eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
40.4هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
373 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ خوب ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 مدیریت 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1M
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️ بند1⃣ زمین کرب و بلا این روزا آروم نداره داره از اسمونا بارون ماتم میباره میزبان شد و نمی دونه چکاری بکنه پسر فاطمه رو چی جوری یاری بکنه ....... قافله ی خون خدا رسیده به دشت بلا روضه آسمون شده زینب رسید به کربلا واویلتا واویلتا ....... بند2⃣ میکشه از سینه آه غریب و شاه عالمین میگه زینب زیره لب فدات بشم داداش حسین میدونه کوفیا از باباش علی کینه دارن میدونه میخوان سر حسین بلایی بیارن ....... میگه داداش تو رو خدا ببر ما رو از کربلا میترسم از اون روزیکه بشی تو از خواهر جدا واویلتا واویلتا ......... بند3⃣ زینبم ای کوه صبر  دنیا مثالش همینه وعدگاه من و حق توی همین سرزمینه میرسه اون روزیکه منو تو گودال میبینی میرسه لحظه ایی که تنم رو پامال میبینی ....... اشاره میکنم نیا برگرد برو تو رو خدا ساعتی بعد میبینی تو سرم رو روی نیزه ها واویلتا واویلتا 💠💠💠💠💠💠 به قلم :
430.3K
🔘🔘🔘🔘🔘🔘 بند1⃣ رسیده کارون به منزل دختر حیدر توی محمل ابی عبدالله روی مرکب میکشه آهی از ته دل .... میگه علمدار من ،خیمه به پا کن اینجا رسیدیم ما به مقصد ،همینجاست منزل ما پیاده شو از محمل ،ای خواهر رشیدم گرفته عباس رکاب ،قدم بزار روخاکا ..... کوچه ی،محارم ها تا خیمه ،شده بپا برا تو ،ناموس حیدر رسیدیم ،ما به مقصد نگاهت ،آتیشم زد تو هستی ،عشق برادر امون از این غریبی •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• بند2⃣ اینجا کجاست دیگه برادر دل نگرونه دل خواهر میاد از هر گوشه ی این خاک ناله های غریب مادر .... عمریه ای حسین جان ،دلم با غم شد عجین تو خواب دیدم میگیره ،تو رو از من این زمین تا دست بالا گرفتی ،گفتی اعوذُبالله مِن الکرب و بلا ،دلواپسیم شد یقین .... تو هستی، تکیه گاهم نباشی ، بی پناهم ای همه ،صبر و قرارم برگردیم ،به مدینه خواهرت ،شد حزینه حسین جان ،دلشوره دارم امون از این غریبی •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• بند3⃣ چرا این قد تو بی قراری زینب نکن گریه و زاری اینجا تازه اول راهه مصیبتها پیشه رو داری ..... اینجا همون زمینه ،پرپر میشن گلامون یکی بعد دیگری ،اینجا جلو چشامون غروب روزه دهم ،سرم میره رو نیزه انگشتمو میبُرِّ ،اون بی حیا ساربون .... خواب تو ،میشه تعبیر بین ما ،اینه تقدیر خواهرم ،میری اسارت دور تو ،خیل اغیار میری به ،کوچه بازار میبینی ،همش جسارت امون از این غریبی 💠💠💠💠💠💠 •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
356K
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️ بند1⃣ این همه شهر کجا آوردی ما رو باباجون بوی غم و جدایی میاد از این بیابون ..... اینا کی ان با نیزه ها اومدن استقبال چرا نیومدن بپرسن از شما احوال اعوذ بالله من الکربلا که گفتی دیدم که عمه زینبم رفته دیگه از حال ..... بیا بریم از اینجا که هواش دلگیره اگه نریم از غصه عمه جون میمیره بابا حسین بیا بریم مدینه اینا دارن از آل حیدر کینه 🔸🔸🔸🔶🔶🔸🔸🔸 بند2⃣ دلشوره افتاد به دلم برگردیم بابایی ازین میترسم بی افته بین ما جدایی ..... انگاری که نقشه هایی رو توی سر دارن با خودشون نیزه و شمشیر و تبر دارن میترسم از اینکه کنن به ماها جسارت وقت غروب لحظه ایی که بیان برا غارت ..... تا دیر نشد برگردیم که دلم بیتابه غصم برا علیه اصغر ربابه بابا حسین بیا بریم مدینه اینجا میبرن سرتو ازکینه 💠💠💠💠💠💠 به قلم:
طور سینا بوده گویا سینه ی این سرزمین ساکن این خاک بوده مدتی عرش برین هفت پرده خَرق شد از سجده بر این آستان بارگاه قدس بر این خاک می‌ساید جبین کعبه مشغول طواف خیمه گاه اقدسش با نوای "ادخلوها بسلام آمنین" فخر بفروشد زمین کربلا بر آسمان چون که با خون حسین بن علی گشته عجین نام هایش غاضِریه، عَقر یا کرببلا هر کدام از نام‌ها با مقتلی گشته قرین آیه ‌های قدر می‌آیند با هم کربلا کاروان آیه‌های نور قرآن مبین یک به یک حوریه‌ها مستوره و بین حجاب پرده‌دار محمل آنها یل ام البنین شد مطاف نُه فلک قنداقه شش ماهه‌اش حاجی گهواره‌ ی او آسمان هفتمین آمده زهرای مرضیه به استقبالشان پیشواز کاروان آمد امیرالمومنین پای بگذارد به روی خاک چون ناموس دهر بال بگشاید به زیر پای او روح الامین خیمه زد غم در دل زینب به هنگام نزول آسمان‌ها نیز از اندوه او اندوهگین گفت بانو این زمین بوی جدایی می‌دهد میرسد بر گوش جان از این زمین آهی حزین مریم و آسیه و هاجر عزادارت شدند نوحه خوانی می‌کند زهرا برایت این چنین گیسوانت را به دست باد دادی عاقبت حنجرت را داده‌ای بر خنجر شمر لعین خاک بر رخساره "خدّ التریب" من نشست آه ای "شَیبُ الخَضیبم" آه "مقطوع الوَتین" آه از وقتی که دست سفلگان افتاده بود خیمه و عمامه و انگشتری شاه دین "یا غیاث المستغیثینِ" لب تو چکمه خورد نیزه ها خوردی به وقت گفتن "هل من معین" خاک بر سر ریخته کرببلا وقتی شنید رو بگیرد زینب پرده‌نشین با آستین
عباس آمده است و علی اکبر آمده است وقتی رباب هست علی اصغر آمده است جمعند خانواده زهرا کنار هم اینجا برادری است که با خواهر آمده است یک سو رسیده لشکری از کوفه سی هزار یک سو عزیز فاطمه بی لشکر آمده است صفین دیده اند که با دیدن حسین آه از نهاد این همه لشکر برآمده است اکبر رسید و دشمنش از روی بهت گفت ایمان بیاورید که پیغمبر آمده است حرف از فدک که نه سخن از غصب مهریه است! با بچه های فاطمه آب آور آمده است گیرم فرات بخل کند چشم ما که هست رودی کشیده ایم که از کوثر آمده است زینب پیاده شد، وسط دشت رفت و گفت اینجا چقدر خار مغیلان درآمده است شاید به شام می رسد این ره که هر زنی در این مسیر با دو سه تا معجر آمده است
نوحه ورود به کربلا سبک ساقی ساقی ای ساقی ای غریب بی یاور یار نازنین برگرد ای حسین بی لشکر یار و شاه دین برگرد این زمین دلگیر و این زمین اندوه است میوه ی دل مادر زود از زمین برگرد یار نازنین برگرد زود از این زمین برگرد تا که کربلا گفتی پنجه تا سَر من سوخت یاد مادرم کردم کل پیکر من سوخت وه چه غربتی دارد اضطراب و دلشوره گریه ام گرفت اینجا دیده ی ترِ من سوخت یار نازنین برگرد زود از این زمین برگرد لاله های باغ تو جمله می شود پرپر قاسمت به خون غلطان کشته می شود اکبر پهلوان تو عباس میخورد زمین با سر پاره می شود اینجا حنجر علی اصغر یار نازنین برگرد زود از این زمین برگرد دشمن تو می آید قصد جان شیرینت خون سرخ تو ریزد پای دین و آئینت این زمین پر ماتم گود قتلگاه دارد شمر بی حیا آنجا می رسد به بالینت یار نازنین برگرد زود از این زمین برگرد (دلسوخته)
شد_خیمه_ها_برپا__هادی_همتی.mp3
5.69M
نوحه ورود به کربلا آمد شه خوبان با جمله ی یاران در کربلا مهمان شد با نوای دل با قاسم و اکبر با عون و با جعفر عباس و با اصغر در آخرین منزل ای آه و واویلا شد خیمه ها برپا این سرزمین غم این وادی ماتم عالم زند بر هم این کربلا باشد حسی غریب دارد حال عجیب دارد این بوی سیب دارد این نینوا باشد ای آه و واویلا شد خیمه ها برپا فرزند پیغمبر تنها و بی لشکر با خواهر و دختر با یک دل تنگ است آن سوی این میدان کفار بی ایمان با خنجر برّان آماده ی جنگ است ای آه و واویلا شد خیمه ها برپا نزدیکی دریا شد خیمه ی سقا اما در این صحرا گلها شود پرپر شش ماهه بیتابه لب تشنه ی آبه وقتی که میخوابه در دامن مادر ای آه و واویلا شد خیمه ها برپا زهرا پریشونه بی تاب و گریونه پیوسته میخونه نور دل مادر در روز عاشورا با خشکی لبها گردد حسین تنها مظلوم و بی یاور ای آه و واویلا شد خیمه ها برپا ای وای از آن گودال وای از تن پامال از تشنه ی بی حال پیراهنی کندن ای وای از آن خنجر وقتی بُرد حنجر تن را کُنَد بی سر در حال جان دادن ای آه و واویلا شد خیمه ها برپا
کاروان_رسید__هادی_همتی.mp3
4.84M
ورود کاروان به کربلا کاروان رسید از راه کربلا کربلا کربلا خیمه ها شدن برپا کربلا کربلا کربلا مهمان رسید بر تو بادا پذیرایی جانان جانانه آنی نباید که این کاروان بیند حسی غریبانه آغوش خود وا کن بر عاشقانی که بوی خدا دارند یاران ثارُالله هر یک در این منزل بس ماجرا دارند کاروان رسید از راه کربلا کربلا کربلا خیمه ها شدن برپا کربلا کربلا کربلا یک طفل ششماهه در دامن مادر با خنده می آید یک دختر زیبا رفته سه سال عمرش تابنده می آید اصل وفا آمد اوج حیا آمد صاحب علم آمد عباس نام آور با ذکر یا حیدر اندر حرم آمد کاروان رسید از راه کربلا کربلا کربلا خیمه ها شدن برپا کربلا کربلا کربلا اکبر گل لیلا با قاسم رعنا با عزم مردانه دور و بر زینب هستند بلا گردان مانند پروانه سالار دین آمد با عابدین آمد بی لشکر و تنها آمد حسین گردید عرش و زمین لرزان شد کربلا غوغا کاروان رسید از راه کربلا کربلا کربلا خیمه ها شدن برپا کربلا کربلا کربلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨به رسم ادب روزمونو 🖤 با سلام بر ✨سرور و سالار شهیدان 🖤 اقا اباعبدالله ✨شروع میکنیم 🖤 اَلسلامُ علی الحُسین 🖤وعلی علی بن الحُسین 🖤وَعلی اُولاد الـحسین 🖤وعَلی اصحاب الحسین سلام به حسین💚 سلام به گنبدطلاش💚 سلام به محرم سلام به همه عزاداران💚 سلام من به کربلا به قبر شش گوشه حسین💚 سلام به تمام دوستان💚 روزتان حسین پسند💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤍طلوع نزدیک است اگر بخواهیم … 💙ظهور تو زیباتر از ظهور همه‌ی زیبایی‌هاست 🤍چشم به راه زیباترین بهاریم 💙خدایا انتظار چقدر دیر می‌گذرد 🤍با صد نگاه خسته صدا می‌زنیم تو را 💙بیایید همه منتظر آمدنش شویم 🤍سلام بر منتظران مهدی عجل الله 💙صبحتون مهدوی
📖 تقویم شیعه🥀 ☀️ امروز: شمسی: پنجشنبه - ۲۹ تیر ۱۴۰۲ میلادی: Thursday - 20 July 2023 قمری: الخميس، 2 محرم 1444 🌹 امروز متعلق است به: 🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹رسیدن امام حسین علیه السلام به کربلا، 61ه-ق 🔹ارسال نامه امام حسین علیه السلام به کوفه، 61ه-ق 📆 روزشمار: ▪️8 روز تا عاشورای حسینی ▪️23 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام ▪️33 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها ▪️48 روز تا اربعین حسینی ▪️56 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام ✅ با ما همراه شوید...🥀
در صدای گریه شنیدی اگر صدای من است مرا بزن به مرامت قسم سزای من است دلت شکسته از این بنده‌ی نمک نشناس دلت شکسته، دلیلش فقط خطای من است بدی من که به دردت نمی‌خورد اما تو خوبی‌ات همه جوره گره گشای من است فدای رحمت و مهمان نوازی‌ات که فقط عنایتت سبب این برو بیای من است هر آن که گفت بگو مونس و پناهت کیست؟ همیشه گفته‌ام آن مهربان خدای من است تمام حاجتم این ماه، دیدن نجف است نجف مزار علی، شاه و مقتدای من است نجات چیست؟ رسیدن به کشتی ارباب حسین راه نجات است و ناخدای من است که گفته روزی من نیست دیدن حرمش؟ به دست دختر او رزق کربلای من است ** فدای اشک رقیه که با پدر می‌گفت: چه خوب شد که سرت سهم گریه‌های من است گرسنه مانده‌ام اما غذا نمی‌خواهم چرا که کنج خرابه، کتک غذای من است ✍
گریستم که از این دیده خواب را بِبَرند گلایه‌ی دلِ از غُصه‌ آب را ببرند شدند فطرس کوی تو چند قطره‌ی اشک که از خرابه سلام و جواب را ببرند شنیده‌ام که سرت می‌رود به سوی نجف! به محضر نجف، این دُرِّ ناب را ببرند بگو به ابر، بیاید شبانه گریه کنیم که از کنار تنت آفتاب را ببرند ببین که از وسط ازدحامِ این مردم چگونه آیه‌ی نور و حجاب را ببرند نخواه نیزه و طشت و تنور، این شب‌ها به جای دامن من این ثواب را ببرند شبیه کوثر و زمزم چقدر آب شدم که از کنار سر تو شراب را ببرند بگو که نیزه‌ی عباس را عَلَم بکنند که از میان حرم اضطراب را ببرند من از حیات بدون تو دست خواهم شُست که از محاسن پاکت خضاب را ببرند ✍ حجت‌الاسلام
قرآن گرفتم بر سرم، در شامِ احیای خودم شد دامن خاکی من، معراجِ لیلای خودم «بالانشینی» خانه‌ی «ویران‌نشینی» آمده عمه کمک کن پا شوم این دفعه از جای خودم آن روسری پاره و گلدار را گم کرده‌ام تا لخته‌خون پنهان کنم در موی زیبای خودم صدبار پیش دختر شامی زمین افتاده‌ام اما نیفتادم هنوز از چشم بابای خودم سنگی که خورده بر سر تو، بر سر من خورده است شد بالش زیر سر من، سنگ خارای خودم اصلاً نمی‌بینم تنت را با دو چشم دَرهَمَم لابد بغل کردی مرا، خوش قدّ و بالای خودم! دستم النگوی طلایی بود که دست همه است رفتم حراجی‌های شام از بخت تنهای خودم شلاق را کج کرد و زد، گفتم نزن، لج کرد و زد سیلی دو دستی خورده‌ام من مثل زهرای خودم از درد پهلو که می‌افتادم زمین، آن بی حیا مستانه می‌زد با لگدها عمه را جای خودم آتش گرفتم تا زنی چیزی برایم پرت کرد بد گفت بخشیدم به تو، از نان و خرمای خودم! از ناقه که خوردم زمین، ای کاش پایم می‌شکست رفتم میان بزم می، امروز با پای خودم با چوب، محکم بر لبت می‌زد میان تشت زر با مُشت، محکم می‌زدم آنجا به لب‌های خودم از حرف مردم خسته‌ام، من بار خود را بسته‌ام در خواب دیدم می‌پزم، با گریه حلوای خودم ✍
چشم‌های خسته‌ات را باز دریایی نکن این‌قَدَر با اشک، رویت را تماشایی نکن هیچ جا مانند این جا چشم مردم شور نیست روی ماهت را دوباره غرق زیبایی نکن عمه مثل ابر طوفان‌زاست، پس با او بگو بغض خود را بشکن و دیگر شکیبایی نکن حنجرت زخم است و داغ اصلاً برایت خوب نیست در خرابه با اسیران هم، هم‌آوایی نکن من، عمو، قاسم، علی اکبر همه پیش توئیم در کنار نیزه‌ها احساس تنهایی نکن دیدنِ این سر میان طشت پیرت می‌کند این قدر با بوسه‌ات از من پذیرایی نکن چشم‌هایت را ببند و دست بر رویم بکش دخترم! حتی نگاهی هم به بابایی نکن روی دامان تو دارد باز خوابم می‌برد با زبانِ بی زبانی قصد لالایی نکن... ✍
یه باغچه گُل با ساقه‌ی شکسته خرابه و مخدرات خسته بعد تو ما یه روز خوش ندیدیم قسم به هر نافله‌ی نشسته نیستی شده کُنج خرابه خونه‌م دخترا میزنن زخم زبونم بذار بگن "بابات تو رو نمیخواد" دوسِت دارم، دوسم داری، می‌دونم چقد صدا زدم "بابا کجایی؟" سخته توو صحرا گم شدن خدایی من که اصن شمرو حلال نکردم زجرو حلال نکن تو هم بابایی... قصّه‌ی غصّه‌هام نداره آخر حق بده تاره چشم دائماً تر اما بابا سوی چشامو کم کرد ضربه‌ی بی هوای سیلی بیشتر سیلی زدن به صورت منی که توو شهرمون بهم میگن ملیکه خیلی برای عمه جون دعا کن توو درد تَک‌تَکِ ماها شریکه برمی‌دارم فاصلمونو تا تو باید ببینی حال خواهراتو آوردنت تا پیش عمه با من بردن من از این خرابه با تو محاسنت رو کی به خون کشونده؟ خاک یتیمی رو سرم نشونده؟ عیبی نداره دستاتو نداری مویی واسه شونه شدن نمونده بریم یه جایی که گِله نباشه بین من و تو فاصله نباشه هرجایی پیشم باشی خوبه اما بریم یه جا که حرمله نباشه... ✍
بسم الله الرحمن الرحیم، مناجات امام زمان _متصل به روضه رقیه،_اشعار. آخرکوشیدم له فراخت یار، باورو کی بو ،که لایق بوم وه دیدار ، باورو هر دفعه قلب تو،وه یه شیوه شکانم اما تو بخشیده دلم هربار، باورو راضی تو نو، لاغرتره یه بوم، له داغ لاغر تره ،یه سوزن پرگار، باورو گر خود ارام روضه وه پا هرگزنکیده ن بشنو حدیثه مسلم گچکار، باورو نزدیک دروازه سری وه نیزه چیه چیه ژیره پای، سه ساله خار، باورو وقتی سره کفتیه،له نی دویتگی وت عمه … برس ،هزبیه سر،دلدار ، باورو راحت نیوشده ن سخن گرده توعمه لکنت زوان دیره،له ای گفتار ، باورو هر شو کنار عمه خفتیمه ولی باز وه کعب نیزه بیمسه بیدار ، باورو جوره اسیریل بردنه، ای کاروانه جوره کنیزی وه سر بازار ، باورو م، قصد آزار دو چاویله تونیرم کی بوم، م،لایق وه،ای دیدار ،باورو شاعر، آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
_بنت الحسین_علیها_السلام 🌹 دختره کوچک بابا چقَدَر پیرشدی نیم روزی نشده ازچه دگرپیرشدی پروبالت زچه اینقدر شده آویزان به گمانم که شکسته بال وپر پیرشدی دره گوشم توچه گفتی که دگرصبرنماند ناله ات بود درآنجا بی اثر پیرشدی درخرابه خطبه ات کارمسیحامیکرد دختر خوب وقشنگ وبا هنر، پیرشدی سر من راکه جدا شد جلوی نهر فرات دیده ای وبه عزاداری سر پیرشدی قتلگه آمدی و دید کسی می گوید دخترم حوصله کن. جان پدر پیرشدی نیزه داری که سرم بر .سره سرنیزه زده به تومیگفت رقیه چقدر پیرشدی میزندبربدنت نیزه وسرنیزه چه بد خورده ای ضرب لگدبین گذر پیرشدی گفت (مجنون ) نفس دختره. ارباب گرفت ازچه ازضرب لگد درد کمر پیرشدی 🎆🎆روضه ی رقیه .س.🎑🎑 مردک شامی پدرمهمان نوازی میکند با ته چوبش پدرجان بالبت بازی کند گرده ایتامت پدر خندیدن شامی چرا دارمت باباسوال. رخصیدن شامی چرا ماعزادار وسنان .باشمر گردم کف زدند گرده ما اینان برخصند وببین دف میزنند. ای پدر ازشامیان دیدم بسی آزارها میبرد دشمن عیالت را سر بازارها باتمسخرشامیان مارا تسلامیدهند بهر خواری گوشه ی ویرانسرا جامیدهند دخترت را ای پدر گشتند باضرب لگد ابن قیس بی حیا میزدمرا باباچه بد اینکه میبینی شده(مجنون )برایم شعرگو ای پدر دیده که میسوزد تمام تاره مو 📝.شعر..آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی). 🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏..
_بنت الحسین_علیها_السلام 🌹 خاتون سویی نداشت چشم ترت ، ای سه ساله جان خالی شده دور و برت ، ای سه ساله جان خون گریه کرده بر تو و بر حال و روز تو چشم ملائک و پدرت ، ای سه ساله جان زجرابن قیس کرده تنت را،سیه چرا خون می‌چکدچرا زسرت ، ای سه ساله جان یک تن نبود حامیِ توغیره عمه ات تا شد ز غربتت کمرت ، ای سه ساله جان از آن لگد که زجر به جسم وتنت زده شد ارغوان بال و پرت ، ای سه ساله جان شاهد به جان سپردن توبوده عمه ات آتش گرفت برگ و برت ، ای سه ساله جان اندرخرابه هاتوشبت رابه سرمکن این سان گذشت هر سحرت ، ای سه ساله جان افتاده ای میان خرابه،به گوشه ای بود ه همیشه در نظرت ، ای سه ساله جان ازکربلابه کوفه وشامات میروی خولی شده همسفرت ، ای سه ساله جان بانو رقیه نیزه شد ه مرکب سرت بر رویخاک مانده سرت ، ای سه ساله جان عمه رسید تا که ببیند غم تو را از زخم هم نبود اثرت ، ای سه ساله جان اندرخرابه ای که توبودی حصیر بود باب تو بینِ نیزه و شمشیر اسیر بود غلامی(مجنون کرمانشاهی)
AUD-20220711-WA0062.m4a
3.06M
بند 1⃣ فکرشو بکن دخترت تنها یه گوشه بشینه پیرْهنی که مال تو بود دست این و اون ببینه با گریه می‌گه، پیرهن بابامو بدید  حالا تو ببین، دختر ارباب چی کشید رقیه‌ای که، سر باباشو، تو دست نامردا می‌دید   رقیه جوری گریه کرد که آخرش نَفَس گرفت با گریه از غریبه‌ها سر باباشو پس گرفت بند 2⃣ فکرشو بکن دردونه‌ت زخمی ببینه سرت رو تو اون حال و روز کی باید آروم کنه دخترت رو؟ حالا تو ببین، دختر ارباب چی کشید سر باباشو، بریده و خونی می‌دید تا گریه می‌کرد، با تازیونه، زجر حرومی می‌رسید شب سیاه و سردی بود توی خرابه نور اومد رقیه رو آتیش زد اون سری که از تنور اومد بند 3⃣ فکرشو بکن دخترِ ارباب تو خرابه خوابید دختر یهودی هم به موهای رقیه خندید با خنده می‌گفت، تویی که بابا نداری شبا سرتو، رو دامن کی میذاری؟ با طعنه می‌گفت، تو چندسالته؟، چقد موی سفید داری! می‌بینی کار دنیا رو سه سالشه قدش خمید آخه رقیه‌ی حسین کجا و مجلس یزید ✍ و
488.5K
بند 1⃣ طبقو برگردونید برید ازتون من خواهش می‌کنم   قول می‌دم صدای گِریَش نیاد من خودم آرومِش می‌کنم رهاش کنید جایِ این فکری به حالِ تَرَکِ لباش کنید  فکری به جایِ زنجیرِ روو دست‌و‌پاش کنید رهاش کنید (٣) توی اِزدحام زدنش/ مجلس حرام زدنش/ گفت بابا می‌خوام، زدنش زدنش، زدنش  تا چشاشو بست زدنش/ دندوناش شکست زدنش / چند تا مردِ مست، زدنش، زدنش، زدنش رحم کن سَرو بِبَر دختره، بی طاقته آااه یادگاریه دستِ من امانته بند 2⃣ مگه این دختر چندسالشه که موهاش اینجوری شد سفید غیر باباش ازتون چی می‌خواد؟ واسه چی انقدر زجرش می‌دید؟ تو رو خدا یه مسلمون مگه پیدا نمی‌شه بین شما؟ خودتون دختر دارید آخه بی مروتا تو رو خدا (٣) خواب بودی توو خواب، زدنت/ مجلس شراب، زدنت/ تا که گفتی آب، زدنت، زدنت، زدنت   بی سؤال جواب، زدنت/ بی حساب‌کتاب، زدنت/ آخ برا ثواب، زدنت، زدنت، زدنت  دست رو دلم نذار از بابات خبر نگیر آه می‌کُشی منو دست روی کمر نگیر بند 3⃣ من ازین تنهایی دلخورم منی که با درد هم‌بازی‌ام من بابامو می‌خوام هرجوری هست به سر بریده‌شم راضی‌ام  منو زدن بوی نون داره میاد چی شده مهربون شدن؟ کِی غذا خواستم عمه؟ بگو بابامو بدن منو زدن (٣) افتادم زمین، زدنم/ پاهامو ببین، زدنم/ به بابام نگین، زدنم، زدنم، زدنم هی میرن میان می‌زنن/ هرچقد می‌خوان می‌زنن/ خولی و سنان، می‌زنن، می‌زنن، می‌زنن  من بابامو می‌خوام حرف من کجاش بده؟ من بابامو می‌خوام طاقتم سر اومده  ✍ و
السلام علیک یا رقیه بنت الحسین (ع) سخت است دختر باشی وماتم ببینی منزل به منزل در اسیری غم ببینی از خواب برخیزی بجای ناز بابا گیسوی خودرا دست نامَحرَم ببینی آن چادری که سالها محکم گرفتی در دست ِ این وآن چنان پرچم ببینی گفتم نزن ،لج کرد،تازه ناسزا گفت: فریاد زد بدتر از این را هم ببینی خورده کسی تا حال سیلیِّ دودستی تا چند ساعت چهره را مُبهَم ببینی یک دختر شامی به همبازیِ خود گفت : دختر شده تاحال ، قامت خم ببینی گفت آن یکی، پیشش نرو از خارجی هاست باید که مویش را چنین در هم ببینی امشب سرت را می کشانم تا خرابه از نِی، نه ، از نزدیک احوالم ببینی ای سربریده من بغل می خواهم امشب اصلاً دلت آمد که من را کم ببینی یا چشم من تار است یا تغییر کردی چشمان خود واکن که من را هم ببینی موی بلندی داشتم با معجرم سوخت یک فاطمیه غم در این چشمم ببینی عمه نبود امروز می رفتم کنیزی جای تو خالی بود که ترسم ببینی
السلام علیک یا رقیه بنت الحسین خدا کند که به قلبی شرار غم نخورد تمام عمر کسی با بلا رقم نخورد تمام دلبریِ دختران ، به مویِ سر است به دردِ بافتنِ این گیسوانِ کم ،نخورد برایِ عرضِ ادب دستِ عمه می بوسم تلاش کرد که ضربه به پیکرم نخورد خداکند سحری در دل بیابانها وصال دختری ومادری بهم نخورد نشد که دستِ خودم را بیاورم بالا مگر سپر شود وضربه بر سرم نخورد قسم به غیرت سقا نشد دفاع کنم که دستِ مردِ غریبه به معجرم نخورد خداکند که مسیرِ لگد پرانی مست برایِ بی ادبی جانبِ حرم نخورد بزرگیِ کفِ یک دست وصورتی کوچک برای سیلی محکم تری بهم نخورد مرا گرفت زمویِ سرم بلندم کرد چگونه دخترِ تو ضربه، هر قدم نخورد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا