eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
40.9هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
3.4هزار ویدیو
378 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ خوب ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 مدیریت 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5809808781059556986.mp3
4.67M
💜🌹🍀برمدارعشق🍀🌹💜 🎤🎤 مداح علیمی🎤🎤 🌹یاحسین ازصبح ازل تانام قشنگت شنیده ام  ❣به خدا تا شام ابد ناز غم غشقت خریده ام  🌹نمیدونم زلف سیاهت چه کاری داره به کار من  ❣تیره تر از شب شده ای گل روز من و روزگار من  🌹یه روزی هر کسی که میخواست زیارت کربلا بره  ❣میگفتن رفتن کربلا فقط مال اغنیاست  🌹اما حالا که هر فقیری به پابوس کربلا میره  ❣این دل عاشقم هنوز در خواب و خیال کربلاس  🌹دل مست دیوونم کربلا نره پس کجا بره  ❣ایخدا تومیدونی کربوبلا فقط مال عاشقاس  ❣همه رفتن ای خدا من نرفتم کربلا  🌹نروم من کربلا با تو قهرم ای خدا ❣با توکل بر سر زلفت پا ز دو عالم کشیده ام  🌹خون دل خورده ام تاکه یک قطره زجامت چشیده ام  ❣یه حسینی شنیده ای چی بگم چون ندیده ای  🌹مث تو یاری ندیده ام… نه دیده و نه شنیده ام  ❣دل ز دو عالم بریده ام تا غم عشقت خریده ام  🌹ازمیون تموم خوبان آقا دل به تو ای گل سپرده ام  ❣اگه یاد تو در دل من نباشه من مرده ام  🌹به سر کوی بیقراری با تو چه قراری بسته ام  ❣به سر زلف نازنینت گر سر مویی شکسته ام  🌹جون میدم تا روتو ببینم سلسله ی گیسوتو ❣جون میدم تاروتو ببینم سلسله گیسوتو ببینم @majmaozakerine
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ به آغوش مدینه عاقبت مادر رسیدم من اگر چه قد کمان و مو سپیدم،روسفیدم من تو میدانی چه آمد بر سرم، ای مادر خسته هر آنچه از مدینه تا مدینه بود، دیدم من مپرس از من، چرا پس کاروانت بی حسین آمد که دیدم ذبح اعظم را به گودال و خمیدم من چه اوضاعی، چه احوالی، چه طوفانی، چه گودالی غباری آمد و دیگر حسینم را ندیدم من خدا میخواست او را کشته، من را دربدر بیند به امر حق بلا و داغ را بر جان خریدم من دمی که اسب بی صاحب به خیمه غرقِ خون آمد ز خود بیخود شدم مادر، گریبان می دریدم من چه گویم مادر مظلومه، بهتر که ندیدی تو چه جوری از حرم تا قتلگه را میدویدم من دو دستم را که زیر نعش او بُردم، به او گفتم: نه از حق نا امیدم من، نه از تو دل بریدم من به او گفتم برادر جان؛ صبوری میکنم اما دعایم کن، که خود راه اسارت برگزیدم من منم اُم المصائب دخترِ اُم اَبیهایم چهل منزل همه بارِ ولایت را کشیدم من قسم بر آن مصیبتهای سنگینِ تو در کوچه مصیباتِ تو را، از شام تا کوفه چشیدم من به ناموسِ علی هم شام، هم کوفه، جسارت شد جواب یاحسینم، حرفهای بَد شنیدم من مکرر معجر پاره، مکرر گوش و گوشواره مکرر چادر خاکی، خود از نزدیک دیدم من چگویم یا رسول الله، شرم از درد دل دارم از آن چشمانِ هیزی که هزاران خار چیدم من در آن مجلس که بیگانه یتیمت را کنیرك خواند فقط با حربة نفرین، نفسهایش بریدم من قسم بر پرچم عباس، فاتح آمدم مادر قسم بر چادر خاکی علمدار رشیدم من بنام نامیِ حیدر سخن آغاز چون کردم سپاهِ کوفه را با خطبه ام از هم دریدم من دوباره بعد دهها سال شد نام علی زنده پیام کربلا دادم، سفیر هر شهیدم من خرابه رفتم اما دینِ حق آباد شد تا حشر به این فتح و ظفر با دختری کوچک رسیدم من ز کلُ یومٍ عاشورا هزاران اربعین خیزد و دشمن نا امید اما ز دل غرق امیدم من @babollharam
هدایت شده از روضه دفتری
