اوّل دفتر سالم بنویسید حسین
برکت روزی و مالم بنویسید حسین
رازق مردم عالم؟؟ بنویسید حسین
نام ارباب حلالم... بنویسید حسین
چه حسینی که جهان عرصهء یکتازیِ اوست
چه حسینی که گهی خلق ملک بازیِ اوست
چه حسینی که قتیل العبراتش خواندند
فَلَک و مُلک و مَلک ، فُلک نجاتش خواندند
جاودانهای جهان آب حیاتش خواندند
بی سبب نیست که اعلا درجاتش خواندند
سجدهء آخر او را چه مقامی دادند
که سماوات ازین سجده به خاک افتادند
به خداوند قسم! روح معاد است حسین
به کرامات حسن! باب مراد است حسین
کفر اگر ظلم کند اذن جهاد است حسین
گرچه امروزه در این شهر زیاد است حسین...
أحدی مثل جگر گوشهء زهرا نشود
مرد و مردانه نگردید که پیدا نشود
مثل آقا ضربان دل ماهم زهراست
نقش دیوار و در منزل ماهم زهراست
سربلندیم همه.. حاصل ماهم زهراست
بهترین گریه کن محفل ماهم زهراست
زیر آن دشنه چو خورشید درخشید حسین
هرکسی گفت «بُنَیَّ» ... بنویسید : حسین
سر کوچه پرچم میزنم
از تو بازم من دم میزنم
تا محرم از راه میرسه
روی سینهم محکم میزنم
خدا رو شاکرم که، به محرم رسیدم
دوباره مشکی میپوشم
دوباره بیمه میشم، تا میام توی هیئت
چایی روضه مینوشم
این شبا انگار توی آسمونم
این شبا مستِ بادهی جنونم
زنده بمونم شبای محرم
یاد قدیم این نوحه رو بخونم:
«نسیمی جانفزا میآید
بوی کرببلا میآید»
بوی عود و اسفند اومده
هرکسی یه پرچمی زده
بیبی زهرا، جونِ حسنِت
روزی اشک ما رو بده
دوباره ماه روضه، دوباره ماه شوره
دوباره بارون میباره
حالا که دعوتیم ما، یقیناً بیبی زهرا
همهی ما رو دوست داره
این شبا من با اشکای رَوونم
هر جوری باشه توی روضهتونم
زنده بمونم، شب هشتم امسال
یاد قدیما، باز اینو بخونم:
«جوانان بنی هاشم بیایید
علی را بر در خیمه رسانید»
بیمحرم دنیا واسه ما
هم قفس هم تاریکه رفیق
شد محرم یعنی که دیگه
اربعین هم نزدیک رفیق
الهی این محرم، واسه ما سینهزنها
بهترین محرم باشه
الهی اربعین شه، تو مسیر زیارت
روی شونهم پرچم باشه
این شبا یاد پیرغلامامونم
خودم رو هرطور روضه میرسونم
زنده بمونم، تاسوعای امسال
یاد قدیم این نوحه رو بخونم:
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
علمدار نیامد، علمدار نیامد
سقای حسین سید و سالار نیامد
علمدار نیامد، علمدار نیامد»
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
هدایت شده از کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
سید رضا نریمانی_شب دوم محرم 97 - هیئت فدائیان - واحد - سرِ کوچه پرچم میزنم از تو بازم من دم میزنم-1536842946.mp3
14.14M
سر کوچه پرچم میزنم
واحدتند
شب دوم محرم
سید رضا نریمانی
:
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
.
🔊 #زمینه فوق العاده زیبا و سوزناک...
⭕ متن:نیاد اون آقاتو ببینی...
🎙️ کربلایی #علی_پورکاوه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
نیاد اون روز آقاتو ببینی
که این نوکر شرمنده بمونه
تو دعا کن سینهزنت آقا
چند روز دیگه زنده بمونه
به دلم غم میاد
کمتر از یه ماه دیگه ماه محرم میاد
به دلم غم میاد
این چه شوریه دوباره توی عالم میاد
به دلم غم میاد
هرکیو میبینی داره سمت پرچم میاد
به دلم غم میاد
باز شلوغ میشه توی هیئتا جا، کم میاد
حسین، آقام
همه میرن تو میمونی برام
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
آی نوکرها بازم سر کوچه
پرچم یامظلومو بذارید
کمکم پیرهن مشکیو بپوشید
طبل و سنج و زنجیرو بیارید
تو دلم غم دارم
روی گونههام دوباره اشک نمنم دارم
تو دلم غم دارم
غم و آه شب سوم محرم دارم
روضهخون آماده
بگو تو خرابه دختری زمین افتاده
روضهخون آماده
کی سر بریده دست این سهساله داده
حسین، آقام
همه میرن تو میمونی برام
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
باز بوی اسپند دم هیئت
دلتنگ اون شبهای جنونم
امسال میخوام هرشب توی روضهت
روضهٔ قتلگاهو بخونم
قتلگاه غوغا شد
سر غارت لباس پیکرت دعوا شد
قتلگاه غوغا شد
پای شمر بیحیا بهروی سینه وا شد
سر تو میبُرن
جلو مادرت رگ حنجرتو میبُرن
سر تو میبُرن
اصلا انگار که سر دخترتو میبُرن
.👇:
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
هدایت شده از کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
4_5976414518136279006.mp3
4.04M
🔷 نیاد اون روز آقاتو ببینی، که این...
