هدایت شده از کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
حاج جواد غفاریان4_5850672117820951602.mp3
زمان:
حجم:
10M
❣﷽❣
🍁 #استودیویی_امام_زمان_عج
🍁 #حاج_جواد_غفاریان
🍁یا صاحب الزّمان آجَرک الله
🍁فی مصیبة جدّک الحسین ع
🍁 ای روضه خوان
🍁شاه دو عالم سلام
🍁ای بانی کتیبه و پرچم سلام
🍁ای صاحب عزای محرم سلام
🍁سلام سلام
🍁از تو ممنونم آقا
🍁به تو مدیونم آقا
🍁باز مثل هر سال
🍁من هم با تو میخونم
🍁صل الله علیک یاشیب الخضیب
🍁امام رضا فرموده به ابن شبیب
🍁افتاده بودی تو خاک صحرا غریب
🍁غریب غریب
🍁صل الله علیک
🍁یا شاه سر جدا
🍁زخمی و خشکیده لب
🍁زیر دست و پا
🍁مادرتو میزدی به گریه صدا
🍁صدا صدا
🍁احب الله من آحب حسینا
🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
.
#سلام_بر_محرم_اذن_سیاهی
بسم رب الفاطمه آغاز کردم گریه را
از گلوی بغض هایم باز کردم گریه را
مثل یک مادر که فرزندش زدستش می رود
اقتدا کردم به او، ابراز کردم گریه را
این سیاهی های هیئت چادر خاکی او است
با غم پنهانی اش همراز کردم گریه را
تا که از ذکر غریب مادر افتادم ز پا
با نگاه او پر پرواز کردم گریه را
سایه ای را بر سرم حس می کنم در روضه ها
در پناه فاطمه آغاز کردم گریه را
گفته اند , اذن دخول ماه غم یا فاطمه است
روزی اشک محرم های ما با فاطمه است
شال غم بر روی دوشم پیرهن مشکی به تن
آرزو دارم شود این جامه بر جسمم کفن
محتشم دم می دهد باز این چه شور و ماتم است
گویی آویزان شده از عرش کهنه پیرهن
تا که از خانه به قصد روضه بیرون می زنم
حیدر کرار می آید به استقبال من
فاطمه پایین مجلس مینشیند پیش در
می نشاند صدر مجلس گریه کن ها را حسن
خواهرش هم روضه می خواند برادر کاش کاش
وقت بوسه از گلو میرفت جانم از بدن
بوسه ای کردم گلویت را نبرد تیغ ها
غافل از اینکه تو آخر می شوی ذبح از قفا
موسی علیمرادی
#طلیعه_محرم
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
1. شهید علیرضا حمامیان.mp3
زمان:
حجم:
1.53M
#استقبال_از_محرم
#آواز_دشتی
#شهید_علیرضا_حمامیان
ای اهل عزا
ماه محرم شده نزدیک
ایام غم و
محنت و ماتم شده نزدیک
ای اهل عزا
حزنِ دل از دیده ببارید
چون ماتمِ سالار شهیدان
شده نزدیک ...
چاووش عزایِ
شه دین می رسد از راه
گوید به نوا
غافله ی غم شده نزدیک
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babolharam_net01 - Seyed Mehdi Mirdamad - Shabe 09 Moharram 1400.mp3
زمان:
حجم:
6.02M
|⇦• گريه كردم مُطَهّرم كردند...
#روضه حضرت عباس علیه السلام اجرا شده شب نهم محرم۱۴۰۰ به نفس سید مهدی میرداماد •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
|⇦• گريه كردم مُطَهّرم كردند...
#قسمت_اول #روضه حضرت عباس علیه السلام اجرا شده شب نهم محرم۱۴۰۰ به نفس سید مهدی میرداماد •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
گريه كردم مُطَهّرم كردند
پاكْ مانند ساغرم كردند
اسم تو آمد و دلم پَر زد
به گمانم كبوترم كردند
با نگاهي ز چشم های شما
خاكْ بودم ولي زرم كردند
پدر و مادرم همان اول
نذرِ اولاد حيدرم كردند
*امشب ،شب اون آقایی است که روز اول مادرش اون رو فدای حسینکرد، وقتی به دنیا اومد، قنداقه اش روگرفت دور سر ابی عبدالله گردوند..
همون روز اول دید باباش علی داره دستاش رو میبوسه و گریه میکنه تا فهمید این دستا قراره جدا بشه اصلا گله نکرد، میگن بلند شد قنداقه رو بغل کرد هی دور سر ابی عبدالله چرخوند...
وقتی کاروان برگشت مدینه، ام البنین چهارتا شهید داده، اما گفت : "کُلُّهُم وَمَن تَحتَ الخَضراء بفداءُالحُسین"*
تا كه گفتم مُحبِّ عباسم
دلِ آلوده را حرم كردند
شخص بي آبرو چنان من را
پيشِ مردم چه محترم كردند
"يَابْنَ امُّ البنين "دعايم كن
باز در علقمه صدايم كن
دست بر سينه رو به كرب و بلا
"السلام عليك "يا سقا
قمر خانواده ی خورشيد
صدقه دارد اين قد و بالا
پسر چهارمِ امير حُنين
دست بر سينه ی بني الزهرا
چشم و ابروي تو سپاه حسين
كاشف الكرب سيد الشهدا
ارمني ها مُريد نام تواند
شاهدم سفره هاي تاسوعا
نامِ تو هم رديف يا" فَتّاح"
چشمهايت "مُفَرِّجُ الغَمّها"
تو كه هستي ، حسين هم آخر
شد پناهنده بر تو عاشورا
*شاعر داشت شعر مینوشت عرب زبان بود، رسید به این یه بیت دست خودش نبود قلم چرخید روکاغذ" يَوْمٌ اسْتَجارِ بِهِ الْهُدي"روز عاشورا روزی بود که ابی عبدالله به عباس پناه آورد، یهو قلم رو انداخت چی داری مینویسی؟ حسین به عباس پناه آورد؟حرفت رو پس بگیر حسین امامِ ،گریه کرد رفت زیارت و برگشت، همون شب تو عالم رؤیا ابی عبدالله اومد، گفت: قلمت رو بردار شعرت رو درست کن، گفت: آقاخودم فهمیدم اشتباه کردم، ببخش شما منو،گفت آره اشتباه کردی چی نوشتی؟ گفت: آقا نوشتم روز عاشورا شما به عباس پناه آوردی، گفت: آره اشتباه نوشتی، درستش اینه، چی بنویسم آقا شما بگید، درستش اینه روز عاشورا هم من به عباس پناه آوردم، هم زن وبچه ام، همه به عباس پناه آوردن ..*
سايبانِ مُخَدّراتِ حرم
پشتْ گرميِّ زينب كُبري
"إعطِني يا كريم ، أنا سائل"
"مستجيرٌ بِكَ ابوفاضل"
*ابی عبدالله جوری که برا عباس گریه کرد برا هیچکس گریه نکرد، بلند زیاد گریه کرده ،کنار علی اکبر بلند گریه کرد، کنار قاسمبلند گریه کرد ،اما نوشتن کنار عباس"وصَرَخَ الحُسین"از یکی از مراجع پرسیدم "وصَرَخَ الحُسین" گفت گریه ای که با داد زدن باشه میشه "صرخه" کنار عباس حسین داد میزد میگفت داداش ...*
دست گيرِ همه خدايِ ادب
دست پروردهٔ امير عرب
نسلْ در نسلْ خاك پايِ توايم
به تو داديم دلْ نَسَبْ به نسبْ
مي كند زنده ياد حيدر را
چين پيشاني ات به وقت غضب
اسدالله كربلا ، عباس
بِنِشين با وقار بر مركب
*همچینکه نشست رو اسب، ابی عبدالله اومد جلو یه نگاه به قد و بالاش کرد، امامِ، اماماهل تملق نیست، امام اهل تعارف نیست "مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ"یعنی حرفش وحیِ ،حقیقتِ ،تا نگاش به عباس افتاد صدازد: حسین فدات بشه "بنَفْسي اَنْتَ"کاش میشدمن براتو بمیرم ... *
قد كشيدي همينكه روي اسب
لشكر كوفيان كشيد عقب
مي شود روضه را تجسم كرد
با كمي فكر، رويِ اين مطلب
تا تو بودي سفر به خير گذشت
اي نگهبان محمل زينب
تا تو بودي رقيه معجر داشت
روي دوش تو خواب بود هر شب
تا تو بودي كسي اجازه نداشت
بزند چوب خيزران بر لب...
