قسمت اول :
#روضه_امام_سجاد
( علیه السلام )
#استاد_حیدرزاده
من نگویم ظلم بر من
کم کنید
بلکه زنجیر مرا
محکم کنید
( ای غریب ، ای غریب ... از امروز غل و زنجیر به گردنش انداختند ، امروز وقتی حضرت رو سوار بر شتر بی جهاز کردند ، نوشتند شتر ، یک کوهانه بود ، حضرت رو مرکب قرار نگرفت ، از روی مرکب بر زمین افتاد ، عوض اینکه بگن کجاوه بگذارید ، محمل بگذارید ، مرکب راهوار بیارید ، میدونید چه دستور دادند ؟ دستور دادند پاهای حضرت رو از زیر شکم شتر ببندند ... ؟ )
من نگویم ظلم بر من
کم کنید
بلکه زنجیر مرا
محکم کنید
ظلم بر من
بیش از، این ها کنید
( اگه میخواهیدتازیانه بزنید ، به من بزنید ، میخواهید سنگ بزنید ، به من بزنید ... )
ظلم بر من
بیش از، این ها کنید
لیک دست عمّه ام را واکنید
عمّه ام
چون مادرم زهرا شده
پشتش از بارِ مصیبت ،
تا شده
مادرم
گر پهلویش از در شکست
عمّه ام را چوب محمل
سر شکست ...
روضه های زین العابدین ، عجیبه ، بی جهت نبود 35 سال گریه میکرد ، اما درِ دروازه شام ، یک جمله ای فرمودند ، که کنار بدن بی سرِ بابا هم این جمله را نگفتند ... فرمود ای کاش مادر مرا نزائیده بود ... آدم وقتی صحنه ای رو ببینه از دنیا سیر شده باشه ، میگه ای کاش من نبودم نمی دیدم ... مگه حضرت چه صحنه ای می دید ؟ شاید یک نگاه میکرد می دید عمه هاش رو دارند تازیانه می زنند ؟ یه نگاه میکرد می دید خواهراش رو دارند سنگ می زنند ... اما یه صحنه ای نوشتند ، جگر رو آتیش میزنه ... نوشتند : یه پیرزن شامی ، از بالای بام ، یه سنگی پرتاب کرد ، این سنگ به سرِ بریده ی ابی عبدالله ... سر از بالای نیزه روی زمین افتاد ... زین العابدین این صحنه ها رو دید ، فرمودند : ای کاش مادر مرا نزائیده بود ...
#شب_دوازدهم_محرم_1441
#هیئت_ثارالله_قم