🎙️ مداح:کربلایی #علی_پورکاوه
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
هدایت شده از کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
#ای مرا دلبر و دلدار دلم میسوزد
همچنان شمعِ شب تار دلم میسوزد
#بغضِ غربت به گلو بسته خدا آهم را
پشت این آهِ شرربار دلم میسوزد
#گُر گرفته جگرم از ستمِ همسر خود
من ز بی مهریِ این یار دلم میسوزد
#دست نیرنگ پیِ یاری اُمُّ الفضل است
زآتشِ زهر ستمکار دلم میسوزد
#همۀ عمرم از او زخم زبان میخوردم
یارب از اینهمه آزار دلم میسوزد
#ظلم بیداد چونان روزِ مرا شب کرده
که چه در خواب و چه بیدار دلم میسوزد
#دور تا دور تنم هلهله دارد دشمن
همچنان زینب از این کار دلم میسوزد
#این لبِ تشنه مرا بُرد به گودالِ عطش
از غم قافله سالار دلم میسوزد
#چشم من روضۀ طفلان حرم میخواند
مثل چشمان علمدار دلم میسوزد
#روضۀ علقمه و بوی گل یاس علی
یادِ آن مادر بیمار دلم میسوزد
#مجتبی_تاجیک
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
﷽🍁🍁
✨اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج✨💫
#امام_جواد
این ها به جای این که برایت دعا کنند
کف می زنند تا نفست را فدا کنند
هر چند تشنه ای ولی آبت نمی دهند
تا زودتر تو را ز سر خویش وا کنند
با دست و پا زدن به نوایی نمی رسی
این ها قرار نیست به تو اعتنا کنند
بال فرشته های خدا هست پس چرا؟
این چند تا کنیز تو را جابه جا کنند
هر وقت دست و پا بزنی دست می زنند
اما خدا کند به همین اکتفا کنند
تا بام می برند که شاید سر تو را
در بین را با لبه ای آشنا کنند
حالا کبوتران پر خود را گشوده اند
یک سایبان برای سرت دست و پا کنند
علی اکبر لطیفیان
هدایت شده از کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
4_5776083383591372441.mp3
15.43M
🏴
#واحد
#شب_اول_محرم
#حضرت_مسلم عليه السلام
#محمد_فصولی🎤
صلی الله علیک
ای نور هر دو دیده
دست مرا بگیر ای / شاه گلو بریده
ای شهید سر جدا
خامس آل عبا
وعده بعدی ما
اربعین کرب و بلا
من اراد الله، به خیرا
عشق تو برده، دل ما را
بی تو میمیرم، عزیزالله
با تو محشورم انشاءالله
در غربت ماندهای
ای مسلم غریبم
میبینمت سرِ دار / ای یار و ای حبیبم
عید قربان من است
اولین قربان تویی
در قیام تشنگان
اولین عطشان تویی
تشنهلب رفتی، به قربانگاه
میکشد از دل، یتیمت آه
میشوم ملحق، پس از یک ماه
من به تو مسلم، انشاءالله
غرقی در اضطراب
سوی تو کِی میآیم
با سر به خاک پاکت/بر روی نی میآیم
من به کوفه میرسم
با سری بر نیزهها
بی تنی که مانده است
غرق خون در کربلا
تو اگر امروز، شدی تنها
میشوم مثل ِ، تو من فردا
غربت است انگار، نصیب ما
در میان این، بیغیرتها
#محمد_بیابانی ✍
#مسلمیه
#مسلم_بن_عقیل_ع
.ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
🌸 #صبحم_به_نام_اربابم_حسین(علیه السلام)
عالم، به عشقِ
روی تو بیدار می شود
هر روز، عاشقـانِ تو
بسیـارمی شود
وقتی،سـلام
می دَهَمت، در نگاهِ من
تصویرِ کربلای تو،
تکرار می شود
🌸 السلام علیک یااباعبدالله الحسین ع
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
ادامه مطالب ⏬⏬⏬⏬⏬ #محرم سری پنجم
ادامه مطالب ⏬⏬⏬⏬⏬
#محرم
سری ششم
🏴#روضه
🏴#شب_اول_محرم
🎤مداح :حاج سید مهدی میرداماد
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
خدا رو شکر به آرزوم رسیدم
نمُردمُ و محرمت رو دیدم
خیلی دلم تنگِ محرمت بود
میدونی این یه ساله چی کشیدم
*هی میگفتم محرم میاد مجلس ها برگذار میشه من هستم یا نه .. تو عمرم انقدر دلشوره نداشتم .. فکر میکردم هر وقت اراده کنم روضه هست .. هر وقت اراده کنم میتونم برم .. باورم نمیشد دلشوره بگیرم به محرمت میرسم یا نه ..*
شبایِ اولُ دارم میبینم
تو آسمونا یا که رو زمینم
اجازه داده مادرت دوباره
مشکی بپوشم بزنم به سینه م ..
حسین ...
شبایِعاشقیم،میلرزه شونهها چههق هقی
یک دهه با غمت،میگذرهزود عجبدقایقی
یه کاری کن بشم نوکرِ لایقی
این اولین روضۀ تو لهوفِ
که اشکِ شرمندگی رو حروفِ
تموم عالم یه صدا با مسلم
دارن میگن حسین نیا به کوفه
همۀ سال یه عرفه روضۀ مسلم خوانده میشه، الان شبِ اول حقِ این شهیدُ ادا کن :
نیا که اینجا ردّی از حیا نیست
توی مرام کوفیا وفا نیست
اگه میای تنها بیا حسین جان
اینجا که جایِ زن و بچه ها نیست
چه کردیروزگار، ای آسمون بااشکِ من ببار
کوفیا میکشن، شیرخوارهتُ با افتخار
اگه میای حسین، رقیهتُ نیار ..
خیلی روضۀ مسلم روضۀ خاصیه چون پیغمبر براش گریه کرده، ابی عبدالله براش گریه کرده .. جوری ابی عبدالله برا مسلم گریه کرد عبارت مقتل میگه حَتی جَرت دُموع عَلی صَدرِه .. وقتی بینِ راه خبر دادن مسلمت رو کشتن یه جوری برا مسلم گریه کرد اشک هاش ریخت رو سینهی مبارکش .. فدات بشم آقا ..
