رسانه مردمی مالواجرد
📚#قلبهای_بیتپش💓 📖#قسمتاول1⃣ 🔴بیخوابیهای شبانه🔴 صدای زنگ بیامان تلفن کلافهام کرده بود. روی
📚#قلبهایبیتپش💓
📖#قسمتدوم2⃣
🔴روزهای بیقراری🔴
برای چندمین بار لاستیک چرخ عقبش را نشانه رفته و ماشه را کشیدم. بیفایده بود. «فری پانچو» مهارت عجیبی در ویراژ با موتور داشت و باز هم تیرم خطا رفت. نیمساعتی میشد که با دو اتومبیل دیگر این اعجوبه موتورسوار را تعقیب میکردیم. مرتب با بیسیم به هم پیغام میدادیم و موقعیت را گزارش میکردیم. فریدون سایبان، ملقب به فری پانچو، آخرین عضو باندی بود که سال قبل، طی سرقتی مسلحانه، یک مغازه ی بزرگ طلافروشی را غارت کرده و صاحبانش را به قتل رسانده بودند.
جنجال رسانهها، حساسیت مقامات بلندپایه ی نیروی انتظامی را برانگیخته
بود و به همین دلیل تلاش شبانهروزی من و افرادم تقریباً نتیجه داد. بالاخره، مخفیگاهشان را پیدا کردیم و ظرف یکی ـ دو ساعت موفق شدیم، تمام افراد باند را به جز او، دستگیر کنیم.
اما فری پانچو که رئیس باند هم به حساب میآمد، حاضر نبود تسلیم شود. نمیتوانستم ریسک کنم و برای گرفتن او، جان مردم را به خطر بیندازم. همین احتیاط او را جریتر میکرد. امواج ناامیدی کمکم به سراغم میآمد که با شنیدن صدای آژیر و دیدن چراغهای گردان سرخابی، دلم قوت بیشتری گرفت و به سرعتم افزودم. فریدون با دیدن اتومبیل پلیس از روبرو، خودش را نباخت و با یک پرش از روی جدول به داخل پیادهرو پرید و بعد از چند لحظه، در تنها کوچه ی سر راهش ناپدید شد.
من اولین رانندهای بودم که با احتیاط وارد کوچه ی باریک شدم. خداخدا میکردم که عابری نپرد وسط راه. این تعقیب کوچه به کوچه ادامه داشت تا اینکه سارق فراری با دیدن بچه ی کوچکی، کنار پیادهرو، نیش ترمزی زد و به سرعت او را زیر بغلش گرفت و با همان چالاکی، به راهش ادامه داد. عصبانی بودم. دیگر نمیشد تیراندازی کنم. با عجله موقعیت را گزارش دادم. تنها امیدم این بود که نیروهای بیشتری سر راهش قرار بگیرند و این فرار عاقبت بدی نداشته باشد..
#ادامهدارد...
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