eitaa logo
گاهی وقت‌ها
4.1هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
2.7هزار ویدیو
86 فایل
گاه‌نوشت‌های «نظیفه سادات مؤذّن» سطح چهار (دکترا) حکمت متعالیه از جامعةالزهرا، مدرّس فلسفه، نویسنده و پژوهشگر.
مشاهده در ایتا
دانلود
💠♦️💠 یک روز مهمان مقام معظم رهبری بودم. فرزند ایشان آقا مصطفی نیز نشسته بود که سفره گسترده شد. آیت‌الله خامنه‌ای به وی نگاهی کرد و فرمود: شما به منزل بروید. من خدمت ایشان عرض کردم: اجازه بفرمایید آقازاده هم باشند، من از وی درخواست کرده‌ام که باهم باشیم‌. آقا فرمودند: این غذا از بیت‌المال است، شما هم مهمان بیت‌المال هستید. برای بچه‌ها جایز نیست که بر سر این سفره بنشینند. ایشان به منزل بروند و از غذای خانه میل کنند. من در آن لحظه فهمیدم که خداوند چرا این همه عزت به حضرت آقا عطا فرموده است. (راوی: آیت‌الله جوادی آملی) 📚 چند خاطره از زندگی شخصی رهبر انقلاب 💠♦️💠 💠♦️💠 @mangenechi
┅🌟⊰༻🍃༺⊱🌟┅ یهویی این شکلی 3⃣1⃣ ┅🌟⊰༻🍃༺⊱🌟┅ 🔗 ╔═.🍃🌟༺.══╗ @mangenechi ╚══.🍃🌟༺.═╝
نمی‌گم عاشق نشید! می‌گم عاشق کسی بشید که «هر کجا باشید او با شماست.» 😃 هُوَ مَعَکُم اینَما کُنتُم! 😍 @mangenechi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•••❈❂🌿🌼🌿❂❈••• می‌نشینم روی نیمکت صبح به چشمک‌های مهربان خورشید در لحظه‌ی طلوع لبخند می‌زنم. 😊 هوای زمستانی و سرد امروزم را به عطر سلام و شمیم یاد و نام تو می‌آرایم. 😍 صبحم را رنگین کن با آرامش عشقت 😊 •••❈❂🌿🌼🌿❂❈••• ╔═.🌼🌿.═════╗ @mangenechi ╚═════.🌼🌿.═╝
4_383628699376812312.mp3
10.85M
. 🔹قطعه صوتی ماندگار حامد زمانی درباره شهید احمدی روشن ♦️رهبرا! من مصطفایی دیگرم فرمان بده... 🔹21 دیماه، دهمین سالگرد شهادت مصطفی احمدی روشن و رضا قشقایی.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ا༺⃟🌼•‌ུྃ رفیق! همیشه با خدا بمون چون چتر خدا بزرگ‌ترین چتر دنیاست! ا༺⃟🌼•‌ུྃ 🌼 @mangenechi
┅🌟⊰༻🍃༺⊱🌟┅ یهویی این شکلی 4⃣1⃣ ┅🌟⊰༻🍃༺⊱🌟┅ 🔗 ╔═.🍃🌟༺.══╗ @mangenechi ╚══.🍃🌟༺.═╝
🌼🍂 🌼من یک مذهبی‌ام 🌼 توی صف عابر بانک، دو نفر اول دختران جوانی هستند که ارام پچ پچ می کنند و بلند بلند می‌خندند. پشت سرشان پسر جوانی ایستاده و با تبلتش ور می‌رود. نفر چهارم مرد میان‌سالی است که پک‌های عمیق به سیگارش می‌زند و دودش را از دماغش بیرون می‌دهد. نفر آخر هم من هستم با یک دنیا دلهره که نکند فاطمه توی ماشین از خواب بیدار شود. پیر زنی جلوی دستگاه عابربانک ایستاده و مرتب دکمه‌ها را می‌زند و ناامیدانه نچ‌نچ می‌کند. ناگهان روبرمی‌گرداند و نگاهی به صف می‌اندازد و با دستش به من اشاره می‌کند: دختر جون بیا! از پله‌های آهنی عابربانک بالا می‌روم. پیر زن رمز کارتش را آرام در گوشم می‌گوید و من وجه را به کارت پسرش منتقل می‌کنم. پیر زن دعاکنان می‌رود و من هم می‌روم آخر صف سر جایم می‌ایستم. تا لحظه‌ای که نوبتم بشود، به این فکر می‌کنم که مردم هنوز به مذهبی‌ها و چادری‌ها اعتماد دارند. کاش با رفتارهای نسنجیده خرابش نکنیم! 🌼🍂 @mangenechi
هدایت شده از گاهی وقت‌ها
💠⚜💠 در اوج باشید و خوش بدرخشید در لحظه لحظه‌ی حیات که امتحانات پی در پی الهی پله پله به سوی رضایت او می برندتان. 💠⚜💠 🔗 http://eitaa.com/joinchat/1637810190C4e7588d495