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ اَشْهَدُ اَنَّكَ لَمْ تَهِنْ وَلَمْ تَنْكُلْ، وَاَنَّكَ قَدْ مَضَيْتَ عَلى بَصيرَةٍ مِنْ اَمْرِكَ مُقْتَدِياً بِالْصَّالِحينَ، وَمُتَّبِعاً لِلنَّبِيّينَ، فَجَمَعَ اللَّهُ بَيْنَنا وَبَيْنَكَ وَبَيْنَ رَسُولِهِ وَاَوْلِيآئِهِ فى مَنازِلِ الْمُخْبِتينَ .. ان شالله با هم بریم حرم مسلم .. با هم بریم گوشۀ مسجدِ کوفه .. با هم بریم دورِ قبرش بگردیمُ با هم گریه کنیم .. غریب گیر آوردنت .. آقاشم غریب گیر آوردن .. زبانِ حال بگم :
خورشیدِ عمرم دیگه بی فروغِ
نامۀ کوفیا همهش دورغِ
خلوتِ دورِ مسلمِ تو اما
بازارِ تیر و نیزهها شلوغِ
سفیرتُ با لبِ تشنه کشتن
اینا از اولم حیا نداشتن
نیا نیا پسر عمو شنیدم
برا سرِ تو جایزه گذاشتن
نزار که دیر بشه، تنتپر از نیزه و تیر بشه
نزار که دیر بشه،نزار کهخواهرت اسیر بشه
نزار که دخترت به روزِ پیر بشه
مسلم همۀ خاندانشُ برا حسین داد یکی از اون شهدایی که وقتی خبرِ شهادتُ دادن ابی عبدالله به برادرایِ مسلم فرمود شماها شهیدتون رو تقدیم کردید دیگه برگردید .. برادراش گفتن یا اباعبدالله به دو دلیل بر نمی گردیدم؛ تا الان خونی طلب کار نبودیم مونیم، حالا که برادرمونُ کشتن .. بعد یکیشون یه جمله ای گفت عجیب ابیعبدالله گریه کرد .. گفت آقاجان اگه برگردیم جوابِ مادرتُ چی بدیم .. اگه پرسید بچهمُ وسطِ بیابان رها کردید چی بگیم؟!.. حالا هرکی دلش آمادهس بسم الله ..
وقتی بدنُ از بالا دارالاماره انداختن همه جمع شدن دورِ بدن کسی باور نمیکرد این بدنِ بی سر بدنِ سفیرِ حسین باشه .. هر کی یه حرفی زد نتونستن بدنُ بشناسن .. یه مرتبه دیدن یه زنی میگه برید کنار، نگاه کردن دیدن طوعهس .. گفت من میشناسم این آقا مهمانِ خانۀ من بوده .. طوعه اومد بدنُ نگاه کرد گفت این مسلم ابن عقیلِ .. (زود حرفُ گرفتیا..) از کجا شناخت مسلمُ؟! سر که نداشت .. از پیراهن مسلم رو شناخت .. کسی که سر نداره از لباساش میشناسن .. آخ بمیرم برات حسین ..
اگر حسینِ من تویی، سرت کو ..
یا سر داره یه بدن، یا پیراهن داره یه بدن اگه سر نداشته باشه، پیراهن نداشته باشه یه علامت و مشخصه دنبالش میگردن .. میگن یا انگشتری یا ویژگی خاصی اگه هیچ کدوم نباشه از حجم بدن میشناسن .. یه کاری با این بدن کردن خواهرش هی با تعجب به این بدن نگاه میکرد ، آیا تو حسینِ منی ؟!!
ای حسین ...
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
🏴#روضه
🏴#شب_دوم_محرم
🏴#قسمت_اول
🎤مداح :حاج سید مهدی میرداماد
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
أَلسَّلامُ عَلى مَنْ طَهَّرَهُ الْجَلیلُ أَلسَّلامُ عَلی مَنِ افْتَـخَرَ بِهِ جَبْرَئیلُ اَلسَّلامُ عَلیَ من ناغاهُ فی المَهدِ میكائیلُ از ناحیهی امام زمان چند تا سلام بدم با سلام منو شما خیلی فرق داره ..
أَلسَّلامُ عَلى شَهیدِ الشُّهَدآءِ امام زمان به جدش اینجور سلام میده أَلسَّلامُ عَلى غَریبِ الْغُرَبآءِ أَلسَّلامُ عَلى شَهیدِ الشُّهَدآءِ، أَلسَّلامُ عَلى قَتیلِ الاْدْعِیآءِ أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاْجابَـهُ تَحْتَ قُـبَّـتِهِ سلام به اون آقایی که اجابت زیر قبۀ حرمش تضمین شده ست .. أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاْ ئِـمَّـهُ مِنْ ذُرِّیَّـتِـهِ، سلام به اون آقایی که ائمه از نسل او هستند أَلسَّلامُ عَلى مَنْ جَعَلَ اللهُ الشّـِفآءَ فی تُرْبَتِهِ، سلام بر اون حسینی که شفا در تربتشِ .. سلام به کربلا و خاک کربلا .. همون خاکی که زینب فردا قدم میزاره رو این خاک ..
آرزوی غبار اینباشد
رویدامانِ یار بنشیند
در مسیرِ او باشد
زیرِ پایش به بار بنشیند
قطعهخاکی بلند مرتبهشد
ذره ای بودُ آفتاب شده
نسبتش میرسد به صحنِنجف
از ذراریِ بوتراب شده
یه روزی امیرالمومنین رسید به این خاکِ کربلا، هنوز حسینی به کربلا نیومده، هنوز خونی به زمین ریخته نشده دیدن از اسبش پیاده شد امیرالمومنین هی خاکُ بر میداره بود میکنه،گریه میکنه .. دیدن داره با خاک کربلا حرف میزنه *وَاهاً لَكِ أَيَّتُهَا التُّرْبَةُ* همه متعجب که این چه خاکیه که امیرالمومنین میگه خوش به حالت ای خاک کربلا: لَيُحْشَرَنَّ مِنْكِ أَقْوَامٌ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ بِغَيْرِ حِسابٍ* خوش به حالت خاک، یه روزی یه عده میان از تو این خاکِ کربلا بی حساب میرن به بهشت .. یه روز یه عده ای از این خاک محشور میشن یه جوری وارد بهشت میشن بدونِ حساب و کتاب .. بعد دیدن هی خاکُ برداشته گریه میکنه ..هاهُنا مَصارع عُشاق .. هی نشون میداد میگفت اینجا کجاست .. آی دلای کربلایی انگار کربلا زیر آسمان داری گریه میکنی ..
قطعهخاکی بلند مرتبهشد
ذره ای بودُ آفتاب شده
نسبتش میرسد به صحنِنجف
از ذراریِ بوتراب شده
خاک میخواست نورِ محض شود
تا غبارش چو طوطیا باشد
سجده ای کرد بر قدوم حسین
تا شفا بخش و کیمیا باشد
مثه فردایی کاروان قدم گذاشت رو خاکِ کربلا ..