متن روضه اربعین امام حسین علیه السلام ـ ن @roze_daftari کاروان اربعین سه روز کنار قبر ابی عبدالله عزاداری کردند ، امام سجاد دید اگر این زن و بچه بیشتر بمانند  هلاک می شوند. دستور داد بار شتران را ببندند از کربلا به طرف مدینه حرکت کنند وقتی بارها را بستند ، آماده حرکت شدند همه با ناله و فریاد جهت وداع کنار قبر امام حسین (ع) جمع شدند ، سکینه قبر  بابا را در آغوش گرفت ، گریه  می کند صدا زد: اَلا یا کربلا نُودِعکِ جِسماً                 بَلا کَفَنٍ وَ غُسلٍ دَفِینا ای زمین کربلا ! بدنی را در تو به ودیعه گذاردیم ، که بدون غسل و کفن مدفون شد. اَلا یا کربلا نُودِعکِ رُوحاً                لِاَحمَدَ وَ الوصِیِّ مَعَ الاَمِینا ای کربلا کسی را در تو به یادگار نهادیم که او روح احمد و وصی اوست. نقل می کنند : حضرت رباب آمد خدمت امام سجاد ، گفت : آقا من خواهش از شما دارم آقا به من اجازه بده کربلا بمانم آخر نمی توانم قبر حسین را تنها بگذارم ،حسین زهرا کسی را ندارد ، آنهایی که می گویند : رباب یک سال ماند شب و روز برای مصائب حسین گریه می کرد  روزها می آمد در برابر آفتاب می نشست، زیر سایه نمی رفت هر چه می گفتند : اجازه بدهید سایبان درست کنیم زیر سایبان گریه کنید . می گفت : آخر من دیدم بدن حسین زیر آفتاب بود ۲ نظری منفرد ، قصه کربلا ، ص ۵۳۱ . سوگنامه آل محمد ، ص ۵۰۰ ، قصه کربلا ، ص۵۴۷ ، کامل بن اثیر ۴/۸۸ . **** متن روضه های اربعین. @roze_daftari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
45056_1397816204852_4054336.mp3
4.05M
مطیعی امام حسن مجتبی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️ @majmaozakerine نمانده چاره، برایم دیگر ندارم طاقت، کجایی مادر؟ بگیر دستت را، دوباره بالا که دلتنگم من، دعاهایت را با داغِ، هر روزم، می‌سازم، می‌سوزم (ای جان مرتضی، مجتبی مجتبی) مدینه آن راز، نهان می‌ماند غم این دل را، خدا می‌داند هنوز آن ماتم، نرفته از یاد که دیدم چادر، روی خاک افتاد شد اشکم، هم‌رازم، می‌سوزم، می‌سازم (ای جان مرتضی، مجتبی مجتبی) نبینی خونِ، دلم را زینب نبینی جانم، رسیده بر لب خدایت صبرت، دهد ای خواهر چه‌ها خواهی کرد، تو در آن محشر؟ می‌بینم، روزی را، که ماندی، تو تنها (ای جان مرتضی، مجتبی مجتبی) حسین جان گرچه، نماندم اما سپردم پیشت دو جان بر کف را نشد سهم من، به نیزه رفتن فداییِ تو، جوان‌های @majmaozakerine
59732_1398725105830_599704.mp3
599.7K
امام حسن مجتبی ▪️▪️▪️▪️▪️ در جنان فاطمه سینه زن شد نوحه خوان در عزای حسن شد دیده ای که بر او گشته گریان در قیامت نباشد هراسان سیدی سیدی ای حسن جان خون طشت از دلش با خبر بود قاتلش داغ دیوار و در بود مثل مادر بود سوز و آهش خانه ی او شده قتلگاهش سیدی..... روزه داری که هنگام افطار گشته لبهای خشکش شرر بار غربتش را چنین کرده تفسیر داغ هفتاد و دو چوبه ی تیر سیدی.... @majmaozakerine
‍ ⇦🕊روضه و توسل جانسوز _ویژۀ هفتم صفر شهادت کریم آل الله امام حسن مجتبی علیه السلام _سید مهدی میرداماد ↯ ┄┅═══••↭••═══┅. ┄┅═══••↭••═══┅┄ خواندن روضه ات از بس که جگر می خواهد کار هر بی هنری نیست ؛ هنر می خواهد یا کریمی به تمنای کریمی که تویی پرشکسته به بقیع آمده؛ پر می خواهد * ای خدا! چی میشه ما یه غروب هفت صفر پشت پنجره های بقیع،اصلاً قول میدیم داد نزنیم،قول میدیم بلند گریه نکنیم،همین جوری فقط به سینه بزنیم،بگیم:ای غریب آقا....* ابرها روی مزارت دلشان می گیرد باد هم از سر کوی تو خبر می خواهد گرچه بی شمع و چراغ است مزار تو ولی شبِ ماتم زدگان از تو سحر می خواهد ای وجودت همه اکسیر نفهمیده تو را یارت از دشمن اگر کیسه ی زر می خواهد *نوشتن یه کنیزی یه شاخه گُل داد به آقا امام حسن مجتبی،آقا گل رو گرفت،فرمود:تو در راه خدا آزادی،دیگه نمیخواد کنیزِ این خانه بشی...گفتن:آقا! یه شاخه گل داد آزادش کردید؟ فرمود:آری او به اندازه کَرَمِش به ما عطا کرد،ما هم به اندازه ی کَرَمِمون... یا امام حسن! به ما هم یه کربلا بده...دلِ ما پرپر میزنه برا کربلا....به داداشت حسین سفارش مارو بکن،شما برادر بزرگِ حسین هستید،شما امام او هستید...* حرز بازوی پسر داشت نشان از این که سرفرازی همه جا اذن پدر می خواهد *قاسم هی رفت و اومد دید عمو به این راحتی اجازه نمیده،برگشت پیش مادرش،مادرش گفت:حالا که کار به اینجا کشید بذار این حرز رو برات باز کنم،ببین رو بازوت بابات برات چی یادگاری گذاشته،برات دست خط نوشته... ابی عبدالله تا نگاه کرد به دست خط برادرش،اشک ریخت،قاسم رو بغل کرد،عبارت میگه:این عمو و برادر زاده تو بغل هم گریه کردن"حتی غُشِیَ علیهما..." اینقدر حسین گریه کرد از حال رفت...این جا یه بار قاسم رو بغل کرد از حال رفت،قاسمی که سالم بود،زخم نداشت،ساعتی بعد همین قاسم رو از زیر پای اسب ها...سینه ی شکسته اش رو به سینه چسباند...یه صحنه ای دید ابی عبدالله شروع کرد داد زدن"کانَ یَفحَصُ بِرِجلَیه..." دید این بچه هی داره پاهاش رو میکشه رو زمین،هی میگه: عمو استخونام شکست... حسین....وسط شعر امام حسن دلت رفت کربلا... این دلم تنگم عقده ها دارد....* صحبت از عاشقی قاسم و عبدالله است صحبت از وادی عشق است که سر می خواهد روضه ات با جگر و تشت فقط کامل نیست روضه ات بی کسی و کوچه و در می خواهد می زد مرا مغیره و یک تن به او نگفت زن را کسی مقابل شوهر نمی زند *یه صحنه ای که هیچکی ندید،به هیچکی نگفت...یه موقع است یه صحنه ای رو می بینی برا این و اون میگی،دلت آروم میشه،اما مادرش فاطمه گفت:حسن جان! مواظب باش حرفی از کوچه به کسی نزنی... یه لحظه میگه:دیدم مادرم قدم هاش رو بُرد عقب،نمیدونم چی از رو سرم رد شد،صدایی شنیدم، مادرم محکم به دیوار خورد...افتاد رو خاکِ کوچه...وای مادرم...روضه امام حسن همینِ...وای مادرم...*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک سلامم را اگر پاسخ بگویی، می روم لذتش را با تمام شهر قسمت می کنم اَلسَّـلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْــنِ الْحُسَیْـــنِ وَ عَلــى اَوْلادِ الْحُسَیْــنِ وعلی اصحاب الحسین صبحتون در پناه ارباب
‍ ⚫روضه_امام حسن مجتبی(ع)گریز اسرای دشت کربلا_حجت الاسلام پناهیان⚫️ ◾️🔲◾️ اومد امام حسن مجتبی(ع) رو دید تو مسجد النبی؛آشنا نبود اهل مدینه نبود،گفت:این آقا کیه؟چقدر تو دل بروئه،چه شخصیت جذابی داره،لااله الا الله...کاش معرفی نکرده بودند امام حسن رو...گفتند: این حسن بن علی بن ابی طالبِ،گفت:ها این پسر علیِ،من علی رو خودم ندیدم نفرینش بکنم،لعنش کنم،برم لعن و نفرین و ناسزام رو به پسرش بگم؛آخه نامرد تا الان داشتی تعریفش رو میکردی،چقدر قسی القلبی!اومد نشست روبرو امام حسن مجتبی؛نامرد سیر امام حسن رو ناسزا گفت؛کاش حضرت رو ناسزا میگفت؛شما هیئتی هستید میتونم همه ش رو براتون بگم؛اینقدر به باباش علی ناسزا گفت ... آقا امام حسن مجتبی چطور برخورد کرد؟فرمود:شما اهل اینجا نیستی، غریبی؟اهل شامی؟اصلا تعجب کرد؛آقا داره سوال جواب معمولی میکنه؛آقا فرمود خب اهل شام همه با ما اینطوری هستن؛اینجا جاو مکان که نداری؟