eitaa logo
منگنه‌چی
4.3هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
86 فایل
درباره‌ی منگنه‌چی @mangenechi_ma تبلیغات و تبادل با منگنه‌چی @mangenechi_tab
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅◈🌺◈┅┄ گل‌های بهاری برای تو شکفته‌اند. شکوفه‌ها با رؤیای آمدنت از خواب زمستانی پریده‌اند. نسیم‌ بهار، عطر تو را جست‌و‌جو می‌کند. صبح، سراغت را از گل‌های نرگس می‌گیرد. و ما غافل از یاد تو، هنوز در زمستان غیبت جامانده‌ایم، ای «ربیع الانام»! ┄┅◈🌺◈┅┄ 🔗 🌺 @mangenechi
┅⊰༻▫️💠 راه ارتقاء قیمت رمضان، تعمیق و تعلق خاطری است که به این ضیافت می‌تواند داشته باشد. مبادا جزء کسانی قرار بگیریم که خدا درباره‌ی آنان فرمود: «آن چنان که باید، قدر خدا را ندانستند.» اساساً میزان علاقه به خدا، میزان عمق عقیده‌ی آدم‌ها را نشان می‌دهد و مقدار محبت به او، معیاری برای سنجش طهارت باطن است از تعلق خاطر به غیر خدا. علاقه به اوامر خدا هم در پی شدت ارادت به او پدید می‌آید. شاید به همین دلیل باشد که در آداب رمضان از ما خواسته‌اند: مبادا در هنگام صیام لحظه‌ای بگوییم ای کاش روزه نبودیم و ای کاش می‌توانستیم از خوردن و آشامیدن لذت ببریم! 📚 کتاب شهر خدا؛ حجت الاسلام پناهیان؛ ص ۹۴_۹۵ ┅⊰༻▫️💠 ╔═.💠▫️༺.══╗ @mangenechi ╚══.💠▫️༺.═╝
┅⊰༻🌸🍃 1⃣1⃣ داداش کوچیکه‌ام، نوجوونی فوق‌العاده پرشیطنت و غیرقابل پیش‌بینی‌ای داشت. یه شب ماه رمضونی به حسب اتفاق، خودش و مامانم تو خونه تنها بودند. صبح بیدار می‌شه می‌بینه اذان صبح رو گفتن و مامانم از شدت خستگی روز گذشته، هنوز خوابه. ساعت رو می‌کشه عقب، بعد مادرم رو صدا می‌کنه می‌گه وقت نیست، الان اذان می‌شه، سریع پاشو یه چیزی بخور. بعد از اینکه مامان تند تند یه مختصری می‌خوره، از قرائن و شواهد، مشخص می‌شه که اذون رو گفتن. از دست بعضی پسرا که دلسوزیاشونم دردسره😅😅 با این کارش چقد مادرم و پریشون کرد و حرص داد. 😢 ┅⊰༻🌸🍃 ╔═.🌸🍃༺.══╗ @mangenechi ╚══.🌸🍃༺.═╝
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈ ، یک داستان مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَىٰ إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ ﻫﺮ ﻛﺲ ﻛﺎﺭ ﻧﻴﻚ ﺑﻴﺎﻭﺭﺩ ، ﭘﺎﺩﺍﺷﺶ ﺩﻩ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ، ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﻛﺎﺭ ﺑﺪ ﺑﻴﺎﻭﺭﻧﺪ، ﺟﺰ ﺑﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺁﻥ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﻧﻴﺎﺑﻨﺪ ﻭ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻣﻮﺭﺩ ﺳﺘﻢ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﻤﻰﮔﻴﺮﻧﺪ . (انعام/۱۶۰) ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈ 🔸خاطره‌ای تکان دهنده از استاد شفیعی کدکنی 🌱 نزدیکی‌های عید بود، من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم. صبح بود، رفتم آب انبار آب بیاورم. از پله‌ها بالا می‌آمدم که صدای خفیف هق