خاکِ کرببلا دلش میخواست
مثل آیینه ها زلال شود
چشمه ای باشد از یم کوثر
خوردنِ تربتش حلال شود
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
🏴#روضه
🏴#شب_دوم_محرم
🏴#قسمت_پایانی
🎤مداح :حاج سید مهدی میرداماد
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
خاک بر صورتِ حسین نشست
امام زمان میگهأَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ .. کسی تا حالا ندیده بود صورتِ حسین خاکی بشه، خاک کجا صورتِ حسین .. تا دید زینب میخواد از محمل پیاده بشه گفت برید کنار اباالفضل آمد زانوشُ رکاب کرد .. محارم همه آمدن دورِ عمه حلقه زدن عمه با احترام پاشو زمین بزاره .. همه مواظبن گرد و خاک رو معجرش نشینه .. (نمیدونم جلوتر برم یا نه!..)
خاک بر صورتِ حسین نشست
پرده داریِ آفتاب کند
بی سبب نیست سجده بر تربت
خلق هفتاد تا حجاب کند
*امام صادق فرمود سجده بر تربت کربلا هفتاد تا حجاب رو از بین میبره ..*
علت خلق تمام جهان
خاک این روضۀ منوره است
سندش هست آیۀ تطهیر
تربت کربلا مطهره است
قبرِ زهرا بقیع گم شده بود
وسط این دیار پیدا شد
عرش بر روی خاک خیمه زدُ
تربتِ کربلا معلی شد
آسمان را به انتظار نشست
تربت کربلا مودب شد
چقدر ذوق کرد وقتی که
خاک پای قدوم زینب شد
ماه بر رویِ خاک افتادهست
دشت لاله پر از ستاره شده
لای لای رباب باعث شد
خاکِ این دشت گاهواره شده
دلشوره داره خواهرت
داداش بیا برگرد ..
داره میمیره دخترت
داداش بیا برگرد ..
همچین که رسیدن کربلا گفت عمه مگه نگفتی ما داریم میریم مهمونی .. چرا با شمشیر و نیزه اومدن به استقبال ما ..
تو این بَرّ بیابون
خیمه نزن حسین جان
خیلی غریبِ این خاک
زینب شده هراسان
مثلِ فردایی نزدیک به ۶۰ تا خیمه برپا شد، بالاترین خیمه و اولین خیمه شد خیمۀ اباالفضل، ابی عبدالله فرمود خیمۀ عباسُ رو بلندی بزنید، میخوام همه ببینن این خیمه ها صاحب داره همه ببینن این لشکر عباس داره.. بعد فرمود گود ترین خیمه خیمۀ زن ها باشه دورِ خیمۀ زن ها خندق بکنید به این راحتی کسی دسترسی نداشته باشه .. وسط خیمۀ زن ها خیمۀ زینب باشه .. یه جوری تو گودی خیمه رو بزنید زن ها میدانِ جنگ رو نبینن .. نبینن اون ساعتی که حسین از بالای ذوالجناح می افته رو خاک .. یه جوری خیمه بزنید نبینن علی اصغر رو دستِ بابا داره بال بال میزنه .. همه حرفا رو که زدن (ای دلای اربعینی ..)
یه سایبون درست کنید برایِ شیرخواره
آب زیادی بردارید بارون نمیباره
ببین دلِ ربابُ شکسته مثلِ شیشه
اگه بمونی اصغر شش ماهش تموم نمیشه
تموم ترسم از اینه که خیلی دیر میشه
تو بمونی تو قتلگاه خواهر اسیر میشه
بگو اگه بمونم چیجور نفس بگیرم
چه جوری از رو نیزه سرت رو پس بگیرم
*چه خاکی شد این خاک کربلا .. چه خون هایی رو این خاک نریخت .. اما به خون با همۀ خون ها فرق داشت ..*
خواهری خاک رویِ سر می ریخت
پیکری مانده در دلِ هامون
کفنی داشت پیکرش از خاک
کفنی داشت پیکرش از خون
*چند روزِ دیگه یه بدنی رو خاک می افته بگم با این بدن چه میکنن، اهل ناله؛ ناله بزنن اگه محرم نبود نمی گفتم .. ده نفر یه جور با اسب هاشون این بدنُ زیرِ سم اسب ها کوبیدن .. یه کاری با این بدن کردن زینب گفت صَلّیٰ عَلَیْکَ مَلیکُ السَّماء، هَذا حسَینٌ بِالعَراء، مُرَمَّلٌ بالدِّماء، مُقَطَّعُ الأعضَاء .. یعنی گوشت و خاک و بدن و خون با هم آمیخته شد .. یه کاری کردن زینب از زیر خاک ها و رمل ها یه بدنُ در آغوش گرفت و بغل کرد .. هی گفت آیا تو حسینِ منی .. حسین ...
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
🏴#روضه
🏴#شب_سوم_محرم
🎤مداح :حاج سید مهدی میرداماد
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
آیینه دارِ زینب و زهرا رقیه
کوچکترین انسیه الحورا رقیه
امشب خیلی از پدرا دختراشونُ بغل کردن، خیلی از مادرا کنارِ دختراشون نشستن اما دخترا تو بغل مادر و پدر در امن و امانِ کامل هستند، اراده کنند و تشنه باشند آب گوارا هست .. زین العابدین گفت شب ها از سرما خواب نداشتیم تو خرابه .. روزها از گرما .. همش میترسیدیم آوار رو سرمون بیاد .. این دختر دیگه آخریا با اشاره با عمه حرف میزد ..
آیینه دارِ زینب و زهرا رقیه
کوچکترین انسیه الحورا رقیه
خورشید در منظومۀ عشق حسینی
صد سال نوری راه دارد تا رقیه
سنش اگر کم هم ترازِ انبیا بود
مانند کوثر آیت العظما رقیه
مگه مادرش چند سالش بود، ۱۸ سالش بود .. این دخترم مثه مادر .. برات بمیرم خانم .. مادرِ حضرت رقیه ام اسحاقِ .. اونایی اهل مطالعه هیتند تو تاریخ ببینن مادرِ این دختر وقتی بچه به دنیا اومد بلافاصله از دنیا رفت .. یعنی این دختر وقتی به دنیا اومد مادرُ ندید .. ابی عبدالله بارها فرموده بود زینبم یه کاری کنید حس نکنه مادر نداره لذا دردانه بود .. انقدر خواستنی بود این نازدانه سر بغل کردن این بچه اصلاً دعوا بود .. یه بار نزاشتن این بچه پاش رو زمین برسه .. لذا وقتی سر رو بغل کرد اول پاهاش رو نشونِ باباش داد .. ببین دخترت پاهاش تاول زده ..
جا داشت روی شانۀ کعبه اباالفضل
جا داشت روی شانۀ سقا رقیه
آرام تر از هر زمانی بود اصغر
میخواند تا بالاسرش لالا رقیه
این طفل بی آزار را آزار دادند
زجرِ بدی را دید در دنیا رقیه ..
*یه جوری آزارش دادن دیگه شب تو خرابه گفت یا بابام بیاد یا منم همینجا میمیرم .. یه جوری آزارش دادن گفت عمه دیگه خسته شدم .. یه جوری آزارش دادن شبِ آخر تو خرابه هر کاری کردن صدا گریهش رو قطع کنه نتونستن .. تا سر بریده رو دید آرام شد .. تصور کن سرُ بغل کرده آرام داره با بابا حرف میزنه : *
تاولِ دستامُ نگاه کن
سوخته موهام شونه نمیشه
سر که واسم بابا نشد پس
خرابه هم خونه نمیشه ..
بابا یه کاری با من کردن بابا از تازیانه و سیلی سخت تره ..
عروسکم رو یکیشون بُرد
گوشوارهمُ یکی کشیده
عروسکم عیبی نداره
گوشوارهمُ عمو خریده ..
صدا زد بابا:
شمع عمرم داره سوسو میزنه
منو هی دشمنِ بد خو میزنه
حرمله خبر داره که سیدم
لگداشو سمتِ پهلو میزنه
دختر هرجا تو سختی و شدائد گیر کنه سریع بابا رو صدا میزنه .. مگه مادرش نبود بین در و دیوار هی صدا میزد وا محمدا .. این دخترم هرجا با تازیانه میزن صدا میزد یا ابتا ..
بابایِ من، دخترِ نازت
اسیرِ یک گلهی گرگِ
پاشو ببین قد کمونم
مثه قدِ مادربزرگِ ..
شنیدم مادرت تو هجده سالگی قد خمیده راه میرفت .. شنیدم کاری کردن مادرت تو جوانی کمرش خم بشه ..
چند شبه که به جای بازوت
سرم رویِ بالِشِ ریگِ
چند شبه که بوسم نکردی
هیچکی برام قصه نمیگه
یه حرفایی خورده به گوشم
که خیلی حالِ من خرابه
من میگم ان شالله دروغه
جای سرت تشتِ شرابه
هی به عمه میگفتم عمه اون سر آشناست .. جلو چشمامُ گرفت ..
پاشو با اون نوازشات باز
دوباره کاممُ عسل کن
شیرین زبونیام تموم شد
بابا یه بار منو بغل کن
سه ساله و ضربۀ سیلی
سه ساله و زخمای کاری
دخترای شامی با طعنه
بهم میگن بابا نداری
فدا سرت سیلی زجرُ
فدا سرت این همه مهنت
بابای من فدای اسمت
بابای من سرت سلامت
یااباعبدالله .. بالاخره بعدِ همه دوری سرِ بریده رو برا دختر آوردن .. میخوام چند جمله از سرِ بریده بگم .. سری که امام زمان بهش سلام داده
أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ .. میخوام بگم این سری که برا دختر آوردن چه مسیری رو گذرونده .. از کجا اومد و به کجا رسید .. چند تاشُ بگم ..
سری که سنگ خورده .. سری که زنده زنده از بدن جدا شده .. سری که بالایِ اسب افتاده رو زمین .. سری که بالای نیزه رفته .. سری که گوشۀ تنور رفته .. سری که تو تشتِ طلا رفته .. سری که با چوب خیزران .. حالا یه ناله میخوام، بیار دستتُ بیار بالا بلند بگو حسین ..
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
🏴#روضه
🏴#شب_چهارم_محرم
🏴#قسمت_اول
🎤مداح :حاج سید مهدی میرداماد
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
اَلسَّلَامُ عَلَیکَ یَا رَحْمَةِ اللهِ الْوَاسِعَة وَ يَا بَابَ نِجَاتِ الاُمَة
این روزها که میگذرد غرقِ حسرتم
مثلِ قنوت های بدونِ اجابتم
بسته ست چشم های مرا غفلتِ گناه
تو حاضری منم که گرفتارِ غیبتم
*مگه میشه تو روضه های جدت حاضر نباشی .. مگه میشه عزای محرم بیاد پرچمهای محرم بیاد مگه میشه نیای؟! تو صاحب عزایی .. تو حاضری اونی که غایبِ منم .. چشم بهم گذاشتیم شبِ چهارم رسید..*
خالیست دستِ من به چه رویی بخوانمت
دل خوش کنم به چه! به گناهم؛ به طاعتم
*آره دلم خوشه، اما دلم به اعمالم خوش نیست .. عملی ندارم .. من همونی ام که از عرفه جاموندم .. من همونی ام که از شبای احیا جا موندم .. اما دلم خوشه الان عزادارِ حسینم .. دلم خوشه فاطمه منو دعا کرده .. مگه تو اون حدیث تو کامل الزیارات نفرمود بی بی دو عالم تا پیغمبر فرمود فاطمه جان یه زمانی میرسه مردم برا حسینت دورِ هم جمع میشن، یه جوری براش گریه میکنن برا عزیزان خودشون اینجوری گریه نمیکنن .. گریه برا حسینت دوا برا همه دردای منه .. اونجا بی بی یه جمله فرمود؛ فرمود بابا سلام منو به گریه کن های حسینم برسان.. بگو فردای محشر میام دستِ تک تکشونُ میگیرم ..*
من هرچه دارم از تو از این دوستیِ توست
*اصلاً نمیتونم فکر کنم محرمُ از تو زندگیم حذف کنم.. از قبلِ محرم هی دلشوره داشتم .. هی میگفتی امسال روضه ها چی میشن، میتونم برم برا حسین گریه کنم یا نه .. یه روز نمیتونم بدونِ حسین زندگی کنم ..*
من هرچه دارم از تو، از این دوستیِ توست
خیری ندیده ای تو ولی از رفاقتم
امشب اومدم اعتراف کنم رفیق خوبی نبودم .. امشب اومد اعتراف کنم دلتو شکستم ..
بگذر زِ رو سیاهی من ایها العزیز
حالا که سویت آمده ام غرق حاجتم
آن روز میرسد که فدایی تو شوم
من بیقرارِ لحظۀ نابِ شهادتم
بگذار با نگاهِ تو مانندِ حر شوم
*امشب اجازه دارم نام حر رو ببرم؟! این صحابی و این شهیدِ در رکابِ حسین که به من و تو راه رو یاد داده .. راه رو برا منه گنهکار باز کرده ..*
بگذار با نگاهِ تو مانندِ حر شوم
با گوشه چشم خود برهان از اسارتم
مگه نمیگن حسین کشتی نجاتِ .. مگه نفرمود کُلُّنا سَفنُ النِّجاة وَ لکِن سَفینةُ جَدِیَّ الحُسَیْن أَوسَع وَ فی لُجَجِ البِحار أَسْرَع .. کشتی حسین زودتر به مقصد میرسه .. مگه نفرمود اِنَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاة .. مگه نفرمود هرکی گم شده راه رو با حسین پیدا کنه .. خوش به حاله اونی که گم میشه و تو راه حسین خودشو پیدا میکنه آی دلای کربلایی .. آقاجان یکی دو ساله راه حرمت بسته شده .. آقا بیش از این ما رو تنبیه نکن قول میدم شبِ حر آدم بشم .. قول میدم همون نوکری بشم که تو میخوای .. هرچی میخوای ازم بگیر، کربلاتُ نگیر ..
میگفت تو حرم ابی عبدالله نشسته بودیم یه موقع یه کاروانِ آذری زبان وارد حرم شدن .. سر وضعشون همۀ حرم رو بهم ریخت .. لباسا همه پاره سر و صورت سوخته، چهره ها همه آفتاب دیده .. وارد حرم شدن یه عده سینه زنان به عده لطمه زنان رسیدن کنارِ ضریح . همه به حال و روزِ اینا گریه میکرد یه موقع روضه خوانِ کاروان شروع کرد آذری حرف زدن رو به ضریح دیدم این جمعیت مثه اسپندِ رو تو آتیش دارن میسوزن سوال کردم ببینم چی مگن به آذری! گفتن داره میگه یااباعبدالله ما دوازده روزِ تو راهیم .. پیاده اومدیم گم شدیم چندتا شهر رو اشتباهی رفتیم اما بالاخره تو رو پیدا کردیم بعدِ دوازده روز تشنه و گرسنه .. حسین جان ما تو دنیا گشتیم بالاخره تو رو پیدا کردیم .. قیامت تو بگرد ما رو پیدا کن .. ما تو گناه گم شدیم .. همون کاری که با حر کردی با ما بکن .. اومد محضرِ ابی عبدالله یه سوال کرد، یه جواب شنید .. اومد محضر ابی عبدالله هلی من توبه؟! آیا من میتونم توبه کنم .. ابی عبدالله بغلش رو باز کرد .. به گذشتۀ حر نگاه نکرد .. خطاشُ به روش نیاورد .. تا گفت اجازه دارم توبه کنم امام ازش استقبال کرد ..
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
🏴#روضه
🏴#شب_چهارم_محرم
🏴#قسمت_پایانی
🎤مداح :حاج سید مهدی میرداماد
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
ای شده در عالم زر یارِ من
خوش آمدی حر گنهکارِ من
بعضی نقل ها نوشتن خودِ ابی عبدالله دست برد زیرِ محاسنِ حر سرشُ آورد بالا ..
تو ازل یارِ ولی بوده ای
حر حسین ابن علی بوده ای
ظرف وجودِ تو زِما بوده پر
مادرت از روزِ ازل خوانده حر
تو از اولشم برا ما بودی .. حر دو تا ادب کرد، این دو تا ادب نجاتش داد .. ادبِ اول رو زمانی مرتکب شده که نشان داد اهلِ نجاتِ .. گفتگوی میانِ ابی عبدالله و حر به اذان ظهر ختم شد .. موقع اذان ابی عبدالله به حر گفت متوقف کن حرف زدن رو الان وقتِ نمازِ .. حر، من با لشکرم به نماز می ایستم تو هم برو با لشکرت نماز بخوان.. بعد نماز دوباره با هم حرف میزنیم.. یه نگاه به ابی عبدالله کرد گفت آقاجان شما باشید من خودم نماز بخوانم؟!! دستور داد همه به ابی عبدالله اقتدا کردن ایستاد پشتِ سر امام .. دشمنِ امامِ به ظاهر اما گفت تو فرزندِ رسول خدایی .. ادب دومم وقتی ابی عبدالله اون جملۀ معروف رو فرمود که مادرت به عزات بشینه .. این جمله احساساتِ حر رو تحریک کرد ، تا حضرت فرمود «ثکَلتک اُمک» .. این نفرین نیست ، این ناسزا نیست .. عرب یه زمانی که میخواست اوجِ ناراحتیش رو نشون بده این جمله رو بکار میبرد .. حضرتم میدونست نقطه ای که حر رو بر میگردنه اینجاست اصلاً این حرفُ زد که حر این جواب رو بده .. تا گفت مادرت به عزات بشینه سرشُ انداخت پایین .. گفت آقاجان هر کسی غیر شما اسم مادرم رو میاورد خونش رو میریختم .. اما چه کار کنم مادرِ شما فاطمه ست .. شما فرزندِ دخترِ رسول خدایید ..*
ظرف وجودِ تو زما بوده پر
مادرت از روز ازل خوانده حر
سنگ بُدی با نگهم دُر شدی
با نفسِ مادرِ من حر شدی
حضرت صدیقه تو را برگزید
حر حسینی تو نه حر یزید
دیدم از آغاز که یارِ منی
دوستِ من در سپه دشمنی
خار بُدی ، حال گل یاس باش
همدم و هم سنگرِ عباس باش
تو حر ریحانهی پیغمبری
برای من جای علی اکبری
وفای خویش را نشان میدهی
در بغل حسین جان میدهی
غم مخور ای عاشقِ سرمستِ من
بسته شود فرق تو با دست من
روضه بخوانم .. همچین که حر افتاد رو زمین لحظه های آخر .. یه لحظه به خودش اومد دید رو خاک داره میغلته .. فرقِ سرش شکافته نفس های آخرِ .. به خودش نهیب زد نکنه توقع داری حسین بیاد بالاسرت .. آخه شنیده بود بعضیا رو ابی عبدالله خودش میره بالاسرشون .. بعضی از شهدا رو ابی عبدالله رفت بالاسرشون نزدیک به نه شهید خودِ ابی عبدالله اومد بالاسرشون، یکی از شون شهدایی که خودِ الی عبدالله اومد حر ابن یزید ریاحیِ .. یه لحظه چشمشُ باز کرد دید به دستِ مهربان سرش رو برداشت .. یه لحظه نگاه کرد دید سر تو بغلِ حسینِ .. مقتل میگه خاک رو صورتش نشسته بود .. دید صورت حر خاکیه با گوشۀ آستین خاک ها رو پاک کرد .. ابی عبدالله یه بار اسم مادرِ حر رو برد فرمود مادرت به عزات بشینه میدونست این تو دلِ حر مونده میخواست از دلش در بیاره اینجا تلافی کرد سر رو که بغل کرد گفت تو حُری .. چقدر اسم قشنگی مادرت روت گذاشته .. تو آزادی ..