رسم بود مردم که میرفتن مدینه زیارت،هتل و مسافرخونه که نبود؛هر کی خونه ش بزرگ تر بود بقیه رو جا میداد؛فرمود بیا بریم خونه ی من؛میگه همون موقع دوست داشتم زمین دهن باز کنه من رو ببلعه؛فرمود بریم،جا نداری؛من هی نگاش میکردم دلم میرفت؛اصلا نگاه به این نمیکرد که به ما چی گفتی!لحظه ی آخر اومدم بگم آقا،منو ببخش؛اصلا آقا نذاشت حرفم تموم بشه،فرمود:خب تو شام اینطوریه دیگه" خدا کنه این بچه ها و حضرت زینب رو شام نبرن"کوفه ببرن؛هر جای دیگه ببرن؛شام نبرن"وقتی امام زین العابدین تو شام فرمود من پسر پیغمبرم...آخه از اون اول که شام اومده تو جرگه ی اسلام،معاویه رو دیدن،به عنوان استاندار اونجا بوده؛اونم هی خودش رو جا زده به عنوان فامیل پیغمبر،گفتن مگه پیغمبر به غیر از معاویه و یزید و اینا فامیل دیگه ای هم داره؟! این جورینا مردم شام!جنگیدند با امیرالمومنین،چقدر معاویه سم پاشی کرده علیه حضرت،اصلا عجیبه,وقتی از امام زین العابدین پرسیدند کجا به شما سخت تر گذشت تو کل این مصائب؟فرموده باشند:امان از شام...شام" جاهای دیگه هرجا حضرت زینب با این بچه ها میرفتند بعضی از این جسارتا نمیشد؛همه میدونستن اینا بچه های پیغمبرن؛همه میدونستن اینا مسلمونن؛همه میدونستن بعضی رفتارا رو نباید با اینا بکنند،اینا برده نیستند خرید و فروش بشن؛اینا رو رعایت میکردند؛تو شام از این بی ادبی ها به دختر بچه های پیغمبر،به همسران اولیاء خدا خیلی کردن؛خیلی آتیش سوزوندن اهل شام‌‌‌...اون وقت الان میری تو شام،تو سوریه میگی مذهبتون چیه؟جالبه ها" الان که اوضاع به هم ریخته،ما بیست سال پیش رفته بودیم میگفتند ما نمیدونیم مذاهب سنی وشیعه،ما علوی هستیم؛ما فقط علی رو میشناسیم؛بابا شما مردم شامید کی دست شما رو گذاشت تو دست علی؟!میبرنت سر قبر یه دختر سه ساله؛وقتی علی بخواد قدرت نمایی بکنه این جوری وا؛حالا این اهلبیت،این بچه ها چطور اینا رو رام کردند؟! یه خبر کوچیک بدم" یکی ازسپاهیان یزید اومد گفت خدا لعنتت بکنه-خدا لعنتت بکنه رو من مثل تعزیه ها میگم-من میخوام یه حرفی بزنم اذیتم نکن،بذار حرف حق رو بزنم؛گفت:بگو کاریت ندارم؛تو این راه و نیمه راه هر چی بچه های حسین رو تازیانه زدیم یکیشون برنگشت یه کلمه حرف بد به ما بزنه،گریه کردند،زمین خوردند، باباشون رو صدا زدند،به دامن عمه پناه بردند اما حرف بد نزدند؛دل اهل شام رو بردند! آخرم وقتی اسرا آزاد شدند آقا زین العابدین صدا زد عمه جان زینب شما چه دستوری میدید؟چه کار کنیم؟زینب صدا زد عزیز برادرم ما تا به حال فرصت نکردیم گریه کنیم برای حسین،بگید یه سالنی به ما بدن از این خرابه دربیایم دوسه روز برای حسین گریه کنیم؛لااله الاالله...با همون گریه ها فتح کردند؛من که دلم نمیاد روضه ی حضرت رقیه رو بخونم میخوام از کنارش آرام عبور کنم؛یزید میگفت:اینا دارن شهر رو رو سر من خراب میکنند؛به زن و بچه خودش میگفت اینا شکست خورده اند گریه میکنند؛شما زن و بچه منید پیروز شدید برید با لباس فاخر بالاسرشون، دلشون رو بشکنید،کتک میزد همسرانش رو،برید این کارو بکنید، اینا میومدن با لباس فاخر کنار مجلس عزای زینب رد بشن،صدای گریه ی زینب و بچه های حسین رو میشنیدند،مینشستند خاک به سر خودشون میریختند لباس عزا میپوشیدند عزاداری میکردند؛هیئتیا اگر یه گریه کن بینتون نباشه چقدر قشنگ جاش رو خالی میکنید! جای اون سه ساله بین اینا خالیه،گاهی جای خالی این سه ساله رو به هم نشون میدن،اینقدر گریه میکنند...هرجورصلاح میدونی بایداسمشون دربیادکه بهشون وام بدیم نمیشه که. اسم درنیومده بشون بدیم حق ناس خوب نیست ماوامامونامیدیم ولی چون اعضامون کمند. دوماه. یه بار وام رامیدیم