واي از لحظه اي كه غوغا شد
رفتی ودرخیام غوغا شد
سايه ات بين نخلها گم شد
پسر فاطمه چه تنها شد...
#شاعر قاسمنعمتی
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
|⇦• تا رسيدي كنار نهر فرات...
#قسمت_پایانی #روضه حضرت عباس علیه السلام اجرا شده شب نهم محرم۱۴۰۰ به نفس سید مهدی میرداماد •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
*دو تا بردار با هم زدن به دل لشگر، ابی عبدالله یه طرف، عباس یه طرف، قرار شد عباس از نخلستان بره که تو نخلها خودش رو گم کنه که به آب برسه، بتونه از لای نخلها برگرده... قرارشد ابی عبدالله حواس دشمن رو پرت کنه، اولین باره این دوتا داداش از هم جداشدن، اولین باره حسین دلشوره گرفته ....*
تا رسيدي كنار نهر فرات
علقمه در مقابلت پا شد
تا قيامت خجل ز لبهايت
خنكي هاي آب دريا شد
*هی علقمه التماس کرد، گفت عباس از من یه ذره آب بخور، چند قطره لبات رو تر کن ،گفت التماسم نکن من لب به آب تو نمیزنم، دست بُرد زیر آب، آب رو آورد بالا، دیدین آدم آب زلال رو میاره بالا عکس خودش رو تو آب میبینه؟ یه شاعر آذری میگه: وقتی آب رو آورد بالا به جای اینکه تصویر خودش رو ببینه لبای علی اصغر رو دید، دید بچه داره بال بال میزنه گفت قسم به فاطمه لب به آب تو نمیزنم آب رو برداشت ...*
جانب خيمه راه افتادي
تيرها در كمان مهيّا شد
قدُّ و بالات كار دستت داد
چند صد تير در تنت جا شد
بي هوا دستِ راستت افتاد
دست چپ هم شكارِ اعدا شد
حرمله در شكارِ چشم آمد
هدفش چشم هاي سقا شد
نوكِ تير از سرِ تو بيرون زد
*تیر خاصیتش اینه سوراخ میکنه اما تیر سه شعبه فرق داره پاره میکنه، بهم میریزه ... *
نوكِ تير از سرِ تو بيرون زد
تا پرش بين ديده ات جا شد
خواستي تير را برون بكِشي
گردنت خم به سوي پاها شد
از سرِ تو كلاه خود افتاد
يك نفر با عمود پيدا شد
*یه نفر اومد جلو، عباس تویی!؟ این عباس که میگن تویی!؟ اینی که لشکر رو معطل کرده تویی!؟ این که همه ازش
میترسن تویی!؟ توکه دست نداری ،منکه دارم، دو دستی با عمودآهن..*
آنچنان ضربه زد به فرقِ سرت
تا سر چينِ ابرويت وا شد
واي بي دست بر زمين خوردي
سجده گاه تو خاكِ صحرا شد
بعدِ سي سال يا اَخا گفتي
عاقبت مادر تو زهرا شد
دورتر از تنت حسين افتاد
همه ديدند قامتش تا شد
گفت عباس خيز و كاري كن
رويِ لشکر به خواهرم وا شد
دَمِ خيمه، یکی دوساعت بعد
سرِ يك گوشواره دعوا شد
#شاعر قاسم نعمتی
*گفت نزن الان میرم به عموممیگم ... حسین ..
