❣﷽❣
▪️#مناجات_با_خدا
▪️#روضه غلام امام حسین ع جون
▪️#آقای_رسولی
کوهِ عصیان به سر دوش کشیدم افسوس
لذتِ ترک گنه را نچشیدم افسوس
کرم و لطف تو چون سایه به دنبالم بود
من به دنبال دل خویش دویدم افسوس
تو مرا فاش به هنگام گنه میدیدی
من تو را دیدمُ و انگار ندیدم افسوس
تو ز لطف و کرم خود نَبُریدی از من
من در امواج گنه از تو بریدم افسوس
تو مرا عفو نمودی که به نارم نبری
من زِ عفو تو خجالت نکشیدم افسوس
تو گناهان مرا از همگان پوشاندی
من ز فعلِ بد خود پرده دریدم افسوس
خرمن عمر پراکنده شد و رفت به باد
من غفلتزده یک خوشه نچیدم افسوس
چشم دادی و ندیدم که ندیدم هیهات
گوش دادی نشنیدم ، نشنیدم افسوس
آشنا بودی و نشناختمت در همه عمر
که ز تو غیر تو را میطلبیدم افسوس
شاعر: استاد غلامرضا سازگار
*اومد محضر موسی علیه السلام، صدا زد داری میری پیش خدا بگو من اصلا تو رو قبول ندارم ، بهش بگو من اصلاً بهش ایمان ندارم .. اگه میخواد من بزنه ، بزنه .. من اعتقادی بهش ندارم ..
موسی پیغمبر اومد محضر خدا داره برمیگرده ندا اومد موسی چرا حرفِ بنده م رو به من نرسوندی ؟!.. سرشُ انداخت پایین، بی حیایی که گفتن نداره .. گفت موسی برو بهش بگو اگه تو منو به خدایی قبولم نداری ولی من تو رو به بندگی قبولت دارم..
تو نمیفهمی خدا داری ، من که خدایِ توام تو رو از روزی محرومت نمیکنم .. چقدر بی معرفت بودم من .. مرحوم شیخِ بها در کشکول نوشته اون بندۀ خدا میگه زمستان بود میگه داشتم رد میشدم دیدم غلام خونه دم در ایستاده برا کاری ، عجیب داره میلرزه .. یه لباسِ نامناسب تنش کرده .. اومدم جلو گفتم بگو ببینم غلام کی هستی تو ؟! اربابت کیه؟! گفت اربابم فلانیه .. گفت چرا به اربابت نمیگی برات یه لباسِ زمستونی بخره اینجوری نلرزی !.. گفت آقا این چه حرفیه میزنی شما ، گفت غلام که نباید حرف بزنه .. ارباب خودش داره میبینه من دارم میلرزم .. اگه صلاح باشه لباس برام میخره ..
اومدم بگم دور از جونه شما بزرگا و خوبا .. خاک بر سرم چقدر جاهل و بی معرفتم این همه نعمت دادی دوباره در خونه کسی دیگه رو زدم ..
خیلی بدم ،آدم اگه غلام هم میشه، غلام با معرفت بشه .. غلام بی معرفت خیلی بده .. سر سفره ارباب بشینه نمک دون بشکنه آخر عاقبتشُ خدا رحم کنه ..
پیشه خودت میگی از کی داره میگه؟! من غلامی رو میشناسم روز عاشورا اومد محضر ارباب، گفت اجازه میدی من برم میدان .. غلام اباذر غفاریِ ، خدا رحمتت کنه جُون .. چقدر به ما معرفت یاد دادی .. ارباب فرمودن ما که نمیخوایم تو رو اذیتت کنیم تا اینجا هم که اومدی ممنونتم برو .. اما جوون بزار یه چیزی ازت گلایه کنم .. آخه با معرفت، تو که میدونی دلِ حسین چه جوریه ، چرا اینجوری دلشو سوزوندی .. گفت ارباب میرم باشه، اصلاً نباید میگفتم .. من رنگ و بوم مثل شما نیست .. تا اینو گفت ، یهو ابی عبدالله گفت برو ..
دریای رحمت ابی عبدالله رو به جوش آورد .. امشب میخوام بگم ارباب میدونم بی معرفتیه، بی ادبیه .. شما که دنباله خوبایی، منه آلوده به چه دردت میخورم ارباب .. اصلا روضه تم میام بی آبرویی میکنم .. فقط منو از در خونه ت رد نکن ارباب ..
وقتی این غلام زمین افتاد، ابی عبدالله اومد جلو گفت خدایا اینو خوش بوش کن .. خدایا صورتشُ روشن کن .. خدایا اینو با ما و با خاندان اهل بیت همنشینش کن .. یعنی اینم از ماست ..
امام سجاد چند روز بعد که اومدن همه شهدا رو دفین کنن، بنی اسد صدا زدن یابن رسول الله! حضرت فرمود بله" گفتن آقا یه شهیدی ام اینجا افتاده نمیدونیم کیه .. آقا چهره ی سفید و نمایانی داره .. آقا عجب بوی خوشی میده .. آقا فرمودن غلام سیاهِ ما جُونِ .. حسین رنگ و بو بهم بده ارباب ..
منی که جَوونیم و دادم برات
نگی منو نمیخوای
منی که بزرگ شدم تو روضه هات
نگی منو نمیخوای
امشب میخوام داد بزنی .. آدم خوبه اینجوری غلام باشه، اما از یه غلام دیگه ام بهتون بگم .. نانجیب از همون اول چشمش به انگشتر بود ..الهی آتش بگیری بَجدَل .. نصف شب خودشُ رسوند کنارِ گودی قتلگاه .. جگر فاطمه رو آتش زد .. میدونی چیکار کرد؟! فردا وقتی زینب اومد داداشُ پیدا کرد یه صدایی زد گفت حسین جان بمیرم :
نه تنها تیر و تیغ و سنگ بوده
سر پیراهنت هم جنگ بوده
ولی شرمنده زینب دیر فهمید
که انگشتر به دستت تنگ بوده
همه صدا بزنید حسین ..
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کیستم من؟پیشوای چارم اهل یقینـم
سیّـدسجّاد، بـاب الله، زین العابدینم
قطب عرفان، روح ایمان، جان قرآن، رکن دینم
هل اتی و کوثر و فرقان و نور و یا و سینم
چون نبی مشکلگشایم، چون علی حبل المتینم
من علی بن حسین بن امیرالمۆمنینم
نیتم، تکبیر و حمدم، کعبهام، حجرم، مقامم
زمزمم، سعیم، صفایم، مروهام، رکنم، مقامم
هم قنوتم هم سجودم هم تشهد هم سلامم
هم جهادم هم زکاتم هم صلاتم هم صیامم
هم حیاتم هم نجاتم هم امانم هم امینم
من علی بن حسین بن امیرالمۆمنینم
رکن میبالد که دست من نمـاید استلامش
کعبه مینازد که من از سوی حق باشم امامش
هرکه ما را دوست دارد از خدا بـادا سلامش
هرکه با ما بـود دشمن تـا ابد لعن مدامش
من قسیم جنت و دوزخ بـه روز واپسینم
من علی بن حسین بن امیرالمۆمنینم
آسمانی هـا همه محـو مناجـات شب من
نور خیزد از کلام و، وحی جوشد از لب من
آسمان پیچد به خود در شعله تاب و تب من
ذات حق لبیکگـو با ذکر یارب یارب من
گشته محـراب دعـا آغوش رب العالمینم
من علی بن حسین بن امیرالمۆمنینم
من به شهر شام، روز شامیان را شام کردم
در غل و زنجیـر دشمن یاری اسلام کردم
فتــح ثــارالله را در سلسله اعـلام کـردم
آل سفیان را بسی رسوای خاص و عام کردم
بـا بیــان دلنشیـن و بـا کـلام آتشینـم
من علی بن حسین بن امیرالمۆمنینم
جسم بابم گشت پـامال سواران، صبر کردم
پیکـرم از بام هـا شد سنگ باران، صبر کردم
سینه ام آتش گرفت از داغ یاران، صبر کردم
خورد سیلی بر عذار گلعـذاران، صبر کردم
با وجود آن که بودی دست حق در آستینم
من علی بن حسین بن امیرالمـۆمنینم
من که خود اصل دعا روح دعا قلب دعایم
شامیـان بی حیـا دادنـد دشنـام از جفایم
حلقه های سلسله خون گریه کردند از برایم
سختتر بود از زمیـن کربـلا شـام بلایم
ریختند از بام، خاکستر بـه فـرق نازنینم
من علی بن حسین بن امیرالمۆمنینم
ظلم و بیداد و ستم از دشمنان پیوسته دیدم
ده عزیـز خویش را در ریسمـانی بسته دیدم
چشمِ گریان، صورت خونین، سر بشکسته دیدم
شامیـان را بهـر استقبـال، دستهدسته دیدم
حمله با تیغ زبـان کردند بـر قلب حزینم
من علی بن حسین بن امیرالمۆمنینم
عمه ها منزل به منزل چشمشان در اشک ریزی
متحـد گشتنـد اهـل شام بـا قرآن ستیـزی
وای بر احوال آن کو خوار شد بعد از عزیزی
سرخ رویی خواهرم را خواست از بهر کنیزی
گشت از غیرت عرق جاری به صورت از جبینم
من علی بنحسین بن امیرالمۆمنینم
من که خورشید جمالم، شـد غبار غم نقابم
بـا سـر پـاک پـدر بردنـد در بــزم شـرابم
پیش چشمم چوب می زد خصم بر لب های بابم
خارجـی کردنـد در اوج مسلمانـی خطابم
گرچه دانستند نـور چشم ختم المرسلینم
من علی بن حسین بن امیرالمۆمنینم
شاعر:
استاد حاج غلامرضا سازگار
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
🏴#شهادت_امام_سجاد_علیه_السلام
🏴#مرثیه
✍شاعر:وحید محمدی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
روضه برپا بود هر جا آب بود
روضه هایش ذکر بابا آب بود
مقتل جانسوز آقا آب بود:
تشنه لب بود آه اما آب بود
روضه خوانش گاه ظرفی آب شد
گاه گاهی روضه خوان قصاب شد
ماجرای آب آبش کرده بود
غصه ی ارباب آبش کرده بود
مادری بی تاب آبش کرده بود
دختری بی خواب آبش کرده بود
یا خودش بارید دائم یا رباب
روضه می خواندند هر دم با رباب
پیکری را بر زمین پامال دید
شمر را در گودی گودال دید
عمه را بالای تل بی حال دید
لشکری را در پی خلخال دید
هجمه ی شمشیرها یادش نرفت
سنگ ها و تیرها یادش نرفت
هم به تن رخت اسارت دیده بود
خیمه را در وقت غارت دیده بود
از سنان خیلی جسارت دیده بود
از حرامی ها شرارت دیده بود
آتش بی داد دنیا را گرفت
شمر آمد راه زن ها را گرفت
عمه را با دست بسته می زدند
با همان نیزه شکسته می زدند
بچه ها را دسته دسته می زدند
می شدند آنقدر خسته... می زدند
تازیانه جای طفلان خورده بود
زین جهت خیلی به زینب برده بود
با تنش زنجیرها درگیر بود
در غل و زنجیر امّا شیر بود
از نگاه حرمله دلگیر بود
اوجوان بود آه امّا پیر بود
ماجرای شام پشتش را شکست
غصه های شام پشتش را شکست
کوچه های شام پیرش کرده بود
شهر و بار عام پیرش کرده بود
سنگ روی بام پیرش کرده بود
طعنه و دشنام پیرش کرده بود
بی هوا عمامه اش آتش گرفت
مثل زهرا جامه اش آتش گرفت
درد و رنج و غصه ی بسیار دید
از زبان شامیان آزار دید
خواهرانش را سر بازار دید
عمه را در معرض انظار دید
بزم مِی بود و سر و طشتی طلا
خیزران بود و عزیز مصطفی
نیزه بازی با سرش هم جای خود
بوریا و پیکرش هم جای خود
دست بی انگشترش هم جای خود
ماجرای خواهرش هم جای خود
خاک را همسایه ی افلاک کرد
خواهرش را در خرابه خاک کرد
AUD-20220809-WA0075.mp3
4.51M
🏴#شهادت_امام_سجاد_علیه_السلام
🏴#سبک_واحد
🎤مداح : حاج میثم مطیعی
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
@majmaozakerine
🏴#شهادت_امام_سجاد_علیه_السلام
🏴#سبک_واحد
🎤مداح :حاج میثم مطیعی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
خادمه غریبی
سجاد ای به گوش ملائک دعای تو
شب خوشه چین خلوت تو با خدای تو
ای چشم آسمان و زمین مانده خیره وار
بر شور و جذبه های تو در سجده های تو
ای دیدن قتال غم انگیز کربلا
حزن همیشه ساخته از ماجرای تو
یک روز بود واقعه کربلا بلی
یک عمر وقفه داشت ولی کربلای تو
ای وارث پیمبر و حیدر که اختران
بر آفتاب فخر کنند از ولای تو
محراب را به وقت مناجات تو همه
افتاده لرزه ها به تن از های های تو
ای یک نیای تو به نسب مفخر عرب
وی محور عجم به حسب یک نیای تو
ای زینت تمامی پرهیزیان به زهد
وی زیور تمام دعا ها دعای تو
در مدح تو ترانه توحید سردهد
هر چند نیست زمزمه من سزای تو
شاعر: حسین منزوی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#آجرکاللهیاصاحبالزمان
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
@majmaozakerine
🏴#شهادت_امام_سجاد_علیه_السلام
🏴#مرثیه_مدح
✍شاعر:کربلایی مجتبی دسترنج ملتمس
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
باید تو را حسینِ مکرّر بخوانَمت
یا که علیِ اکبر دیگر بخوانمت
هم صاحبِ صحیفه ای و هم نَواده اش
پس حق بِده مرا، که پیمبر بخوانمت
در مدح تو بس است همین که تو را زِ جان
سر لوحه ی رقیّه و اصغر بخوانمت
قرآنِ ناطقی و تو را آیه آیه از..
..قدر و ضحی و فاطر و کوثر بخوانمت
در عشق، اقتدایِ تو بر فاطمه است پس..
با اذنِ مادر، عاشقِ مادر بخوانمت
عطرِ تو عطر باغِ بهشتی ست، نِی عجب
اصلاً زِ جنسِ سيبِ مُعطر بخوانمت
مست از میِ حسینیِ تو، اهلِ عالمَند
مستم نِما که در پیِ ساغر بخوانمت
وقتی که بُرده ای دلِ اربابِ شهر را
حق است اینکه حضرتِ دلبر بخوانمت
دنیا به وقتِ سجده ی تو میکند قیام
والامقامی و شَه و سرور بخوانمت
سجاده ی تو بویِ خداوند می دهد
سجادی و به سجده ی آخر بخوانمت
از خطبه خوانی تو قیامت به پا شده
اینگونه من قیامتِ اکبر بخوانمت
گفتی أنا علی..و علی وار دَم زدی
تا که علیِ دوم و حیدر بخوانمت
اَخلاق نیکِ توست، ابوحمزه ساخته
خَلقاً تو را معلمِ برتر بخوانمت
از کودکی دلَت به غم و غُصّه مُبتلاست
از کودکی به غُصّه برابر بخوانمت
در کربلا غمت دو برابر شد ای غریب
که سوگوارِ کُشته ی بی سر بخوانمت
همپایِ زینبی و به گودالِ قتلگاه
از راویانِ بوسه به حنجر بخوانمت
در شام و کوفه هم غُل و زنجیر بوده ای،
آری تو را اَسیرِ مُکدّر بخوانمت
آمد مدینه زهر، توانِ تو را گرفت
تا عاقبت تو را گلِ پرپر بخوانمت
سنگِ مزار هم که نداری، شهیدِ عشق
کُنجِ بقیع با دلِ مُضطر بخوانمت
لطفی نِما به"ملتمس"خاکِ کویِ خویش
تا مدحِ نو سروده به محضر بخوانمت
4_532577611151359291(2).mp3
6.32M
🏴#شهادت_امام_سجاد_علیه_السلام
🏴#سبک_واحد
🎤مداح :حاج سید مهدی میرداماد
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
@majmaozakerine
🏴#شهادت_امام_سجاد_علیه_السلام
🏴#سبک_واحد
🎤مداح :حاج مهدی میرداماد
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
بسته ست همه ی پنجره ها رو به نگاهم
چندی ست که گم گشته ی در نیمه ی راهم
حس می کنم آیینه ی من تیره و تار است
بر روی مفاتیح دلم گرد و غبار است
از بس که مناجات سحر را نسرودم
سجاده ی بارانی خود را نگشودم
پای سخن عشق دلم را ننشاندم
یعنی چه سحرها که ابوحمزه نخواندم
ای کاش کمی کم کنم این فاصله ها را
با خمسه عشر طی کنم این مرحله ها را
بر آن شده ام تا که صدایت کنم امشب
تا با غزلی عرض ارادت کنم امشب
ای زینت تسبیح و دعا زمزمه هایت
در حیرتم آخر بنویسم چه برایت
اعجاز کلام تو مزامیر صحیفه است
جوشیده زبور از دل قرآن به دعایت
در پرده ی عشاق تو یک گوشه نشسته است
صد حنجره داوود در آغوش صدایت
از بس که ملک دور و برت پر زده گشته است
"پیراهن افلاک پر از عطر عبایت"
تنها نه فقط آینه در وصف تو حیران
باشد حجرالاسود الکن به ثنایت
من کمتر از آنم که به پای تو بیفتم
عالم شده سجاده و افتاده به پایت
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
@majmaozakerine
#واحد_سینه_زنی
شهادت امام سجاد علیه السلام
بند اول
با یاد شهیدی که شده فدا می سوزم
با روضه ی قتلگاه و نیزه ها می سوزم
از غروب سال شصت و یک با اشک چشمام
چل ساله با روضه های کربلا می سوزم۲
یادم نمی ره لحظه ی آخر
بوسه به زیر گلوی تشنه
رگهایی که از قفا جدا شد
از راس پدر به تیغ و دشنه۲
من ماندم و بی تاب۲
می سوزم از این غم که نخورده جرعه ای آب۲
بابای غریبم
بند دوم
از زهر هشام است که افتاده ام از نا
بی جان شده جسمم , که افتاده از آ (ه)
در ظاهر اگر زهر مرا کرده زمین گیر
در دل غم باباست که افتاده ام از پا ۲
یادم نمی ره لحظه ی آخر
اهل حرم و آتش و غارت
دستایی که از طناب و زنجیر
بسته می شد از غم اسارت۲
من ماندم و بی تاب۲
وای از سکینه , رقیه وو زینب و رباب۲
بابای غریبم
بند سوم
این لحظه ی آخر که دگر کار تمام است
کارم به شهیدان حرم عرض سلام است
تنها غمی که تا به قیامت شود همراه
با من بخدا روضه ی دروازه ی شام است۲
یادم نمی ره بزم شرابُ
یا ضربه ی خیزران به یک سر
هم ناله شدند رباب و زینب
با حیدر و زهرا وو پیمبر۲
من ماندم و بی تاب۲
از خون لب پدر محاسن شده خضاب۲
بابای غریبم
به قلم : یاسر محمدی
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
331.9K
#واحد
#شهادت_امام_سجاد
🎤کربلایی یاسر محمدی
چهل ساله خیس از اشک این سجاده
لبم خشکه چون یاد لبات افتاده
چهل ساله میسوزم نم نم
شرمنده سه سالت هستم
مونده رد غل و زنجیرا به روی دستم
هنوز یه بغض تازه تو گلومه
سر تو روی نیزه روبرومه
بابا حسین جان
هنوز تو گوشم ناله ربابه
هنوز میمیرم از غم خرابه
بابا حسین جان
حسین جانم حسین ...
الهی بابا جونم بلا نبینی
الهی هیچ وقت تشت طلا نبینی
خدا نخواهد برا هیچ مردی
که ناموسش بره اسارت
دستاش بسته باشه ببینه میشه جسارت
اگرچه غرق ناله و تب بودم
ولی به فکر همه زینب بودم
بابا حسین جان
گوشام به طعن و خنده و دشنام بود
چشمام به سنگ پرونای رو بام بود
بابا حسین جان
حسین جانم حسین
➖➖➖➖➖➖➖
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
آزار دیدم خود را میان معرکه بیمار دیدم
در خیمه بودم هفت آسمان را بر سرم آوار دیدم
در بین گودال آیینه جسم پدر را تار دیدم
بابای خود را در بین یک لشکر بدون یار دیدم
این ها بماند از شام دیدم هرچه من آزار دیدم
شبهای بسیار در بین صحرا عمه را بیدار دیدم
صد بار مردم وقتی به پای خواهرانم خار دیدم
ای وای از شام گهواره را در بین یک بازار دیدم
بزم شراب و بی حرمتی در مجلس اغیار دیدم
نامحرمان را نزدیک محرم های خود بسیار دیدم
➖➖➖➖➖➖➖➖
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
من چه جوری رها کنم خاطرات قدیممو
یا به کی بگم این غم و غصه های عظیممو
ای روزگار دنیا به کسی وفا نداشته
یه عمره که داغی روی این دلم گذاشته
بازارو که یادمون نمیره
اون مردم شام بی حیا رو
تو هلهله های کوچه بازار
لرزیدن پای بچه ها رو
من یادم نمیره اون روزامو
دروازه ساعات شهر شامو
غصه هامو به کی بگم از مصیبت قتلگاه
دور پیکر یک امام از شلوغی یک سپاه
تو قتلگاه از هر طرفی که میرسیدن
هی میزدن با نیزه نفس هاشو بریدن
من کینه کوفیا رو دیدم
آتیش تو خیمه ها رو دیدم
با دامن سوخته بین خیمه
بی تابی بچه ها رو دیدم
من رفتم ای دنیا یادت باشه
کاری کردی قد زینب تا شه
➖➖➖➖➖➖
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین