|⇦•ای پدر جان! عجب دلی داری...
#روضهوتوسل به امیرالمؤمنین علیه السلام وحضرت رقیه سلام الله علیه ویژهٔ شبهای قدر اجرا شده #شب_بیست_و_یکم یکم ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱به نفس حاج مهدی سلحشور •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
امامحسن و امامحسین از تشیع جنازه ی بابا که برگشتن، غریبانه، نیمه ی شب گذرشون افتاد به خرابه دیدن صدای جانسوزی از خرابه میاد.. یه پیرمردی داره ناله میزنه گریه میکنه: خدایا! امشب آقای من رو نفرستادی؟ غمخوار من رونفرستادی؟ سنگ صبورم رونفرستادی؟ امامحسن وامام حسین علیه السلام همدردی کردن باهاش...
پیرمرد! چه کسی رو داری میگی؟ وقتی نشانه ها رو داد، با پیرمرد نشستن، باهم شروع کردن گریه کردن...
فرمودن: این نشانه هایی که میدی نشانه های بابای غریب ما علی است. پیرمرد شروع کرد گریه کردن. گفت: این آقا هرشب میومد به من سر میزد خودش لقمه درست می کرد تو دهانم میذاشت...
آقای من! مولای من! مرام شما این بود به بیچاره ها سر می زدید. مرام شما این بود به خرابه نشین ها سر می زدید. غم خوار خرابه نشین ها بودید. شما که مرده و زنده ندارید حتما توخرابه ی شام هم اومدی آقاجان...
اون وقتی که صدای دردانه ی حسین بلند شد، عمهجان این سر مُنوّر را کمکم میکنی که بَردارم؟ شامیان ای حرامیان دیدید که من راست گفتم پدر دارم...*
گفت: ای پدر جان! عجب دلی دارم
ای پدرجان عجب سری داری
گیسویم را به پات میریزم
تا ببینی چه دختری داری
هر بلایی که بود یا میشد برسر زینبِ تو آوردند
قاری من! چرا نمیخوانی چه به روز لب توآوردند؟
*گفت: بابا جان! بذار برات درد و دل کنم ... وقتی چشم تو را دور دیدند. وقتی دیدند بابا ندارم، برادر ندارم، عموندارم، غریب گیر آوردن..*
دستی از پشت خیمه ها آمد
لاجرم راه چاره ام گم شد
در هیاهوی غارتِ خیمه
ناگهان گوشواره ام گم شد
*وقتی بین راه که این سرهارو حمل میکردن، این نانجیبها در یکی از این منازل اتراق کردند زن وبچه یه طرف، سرها یه طرف. ایننانجیبها به مِی گُساری مشغولند...
میگه دیدم نیمه ي شب یه بچه ی سه، چهار ساله ای آروم آروم با دست و پاش اومد سمت نیزه ای که سر ابی عبدالله بالا نیزه است... از پایین داره التماس می کنه به سرِ بالای نیزه... گفت: بابا! یا تو بیا پایین، یا من و ببر پیش خودت...
میگه دیدم یه وقت نیزه خمشد سر اومد توي دامن این بچه، سر رو شناخت رفت سمت سر، اما چه کرده بودن با این سر...
وقتی تو خرابه سر رو گذاشتن مقابلش با تعجب نگاه کرد گفت: عمه جان! "هذا رَأسُ مَن؟" این سر کیه عمه جان؟ تا گفت این سر بابات حسینه..."وضعت فمها على فمه الشّریف " این لبهارو گذاشت به لبهای بابا.. یه وقت زینب نگاه کرد دید سر یه طرف... سه ساله یه طرف...*
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#ماه_مبارک_رمضان
#حاج_مهدی_سلحشور
#شب_قدر
#روضه_امیرالمومنین_علیه_السلام
#روضه_حضرت_رقیه_علیه_السلام
14010203eheyat-salahshor-roze.mp3
2.72M
|⇦•ای پدر جان !عجب دلی داری
#روضه و توسل به امیرالمؤمنین علیه السلام وحضرت رقیه یلام الله علیه ویژهٔ شبهای قدر اجرا شده #شب_بیست_ویکم مبارک رمضان به نفس حاج مهدی سلحشور •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ
تیر محبّت تو را منم نشانه یا علی
گرفته بر زیارتت دلم بهانه یا علی
بار ولایتِ تو را به دوش دل گذاشتم
کوه معاصیم فتاد از سرِ شانه، یا علی
ای ز دو دیده ام روان خون سَرِ شکسته ات
ای ز دلم گُل غمت زده جوانه، یا علی
تو قهرمانِ خیبری چرا کنار بَستری
هما چگونه سر کند در آشیانه، یا علی
تو کَز عطوفتِ دلت شیر دهی به قاتلت
دستِ تُهی کجا مرا کنی روانه، یا علی
ای پدرِ یتیم ها، دو چَشمِ خود زِ هم گشا
طفلِ یتیمت آمده بر درِ خانه، یا علی
فدای دیدۀ ترت، چه شد که مثل همسرت
شد بدنِ مُطّهرت دفن شبانه یا علی؟
قسم به خون پاک تو، به قلبِ چاک چاک تو
که کُشته بارها تو را تیغِ زمانه، یا علی
مرگ تو بود آن زمان که بینِ خانه دشمنان
زدند همسرِ تو را به تازیانه یا علی
*سرو صدا ها که پشت در زیاد شد، امیرالمؤمنین فرمود:حسنجان! بگو همه برن دیگه پشت در خانه کسی نمونه...
یه بار حضرت اومد همه رو از پشت در خانه پراکنده کرد. بعدِ دقایقی دید هنوز صدای گریه میاد، اومد دید اَصبغ بن نَباته سرش و گذاشته به دیوار، های های داره گریه میکنه، حضرت فرمود: اصبغ مگه نگفتم برو بابام ممنوع الملاقاته؟ اصرار کرد، گفت: آقاجان من تا علی رونبینم نمیرم...
از امیر المؤمنین برا اصبغ اجازه ی ملاقات گرفت. اصبغ میگه امدم تو اتاق آقا رو دیدم حالم خراب شد، دیدم یه دستمالی به سر آقا بستن صورت آقا زرد شده دیگه نای حرف زدن نداره...
بعد ساعتی دوباره صدای جمعیت از پشت در می اومد. امامحسن اومد دید یه عده بچه یتیم کاسه ی شیر به دست گرفتن، همین که شنیدن شیر برا علی خوبه، بچه یتیما، ندارا، فقرا، این نون شبشونه، ولی همه گرسنه موندن و این شیرها رو آوردن برا علی...
میگن خبر پیچید شیر برا علی خوبه، بعضیا میگن چهل تا بچه یتیم کاسه ی شیر آوردن...
اما من یه علی رو سراغ دارم کربلا، مادرش از این خیمه به اونخیمه دنبال آب بود.میگفت...*
علی جان هرچقدر چنگ بزنی شیر نمیاد
دیگه بعد از عمو آب گیر نمیاد
اونی که تشنه هارو آب میداده
حالا دستش توی صحرا افتاده
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
هدیه به امیر المومنین صلوات
زمینه ی امیر المومنین
دلم خونه
چشام برای تو گریونه
کنار بسترت می خونه
زینب با قلبی که محزونه
بمیرم من غرقه خون بین بستری بابا
چقد امشب دلتنگه روی مادری بابا
هنوزم هست
بامن کابوس دیوار و در
صدای گریه های مادر
غریبیه و غم تو حیدر
دلم خونه
چشام برای تو گریونه
کنار بسترت می خونه
زینب با قلبی که محزونه
دم اخر میگی از لحظه های اخره من
دم اخر میگی از روضه ی برادره من
تو می ری و
سهم دل منم اه می شه
کتاب عمرم کوتاه می شه
غصه پس از تو جانکاه می شه
دلم خونه
چشام برای تو گریونه
کنار بسترت می خونه
زینب با قلبی که محزونه
دم اخر میگی از روضه ی دست بریده
دم اخر میگی از فرق تا ابرو دریده
بابا حیدر
بمیرم من چقد تبداری
بی اختیار داری میباری
نگاه به دست عباس داری
دلم خونه
چشام برای تو گریونه
کنار بسترت می خونه
زینب با قلبی که محزونه
دم اخر میگی از پیکره افتاده بر خاک
دم اخر میگی از یک تنه پاره و صد چاک
رضا نصابی
#امیرالمومنین_ع_مدح
#امیرالمومنین_ع_بستر_شهادت
به احترام مناجاتِ نیمهشبهایش
خدا گذشت ز ما شیعیانِ رسوایش
چگونه حاکم کوفه "نمک" غذایش بود؟!
چگونه پی بِبَرد عقل بر معمایش؟!
برای نوکر خود کفشِ نو خرید ولی
همیشه کفش پُر از وصله داشت بر پایش
علی که قامت یَلهای شام را خم کرد
شکست گریهی اطفال، قد طوبایش
طلاق داد خوشیهای پوچ دنیارا
خوشی آخرتش بود حزن دنیایش...
کسی که باعلی امروزِ خویش را گذراند
خوشا به روز قیامت، خوشا به فردایش!
خدا گواه به نامرد و مرد، رو نزند
هرآنکسی که فقط حیدرست آقایش
کریمیِ پسران از کریمی پدرست
چه خوب ارث گرفته حسن ز بابایش
نشاند قاتل خودرا به سفرهی کرمش
چه رحمتیست دراین سفرهی مُصفایش
::
سرش شکسته ولی عاشقانه میخندد
نمانده فاصلهای تا وصال زهرایش
✍ #سیدپوریا_هاشمی