زدی عموجان افتادم ازپشت فرس تا که زیر اسبان عزیزم تو می زدی نفس نفس بدنت کش امده شکسته تمام استخوان تو نفست بریده عزیزم بندامده زبان تو جان قاسم عمو یک عمو جان بگو تاحسین شود فدایت 💠💠💠❌ 297 🔴💠💠💠 ___________________
. آنکه ذبح از دَمِ گردن به کمی گندم شد تا قیامت همه جا داد رسِ مردم شد ای مجانین حسینی،حسنی گریه کنید ‌‌روضه امشب ز یتیم است، شبِ پنجم شد |
[WWW.FOTROS.IR]ma98061401.mp3
46.84M
💠 💠 حاج محمود کریمی . 🔸️شب ششم محرم ۱۳۹۸ پنجشنبه ۱۴ شهریور ماه ١٣٩۸ . هيأت‌ راية‌العباس ( عليه‌‌‌السّلام ) @majmaozakerine
637033782790050359.mp3
2.82M
💠 💠 حاج محمود کریمی . 🔸️شب ششم محرم ۱۳۹۸ پنجشنبه ۱۴ شهریور ماه ١٣٩۸ . هيأت‌ راية‌العباس ( عليه‌‌‌السّلام ) @majmaozakerine
637033783161450480.mp3
7.09M
💠 💠 حاج محمود کریمی . 🔸️شب ششم محرم ۱۳۹۸ پنجشنبه ۱۴ شهریور ماه ١٣٩۸ . هيأت‌ راية‌العباس ( عليه‌‌‌السّلام ) @majmaozakerine
[WWW.FOTROS.IR]ma98061404.mp3
9.04M
💠 💠 حاج محمود کریمی . 🔸️شب ششم محرم ۱۳۹۸ پنجشنبه ۱۴ شهریور ماه ١٣٩۸ . هيأت‌ راية‌العباس ( عليه‌‌‌السّلام ) @majmaozakerine
637033784545654248.mp3
2.73M
💠 💠 حاج محمود کریمی . 🔸️شب ششم محرم ۱۳۹۸ پنجشنبه ۱۴ شهریور ماه ١٣٩۸ . هيأت‌ راية‌العباس ( عليه‌‌‌السّلام ) @majmaozakerine
637033785070963929.mp3
4.42M
ای گدایان روکنیدامشب آقاقاسم است کربلایی ابراهیم رحیمی @majmaozakerine
[WWW.FOTROS.IR]ma98061408.mp3
8.04M
💠 💠 حاج محمود کریمی . 🔸️شب ششم محرم ۱۳۹۸ پنجشنبه ۱۴ شهریور ماه ١٣٩۸ . هيأت‌ راية‌العباس ( عليه‌‌‌السّلام ) @majmaozakerine
. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم - امام حسن و امام حسین علیهما السلام کَرَم برای حسن شد حرم برای حسین قلم برای حسن محتشم برای حسین کسی که می‌زند این‌سان نَفَس هنرمند است که دَم برای حسن بازدم برای حسین نمی شود که دَم ار داغشان نَزَد آری... اِلَم برای حسن شد عَلم برای حسین فدای سوزِ دل و تشنگیِ هر دو شوم تبم برای حسن موکبم برای حسین بقیع و کرب‌و‌بلا هر دو خانه‌یِ زهراست قدم برای حسن می زنم برای حسین قدم قدم همه دَم از نجف به سوی حرم خِیَم برای حسن آه و غم برای حسین به سوی جَنةُ الاعلی غلام را ببرید اِرَم برای حسن شد نِعَم برای حسین هزار مرتبه شکرِ خدا کنم هر روز شدم برای حسن من شدم برای حسین دعای ندبه بخوان صاحبَ الزّمان گوید... دلم برای حسن سوختم برای حسین .
هدایت شده از حال مرا دریاب حسین
‍ ❣﷽❣ 🎆 💢 🎆 💢 🎆 👌👌 بيا مادر از حرم بيرون سرو بستانت مي‌رود ميدان كفن بنما بر تن قاسم مونس جانت مي‌رود ميدان بيا مادر درد دل گويم اين دم آخر با تو از احسان مكن ديگر بعدم اي مادر گريه و زاري ناله و افغان بود يارت اندر اين صحرا اي ستم‌ديده خالق سبحان زجور چرخ ، نوگلت مادر از گلستانت ميرود ميدان اگر ديدي پيكرم را در خاك و خون غلطان صبر كن مادر 💢حسین جانم(ای حسین جانم)3 اگر ديدي راس من بر ني چون مه تابان صبر كن مادر حلالم کن ناز پرورده روی دامانت میرود میدان رهایم کن تا که بنشینم بر براق مرگ با هزار افغان که جولانم گشته ای مادر دیده ی گریان غرقه ی جانان ز خون من باید این صحرا لاله‌گون گردد از دم پیکان شود جسمم طوطیا از کین جان جانانت میرود میدان بیا مادر پر برم بنشین لحظه ای اکنون از ره یاری که من رفتم کشته گردیدم نوعروسم را ده تو دلداری 💢حسین جانم(ای حسین جانم)3 اگر گوید کو پسرعمّو؟ گو فدایی شد در ره باری نما صبر و رخ دگر مخراش ماه تابانت میرود میدان مرخص کن مادرا دیگر نبود اندر دل طاقت دیگر جوانها چون یک به یک رفتند کشته گردیدند در ره داور برای من زندگی مشکل از پس مرگ نوجوان اکبر چسان مانم اندرین دنیا روح ریحانت می رود میدان 💢حسین جانم(ای حسین جانم)3 چرا مادر دامن صحرا اینقدر امروز خون باران است مگر مادر عمّ مظلومم یکه و تنها در بیا بان است شده وقت جان فشانیم منتظر بهرم شاه خوبان است همی گوید خاشع غمگین راحت جانت میرود میدان 💢حسین جانم(ای حسین جانم)3 ♨️هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات) ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
هدایت شده از حال مرا دریاب حسین
❣﷽❣ 🌾 🎤 از خیمه داره میاد بیرون با هیبت حسنی قاسم ارباب بی قرار و گریون پیش قمر بنی هاشم میرسه اروم اروم از لابه لای خیمه صدای ناله های خیمه برا ماه شبای خیمه حسن پسرت بی زره میره حسین داره از غصه میمیره رو خورشید پیشونیش عمه عمامه علوی بسته دست عموی علمدارش دستاش و میگیره اهسته عمه میگه با گریه ای کبوتر شیدا مثه تو نمیشه پیدا بین نوه های زهرا وای بیا مادر نگاهی کن وای بیا قاسم رو راهی کن می افته رو زمین و غرق سرخی عسل لبهاشه افتاده و سر خونینش انگار رو دامن باباشه میرسه صدا ناله از زیر سم مرکب اومده جون عمو بر لب داره ناله میزنه زینب وای میکشه رو زمین پاش و وای داره میبینه باباش و 🌾هدیه به خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌾 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
هدایت شده از حال مرا دریاب حسین
‍ ‍روضه و توسل جانسوز _ شب ششم محرم حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام 🎤_حجت الاسلام استاد میرباقری یابن شبیب! إِنْ بَکَیْتَ عَلَی الْحُسَیْنِ حَتَّی تَصِیرَ دُمُوعُکَ عَلَی خَدَّیْکَ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ کُلَّ ذَنْبٍ اَذنَبتَه،صَغیرا کانَ اَوْ کَبیراً قَلیلا کانَ اَوْ کثیراً ... السَّلَامُ عَلَى قَتِیلِ الْعَبَرَاتِ و اَسیرَ الکُرُبات،السَّلَامُ عَلَى ساکِن کَربلا،السَّلَامُ عَلَى مَن بَکَته ملائکةُ السماء، السَّلَامُ عَلَى المرمَّلِ بالدماء،السَّلَامُ عَلَى المغسل بِدَمِ الجِراح، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَرَّعِ بِكَأْساتِ الرِّماح ،ِ أَلسَّلامُ عَلَى الْمُضامِ الْمُسْتَباح، أَلسَّلامُ عَلَى الشَّيْبِ الْخَضيبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّريبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّليبِ..." شنیده اید هر شهیدی رو زمین می آمد،خودش رو میرساند بالای سرش دشمن رو دورمی کرد بعد که دشمن از این معرکه دور می کرد ، بدن رو به خیمه می آورد . نوشتند بالا سر بسیاری از شهدا شاید تک تک شهدا آمد ، هیچ بدنی تو میدان باقی نماند . حتی بدن علی اکبر با اینکه ارباً ارباً شده بود ، قطعه قطعه شده بود ... خودش شاید نمی توانست فرمود : جوانان بنی هاشم شما منو کمک کنید بدن رو بیاورید ... از جمله شنیده اید وقتی قاسم از اسب رو زمین آمد این آقازادۀ بزرگوارِ امام حسن مجتبی اون کسی که به امام حسین ، وقتی شب عاشورا بهشون فرمود : مرگ در ذائقه تو چطوره ؟ عرض کرد "اَحلی مِنَ العَسل ..." وقتی از اسب به زمین آمد امام حسین رو صدا زد حضرت به سرعت خودش رو رسانید ، می خواست دشمن رو از معرکه دور کند جنگ بالا گرفت صدایِ آقای زاده امام مجتبی از زیر سم اسب ها به گوش می رسید ، حضرت دشمنُ دور کرد وقتی غبار جنگ فرونشست ، نشست بالین آقازاده ... دید کار از کار گذشته فرمود : چقد برا عموت سخته اورو صدا بزنی وقتی بالین تو بیاد که کار ازکارگذشته باشد ... به هر کیفیتی بود این بدن روبه خیمه برگردانید ، فقط دو تابدن تو کربلا تو میدان مانده یکی بدن قمربنی هاشمِ تو علقمه باقی ماند ، من نمیدونم دشمن با این بدن چه کرد ، یکی هم بدن مطهر خودشِ کسی نبود ازحضرت دفاع کنه ... بالین همه می آمد ، دشمنُ دور می کرد ، بدن رو به خیمه می آورد،کسی نبود دشمنُ از او دور کنه ، هرچه توانستن درحق او ظلم کردن ، کوتاهی نکردن ، هنوز زنده بود آقایِ شما ، نفس می کشید ... ای کاش به همینجا اکتفا می کردن ... دستورداد «من یَنطَلِبُ الحسین؟!» ای کاش به همین قدر اکتفا می کردن ، بدن روغارت کردن ... کاری کردن که وقتی خواهرش آمد تو گودیِ قتلگاه ، با تعجب صدازد : «أأنت أخی ؟! أ أنتَ ابنُ والِدَتی؟!» ... صلی اللهُ علیکَ یااباعبدالله و رَحمَةُ الله و برکاته ... 🌴🌴🌴
و توسل به ابنُ الکریم حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ حاج میثم مطیعی  ای چهره ات تبسم صبح ازل ، حسن ای مهر تو اقامه ی خیرالعمل ، حسن در مدح تو بس است همین یک کلام هم نام علی زحُسنِ تو گشته ابالحسن ای شاهِ دل ، شکوه تو صفین و نهروان ای فاتحِ دلاورِ جنگ جمل حسن حسن جان ، حسن جان… لبریزِ رازهای جگرسوز بود ، آه *چه رازهایی در سینه داشتی که در کودکی پیر شدی آقایِ من؟ چقدر خدا به ما شیعه ها لطف کرده ! محرم داریم و فاطمیه .. محرم برا مادر سادات گریه میکنیم ؛ میگیم شاید فاطمیه زنده نباشم ؛ فاطمیه وقتی روضه ی درو دیوار میخونن دلمون کربلا میره ، میگیم شاید دیگه محرم تو ندیدیم آقا! ..* لبریزِ رازهایِ جگرسوز بود ، آه تشتی که داشتی تو شبی در بغل حسن *جُناده میگه رفتم خدمت آقا دیدم تشت مقابلِ شه ، صورتِ مبارکش کبود شده ، لخته هایِ خون از گوشه ی دهان مبارکش داخل تشت میریزه! گفتم آقا معالجه نمیکنی؟ فرمودند: مرگ رو با چی میشه درمان کرد؟* آه! زهرِ هَلاهل است؟ نه! شهد شهادت است *حسینش کنارش گریه میکرد، فرمود قربانت بروم چرا گریه میکنی؟ عرضه داشت: از آنچه به سرِ تو آمده گریه میکنم . فرمود: گریه نکن ، یک روزی می رسد سی هزار نفر دورِ تو میگیرند .. لَا یَوْمَ كَیَوْمِكَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّه!* زهرِ هَلاهل است؟ نه! شهد شهادت است شیرین تر است بهتر تو زهر از عسل حسن حسن جان .. حسن جان ..