ابی عبدالله نگاه کرد دید فرق حر بد شکافت خورده خون داره فواره میزنه هر کاری کرد با دست فرقُ ببنده نشد ، دستمالی درآورد سر و پیشانی حر رو بست تا خون بند بیاد .. یه جمله ای بگم اهل روضه صدا ناله شون بلند شه .. سادات ببخشن، بزرگترا، علما ببخشن .. آدم وقتی سرش زخم میشه با دستمال زخمشُ میبنده با دستمال خون رو پاک میکنه .. بمیرم خودش وقتی روزِ عاشورا سنگ به پیشانیش خورد دیگه دستمالی نداشت خونش رو پاک کنه .. بگم ناله ت بلند بشه؟!!.. چه کرد!! پیراهنِ عربیش رو بالا زد .. همچین که پیراهنُ بالا زد سفیدی سینۀ حسین پیدا شد .. یا اباعبدالله کاش دستمال داشتی خونِ سرتُ با دستمال پاک میکردی .. وقتی حرمله دید صدرالحسین نمایان شد سه شعبه رو گذاشت تو کمان .. یه جوری قلبِ حسینُ زد ..
حسین ..
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
🏴#روضه
🏴#شب_ششم_محرم
#قسمت_اول
🎤مداح : حاج سید مهدی میرداماد
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
خوب است که عاشق جگری داشته باشد
آشفتگیه بیشتری داشته باشد
حاجات بهانهست که ما اشک بریزیم
خوب است گدا چشم تری داشته باشد
*خوش به حاله اونایی که چشم تر دارن.. خوش به حاله اونایی که یه اشاره و تلنگر شبِ ششم محرمشونُ بسه .. مگه امام صادق نفرمود «أَنَا قَتِيلُ الْعَبْرَةِ لَا يَذْكُرُنِي مُؤْمِنٌ إِلَّا بَكَى»*
ای یارِ سفر کرده نگاهِ پر لطفت
وقتش شده بر ما نظری داشته باشد
دیگر نگویمت که بیا دستِ من بگیر
گویم گرفته ای زِ عنایت رها مکن
نکنه آقاجان دستمو رها کنی .. چشم بهم بزنی این شبا تموم میشه داریم به عاشورا میرسیم ..*
ای یارِ سفر کرده نگاهِ پر لطفت
وقتش شده بر ما نظری داشته باشد
گر سنگ دلم باز تعلق به تو دارد
هر کعبه ای باید حجری داشته باشد
مگه نفرمود دلِ دوستانِ ما حرم ماست.. قلبِ شیعیان ما حرم ماست .. الحمدالله از شبِ اول تا حالا دارم کم کم زلال میشم .. همش نگاهِ شماست آقاجان ..*
پروازِ من این است که یک کنج بیفتم
این بال بعید است پری داشته باشد
سر میزنم آنقدر به در تا در بگشایی
خوب است گدا هم هنری داشته باشد
*خیلی امشب حواستون جمع باشه، شبِ قاسم ابن الحسن .. به منو تو یاد داد این نوجوان پرواز روحِ بزرگ میخواد، سن زیاد نمیخواد به سن و سال نیست ..*
سر میزنم آنقدر به در تا بگشایی
خوب است گدا هم هنری داشته باشد
*خوب گذاشت همه حرفارو زدن .. حبیب گفت، ظهیر گفت، بریر گفت .. مسلم ابن عوسجه گفت، عباس گفت، علی اکبر گفت .. هرکی یه چیزی گفت شبِ عاشورا .. قاسم چشم از عمو بر نمیداشت .. یه جایی اومد وسط میدان یه جایی اومد سوال کرد تا دنیا دنیاست این جمله بر تارَکِ تاریخ میدرخشه .. تا عمو فرمود شهادت نزدِ تو چگونه ست؟! درنگ نکرد، احلی من العسل .. از عسل شیرینترِ عمو .. بعد یه سوال کرد آیا عموجان منم کشته میشم فردا؟!.. لذا روزِ عاشورا هی رفت و آمد .. ابی عبدالله هیچ شهیدی رو به راحتی اجازه نداد حتی غلام سیاهشُ .. به غلام سیاهشم گفت تو رو آزادت کردم بعد گریه کرد گفت آقاجان کجا برم بی حسین .. چون رنگم سیاهِ، چون بویِ بدی دارم میگید برو !.. تنها شهیدی که تا اجازه گرفت مقتل میگه فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ فِي الْقِتَالِ فَأَذِنَ لَهُ .. تا گفت برم، گفت برو علی اکبر بود .. تنها شهیدی که بلافاصله اجازه گرفت علی اکبر بود .. اما قاسم رو اجاره نداد .. هم یادگارِ برادرش بود .. هم یتیم برادرش بود .. هم امانتِ برادرش بود .. بعضی از مقاتل نوشتن وقتی دید کار به جایی رسیده که عمو اجازه نمیده اومد سراغ مادرش تو خیمه ها .. مادر دیگه نمیتونم طاقت بیارم .. اومدم تو خیمۀ دارالحرب دیدم بدنِ علی اکبر ارباً ارباست .. عموم یه پسر دیگه داره اسمش قاسمِ بزار برم .. مادر دید خیلی آمادۀ پروازه .. اون بازوبندُ به بازوش بست گفت برو به عمو بگو این بازوبند یادگارِ بابامِ .. ابیعبدالله بازوبندُ نگاه کرد نامه ای رو بیرون آورد دید به خط برادرش امام مجتبی یه جمله نوشته .. تا دستخطِ برادرُ دید شروع کرد گریه کردن قاسمُ بغل کرد ..
سه بار ابی عبدالله قاسم رو بغل کرده تو کربلا .. بارِ اول تو خیمۀ دارالحرب کنارِ بدن علی اکبر .. قاسم دید عمو داره بلند بلند گریه میکنه .. اومد کنارِ عمو شروع کرد ناله زدن عمو من هستم نکنه تنها بری .. حضرت بغلش کرد ..
بار دوم زمانی بود که اذن میدان میخواست بگیره، نامۀ پدر رو داد .. اینجا نوشتن عمو و برادر زاده انقدر گریه کردن «فَغُشیَ عَلیهما ..» یعنی هر دو به حالتِ بیهوشی افتادن .. بعد اجازۀ میدان داد، حالا میتونی بری میدان ..
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
🏴#روضه
🏴#شب_ششم_محرم
#قسمت_پایانی
🎤مداح :حاج سید مهدی میرداماد
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
اما چه میدان رفتنی .. یه جمله بگم کنایه فهما صدا نالهشون بلند شه .. هرکاری کردن یه زره اندازۀ قاسم نشد .. یه لباس و سپر اندازه ش نشد .. یه کلاه خود اندازهش نشد .. لذا ابی عبدالله لباس سفید تنش کرد، یه روبند بست سوارِ اسبش شد .. یا الله اهلِ روضه جلوتر از من برن.. انقدر این نوجوان بدنش نحیف بود نوشتن پاش به رکابِ اسب نرسید .. حالا نوۀ علی اومده وسط میدان:
شور در پهنۀ صحرا انداخت
موج در سینۀ دریا انداخت
یک هماورد ندارد بس که
هیبتش لرزه به صحرا انداخت
عباس داره نگاه میکنه ، ابی عبدالله داره نگاه میکنه .. این بزرگ شده دستِ عباسِ ..
باد تا بندِ نقابش وا کرد
پرده از محشر عظما انداخت
شروع کرد رجز خواندن إن تَنکرونی فأنا ابنُ الحَسَن .. همه مات و متحیرن کیه این نوجوان اومده وسط میدان ..
عاقبت ازرق شامی آمد
رو به قاسم نظری تا انداخت
اول به قول و زبان و ادبیاتِ ما قاسم رو دستِ کم گرفت پسراشُ فرستاد به نبردِ با قاسم .. ازرق شامی چهار تا از پسراشُ فرستاد اما این سمتِ میدان نوۀ علیِ .. پسرِ جنگ آورِ جملِ .. چشم بهم زدنی چهارتا پسرش رو به درک واصل کرد ..
چهار فرزند به میدان آمد
دو طرف را زِ تقلا انداخت
همه جا بود سکوتی سنگین
عرش هم چشم به آنجا انداخت
دست پرودۀ عباس نظر
تا که بر قامت آنها انداخت
چهار فرزند حرامی را با
ضربه ای یک به یک از پا انداخت
اولین چرخش تیغش از تن
سرشان را به ثریا انداخت
ازرق دید خیلی آبروریزی شد، خودش اومد میدان گفت داغتو به دلِ عموت میزارم ..
نوبتِ ازرق شامی شده بود
پیش آنها سرِ او را انداخت
همه را ضربۀ شستش یادِ
ضربۀ کاری مولا انداخت
مجتبی باز به تکرار آمد
بانگِ تکبیرِ علمدار آمد ..
عباس داره میبینه زیرِ لب میگه الله اکبر .. دیدن حریفش نمیشن، امام زمان من معذرت میخوام .. الله اکبر .. بگم و داد بزنن مادرا .. یه نانجیبی گفت اینطور فایده نداره دورش حلقه بزنید سنگ بارانش کنید .. دورِ قاسم حلقه زدن سنگ باران کردن .. انقد سنگ زدن از بالای اسب .. یه مرتبه ابی عبدالله شنید یه صدای ضعیفی میگه وا اماه ..
حسین ...
اینجا نوشتن ابی عبدالله خودش رو به سرعت رسوند بالا سرِ قاسم .. یه نگاه کرد به بدن:
ای عمو پاره پاره گشته تنم
زرهم گشته زخم های تنم
منم آن یوسفی که گردیده
بدنم پاره تر زِ پیرهنم ..
سیزده سال آرزو کردم
روی دستِ تو دست و پا بزنم
یه نگاه کرد دید پاهاشو داره رو زمین میکشه .. یه جمله ای داره ابی عبدالله حضرت فرمود «عَزَّ وَاللّهِ عَلى عَمِّكَ أَنْ تَدْعوُهُ فَلا يُجيبُكَ، أَوْ يُجيبُكَ فَلا يُعينُكَ، أَوْ يُعينُكَ فَلا يُغْني عَنْكَ، بُعْداً لِقَوْم قَتَلُوكَ» .. سخته برا عموت صداش بزنی کاری از دستش برنیاد .. سخته صداش بزنی نتونه کمکت کنه .. اولِ روضه گفتم سه بار عاشورا قاسمُ بغل کرد ..
یه بار بالاسرِ علی اکبر تو خیمه .. یه بار لحظۀ میدان رفتن .. بارِ سومم اینجا بود .. قاسمُ بغل کرد .. سینه رو سینه چسباند .. دوبارِ اول با بارِ سوم فرق داره .. یه فرقشُ بگم : هر دوبارِ اول سینۀ این نوجوانُ به سینه چسباند پاهاش از زمین کنده شد.. اما بارِ سوم سینه رو به سینه چسبوند پاهاش رو زمین کشیده میشد .. حسین ...
یا قد کشیده ای تو به زیرِ سم سُتور
یا من خمیده جسم تو تا خیمه میبرم
میخوام بگم یااباعبدالله .. آقاجان، مولای من .. اینجا یه سینۀسالم اومد رو سینۀ شکسته .. سینه ای که زیرِ سم اسب شکسته بود .. مدینه ام لحظه های آخر حسین خودشُ انداخت رو بدنِ مادر .. اونجام سینۀ سوراخ شده و شکستۀ مادر .. با همه وجودت بلند بگو یا زهرا ..
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین