eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
40.4هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
373 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ خوب ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 مدیریت 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 🏴 ✍شاعر:قاسم نعمتی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ سردار سر جدایم حسین جان کوفه گشته منایم حسین جان بشنو سوز صدایم حسین جان بر سر دارم بنما نظاره _ قتله گهم شد دارالعماره ببین تنم بر میخ قناره ای آرام قلب زینب _ میا به کوفه سالار زینب (3) ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ اقا بنگر که من کوچه گردم کوهی از غصه و رنج و دردم فکر این بی وفایی نکردم نامه نوشتم اقا بیایی_ خدا کند که کوفه نیایی رسد ز هر جا بوی جدایی ای آرام قلب زینب_ میا به کوفه سالار زینب (3) ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ شغل اینان شده نیزه سازی این کوفه جای مهمان نوازی با آبروی من کرده بازی پیکر من شد صد پاره اینجا _ با تن بی سر زیر لگدها یاد تو کردم مظلوم زهرا ای آرام قلب زینب _ میا به کوفه سالار زینب(3)
. الا ای ماه تابانم ، به نِی قاریِ قرآنم به لب شد از غمت جانم ، ببین حال پریشانم حسین جانم حسین جانم --------- الا ای مهجبین من ، نگار نازنین من نظر بِنما به احوالم ، مَهِ نیزه نشین من تحمل کردم ای مظلوم ، ز خصم تو جسارت را کشیدم در رهِ عشقت ، غم و رنج اسارت را پر از سوز و شرر گشتم ، ز غم خونین جگر گشتم که با فرزند ذلجوشن در این ره همسفر گشتم دو چشم اهل بیتت را ، ببین گریان ببین گریان ز روی نیزه ی غربت ، بخوان قرآن بخوان قران به اشکم آبرو دادم ، جهاد و استقامت را به عالم کرده ام معنا ، بزرگی و شهامت را مرا ای یوسف زهرا ، کجا رخساره نیلی بود؟ جواب یا حسین من ، ز دشمن ضرب سیلی بود ز فرزندان پیغمبر ، چه حرمت ها که بشکستند به ما تهمت زده دشمن ، که اینها خارجی هستند ز داغت بر همه عالم ، حدیث غم حکایت شد به قرآن خواندنت بر نی ، ز ما ها رفع تهمت شد امان از خنده ی دشمن ، امان از ساز و چنگ و دف سرت بر نیزه و میزد ، عدو دور تو سوت و کف 🎤
🏴 🏴 ✍شاعر:وحید محمدی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ روضه برپا بود هر جا آب بود روضه هایش ذکر بابا آب بود مقتل جانسوز آقا آب بود: تشنه لب بود آه اما آب بود روضه خوانش گاه ظرفی آب شد گاه گاهی روضه خوان قصاب شد ماجرای آب آبش کرده بود غصه ی ارباب آبش کرده بود مادری بی تاب آبش کرده بود دختری بی خواب آبش کرده بود یا خودش بارید دائم یا رباب روضه می خواندند هر دم با رباب پیکری را بر زمین پامال دید شمر را در گودی گودال دید عمه را بالای تل بی حال دید لشکری را در پی خلخال دید هجمه ی شمشیرها یادش نرفت سنگ ها و تیرها یادش نرفت هم به تن رخت اسارت دیده بود خیمه را در وقت غارت دیده بود از سنان خیلی جسارت دیده بود از حرامی ها شرارت دیده بود آتش بی داد دنیا را گرفت شمر آمد راه زن ها را گرفت عمه را با دست بسته می زدند با همان نیزه شکسته می زدند بچه ها را دسته دسته می زدند می شدند آنقدر خسته... می زدند تازیانه جای طفلان خورده بود زین جهت خیلی به زینب برده بود با تنش زنجیرها درگیر بود در غل و زنجیر امّا شیر بود از نگاه حرمله دلگیر بود اوجوان بود آه امّا پیر بود ماجرای شام پشتش را شکست غصه های شام پشتش را شکست کوچه های شام پیرش کرده بود شهر و بار عام پیرش کرده بود سنگ روی بام پیرش کرده بود طعنه و دشنام پیرش کرده بود بی هوا عمامه اش آتش گرفت مثل زهرا جامه اش آتش گرفت درد و رنج و غصه ی بسیار دید از زبان شامیان آزار دید خواهرانش را سر بازار دید عمه را در معرض انظار دید بزم مِی بود و سر و طشتی طلا خیزران بود و عزیز مصطفی نیزه بازی با سرش هم جای خود بوریا و پیکرش هم جای خود دست بی انگشترش هم جای خود ماجرای خواهرش هم جای خود خاک را همسایه ی افلاک کرد خواهرش را در خرابه خاک کرد
🏴 🏴 ✍شاعر:وحید محمدی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ روضه برپا بود هر جا آب بود روضه هایش ذکر بابا آب بود مقتل جانسوز آقا آب بود: تشنه لب بود آه اما آب بود روضه خوانش گاه ظرفی آب شد گاه گاهی روضه خوان قصاب شد ماجرای آب آبش کرده بود غصه ی ارباب آبش کرده بود مادری بی تاب آبش کرده بود دختری بی خواب آبش کرده بود یا خودش بارید دائم یا رباب روضه می خواندند هر دم با رباب پیکری را بر زمین پامال دید شمر را در گودی گودال دید عمه را بالای تل بی حال دید لشکری را در پی خلخال دید هجمه ی شمشیرها یادش نرفت سنگ ها و تیرها یادش نرفت هم به تن رخت اسارت دیده بود خیمه را در وقت غارت دیده بود از سنان خیلی جسارت دیده بود از حرامی ها شرارت دیده بود آتش بی داد دنیا را گرفت شمر آمد راه زن ها را گرفت عمه را با دست بسته می زدند با همان نیزه شکسته می زدند بچه ها را دسته دسته می زدند می شدند آنقدر خسته... می زدند تازیانه جای طفلان خورده بود زین جهت خیلی به زینب برده بود با تنش زنجیرها درگیر بود در غل و زنجیر امّا شیر بود از نگاه حرمله دلگیر بود اوجوان بود آه امّا پیر بود ماجرای شام پشتش را شکست غصه های شام پشتش را شکست کوچه های شام پیرش کرده بود شهر و بار عام پیرش کرده بود سنگ روی بام پیرش کرده بود طعنه و دشنام پیرش کرده بود بی هوا عمامه اش آتش گرفت مثل زهرا جامه اش آتش گرفت درد و رنج و غصه ی بسیار دید از زبان شامیان آزار دید خواهرانش را سر بازار دید عمه را در معرض انظار دید بزم مِی بود و سر و طشتی طلا خیزران بود و عزیز مصطفی نیزه بازی با سرش هم جای خود بوریا و پیکرش هم جای خود دست بی انگشترش هم جای خود ماجرای خواهرش هم جای خود خاک را همسایه ی افلاک کرد خواهرش را در خرابه خاک کرد
🏴 🏴 🏴 🎤مداح :حاج سید مجید بنی فاطمه ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ ویلی یا حسین یا قتیلَ العبرات ایها المحروم یوما من ماء الفرات اشک چشمامه مرحم رو زخمام می میرم آقا برات ایها المحروم یوما مِن ماء الفرات افتادی از پا و زینب رفت از حال تنهای تنها ماندی بین گودال با یه چادر خاکی با یه قلب شکسته مادرت دیده قاتل روی سینه نشسته ای وای ای وای ای وای ای وای ای وای ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ ویلی یا حسین مسلوبا عنه الردا ایها المظلوم یا سید الشهدا خنجر کهنه چی به روزت آورد هستی زینب رو برد ایها المظلوم یا سیدَ الشهدا کشته ی دور از وطن آه ای ارباب تشنه ی صد پاره تن آه ای ارباب نگرانی تو گودال برا غربت خیمه برا شام غریبان برا غارت خیمه ای وای ای وای ای وای ای وای ای وای ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ ویلی یاحسین ایها الشیب الخضیب سید العطشان ایها الخد التریب جای سنگ ای وای مونده رو پیشونی وای از چشمای خونین بعد تو زینب ماند و داغ دوری وای از اون روزی که کنج تنوری روی دستای زینب رد زخم طنابه روی نیزه بمیرم سر طفل ربابه ای وای ای وای ای وای ای وای ای وای @majmaozakerine
ای ماه سرخ نیزه ها،سالار زینب قرآن بخوان ای کعبه ی سیار زینب ابروی تو از سنگ بازان در امان نیست شیب الخضیبی همچنان دلدار زینب تا چشم در چشمت شدم تو چشم بستی از شرم حال کوچه و بازار زینب این روزها دور و برم پر از حرامی ست دیدی کجا افتاده آخر کار زینب من رمیِ شیطان می کنم با دست بسته تکرار زهرا می شود پیکار زینب شرط مواسات است اینجا سرشکستن ای مرجع پیشانی خونبار زینب
مرثیه اول ماه صفر رسیده روضه به بازار شام واویلا تمام مرثیه در یک کلام واویلا شدند پرده نشینان آیه ی تطهیر شکنجه در ملأ بار عام واویلا ز کوچه ها همه بوی شراب می آید رسیده قافله در ازدحام واویلا در ازدحام نظرها،سلاله های علی اسیر و خسته و بی احترام واویلا به کوچه های یهودی خبر رسانده کسی رسیده مرحله ی انتقام واویلا به هر اشاره ی سنگی سری زمین می خورد سری به نیزه ندارد دوام واویلا مقابل دل زینب چگونه می شکنند به سنگ کینه جبین امام واویلا
🏴 🏴 🏴 🏴 ✍شاعر :کربلایی مجتبی دسترنج ملتمس دوبیتی_زبان حال حضرت زینب(س) ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ خودم دیدم گلم را سر بریدن لباس یوسف من را دریدن خودم دیدم علیِ اکبرش را دراین صحرا به خاک و خون کشیدن خودم دیدم اَقاقی گشت پرپر تو گویی نیز باغی گشت پرپر سرش پرخون، دو دستانش بُریده وَ چشم مستِ ساقی گشت پرپر خودم دیدم که قاسم روی خاک است تنش هم غرق خون و چاک چاک است خودم دیدم زِ تل عبداله اش را.. که روی پای مولایش هلاک است خودم دیدم تمام صحنه ها را علیِ اصغر و تیر جفا را نه تنها قلب مولا و ربابه.. غم اصغر شرر زد کربلا را خودم دیدم حسینم لاله گون بود لبِ تشنه، لبِ دریای خون بود خودم دیدم میانِ قتلگاهش.. که تیر و نیزه از جسمش برون بود خودم دیدم تنِ شَه از قفا شد تمامِ یار و اصحابش فدا شد خودم دیدم که آخِر پیش زهرا سرش هم بر سرِ سرنیزه ها شد منی که دیده بودم در مدینه شرار آتش و مسمار و سینه ولی حالا میانِ کربلا زد.. به اهل و خیمه آتشها زِ کینه منی که دیده بودم خون جگر را میانِ تشت، لخته لخته خون ها پس از اَندوهِ کوفه آه..دیدم به بزم شام تشت و رأس مولا
🏴 🏴 🏴 ✍شاعر:حاج غلام رضا سازگار ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ تو کیستی؟ چراغ بهشت مدینه ای آیینه دار حُسن حسینی، سکینه ای باید به رتبه زینب ثانی بخوانمت چون عمه ا‌ت به صبر نداری قرینه ای در آسمان صبر فروزنده کوکبی بین تمامی اُسرار رکن زینبی دشمن ذلیل عزّو وقار سکینه است فریاد کربلای حسینی به سینه است در مکتب مجاهدت و صبر و ابتلا ایثار و استقامت و ایمان گزینه است هر چند درد و رنج اسارت کشیده ای تو خصم را به بند حقارت کشیده ای روی تو آفتاب تماشای باب بود آئینه ی تمام نمای رباب بود در منطق تو معجزه ی نطق مرتضی پیغام تو حیا و عفاف و حجاب بود از سنگ و تازیانه که در شِکوه نیستی در قتلگه ز بردن چادر گریستی در مجلس یزید که قلبت کباب بود دیدی میان طشت طلا آفتاب بود نامحرمت به دور و غمت بی حساب بود بر چهره آستین و دو دستت حجاب بود فریاد و آه و اشک و غم از گریه ی تو سوخت حتی دل یزید هم از گریه ی تو سوخت گاهی صدای گریه ی اصغر شنیده ای گه ناله در شهادت اکبر کشیده ای گاهی به روی خار مغیلان دویده ای گه حنجر بریده به گودال دیده ای در هر بلیّه حمد الاهیت بر لب است الحق تو را مقاومت و صبر زینب است ای یادگار فاطمه ای دختر حسین همگام زینبینی و هم سنگر حسین در راه شام راهنمایت سر پدر منزل به منزلی تو پیام­ آور حسین هر خانه ای که هست رباب و سکینه اش باشد صفای روضه ی شهر مدینه اش تو مصحف حسین و بهشت است دامنت بر صفحه ی جمال فروزنده احسنَت پامال حرمتت شده از جور دشمنان با تازیانه آیه نوشتند بر تنت تو راز ناشنیده ز بابا شنیده ای تو قاصد پیام گلوی بریده ای ای پاکی و عفاف و حیا شرمسار تو دشمن حقیر منزلت و اقتدار تو پیوسته باد باغ شهادت بهار تو تا روز حشر گریه ی “میثم” نثار تو قلب حسین و چشم و چراغ مدینه ای سرتا قدم جلال و وقار و سکینه ای  
🏴 🏴 🏴 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ شب ما را سحر نمی آید خواب، در چشمِ تر نمی آید مدحش از من که بر نمی آید چون سکینه دگر نمی آید دختر شاه...گوهر نایاب بی قرینه... درست مثل رباب   روضه می خواند، روضه با احساس روضه اش داشت عطر و بوی یاس شرم یک مرد... روضه ای حساس وای از مشک پاره ی عباس روضه ی دست و چشم و مشک عمو روضه ی قطره قطره اشک عمو   روضه خوان چشم های خود را بست مادرش دست خود زند بر دست رأس اصغر به روی نیزه نشست پای نیزه قد سکینه شکست به خدا خواهر است حق دارد خواهر اصغر است حق دارد   بر سر ناقه خواند نافله را دور ناقه شنید هلهله را چه کند خنده های حرمله را چشم دشمن به سوی قافله را مثل یک مرد... مثل عمه ی خود صبر می کرد... مثل عمه ی خود   قلبش از غصه ها کباب شد و بعد سقا فقط عذاب شد و مثل او از خجالت آب شد و وارد مجلس شراب شد و خیزرانِ یزید پیرش کرد حرف مردی پلید پیرش کرد   دختر بی قرینه ی پدرش روضه خوان مدینه ی پدرش همه جا شد سکینه ی پدرش یادش افتاده سینه ی پدرش زیر پای سوارها افتاد روی گل، ردِ خارها افتاد   یادش افتاد آه آهِ حسین غرق در خون همه سپاه حسین بود یک نیزه تکیه گاه حسین داد می زد که قتلگاهِ حسین... ...پر شد از خونِ زخم های تنش پر شد از تیر و نیزه ها بدنش   وسط حجره ی محقر خود با دل خون میان بستر خود باز در لحظه های آخر خود یادش افتاد داغِ خواهر خود کنج ویرانه خواهرش جان داد سر بابا برابرش... جان داد
🏴 🏴 🏴 ✍شاعر:محمود ژولیده ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ نقش جلیله دخترِ ارباب سرجدا بعد از شهادت پدرش، بعد نینوا... کمتر نبود از هنرِ عمه های خود با شعر، خطبه، نوحه، تباکی، بکا، دعا یعنی پس از شهادت شاه شهیدمان مرهون نوحه های سکینه ست کربلا آن بانویی که عابدۀ اهلبیت بود با سوز خویش داده چنین درسِ دین بما راه حسین، راه قیام است و راه خون باید همیشه زنده نگه داشت راه را تیغ زبان گشود، به فریادِ فاطمی گفت از هزار داغ، یکی را برای ما وقت غروب بود و أذانی نمی رسید إلاّ صدای هلهلۀ لشگر دَغا دیدم به چشم خویش در اطراف خیمه گاه در لابلای شیون و غوغای ماجرا یک دسته نیزه، رأسِ بریده کنند حمل یک فوج نیزه، معجرِ زنهای با حیا دست خودم نبود که فریاد میزدم معجر مگیر از سرِ ما، پَستِ بی حیا دیدم ز پای خواهر من زیوری ربود یک نابکار، با طمع و حرص، بی هوا در بینِ دود و آتشِ خیمه، بدست خصم دیدم چکید خون، ز همه گوشواره ها دیدم فرارِ خواهر دیگر در آن میان با دامنِ به شعله نِشسته ،سوی کجا؟ میگفت با تمام نواهای زخمی اش اینجاست موجِ خونِ خدا، موج کربلا این موجِ کربلا همه را غرق می کند مستغرق خدا چو سکینه، نه در بلا
🏴 🏴 🏴 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ تابیده است از دو طرف بر تو آفتاب هم دختر حسینی و هم دختر رباب هرچند آمنه ست و امینه، ولی رباب نام تو را سکینه ی خود کرده انتخاب درباره ی مقام بلندت حسین گفت: ممسوس در خداست شبیه ابوتراب در هر دوعالم از سر ارج و بها تو را شد "فخرة النسا" لقب از "سیدالشباب" ای ننگ بر تمام قلم های روزگار وقتی نمانده نام تو در این همه کتاب از آن زمان که راویه ی "شیعتی" شدی دیگر برای شیعه گوارا نبوده آب در کربلا و کوفه و شام و مدینه هم شد قوت غالب تو فقط رنج یا عذاب درد تو را شنیده ام از سهل ساعدی داغ تو را گرفته ام از مجلس شراب "بس کن که ناله ات جگرم را کباب کرد" این حرف را شنیده ای از فاطمه به خواب رویش سیاه باد و دودستش شکسته باد هرکس که دست های تو را بسته با طناب هرچند گریه پلک تو را زخم کرده است هرچند راس رفته به نی برده از تو تاب یک رکعت از نوافلت اما قضا نشد گیرم هزار بار رسیدی به اضطراب شان تو با شکوه تر از حرف های ماست هرکس دروغ بسته به تو خانه اش خراب باشد دعای خیر تو تعجیل در فرج زیرا دعای خسته دلان هست مستجاب
🏴 🏴 ✍شاعر:وحید محمدی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ وقت بیماری و غم ذکر حسن می گیرم وسط روضه و دم ذکر حسن می گیرم همه جا زیر علم ذکر حسن می گیرم به خدا بین حرم ذکر حسن می گیرم سامرا، ذکر حسن، بین حرم می چسبد جمعِ نامِ تو شدن، زیر علم می چسبد ما نشستیم سر سفره ی شاهانه ی تو به فدای تو و آن لطف کریمانه ی تو عرشیان صف زده پشت در کاشانه ی تو خیر دیدیم چقدر از در این خانه ی تو پاسبان حرمت خیل ملائک هستند جیره خوار کرمت خیل ملائک هستند خلق حیران تو و روی ملیحت آقا به فدای تو و آن لحن فصیحت آقا ماجرایی است عجب، دست مسیحت آقا دست ما را برسان تا به ضریحت آقا به فدای تو و آن گنبد و گلدسته ی تو کس نخورده است در عالم، به در بسته ی تو شور رویای شب ماست فقط خواب حرم دل ما هست همان گوشه ی سرداب حرم قسمت ما بشود کاش دم ناب حرم تا بنوشیم فقط جرعه ای از آب حرم هر چه می خواهد از این باب، گدا می گیرد لطف بی حد شما، دست مرا می گیرد می رود سمت جنان گریه کنت با زهرا می شود چشم ترم در غم تو چون دریا اثر زهر شده در رخت آقا پیدا اولین روضه ی تو عمر کمت بود اما لااقل خم نشدی، چشم شما تار نشد قسمت سینه ی تو تیزی مسمار نشد دست و پا می زنی و بال و پرت می آید مهدی فاطمه بالای سرت می آید اثر زهر جفا بر جگرت می آید روضه ی ظهر دهم در نظرت می آید همه سیراب ولی تشنه، عزیز زهراست زیر کندیِ سر دشنه، عزیز زهراست روی این خاک بگو، آه... تنت می ماند؟ زیر مرکب مگر آقا بدنت می ماند؟ غصه ای نیست... به تن پیرهنت می ماند بین انگشت، عقیق یمنت می ماند پسر فاطمه بالای سرش غوغا بود سر عمامه ی آقای همه دعوا بود
🏴 🏴 🏴 ✍شاعر:کربلایی مرتضی شاهمندی ✍شاعر:کربلایی مرتضی شاهمندی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ آقا سلام بر تو و بر سامرای تو زانوی غم گرفته دلم در عزای تو آقا سلام بر تو و بر پاره ی تَنَت یعنی نشسته یوسف زهرا به ماتمت رفتی و با غمت دل مهدی شکسته است گَرد فِراق تو به رُخ او نشسته است با ما بگو که با جگر اطهرت چه کرد ؟ زهر جفای دشمن دون با تنت چه کرد از یادمان نرفته شکستند حُرمتت ویران نموده دشمن تو صحن و تُربتت مسموم زهر کین شدی آقا وُ پَر زدی با رفتنت به قلب پسر هم شرر زدی شکر خدا سر از تن پاکت جدا نشد بر خاک سامرا بدن تو رها نشد شکر خدا سَرَت به روی نیزها نرفت خنجر به زیر حنجرِ پاک شما نرفت آقا سلام بر تو و لب های تشنه ات ( یاد حسین می دَمَد از نای تشنه ات )
🏴 🏴 🎤مداح :حاج مجید طاهری ✍شاعر:میثم مومنی نژاد ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ گریه خاموش نکرد آتش جانم چه کنم رو به قبله شده بابای جوانم چه کنم سر بی تاب پدر بر سر زانوی من است اول درد یتیمی است ، ندانم چه کنم نگران شد پدر از غربت تنهایی من من هم از حالت بابا نگرانم چه کنم سخت بود اینکه ببینم پدرم جان میداد وای من ، وای که کاری نتوانم چه کنم لرزش کاسه ی آب این دل من را لرزاند کوهم و میدهد این داغ تکانم چه کنم پدرم گرچه زمین خورد ولی نیزه نخورد یاد جدم کنم و روضه نخوانم چه کنم بر روی زخم تنش بار دگر زخم زدند تیرباران شدنش کرده کمانم چه کنم @majmazakerinee
🏴 🏴 ✍شاعر:حسین رحمانی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ تا ثریا می رود هر آه ما آه دنیا رفته نصر الله ما رفته سید ، نصرت حق باقی است میکده مخمور جام ساقی است واژه واژه احترامش می کند مثنوی دارد سلامش می کند زمزمه : یا لیتنا کنا معک خنده بر زخم جگرها شد نمک روز جمعه بود عاشورا غروب کشتنش در روز جمعه تا غروب مثل جدش لاله ی پر پر شده او شناسایی ز انگشتر شده شعر من را غرق بارانش کنید مثل ضاحیه پریشانش کنید گفتن داغ جگر آسان که نیست با غزل چند جمله آسانش کنید این زمان هست انتقامش ، التیام اندکی شاید که جبرانش کنید امر آقا ؛ یاری لبنان شده امتثال امر و فرمانش کنیم نیت شعرم رجز بوده ولی قسمتش شد مرثیه خوانش کنید چشم را که روضه دار داغ اوست جرعه جرعه گریه مهمانش کنید پیکرش از زیر خاک آورده اند زخمی است و لاله بارانش کنید ( سینه مالامال درد است ای دریغ ) با دم ارباب درمانش کنید شیعتی ما ان شربتم خوانده ام با شهیدان پای روضه مانده ام او سمعتم بغریبٍ او شهید چشم ما جز کربلا چیزی ندید... جان ما قربان آن عریان بدن آخرش شد بوریا او را کفن
🏴 🏴 ✍شاعر:قاسم صرافان ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ قرار بود بیایی کبوترش باشی دوباره آینه‌ای در برابرش باشی نه این‌که پر بکشی و به شهر او نرسی میان راه، پرستوی پرپرش باشی مدینه، شهر غریبی برای فاطمه‌‌هاست نخواست گم شده،‌ چون قبر مادرش باشی به قم رسیدی و گم کرد دست و پایش را چو دید، آمده‌ای سایۀ سرش باشی اجازه خواست که گلدان مرمرت باشد که تا همیشه، تو یاس معطرش باشی خدا، تو را به دل تشنۀ زمین بخشید که تا بهار بیاید، تو کوثرش باشی که تا طلوع قیامت، شفاعت از تو رسد که تا رسیدن محشر، تو محشرش باشی... کرامتت، همه را یاد او می‌اندازد به تو چقدر می‌آید، که خواهرش باشی رسول گفت: که در طوس، پارۀ تن اوست نشد رسولِ سلام پیمبرش باشی خدا نخواست، تو هم با جوادِ او، آن شب گواه رنج نفس‌های آخرش باشی نخواست باز امامی، کنار خواهر خود... نخواست زینبِ یک شام دیگرش باشی
🏴 🏴 ✍شاعر: قاسم نعمتي ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ خداکند که زنی ناگهان زمین نخورد به پیش همسر خود بی امان زمین نخورد خداکند که نپیچد به پای او چادر شبیه پیرزنی قد کمان زمین نخورد تلاش کرد نیفتد ولی هلش دادند نشد مقابل نامحرمان زمین نخورد خداکند نرود آبروی یک مادر مقابل نظر کودکان زمین نخورد مگر که میشود از چند سو زنی بزنند سر شکستن هر استخوان زمین نخورد خداکند زن محجوب و بار شیشه او درست در گذر این و آن زمین نخورد خداکند که دو بازوی فاتح خیبر کنار در سرداغ جوان زمین نخورد مغیره قنفذ و خالد بلند خندیدند دوباره کاش چنین پهلوان زمین نخورد گرفت شال علی را زپشت سر زهرا که با کشیدن این ریسمان زمین نخورد میان گودی گودال ذوالجناح چه کرد کشید دست خودش آسمان زمین نخورد ولی چه فایده تیزی نیزه ها نگذاشت بدون درد سر و بی تکان زمین نخورد ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
🏴 🏴 ✍شاعر: قاسم نعمتي ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ خداکند که زنی ناگهان زمین نخورد به پیش همسر خود بی امان زمین نخورد خداکند که نپیچد به پای او چادر شبیه پیرزنی قد کمان زمین نخورد تلاش کرد نیفتد ولی هلش دادند نشد مقابل نامحرمان زمین نخورد خداکند نرود آبروی یک مادر مقابل نظر کودکان زمین نخورد مگر که میشود از چند سو زنی بزنند سر شکستن هر استخوان زمین نخورد خداکند زن محجوب و بار شیشه او درست در گذر این و آن زمین نخورد خداکند که دو بازوی فاتح خیبر کنار در سرداغ جوان زمین نخورد مغیره قنفذ و خالد بلند خندیدند دوباره کاش چنین پهلوان زمین نخورد گرفت شال علی را زپشت سر زهرا که با کشیدن این ریسمان زمین نخورد میان گودی گودال ذوالجناح چه کرد کشید دست خودش آسمان زمین نخورد ولی چه فایده تیزی نیزه ها نگذاشت بدون درد سر و بی تکان زمین نخورد ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ @majmazakerinee
‍ . شهادت سلام الله علیها ✍🎤 پرستوی من مرو مرو زهرا که بی تو میمیرم زغربت دنیا مسافر خسته جوان من مرو مرو شد ورد زبان من آه و واویلا ▪️▪️▪️▪️ زهجران تو به لرزه می افتم به چاه در صحرا غم تو را گفتم جان زغمت در گلوی من آید رنگ سفیدی به موی من آید آه و واویلا ▪️▪️▪️▪️ امان از آن دم به کوچه ها بودی دو دست من بسته تو زیر پا بودی ز آه تو نایم از نوا افتاد به چادرت جای ردّ پا افتاد آه و واویلا ............................... . شام وصال آمد و صبح وصال رفت از لانه ام کبوتر بشکسته بال رفت آن گل که نُه بهار ز یک نیم خنده اش  می برد از دلم غم و رنج و ملال رفت سوگند بر اذان و اقامه که یار من  با صورتی که بود شبیه بلال رفت دیدم که قامتش ز کمان هم کمان تر است آمد الف به خانه ی من مثل دال رفت دیدم به چشم خویش که بانوی قهرمان  با سینه ای که بود به رویش مدال رفت شاعر: ...┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
❁﷽❁ ❣️✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍂🌺 ✨                                                                            🔹السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ...🔹 نشستم کنارت که من رو ببینی میخوام تا که از جات بلند شی بشینی نشستم کنارت عزیزم نگام کن شبیه گذشته بخند و صدام کن تو اصلا نباید تو بستر بمونی مگه قول ندادی با حیدر بمونی عجب روزگار خوشی پیش رو بود تو ذهن منو تو چقد آرزو بود ببین بچه هامون دارن اشک میریزن تو رو جون اینها که خیلی عزیزن؛ عزیزم بلند شو تو باید بمونی تو باید غمای علی رو بدونی من آروم میگیرم تو بشکن سکوتو کی گفته که از من بپوشونی روتو؟ من افتادم از پا تو رنگت پریده چرا زندگیمون به اینجا کشیده! چرا با اشاره جوابم رو میدی دوباره با اشکات نگو دل بریدی نگات میگه دیگه نمیخوای بمونی عزیزم بلند شو تو خیلی جوونی هنوزم لباسات پر از بوی دوده چرا زیر چشمات سیاه و کبوده برا من یه کابوس همین بود یه روزی ببینم تو بستر تو داری میسوزی عزیزم بلند شو علی رو نگاه کن پاشو زندگیتو بازم رو به راه کن دلم روشنه تو بلند میشی ازجا منو بچه هارو نمیزاری تنها لباساتو زهرا دوباره عوض کن بلند شو برامون بازم پخت و پز کن خودم خوب میدونم که بی جونه دستت واسه موی زینب بگیر شونه دستت دره نیمه سوخته شده آینه ی دق بهت قول میدم تا بشه مثل سابق میخوام زندگی رو  باز از نو بسازم میخوام زندگی رو  برا تو بسازم دیگه از غمامون  نمونده نشونی عزیزم بلند شو   تو باید بمونی صادق اویسی      حضرتـزهرا سلام الله علیها
🏴 🏴 ✍شاعر:رضا قاسمی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ هر چه دارم همه از حضرت اُمُّ الْقَمَر است بهترین شغل، فقط خدمت اُمُّ الْقَمَر است پدرم جزءِ غلامان همین خانم بود پس از او هم پسرش رعیت اُمُّ الْقَمَر است دست خالی ز در خانه ی لطفش نروم دادن حاجت من عادت اُمُّ الْقَمَر است رزق سالانه ی خود را ز درش می گیرم سفره ی من همه از برکت اُمُّ الْقَمَر است زائر ماه، به عرشِ حرم الله شدن به خدا در گِروِ دعوت اُمُّ الْقَمَر است حضرت زینب کبری شده "زِیْنُ الْحِیدَر" قمر هاشمیون، زینت اُمُّ الْقَمَر است آه، که سنگ مزارش شده خاک آلوده خاک قبرش سند غربت اُمُّ الْقَمَر است کاش یک روز ببینیم، که سقاخانه در کنار حرم و تربت اُمُّ الْقَمَر است هر کجایی که سخن از ادب عباس است مطمئنا پس از آن صحبت اُمُّ الْقَمَر است پسرش آخر مردانگی و غیرت بود هیبتش ارثیه ی هیبت اُمُّ الْقَمَر است یک نفر گفت، که قبر پسرت کوچک بود این سخن، خود سبب حیرت اُمُّ الْقَمَر است آن همه هیبت و رعنایی عباس ، چه شد؟ نقشی از قبر، فقط قسمت اُمُّ الْقَمَر است لطمه ها زد ز غم روضه ی شاه بی سر جای این داغ، روی صورت اُمُّ الْقَمَر است شرم، از مادر اصغر بخدا پیرش کرد مشکِ پاره سبب خجلت اُمُّ الْقَمَر است "کاش می شد که کمی آب، به اصغر برسد" این سخن، گوشه ای از حسرت اُمُّ الْقَمَر است @majmazakerinee
🏴 🏴 ✍شاعر:آرمان صائمی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ ادب کنید که امشب شب مناجات است شب توسل و اشک و شب عنایات است وفات مادر ساقی..عزیز سادات است ادب کنید که هنگام عرض حاجات است - هر آنکه برد در خانه اش گدایی را به سر نمانده برایش دگر هوایی را - ملائکه همه حاجت گرفته اند از او به مژه ام بزنم خاک خانه اش جارو کسی که پیش قدم هاش می زند زانو شده ست ریزه خور سفره ی همین بانو - فدای معرفت و راه و رسم حیدری اش فدای مرحمت و التفات مادری اش - بنای خانه ی او عشق او به مولا بود دلش بزرگ..دلش امتداد دریا بود اگرچه فرصت خانمی اش مهیا بود خودش نوشت که این زن کنیز زهرا بود - بزرگ بود و امیری رشید فرزندش همیشه جان اباالفضل بوده سوگندش - کشید شعله به قلب مدینه با گریه که کار او شده یا التماس یا گریه چه گریه ها که درآورد گریه ها گریه نماز صبح به آه و دم عشا گریه - تمام شهر پریشان گریه ی او بود بقیع شاهد اشک های بانو بود - شبی نشست به روضه به ناله های رباب به گریه های سکینه به بی وفاییِ آب به شانه های خمیده به زخم و ردّ طناب به حال محتضر زینب و به بزم شراب - گهی به صورت و گاهی به روی سر می زد به حال اهل حرم داد از جگر می زد - سکینه گفت که مادر خوشا به احوالت ندیده ای و نگشته حراج خلخالت ندیده ای که بخندند بر تو و حالت ندیده ای که چه شد با شهید گودالت - تنش به روی زمین زیر دست و پاها بود برای غارت او حرمله مهیا بود - خبر رسید که ساقی پرش شکسته شده و ابروان کمانش ز هم گسسته شده همینکه دید دگر راه چاره بسته شده صدا رسید بیایید حسین خسته شده… -‌ صدای هلهله آمد..بیا..بیا..کشتیم زدیم ساقیِ اورا…حسین را کشتیم - به دور قتله گهش هی برو بیا کردند به قتل صبر سرش را ز تن جدا کردند برای پیرهن کهنه شر به پا کردند به روی خاک تن زخمی اش رها کردند - “به خون حنجرش آغشته شد..بمیرم من عزیز ما نگران کشته شد..بمیرم من”
🏴 🏴 ✍شاعر:آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ داده ای بال و پرم حضرت کلثوم مدد خُنَکای جگر م حضرت کلثوم مدد به تلافی همه شب نام توشد ورد لبم ذکر خیر سحر م حضرت کلثوم مدد در پی قبر تو ای دخترزهرا وعلی این دل در به در م حضرت کلثوم مدد کوری چشم هر آنکس که جسارت به تو کرد اسم تو بال و پرم حضرت کلثوم مدد کار با خلق نداریم، سگ کوی توایم سایه ات روی سر م حضرت کلثوم مدد دخترفاطمه ای و مادر ما شده ای به عطایت نظر م حضرت کلثوم مدد به جهان نام شما ورد زبانم شده است نور چشمان ترم حضرت کلثوم مدد سود این است که حساس به نامت باشیم بی خیال ضرر م حضرت کلثوم مدد
🏴 🏴 ✍شاعر:کربلایی مرتضی شاهمندی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ دل من تنگ شده حال و هوایی دارم غم مخور ای دل غم دیده خدایی دارم شکرلله که دلم ساکن این وادی شد پر زده سامره و مُعتکف هادی شد دل من شیفته ی صحن امام هادی است گوشه ای از حَرَمش مست کلام هادی است در حریم تو صفا می کنم و می مانم پای شش گوشه ی تو جامعه را میخوانم تا که آمد به نظر گوشه ای از ماتم تو با توسل به شما گریه کنم از غم تو پابرهنه دل شب ، دست تو را هم بستند موپریشان شدی و ، حُرمت تو بشکستند صاحب جامعه و این همه تحقیر اِی وای بُردن بزم شراب آیه تطهیر اِی وای من بمیرم که تو را بزم شراب آوردند با تعارف به شما قلب و دلت آزردند با همین روضه دلم باز هوایی شده است با غمت روضه ی ما کرببلایی شده است یادم افتاد دوباره به همان بزم شراب خیزران می زد و زینب دل او گشته کباب بی حیا چوب مزن بر لب و دندان حسین بِنِگر قلب من و گریه ی طفلان حسین
#⃣ ام کلثوم (سلام الله علیها) #⃣....روضه #⃣ طاهری وقتی که عالَم با وجودَت آبِرو داشت باید برایِ بُردَنِ نامَت وضو داشت بِیتِ علی یک عُمر با تو رَنگ و بو داشت زهرا دَمادَم دیدَنَت را آرزو داشت عِصمَت زِ سیمایِ تو مَعلوم است مَعلوم ای دُختَرِ شیر خدا یا اُمِ الکُلثوم روحِ دُعا، اُختِ الوفا، بِنت الوَقاری روحِ اَدَب، زهرا نَسَب، حِیدَر تَباری مِثلِ عَلَمداری، شُکوهی، اِقتِداری مانَندِ زینب، خواهَرَت هَمتا نَداری پَروَرده‌ی دَستِ عَطوفِ چند مَعصوم ای دُختَرِ شیرِ خدا یا اُمِ الکُلثوم نقش تو در کربُبَلا اِنکار، هَرگِز چون خواهرت تَسلیم اِستِکبار، هَرگِز در راه کوفه تو بگو یِکبار، هَرگِز زینب نَشُد بی یاوَر و غَمخوار، هَرگِز ای خواهر کوچکتَرِ اَربابِ مَظلوم ای دُختَرِ شیرِ خُدا یا اُمِ الکُلثوم بَر ناقه، اَطفالِ برادر را نِشاندی یِک لحظه از اَحوالِشان غافِل نَماندی خاک از لباس و چادر خواهر تِکاندی مانند زینب جای جایَش خُطبه خواندی کاخِ بَنی شِیطان به ذِلَّت گَشت مَحکوم ای دخترِ شیرِ خدا یا اُمِ الکُلثوم ای هَمسَفَر مانند زینب با سَر یار ای هَم قَدَم با خواهرت در کوچه بازار ای مثلِ خواهر سنگِ کوفی خورده بسیار (ای ساقی لَب تِشنِگان بعد از عَلَمدار)۲ یک عُمر با این روضه گِریانی و مَغموم ای دُختَر شیر خدا یا اُمِ الکُلثوم در مَقاتِل شنیده‌اید همه از همه راویان خبرها را تا بدین جا که زینب کُبریٰ داد در راه حق پسرها علیکم قِصه پایان نَیافت در اینجا این که تنها پَیام روضه نبود گریه کردی خدا قبول کند این وَلیکَن تَمامِ روضه نبود گفت راوی که بعدِ آن دو پسر ماجرایِ دیگری هَم هست دیدم عباس را که از غُصه رفت دَر خیمه‌ای ودر را بَست دید دَر خیمه خانمی غمگین سَر به زانو گرفته مَحموم است راویِ قِصه گریه کَرد و نِوِشت دیدم آن خانم اُمِ الکُلثوم است گفت عباس جان به قُربانَت از کسی سَر زده‌است مَعصیَّتی؟ آه اِی دختر علی چه شده؟ گریه‌ات بَهرِ چیست سَیِدَتی؟ اُمِ الکُثوم سر بلند نِمود۸ بعد از آن زَد کنار پوشیّه را رویِ گِریانِ او نَمایان شُد شِعرِ من نیز باخت قافیه را ۸ گفت آه ای برادَرَم عَباس گریه‌ام بَهرِ این بَد اِقبالیست خواهرم داد دو پسر به حُسِین آه اَفسوس دَستِ من خالی‌است همه دادند هدیه‌ای به حُسِین من فقط صَبر اِختیار کُنَم او پسر داده است من زَحمَت ای برادر بگو چِکار کُنَم گفت عباس غَم مَخور خواهر تا چِنان من برادَری داری ۸ همه دارند اگر غُلام و پِسَر تو در این خِیمه نوکَری داری گَر کَسی با حُسِین گفت چُنین که فُلان را فدای تو کَردَم تو مرا سوی او بِبَر وبگو من بَرایَت غُلام آوردم ۸ جانَم اُسطوره‌ی اَدَب عباس همه این ها نَمیزِ خِصلَتِ اوست راست گفتند شاعران قدیم اَدَبِ مَرد بِه زِ دولت اوست اَدَبَت را بِنازَم اِی سَقا با تو اَیام بی طرف بودند شامیان با تو فرق ها دارند شامیان آه بی اَدَب بودند سَرِ تو خون گرفته بَر نِیزه رنگ و بویی هم از شَفَق داری ناقه‌ی بی جَهاز و خواهرِ تو چشم خود را بِبَند حَق داری این که با شِمر می‌رود به سَفَر این که در سِلسِلَست و مظلوم است ای غلامِ مُخَدَرات حُسِین خواهر توست اُمِ الکُلثوم است **** تیر نَگذاشت که یک جمله به آخر برسد **** تو خانه ها همه بوی طَعام می آمد ولی به جان تو بابا گرسنه خوابیدم