ابی عبدالله کنار هر بدنی اومد، نزدیک سیزده، چهارده تا شهید رو خودش اومد بالاسرشون، هر شهیدی که می اومد مینشست، حرفاش رو میزدبا خیال راحت، اون شهید رو بغل میکرد میذاشت با خیال راحت جون بده، اجازه نمیداد سرش رو جدا کنند، کنار هر شهیدی اومد بدون اضطراب نشست میدونی چرا ؟چون خیالش راحت بود عباس کنار زینب هست، اما کنار عباس که رسید اضطراب داشت هی بلند میشد عقب رو نگاه میکرد... هی بلند میشد خیمه رو نگاه میکرد ...
دید عباس داره گریه میکنه، چرا داری گریه میکنی؟! عباس! من بی برادرم شدم.. گفت: دارم برا شما گریه میکنم...چرا من؟ گفت: داداش! الان شما سرم رو بغل کردی، خیالم راحته تا زنده ام کسی سرم روجدا نمیکنه، اما شمارو تو گودال قتلگاه زنده، زنده سرت رو می بُرند ...حسین ..*
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
#ورودیه
با احتیاط لاله ي ما را پیاده کن
عباس جان، سه ساله ي ما را پیاده کن
با احتیاط بار حرم را زمین گذار
زانو بزن وقار حرم را زمین گذار
با احتیاط تا که نیفتد ستاره ای
می ترسم آنکه گیر کند گوشواره ای
چشم مخدرات به سمت نگاه تو
دوشیزگان محترمه در پناه تو
باحوریان رفته به زیر نقابها
یک لحظه روبرو نشدند آفتابها
این حوریان عزیز خدایند و بس، همین
این دختران کنیز خدایند و بس، همین
این دختر علی ست که بالش شکستنی است
ناموس اعظم است و وقارش شکستنی است
از این به بعد ماهِ حرم آفتاب باش
عباس جان مراقب این با حجاب باش
این دختران من که بیابان ندیده اند
در عمر خویش خار مغیلان ندیده اند
یک لحظه هم ز خیمه ي طفلان جدا نشو
جان رباب از دم گهواره پا نشو
توهستی و اهالی این خیمه راحتند
در زیر سایه ات همه در استراحتند
توهستی و به روز حرم شب نمی رسد
چشم کسی به قامت زینب نمی رسد
یک عده یوسف اند و یک عده مریم اند
احساس می کنم همه دلواپس هم اند
احساس می کنم که جوابم نمی دهند
با آب آب گفتنم آبم نمی دهند
اول مرا به نیزه ای از حال می برند
بعدا کشان کشان لب گودال میبرند
اینجا مکان نیزه به پهلو کشیدن است
از خیمه ها دویدن و گیسو کشیدن است
راضی ام و رضایت یزدانم آرزوست
از سنگها شکستن دندانم آرزوست
من راضیم به پای خدا دست و پا زنم
با صورتم به خاک بیفتم صدا زنم
باید به روي نی سر ِمن نیز رو شود
تا که مقام خواهر من نیز رو شود
جام بلا به دست گرفتیم ما دو تا
این جام را الست گرفتیم ما دو تا
می خواستیم عبد شدن را نشان دهیم
پیغمبر و علی و حسن را نشان دهیم
از آن همه به خواهر من ماتمش رسید
وارد شدن به مجلس نامحرمش رسید
با احتیاط لاله ي ما را سوار کن
زینب بیا سه ساله ي ما را سوار کن
#علی_اکبر_لطیفیان