eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
615 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
934 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷ابن عباس گوید: در این میان که اهل بهشت در بهشت قرار گرفته‌اند، نوری مثل نور خورشید ببینند که بهشت از آن نور درخشان گشته 🔶 اهل بهشت گویند: پروردگارا تو در کتابت گفتى که: ﴿لا یَرَوْنَ فِیها شَمْساً﴾ [در آن [بهشت] آفتابی نبینند] 🔷 خداى تعالی ‏جبرئیل را نزد آنها فرستد و به ایشان گوید: این نه خورشید است و نه ماه بلکه حضرت على و فاطمه خندیدند و بهشت از نور خنده‏شان درخشان شد‏. @majnon1396 📜امالی صدوق ص ۳۳۳.
💠دست در دست مولا 🔹عَنِ ابْنِ نُبَاتَةَ، قَالَ: أَتَیْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ لِأُسَلِّمَ عَلَیْهِ فَجَلَسْتُ أَنْتَظِرُهُ، فَخَرَجَ إِلَیَّ فَقُمْتُ إِلَیْهِ فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ، فَضَرَبَ عَلَی کَفِّی ثُمَّ شَبَّکَ أَصَابِعَهُ فِی أَصَابِعِی ثُمَّ قَالَ: یَا أَصْبَغَ بْنَ نُبَاتَةَ! قُلْتُ: لَبَّیْکَ وَ سَعْدَیْکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ. فَقَالَ: إِنَّ وَلِیَّنَا وَلِیُّ اللَّهِ. فَإِذَا مَاتَ وَلِیُّ اللَّهِ کَانَ مِنَ اللَّهِ بِالرَّفِیقِ الْأَعْلَی، وَ سَقَاهُ مِنْ نَهَرٍ أَبْرَدَ مِنَ الثَّلْجِ وَ أَحْلَی مِنَ الشَّهْدِ وَ أَلْیَنَ مِنَ الزُّبْدِ. فَقُلْتُ: بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی وَ إِنْ کَانَ مُذْنِباً فَقَالَ: نَعَمْ وَ إِنْ کَانَ مُذْنِباً، أَمَا تَقْرَأُ الْقُرْآنَ فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً یَا أَصْبَغُ إِنَّ وَلِیَّنَا لَوْ لَقِیَ اللَّهَ وَ عَلَیْهِ مِنَ الذُّنُوبِ مِثْلُ زَبَدِ الْبَحْرِ وَ مِثْلُ عَدَدِ الرَّمْلِ لَغَفَرَهَا اللَّهُ لَهُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَی. 🔶 اصبغ بن نباته روایت می‌کند که نزد امیرالمؤمنین علیه السلام رفتم تا عرض سلام کنم. نشستم و در انتظارش ماندم، سپس نزد من آمد و من در برابرش برپا خواستم و سلام عرض کردم، سپس آن حضرت با دستش به دست من زد و انگشتانش را در انگشتان من قرار داد، و فرمود: ای اصبغ بن نباته! گفتم: لبَّیک و سَعدَیْک (بله بفرمایید در خدمتم)، ای امیر مؤمنان. ایشان گفتند: همانا دوستدار ما دوستدار خداست و هرگاه چنین فردی بمیرد، نزد خداوند می‌رود و او را از آب نهری سردتر از برف و شیرین تر از شهد و لطیف تر از روغن می‌نوشاند. عرض کردم: پدر و مادرم فدایت شوند، حتی اگر گناهکار باشد؟ ایشان جواب دادند: آری، حتی اگر گناهکار باشد، آیا این آیه را نخواندی «فَأُوْلَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا» {پس خداوند بدیهایشان را به نیکیها تبدیل می‌کند، و خدا همواره آمرزنده مهربان است. } ای اصبغ همانا اگر که دوستدار ما خدا را دیدار کند در حالی که گناهانی به اندازه کف روی دریا و سنگریزه‌های بیابان دارد، خداوند آن را می‌بخشاید - إن شاء الله تعالی 📜 الاختصاص: ۶۰ 📜بحارالانوار ج۳۴ ص۲۸۰ @majnon1396
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحيم (؏ج) |⇦• ناله اي بر لبم از فرط تقلا... و توسل ویژه شهادت امام رضا علیه السلام به نفس حاج آرمین غلامی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ ناله اي بر لبم از فَرطِ تقلا مانده *روضه خونِ شب آخر خود امام رضاست، حالا یه مروری هم به بعضی از روضه ها میکنه...* ناله اي بر لبم از فَرطِ تقلا مانده سوختم از عطش و چشم به دریا مانده باز دلتنگ جوادم كه در اين شهر غريب به دلم حسرت يك گفتن بابا مانده *شنیدنش هم سخته، من بمیرم برا دل جوادالائمه که منظره رو دیده..‌.گفت: * دست و پا مي زنم از بس جگرم مي سوزد *جگرم از فرط تشنگی نمیسوزه، جگرم برا چیز دیگه ای میسوزه ...* دست و پا مي زنم از بس جگرم مي سوزد به لب سوخته ام روضه ي زهرا مانده جان به لب مي شوم و كرب و بلا مي بينم كه لب كودكي از فرط عطش وا مانده *دم آخرش امام رضا داره یک به یک روضه هارو‌ مرور میکنه ..* مادرش چشم به راه است كه آبش بدهند واي از حرمله آنجا به تماشا مانده شعله ورمي شوم از زهر و حرم مي بينم كه در آتش دو سه تا دختر نو پا مانده دختري مي دود و دامن او مي سوزد رد يك پنجه ولی بر رخ اوجا مانده اين طرف غارت و سيلي و نگاه بي شرم آن طرف بر نوک نيزه سر سقا مانده حسن لطفی *اباصلت میگه: طبق دستور آقام جلو‌ در ایستاده بودم، منتظر بودم، حضرت فرموده بو اباصلت! اگه دیدی موقع برگشت عبای خودم رو روی سر انداختم، بدون اینا به مقصودشون رسیدن، کار از کار گذشته... میگه: دل تو دلم نبود، نکنه بلایی سر آقام بیارن...دَرِ کاخ باز شد دیدم امام رضا عبارو روی سر انداخته... این زهر خیلی زهر بدی بود، به امام حسنم‌ زهر دادن، اما چهل روز در بستر بود، اما این زهر سریع امام رضا رو‌ از پا انداخت، چه زهری بود این نانجیب به امام رضا داد ؟! اباصلت میگه: یه ذره راه تا خونه رو دیدم پنجاه مرتبه هی نشست روزمین، گاهی دست رو‌جگرش میذاشت، میگفت: آخ پسرم! گاهی وقتا که تعادل از دست میداد میخورد رو زمین میگفت :آخ مادرم .... میگه تا رسیدن تو‌ حجره فرمود: همه درهارو ببند کسی به دیدنم نیاد، فرش این حجره رو هم‌جمع کن... گفتم: آقا! درهارو‌ میبندم‌چشم، اما چرا فرش رو‌جمع‌کنم؟! حضرت فرمود: لحظات آخر عُمرِ منه، میخوام مثل جد غریبم رو‌ خاکا جون بدم... میگه: مثل شخص مار گزیده به خودش می پیچید امام رضا، اما میدونستم منتظره، چشم به راهه، یه مرتبه دیدم یه آقا زاده ای وارد حجره شد، شال عزا گردن انداخته، صورت مثل ماه میدرخشه، حواسم پرت بود سؤال کردم، گفتم‌: شما کی هستید؟ من همه درهای حجره رو بسته بودم، فرمود: اباصلت! خدایی که یه لحظه از مدینه من رو به توس بیاره، قادر نیست از در بسته وارد کنه!؟ فهمیدم جوادالائمه است، عذر خواهی کردم، گفتم: آقاجان! تشریف بیارید باباتون خیلی وقته منتظرتونه... امام رضا تو این چند روزی هم‌ که حضرت تو بستر بودن، نوشتن: آقایی که بدون غلامهاش سر سفره نمی نشست، غذارو حتما باید با غلامها میخورد، این روزا هرچی آقارو‌ گفتن: سر سفره تشریف نمیارید؟ میفرمود: غلام ها بخورند، نوش جانشون، من توان ندارم بشینم... این امام رضا با این حال، اباصلت میگه: تعجب کردم، همۀ وجودش رو امام رضا جمع کرد تا جوادالائمه از در اومد، دیدم این چند قدم رو بلند شد، با پاهای خودش راه رفت، دست گردن جوادش انداخت، رو زمین افتاد... درستش هم همینه، آدم‌ وقتی جَوُونش رو‌میبینه جون میگیره، اما نمیدونم‌چرا یه جَوُون تو‌کربلا، وقتی باباش دیدش جون از پاهاش رفت... از اسب پیاده شد چند قدم رو راه بره، یه وقت دیدن وسط میدان ابی عبدالله خورد زمین، دیگه پاهاش طاقت نداره، ای حسین...* ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ـــــــــــــــــ _غلامی ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═ پنجشنبه۱۸/خرداد۱۴۰۲/کرمانشاه، بانک تجارت
🔹بانوای: حاج‌آرمین غلامی 📆 جمعه۱۹ خرداد ماه⏰
🔹بانوای: حاج‌آرمین غلامی 📆 جمعه۱۹ خرداد ماه⏰
🔹بانوای: حاج‌آرمین غلامی 📆 جمعه۱۹ خرداد ماه⏰