#شبهشتمحضرتعلیاکبر (؏)
وقتی که اسماعیل قربانگاه می رفت
انگار که جان خلیل الله می رفت
عباس در خیمه گریبان چاک می داد
چون روشنی چشمهای ماه می رفت
کوثر به استقبال آتش رفت انگار
تا قلب میدان سوره ای کوتاه می رفت
آری حیاء نیزه بیش از میخ در بود
سوی رواق سینه با اکراه می رفت
شمشیر ها الله را تقطیع کردند
بر روی دست نیزه تنها آه می رفت
جمع نبوت با امامت بر زمین خورد
بابااز این رو روی زانو راه می رفت
او چون حدیثی بر لب شمشیر ها بود
روی عبا یک مقتل جانکاه می رفت
روی عبا زخم تنش را جمع کردند
تا یکهزار و نهصد وپنجاه می رفت
#محسنحنیفی
🖤
پیش دشمن مپسند این همه من گریه کنم
داغت آخر کُشَدَم لیک بدان من پدرم
#علي_انساني
#شب_هشتم🥀
#علی_اکبرم😭
@majmaozakerine
🍃🏴 زبانحال، در عزای #شب_هشتم_محرم
#نذر_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام 🏴🍃
-لطفا حق روضه ادا شود-
کربلا دشتِ بلا خوانده و نامیده شده
دلم از داغِ علی(ع) خون شده! رنجیده شده
قامتِ تازه جوانم شده با خاک؛ یکی
جای-جایِ بدنش رفته و ساییده شد
نیزه ها آب-نداده پسرم را کشتند
با لب تشنه به خون خفته و غلتیده شده
روی پیشانی اش افتاده چه ردّ شمشیر
لبش از فرطِ عطش خشک و چروکیده شده
گلِ لیلا شده پرپر، چه به هم ریخته است
نه که با دست! که با تیر و کمان چیده شده
میگذارم نگران! صورتِ خود را با اشک...
به روی صورتِ زیبایِ خراشیده شده
شیشۂ عمر علی اکبرِ(ع) من خورد زمین
کمرم خم شده و... وای چه پاشیده شده
می برم بینِ عبا دار و ندارِ خود را
با همان دست که یخ کرده و لرزیده شده!
#صلی_الله_علیک_یا_أباعبدالله_الحسین
#سلام_خدا_بر_حضرت__علی_اکبر
#مؤذن_کربلا_دخیلک
#مرضیه_عاطفی
┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
.
🏴 اشعار #شب_هشتم_محرم
#شب_جمعه
#امام_زمان #مناجات_امام_زمان
حیف.... دلی صرفِ انتظار نکردیم
کار زیاد است و ما کار نکردیم
زحمت ما با تو بود حضرتِ رحمت
غیر گِره رویِ شانه بار نکردیم
این عرقِ شرمِ ماست ریخت که محسن
رفت و سَری خرجِ اقتدار نکردیم
خسته شدم پایِ غمت پیرغلامی...
گفت که یک کار از هزار نکردیم
کاش که پیش تو بگوییم بنامت
هرچه که کردیم اگر ، قمار نکردیم
اهل مناجات بُرد فیضِ ملاقات
سعی کمی هم پِیِ دیدار نکردیم
مَرکب ما نه که ما مَرکب اوییم
نفس نگون را چرا مهار نکردیم
مرقد جدّت دل گریه کنان است
وای اگر سینه را مزار نکردیم
علتش این بود مادرِ تو حرم بود
این شب جمعه اگر هوار نکردیم
نالهی شهزاده بود شاه زمین خورد
گفت که زخم تو در شمار نکریم
وضع تو پیداست از گفتن دشمن:
هیچ کسی را چنین شکار نکردیم
پیکر تو آخرش به روی زمین ماند
آه علی جان بگو چه کار نکردیم
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
______________
.
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
اے ڪہ شیرین اسٺ نامٺ چون عسل
هـر طـلایی جــز شمـا بـاشـد بدل
خـاڪ پـایٺ سـرمہ ے چـشمـان مـا
«یوسف زهرا» ڪجـــایی «اَلعَجل»
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#سلام_ارباب_خوبم🌸🍃
🌿مےدهم سوے امیرم یڪ سلام
🌾صبح من آغاز شد با این ڪلام
🌿ڪار هر روز من از فرط فراق
🌾یڪ سلام از راه دور از روے بام
السلام_اےساڪن_ڪرببلا❤️
صباحڪم_حسینے☀️
•┈┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈┈•
#شهادت__عباس
تیر ونیزه سمت عباسم ز بس انداختند
عاقبت بی مشک او را از فرس انداختند
چار سویش را گرفتند و سپس بانیزه ها
همچوشیر عباس راکنج قفس انداختند
دستهایش رابریدندو به روی خاکها
پاره ومثله تن عباس را انداختند
پیکرو اعضاءِ جسم او به صحرا پخش بود
دستهایش را میان خار و خس انداختند
وای من پامال تیرونیزه ها شد پیکرش
عاقبت سقای لشکر از نفس انداختند
وای من با این مصیبتها، رسیده مادرش
فاطمه افتادنش را دیده پیش دلبرش
#آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_نهم_محرم_حضرت_ابالفضل_العباس_علیهالسلام
عکسِ او در آب اُفتاد آب را بیچاره کرد
ماهِ زیبایِ حرم مهتاب را بیچاره کرد
یک عشیره منتظر بودند اما بیشتر...
رفتنِ او مادری بی خواب را بیچاره کرد
خوش قد و بالاییِ او دستِ زینب کار داد
دیدی آخر خواهری بیتاب را بیچاره کرد
هرکه او را دید از دشمن فقط میگفت وای
کوه بود و سینهاش سیلاب را بیچاره کرد
دستهایش بر زمین دستِ مردی بَر کمر
این سپاهِ غرق خون ارباب را بیچاره کرد
یک نفر زد با عمود و بِینِ اَبرو جاگذاشت
یک حرامی نیزهاش را بِینِ پهلو جاگذاشت
- - -
از میانِ تیغ و تیر و نیزه قرآن را کشید
آه در آغوشِ خود جسمی پریشان را کشید
خَم شد و بوسیدش اما قامتِ خَم برنگشت
تشنهای بَر دامنش امیدِ طفلان را کِشید
کاش میشُد تیر را بیرون نمیآورد او
با خودش تیرِ سهشعبه وای مژگان را کشید
تیرها از پشتِسر بر قامتِ او خوردهاند
پس چرا از سینهاش صد تیرِ سوزان را کشید
با سَراَنگشتش به رویِ خاک عکسی از حرم...
در میانِ شعلهها شامِ غریبان را کشید
هلهله میآمد و دیدند آقا داد زد
مَشک را از رویِ سینه کَند آقا داد زد
- - -
در مسیرِ علقمه بال و پَرَش را جمع کرد
زود آمد بر سرش اما سرش را جمع کرد
خوب شد اُمالبَنین هم حال و روزش را ندید
جایِ او پیشِ برادر مادرش را جمع کرد
دختران جیغی کشیدند و رُباب از هوش رفت
سمتِ او زینب دوید و اصغرش را جمع کرد
تا پدر را دید رویش را سکینه زخم کرد
با همین پشتِ شکسته دخترش را جمع کرد
بسکه سر وا بود میاُفتاد هِی از نیزهها
خواهرش با کُهنه معجر حنجرش را جمع کرد
هیچکس مانندِ زینب زار و سرگردان نشد
هیچ سر مانندِ او از مرکب آویزان نشد*
در مقاتل آمده این سرِ مبارک در منازلی از دهانه افسار مرکب آویزان بود.
(حسن لطفی ۹۸/۰۶/۱۷)
#حضرت_عباس
بیاکناره شریعه، علم زمین افتاد...
دودست حضرتِ صاحب کرم زمین افتاد
برس به داد ابالفضل ،سرش ز هم وا شد
که خواهری نگران در حرم زمین افتاد
به چشم ناز ابوفاضلت سه شعبه زدند
ز کاسه چشمِ سر از این ستم زمین افتاد
کناره علقه بالا سرش حسین آمد
شکست پیشِ تو، در هر قدم زمین افتاد
کناره علقمه قبل از حسین جان دادی
شنیدهام ز غمت زینبم زمین افتاد
به تنگ آمده کاره من ای علمدارم
نفس نبود، اگر بازدم زمین افتاد
چو دیدقامتِ اِستاده و رشیدت را
به نیزه تا شدی وقَدِ خم زمین افتاد
مرو که بارِ مصیباتِ تو مرا خم کرد
اگر چه با خبرِ تو، پرم زمین افتاد
زناله ناله ی تو آسمان ز عرش افتاد
ز گریه خواهرِ پیر و کمانِ تو جان داد
#آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
@majmaozakerine
#حضرت_عباس
با تیر جفا خانه خرابش کردند
او در پی آب بود و آبش کردند
عباس که شیر سربلندست ؛ ولی
شرمنده ی بی شیر ربابش کردندگروه انجمن شاعرین حسینی :
گزیده اشعار آذری
🏴 اشعار #شب_تاسوعا
____
#حضرت_عباس
تا خیمه ها عباس دارد غم ندارم
پشتم به تو گرم است ای کوه وقارم
من رحمت الله و تو پرچم دار فضلی
بوسیدن دستان تو شد افتخارم
سلطانی ام در کربلا از توست عباس
در سایه ی قد تو ، صاحب اقتدارم
تنها تویی که سه حرم داری در عالم
دست جدایت را به چشمانم گذارم
تا که صدا کردی برادر یاری ام کن
بند دلم را پاره کردی ای نگارم
هر جا نظر کردم تو را دیدم به صحرا
گرد تن پاشیده ی تو بی قرارم
بوی مدینه می دهد خون لبانت
حس می کنم مادر نشسته در کنارم
شمشیر تیز است و عمود آهنین پهن
آشفته در هم گیسوانت ای بهارم
بر خیمه ها چشم طمع دارد دشمن
جان خودت صاحب علم دلشوره دارم
ترسم شود زینب اسیر بی حیایی
در فکر آن طفلان در حال فرارم
@majmaozakerine