#غزل
#شب_ششم محرم
#برایتدستخطیبادلمضطرفرستاده
#مرضیه_عاطفی
#حلقه_ادبی_ریان
برایت دست-خطی با دلِ مضطر فرستاده
به عشقت مجتبی(ع) قربانیِ دیگر فرستاده
نگاهت کرد؛ «لا یومَ کیومَک» خواند در بستر
برایت غصه خورد و اشکِ چشم تر فرستاده
کشیدی آه و خواندی متن بازوبند قاسم(ع) را
حسن(ع) عشقِ خودش را مثل یک مادر فرستاده
در آغوشش گرفتی، عاشقانه گریه می کردید
یتیمش را برادر با همه باور فرستاده
روانه کرده قاسم(ع) را به یاری تو! در واقع-
-به قلب دشمنانت نیزه و خنجر فرستاده
رجزهای لب قاسم(ع) تداعی کرده صفين را
برایت هدیه ای با خصلتِ حیدر فرستاده
عجب فرماندهی کرده به یاریِ سپاه تو
چه سربازِ به نام و یاوری محشر فرستاده
«أنا ابن المجتبی» گفت و گمانم دشمنت میگفت
حسین(ع) اینبار جای یک نفر؛ لشکر فرستاده
برای ازرق شامی(لع) گمانم شمر(لع) هر لحظه
برای کشتنش یک نيزهٔ بهتر فرستاده
زمین خورد و تمام دشت را طعم عسل برداشت
برایش آب کوثر شخص ِ پیغمبر(ص) فرستاده!
#حلقه_ادبی_ریان
#غزل
#شب_هفتم
#زبانحالحضرتزینب س
#حضرت_رباب س
#علی_اصغر ع
#ازغمیجانکاهسرشاریعروسمادرم
#مرضیه_عاطفی
#حلقه_ادبی_ریان
از غمی جانکاه سرشاری عروس مادرم
پا به پای من عزاداری عروس مادرم
داغ دیدی و کنارم مینشینی و مرا
میدهی هر روز دلداری عروس مادرم
روضه خوانی کن برایم جان زینب(س)، با همان-
-لحنِ لالاییِ تکراری عروس مادرم
صبح نزدیک است و...تو با حالِ آشفته هنوز
خیره بر قنداقه بیداری عروس مادرم
بر دلت یک زخم کاری از کمانِ حرمله(لع)
یادگاری داری انگاری عروس مادرم
گوش تا گوشِ علیِ اصغرت(ع) را خون گرفت
گریه کن آرام، حق داری! عروس مادرم
هر کجا شش ماهه می بینی در آغوش زنی
اشک هایت میشود جاری عروس مادرم
میدهی آغوشِ خالی را تکان بی اختیار
دست از غم برنمیداری عروس مادرم
تشنه ای بعد ازحسین(ع) و گاه با اصرارِ من
میخوری از آب مقداری عروس مادرم
لااقل این بوریا را زیر سایه پهن کن
سوختی در این وفاداری عروس مادرم!
#حلقه_ادبی_ریان
#دوبیتی
#محاوره
#شب_هفتم
#محسن_عسکری
#سهشعبهآتیشیشدپرحرارت
#حلقه_ادبی_ریان
سه شعبه آتیشی شد پرحرارت
شدم خاکستری از بغض و حسرت
زغال سرخ قلبم گُر گرف(ت) با
غم مولا، غم غارت، اسارت
#حلقه_ادبی_ریان
#تصنیف
#شب_هفتم
#رضا_جوانبخت
#حضرت_علی_اصغر.ع
#یهعمرهکهروزوشب
#حلقه_ادبی_ریان
#بند_اول
يه عمره كه روز و شب
لالايي خوندم برات
حالا دیگه وقتشه بشی
عصای دست بابات
نترسی مادر
میدون سراسر نیزه و سنگه
برو عزیزم
سرباز آخر فاتح جنگه
من دل نبريدم
از ديدن چشمات
بابات غريبه دلاورم
خدا به همرات
لای لای علی اصغر
#بند_دوم
رو دست بابا برو
شايد كه سيراب بشي
بگو به دشمن بدونه كه
تو تشنه سربازشي
آب اگه دادن
يا كه ندادن
تو مرد ميدوني
تير اگه اومد
به سمت بابا
خودت كه ميدوني
وقتي كه تير اومد
وقتي زدي پرپر
لالايي ميخونه واسه تو
صداي مادر
لاي لاي علي اصغر
#بند_سوم
دارم میبینم گلم
سرتابه تا خونی شد
دلم میسوزه چرا دیگه
لب تشنه قربونی شد
میون لشگر
رو دست بابا
میزنه پرپر
میخونه زهرا
واسه ی بچم
لالایی مادر
حالاکه تو رفتی
رسیدی به رویات
حتی سرِ نیزه هم بمون
کنار بابات
لاي لاي علي اصغر
#حلقه_ادبی_ریان
#زمینه
#شب_هفتم
#حضرت_علی_اصغر.ع
#دادازاینچرخبیمروت
#سعیده_کرمانی
#سعید_حمیدیانفر
#بنداول
داد از این چرخ بی مروت
بیداد از این دور زمون
خون تو سر میره غروبا
از توی پلک آسمون
صورت تو رو سوزونده
بی مهری آفتاب
لب خشکت و ندیده
کوتاهی مد آب
تاآخر عمرم، عمرم ! سیا میپوشم
جات خالیه پسرم توی آغوشم
#بنددوم
قنداقهی زخمیتو قربون
به من تو رو میدن نشون
چشمات بامن حرف میزنه آی
که میگی لالایی بخون
جای خالی تو وقتی
رو دستای مادره
لالایی میخونم اما
خوابت نمیبره
ای پاره قلبم ! قلبم ، برات بی تابه
روی نیزه سرکوچیک تو می تابه
#بندسوم
تاب نخور اون گهواره نیست که
میشم واست دل ناگرون
از اون بالا ننداز خودت رو
روی همون نیزه بمون
زیر دست و پا نیفتی
این کوچه ها تنگه
صورت تو هم مثه من
تو بارون سنگه
به لب رسید جونم، جونم! دلم پر درده
چجوری نیزه گلوی تو رو واکرده
#حلقه_ادبی_ریان
#شور
#شب_هفتم
اجرا: #محسن_بیننده
آهنگ: #وحید_خیری
شعرا: #مهدی_قربانی، #وحید_خیری، #محمدرضا_افشان
#لالاگنجیشکحرم
#حلقه_ادبی_ریان
#بند_اول
لالا گنجیشکِ حرم، لالایی گل پسرم
بخواب آروم زیرِ خاک، لالایی اصغرم
بخواب ای غنچهء نازم، بمیرم که شدی پرپر
زبونم باز نکردی تا، یه بار به من بگی مادر
مگه میشه؟ توو این عالم، یه ششماهه بشه بی سر
لالا لالا، گلِ پونه
ببین مادر، پریشونه
#بند_دوم
لالا نورِ دلِ من، لالایی خوشکِلِ من
حالا داغِ تو علی، شده مشکِلِ من
تو که رفتی، روی نیزه، همش لبهات و می دیدم
گاهی با یاد لبخندت، تویِ گریه، می خندیدم
یه بار نزدیک، بود که بیفتی، منم بدجور ترسیدم
لالا لالا، دلم خونه
ببین مادر، پریشونه
#بند_سوم
لالا دردت به سَرم، لالایی ای جیگرم
از روزِ پَر زدنت، شکسته کمرم
هنوزم باورم نیست که، چرا آخه، تو رو کشتن
خودت داشتی، آروم آروم، می رفتی اما نَذاشتن
می دونم که، تو رو کشتن، با بُغضی که از، علی داشتن
لالا لالا، بریم خونه
ببین مادر، پریشونه
#حلقه_ادبی_ریان
#غزل
#شب_هشتم محرم
#داردازجامولایت
#مرضیه_عاطفی
#حلقه_ادبی_ریان
دارد از جام ولایت باده میریزد زمین
ذره ذره داغِ فوق العاده میریزد زمین
شبه پیغمبر(ع) ندارد جای سالم در تنش
عضو عضوِ این پیمبر-زاده میریزد زمین
إرباً إربا یعنی آنجا که گلاب از برگ گل
قطره قطره میشود آماده میریزد زمین
پاره کرده ضربهٔ نیزه نخ تسبیح را
دانه دانه از دلِ سجاده میریزد زمین
از نفس افتاده و چشمش سیاهی رفته است
جویِ خون از پیکری افتاده میریزد زمین
گل که پرپر شد همه گلبرگهایش بی رمق
با نسیمی، با تکانی ساده میریزد زمین
میرساند با سرِ زانو خودش را یک پدر
اشک از چشمانِ یک دلداده میریزد زمین
میرود با دست لرزان...دارد از بین عبا
تکه تکه پیکرِ شهزاده میریزد زمین!
#حلقه_ادبی_ریان