هق گریه‌ی مردانه‌‌ای را شنیدم. پدرم بود. مادر هم او را آرام می‌کرد. می گفت: آقا! خدا بزرگ است، خدا نمی‌گذارد ما پیش بچه‌ها کوچک شویم! فوقش به بچه‌ها عیدی نمی‌دهیم!... اما پدر گفت: خانم! نوه‌های ما، در تهران بزرگ شده‌اند و از ما انتظار دارند، نباید فکر کنند که ما... حالا دیگر ماجرا روشن‌تر از این بود که بخواهم دلیل گریه‌های پدر را از مادرم بپرسم. دست کردم توی جیبم، ۱۰۰ تومان بود. کل پولی که از مدرسه به عنوان حقوق معلمی گرفته بودم. روی پاهای پدرم گذاشتم و خم شدم و گیوه‌های پر از خاکی را که هر روز در زمین زراعی همراه بابا بود بوسیدم. آن سال، همه‌ی خواهر و برادرهایم از تهران آمدند مشهد، با بچه‌های قد و نیم قدشان. پدر به هرکدام از بچه‌ها و نوه‌ها ده تومان عیدی داد؛ ده تومان ماند که آن را هم به عنوان عیدی به مادر داد. 🌺 ⭐️ اولین روز بعد از تعطیلات بود، چهاردهم فروردین، که رفتم مدرسه. بعد از کلاس، آقای مدیر گفت که کارم دارد و باید بروم به اتاقش. رفتم. بسته‌ای از کشوی میزش درآورد و به من داد. گفتم: این چیست؟ گفت: باز کنید؛ می‌فهمید. باز کردم، ۹۰۰ تومان پول نقد بود! گفتم: این برای چیست؟ گفت: از مرکز آمده است؛ در این چند ماه که شما اینجا بودی، بچه‌ها رشد خوبی داشتند؛ برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند. ✨راستش نمی دانستم که این چه معنی می‌تواند داشته باشد؟! فقط در آن موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم: این باید ۱۰۰۰ تومان باشد. نه ۹۰۰ تومان! مدیر گفت: از کجا می‌دانی؟ کسی به شما چیزی گفته؟ گفتم: نه، فقط حدس می‌زنم، همین. در هر صورت، مدیر گفت که از مرکز استعلام می‌گیرد و خبرش را به من می‌دهد. روز بعد، همین که رفتم اتاق معلمان تا آماده بشوم برای رفتن به کلاس، آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت: من دیروز به محض رفتن شما استعلام کردم. درست گفتی! هزار تومان بوده نه نهصد تومان! آن کسی که بسته را آورده، صد تومان آن را برداشته بود که خودم رفتم از او گرفتم؛ اما برای دادنش یک شرط دارم. گفتم: چه شرطی؟ گفت: بگو ببینم، از کجا این را می‌دانستی؟! ✨گفتم: هیچ، فقط شنیده بودم که خدا ده برابر کار خیرت را به تو بر می‌گرداند، گمان کردم شاید درست باشد...!! ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈ 🔗 ╔═.🌸🌿.═════╗ @mangenechi ╚═════.🌸🌿.═╝
‌ ‌ 🇦🇫🇮🇷🇦🇫🇮🇷🇦🇫🇮🇷🇦🇫🇮🇷🇦🇫🇮🇷🇦🇫🇮🇷 ‌مقام معظم رهبری: ملت افغانستان، ملت مسلمانی است؛ شیعه و سنیش فرقی نمی‌کند. شیعه‌اش هم مسلمان است، سنیش هم مسلمان است؛ مسلمانانِ متعصب و پایبندی هم هستند. 🇦🇫🇮🇷🇦🇫🇮🇷🇦🇫🇮🇷🇦🇫🇮🇷🇦🇫🇮🇷🇦🇫🇮🇷 🔴 مراسم بزرگداشت شهدای حرم رضوی و شهدای مدافع حرم‌ با حضور مردم قم و خانواده‌های معظم شهدای تیپ فاطمیون 🔴 محفل قرآنی/ سخنرانی / اجرای سرود / افطاری ساده 🔴 پنجشبه 25 فروردین ساعت 18 🔴 قم بهشت معصومه سلام الله علیها؛ گلزار شهدای مدافعان حرم 🇦🇫🇮🇷🇦🇫🇮🇷🇦🇫🇮🇷🇦🇫🇮🇷🇦🇫🇮🇷🇦🇫🇮🇷 به کوری چشم دشمنان و در این دعوتنامه سهیم باشیم
سلام ☺️ امروز تعداد شرکت‌کنندگان رکورد زده 👌👏 دستتون درد نکنه ☺️🌷
•••❈❂🌿🌼🌿❂❈••• 🌟دوره تمرینی🌟 همان حوالیِ «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ» که فرموده روزه بر شما واجب است، عبارت شگفت انگیز «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» را آورده است. «لعلّ» هاله‌ای از امید و فردایی مبهم است. ابهامی دوست‌داشتنی. و «تتّقون» فلسفه‌ی وجوب روزه و نیاز جوامع بشری است. سی شبانه روز، یک دوره تمرین «حواست به خط قرمزهای بندگی باشه» ؛ «حواست به سلامت جسم و روحت باشه» است. انگار خداوند عالَم خیلی ما را دوست دارد که می‌خواهد حالمان خوب باشد. «ماه مبارک رمضان» فرصتِ انسان‌ساز است. اگر در میان پیچ و تاب‌های زندگی، حبس شدید، این دوره تمرینی را جدی بگیرید. 🌟 يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (۱۸۳/بقره) «اى كسانى كه ايمان آورده‏‌ايد روزه بر شما مقرر شده است همان گونه كه بر كسانى كه پيش از شما [بودند] مقرر شده بود. باشد كه پرهيزگارى كنيد.» •••❈❂🌿🌼🌿❂❈••• 🔗 ╔═.🌼🌿.═════╗ @mangenechi ╚═════.🌼🌿.═╝
•••❈❂🌿🌼🌿❂❈••• چهارشنبه‌ها با علما و بزرگان 💛
┈••✾•⚜💠⚜•✾••┈ توصیه‌هایی از مرحوم آيت الله كشميرى: 💠 حتماً دقایقی از ساعات رازآمیز خود را به برترین اختصاص دهید و آن هم چیزی نیست جز «تفکر»! با خود و خدای خود خلوت ‌کنید. خصوصاً به نوع رابطه‌ی حضرت حق با خودتان بیندیشد؛ امید است ابوابی از به رویتان باز شود. 💠 یکی از مهم‌ترین حالات خصوصاً در ماه ، حالتی است که توصیه‌ى مؤکد نبی مکرم است و آن «سجده‌ی طولانی» است. فقط خدا و اولیای الهی می‌دانند هنگام سجده‌ى عبودیت چه بارانی از ابر رحمت و چه برکاتی از عالم ربوبیت بر سر شما می‌بارد. حتماً در روز یک داشته باشید. ┈••✾•⚜💠⚜•✾••┈ 🔗 http://eitaa.com/joinchat/1637810190C4e7588d495
💠🌿 حضرت آیت الله العظمی بروجردی (ره) گاهی هنگام تدریس و بحث با شاگردان، عصبانی می‌شد. البته نه آن عصبانیتی که او را در خلاف رضای خدا وارد کند. ولی پس از درس، سخت از آن عصبانیت پشیمان می‌شدند و به دنبال طرف می‌فرستادند و از او عذرخواهی می‌کردند و گاهی برای جلب محبت او کمک‌های مالی نیز می‌نمودند و از این رو در میان دوستان، این مزاح معروف شده بود که: «عصبانیت آیت الله بروجردی مایه‌ی برکت است.» گاه به این هم قناعت نمی‌کردند، روز بعد هنگامی که بر تدریس می‌نشستند، در حضور جمع شاگردان، از آن فرد عذرخواهی می‌کردند. 📚 داستان دوستان، جلد ۵، صفحه ۸۰. 💠🌿 @mangenechi
🌼🍂 آیت الله خوشوقت: آن‌قدر در این ماه ترک گناه مهم است که اگر همین را رعایت کردی و فقط خوابیدی، جایت ته بهشت است. 🌼🍂 @mangenechi
🌼🌿 سؤالات روز یازدهم به این دو سؤال کوتاه که از محتوای مطالب امروز کانال تهیه شده، جواب دهید و به این آیدی ارسال فرمایید. @Z_A1400 مهلت ارسال پاسخ‌ها: ساعت ۵ صبح ۲۵ فروردین موفق باشید. 🌼🌿 🌼 ۱. میزان علاقه‌ی ما به خدا چه ارتباطی با درک ماه رمضان دارد؟ 🌼 ۲. تفاوت شیوه‌ی محاسبه‌ی عمل نیک و بد در درگاه الهی چگونه است؟ 🌼🌿 @mangenechi
࿐❈🌟 اللهمّ زَیّنّی فیهِ بالسّتْرِ والعَفافِ خدایا، مرا در این ماه به پوشش و پاک دامنی زینت ده. 🌟❈࿐ بر سر آسمان حریر سیاه کشیدی تا زلفش را از غبار آلودگی‌ها حفظ کنی. وجود مرا هم در آغوش ماهت جای بده که روی سیاهم به سپیدی پاک‌دامنی جلا ببخشد. ࿐❈🌟 (خانم جعفری) 🌟❈࿐ @mangenechi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┅⊰༻▫️💠 دلایل زیادی برای علاقه مؤمنان به ماه رمضان می‌تواند وجود داشته باشد. مؤمنان روزه را دوست دارند، چون مولایشان به آن دستور داده است و بر انجام تأکید ورزیده است و کسی چه می‌داند وقتی امری از جانب آقا و مولایشان می‌رسد، این‌ها چقدر خوشحال می‌شوند و تنها به دلیل همین امر، به اجرای آن چقدر عشق می‌ورزند. به رمضان علاقه‌مندند، چون برای آن‌ها یک فرصت ازخودگذشتگی و تحمل کمی سختی پدید آورده است. این یعنی تمام آرزوی خوبان، که بتوانند در راه خدا از خود مایه بگذارند. اگرچه هر چه دارند، از اوست و هر چه بدهند، هزاران برابر دریافت می‌کنند. ولی به حال، رنج کشیدن در راه حضرت دوست، تنها راه تسکین درد عاشقی است. 📚 کتاب شهر خدا؛ حجت الاسلام پناهیان؛ ص ۹۷ ┅⊰༻▫️💠 ╔═.💠▫️༺.══╗ @mangenechi ╚══.💠▫️༺.═╝
┅⊰༻🌸🍃 2⃣1⃣ اوایل طلبگی، توی ماه رمضون، رفته بودم تبلیغ. سر پرشوری داشتم. می‌خواستم نهایت انرژی و استعدادم رو خرج این راه کنم. یه برنامه چیدم پر و پیمون و بی وقفه. ولی انگار ته دلم هنوز راضی نبود، دیدم بچه‌ها زیاد مخاطب برنامه‌هام نیستن، منم که خوراکم کار با نوجوونا و بچه‌ها بود و کار با اونا رو اصل می‌دونستم، لا‌به‌لای برنامه‌‌های فشرده، یه ساعت رو خالی کردم و اعلام کردم ساعت ده بچه‌ها برای یه سری کلاسای آموزشی می‌تونن بیان پیشم. فردای اون روز، نزدیکای ساعت هفت صبح، یهویی دیدم یه عده ریختن پشت در اتاق و با سنگ و چوب و هر‌ چی دم دستشون هست می‌زنن به در و داد و فریاد می‌‌کنن! مونده بودم چه اتفاقی افتاده این کله‌ی صبحی! در و که باز کردم سی، چهل تا بچه‌ی شیطون و پرانرژی، سرازیر شدن تو اون اتاقِ یه ذره‌ای و می‌گفتن حاج آقا اومدیم باهامون بازی کنی. کله‌پا شدم. همه‌ی برنامه‌های صبحم رفت رو هوا! دیگه روال هر روز همین شده بود و کاریش نمی‌شد کرد! بعد از تموم شدن کلاس هم که به همین راحتی دل از بازی نمی‌کندن. از اینجا به بعد، میزبان مدیریت رو به دست می‌گرفت و با ناز و نوازش مخصوص به خودش (شما بخونید خشونت فیزیکی😅) سعی می‌کرد بیرونشون کنه 😅 و به وساطت‌های منم توجه نمی‌کرد می‌گفت: هر چیزی راهی داره، اینا رو بذاری به میل خودشون، تا دم افطارم نمی‌رن از اینجا.😂😂 ┅⊰༻🌸🍃 ╔═.🌸🍃༺.══╗ @mangenechi ╚══.🌸🍃༺.═╝
•••❈❂🌿🌸🌿❂❈••• چیست دلچسب‌تر از هر سحرِ شهرالله؟ : یک نسیمِ سحرِ صحنِ اباعبدالله😍 😭😭😭 •••❈❂🌿🌸🌿❂❈••• ╔═.🌸🌿.═════╗ @mangenechi ╚═════.🌸🌿.═╝
قسمت چهارم رسید 😃😃😃😃 👇👇👇👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا