eitaa logo
معرفت مهدوی
709 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
3 فایل
به امید روزی که همه پیامهای دنیا یکی شود: «مهدی آمد» شروع: 99/9/18 لینک ناشناسمون( سخنی، انتقاد یا پیشنهادی دارید بفرمائید) https://6w9.ir/Harf_9491682 https://eitaa.com/joinchat/973733973Cb5a6fd2b5a
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
25.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ضرب المثل جیک جیک مستون 🐥 🌸🍃هدیه روز جمعه به کودکان عزیز ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انتظار یعنی.... ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
🔹در اين حديث به نکات زير مي‌توان توجه نمود: 1- از جمله نکات دقيق، قسمت آخر حديث است كه فرمودند: «اِلاّ اَنَّهُ لا نَبِيَّ بَعْدي» يعني؛ تفاوت نسبت حضرت هارون با موسي«عليهماالسلام»، با نسبت تو اي علي با من فقط در اين است که بعد از موسي(ع) باز پيامبري بود، ولي بعد از من پيامبري نخواهد بود. از اين مطلب متوجه مي‌شويم كه اگر استثناء ديگري بين پيامبر(ص) و علي(ع) نسبت به موسي و هارون«عليهماالسلام» بود، حضرت پيامبر(ص) آن استثناء را هم ذكر مي‌فرمود. پس نتيجه مي‌گيريم تمام مناصب حضرت هارون(ع) كه قرآن ذكر كرده، براي حضرت علي(ع) نيز هست كه آن مناصب در آيات 29 تا 32 سوره طه، عبارتند از: 🔹الف- وزارت هارون : «وَاجْعَلْ لي وَزيراً مِنْ اَهْلي هارونَ اَخي»؛ در اين آيه حضرت موسي(ع) عرض كرد: خدايا! هارون را كه از اهل و خانواده من است به عنوان همكار من در امر نبوت قرار بده. 🔹ب- شركت درامر رسالت: «وَاشْرِكْهُ في اَمْري» خدايا او را در امر رسالت شريك من قرار ده. 🔹ج- تقويت و تأييد موسي: «اُشْدُدْ بِه اَزْري» او را قدرت و پشتيبان من قرار ده. د- خلافت و جانشيني موسي: «وَ قالَ مُوسي لاَخيهِ هاروُنَ‌اخْلُفْني في قومي...» موسي به برادرش هارون گفت: تو در بين امت من جانشين من باش. ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸امام باقر علیه السلام فرمودند: سعی در زمین نخوردن، بهتر از این است که زمین بخوری و خواهش کنی بلندت کنند. 🍁 سال آخر دبیرستان که با احمد همکلاسی بودم، قرار شد دختر خانم ها را بیاورند و کلاس ها را به صورت مشترک برگزار کنند. 🍁 وضع ظاهری شان خوب نبود. ما به این مسأله اعتراض کردیم. 🍁البته خیلی از بچه های کلاس هم بدشان نمی آمد! 🍁 احمد خیلی جدّی و محکم به معلم ریاضی که این کار را کرده بود، اعتراض کرد و گفت:« بچه‌های مردم به گناه می‌افتند.» 🍁 معلم‌ریاضی هم رفته بود دفتر و گفته بود: اگر رحیمی توی کلاس باشه، من دیگه درس نمی دم. 🍁سلام خلاصه قرار شد احمد، این درس راغیر حضوری بخواند. 🍁خلاصه اینقدر پشتکار داشت که همان سال در رشته پزشکی دانشگاه تهران با رتبه عالی پذیرفته شد 🥀 نوجوانی دکتر احمد رحیمی ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
📝 🌷آن قدر طول دیوار را قدم زدم و بالا و پایینش را نگاه کردم که بالاخره چند تا جای پا پیدا کردم و خودم را از دیوار بالا کشیدم و پریدم توی حیاط . 🌷 نزدیک بود با صورت زمین بخورم که دست هایم را سریع رساندم به زمین. 🌷وقتی روی پا بلند می شدم، با خودم فکر میکردم که بهتر است خودم به جای آقاجان بروم توت تکانی! سر چرخاندم ببینم کسی دیده چطور از پشت در بسته خود را رسانده ام توی حیاط یا نه، می خواستم به هر که دیده، بگویم که خيلی هم سخت نبوده و اگر بخواهد می توانم یادش بدهم؛ ولی دریغ از یک جفت چشم. 🌷خاک لباس هایم را تکاندم و دویدم داخل خانه. عزیز جلویم سبز شد. وقتی پرسید چرا نفس نفس میزنی، به گفتن یک هیچی بسنده کردم تا نشنوم که بگوید آخرالزمون شده مگه دختر! به حق کارای نکرده ! و نبینم لب پایینش را خیلی ریز به دندان می گیرد. 🌷چند وقتی هم چشمم دنبال جوجه کلاغ های بالای درخت توت بود. آقاجان که می دانست هیچ کاری ازم بعید نیست، سعی کرده بود بترساندم. فکر می کرد وقتی انگشت اشاره اش را نشانم داده و تهدید کرده اگر به جوجه ها دست بزنم، پدر و مادرشان چشم هایم را در می آورند، باور کرده ام. اما تقصیر من نبود. آن روز توی خانه تک وتنها بودم؛ حوصله ام سر رفته بود. حوصله ی قالی بافی هم نداشتم. کمی طناب بازی کردم گرمم شد. عرق کرده بودم و موهایم چسبیده بود به گردن و صورتم. رفتم دم حوض. یک کلاغ نشسته بود آن طرف حوض و داشت باحوصله آب می خورد. ادامه دارد..... ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
خطبه فدکیه 29 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴تهيدستى و تنهايى (اخلاقى، اجتماعى) علی علیه السلام ✅وَ قَالَ (علیه السلام): الْغِنَى فِي الْغُرْبَةِ وَطَنٌ، وَ الْفَقْرُ فِي الْوَطَنِ غُرْبَةٌ. ✅و درود خدا بر او، فرمود: ثروتمندى در غربت، چون در وطن بودن، و تهيدستى در وطن، غربت است. ۵۶ ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
🔹هر روز هم که علی علیه السلام را می دید باز دلش تنگ می شد.محمد مصطفی صلی الله علیه و آله را می‌گویم. 🔹 حالا سه روز بود که علی علیه السلام را فرستاده بود برای جنگ، و خبری از او نداشت. 🔹 فرمود: هرکس از علی برایم خبری بیاورد، یک حاجتش را برآورده می‌کنم. 🔹 سلمان برگ برنده داشت. خبر سلامتی را خدمت حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله داد. حالا نوبتش بود که درخواستش را بگوید. 🔹 سلمان زیرک بود. رفت سراغ علی علیه السلام و پرسید : از پیامبر چه بخواهم؟ 🔹 نزد پیامبر صلی الله علیه و آله که برگشت درخواستش این بود؛ سرّ و راز شب معراج را برایم بگویید. 🔹 پیامبر، سلمان را راهی قبرستان یهودی ها کرد تا ذکری را که یادش داده بود، بگوید مرده ای زنده شود. 🔹 قبرستان ساکت و مرموز بود. سلمان ذکرا گفت. قبری باز شد و مردی بیرون آمد. سلمان مرد را نگاه می کرد. می دانست که مرد خودش می داند چه باید بگوید. 🔹 مرد ناراحت نبود. آرام گفت: من در خانواده ای یهودی به دنیا آمدم. یهودی بودم و با همین دین و هم مُردم. اما الان در برزخ، از آتش در امانم 🔹 سلمان شگفت زده پرسید: چرا؟ 🔹 مرد گفت: من علی را دوست داشتم. دوست داشتم صورتش را نگاه کنم. کار هر روزم این بود که بایستم کنار کوچه، در مسیر رفت و آمد علی. در همان چند لحظه رد شدنش ببینمش.... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔴خدا علی علیه السلام را دوست دارد. ✅ خدا علی علیه السلام را سرّ معراج قرار داده است. 🔴 خدا علی علیه السلام را وصی و جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله قرارداده. 🔴 خدا فرموده امیرالمومنین، تنها علی علیه السلام است. 🔴 خدا علی علیه السلام را ملاک خوبی و بدی قرار داده، خدا بهشت و جهنم را دست علی علیه السلام داده. 🔴 خدا خالق جهان است. خدا می خواهد و عده‌ای نمی‌خواهند. 🔴 خدا می‌گوید و عده ای نمی‌پذیرند. 🔴 خلق چقدر عجیبند..... ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجاآقاپرعطرحضورتوعه... ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
◀️سید بن طاووس به فرزندان خود▶️ ✨در پیروی و وفاداری و دلبستگی به امام زمان آنگونه باش که خدا و رسول خدا و پدران آنحضرت و خود او از تو می خواهند. ✨هنگامی که نمازهای حاجت را به جا میآوری، حوائج آن بزرگوار را بر خواسته های خود مقدّم بدار. صدقه دادن از سوی آن جناب را بیش از صدقه دادن از سوی خودت و عزیزانت قرار بده. دعا برای ایشان را بر خودت مقدّم بدار. ✨خلاصه در هر کار خیری وفای به حق آن بزرگوار را مُقدّم بدار، زیرا اینکار سبب احسان و توجه بیشتر ایشان به تو میشود ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زنان مهدوی را دست کم نگیرید؛ زنان مهدوی، اگر نتوانند مانند حضرت زهرا، سرباز امام زمانشان باشند؛ مانند حضرت ام البنین، مربی سربازان امام زمان میشوند. راهت را برای عاقبت بخیری انتخاب کن: برای امام زمانت فاطمه ای یا ام البنین؟ ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
خطبه فدکیه 30 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
📝 🌷 تنهایی و گرما یادم رفت. دستم را بردم توی حوض و کمی آب پاشیدم روی آب. کلاغ سرش را بالا آورد و نگاهم کرد. بعد بی توجه به من پر زد و رفت؛ بدون اینکه از من ترسیده باشد. 🌷بلند شدم و رفتم پای درخت توت ، سرم را گرفتم بالا تا بلندترین شاخه اش را ببینم. خیلی بلند بود. هی سرم را بردم عقب ، خیره شدم به آفتاب که نورش چشمم را زد؛ ناخودآگاه بستمشان. وقتی چشم هایم را باز کردم، اول کمی سیاهی رفت، بعد خیلی زود دوباره توانستم واضح اطرافم را ببینم. دست کشیدم روی تنه درخت؛ زبر بود. 🌷حواسم پرت مورچه هایی شد که رویش راه می رفتند. انگشتم را گذاشتم جلوی راهشان، مسیرشان را عوض کردند. هر کاری می کردم، از یک طرف دیگر راه پیدا می کردند. دست از سرشان برداشتم. 🌷کلاغی هم روی درخت نبود؛ البته خبر داشتم که جوجه کلاغ ها توی لانه شان تنها هستند. دستم را گرفتم به تنه ی درخت و خودم را به زحمت کشیدم نزدیک میخ اول. قدم کوتاه بود و تا بخواهم خودم را برسانم به میخ بعدی، کشیده شدم به درخت و پوست دستم زخم شد. دودستی درخت را بغل کرده بودم تا نیفتم. دستم می سوخت، ولی اهمیت ندادم. 🌷میخواستم هرطور شده به آن لانه ی گردی که روی شاخه جا خوش کرده بود برسم، که رسیدم. اولین جوجه را برداشتم و انداختم داخل يقه لباسم. داشتم بهش میگفتم می برمت پایین و باهم بازی می کنیم و جفتمان از تنهایی در می آییم، که دوتا قارقار کرد و هیچ نفهمیدم که یک دسته کلاغ سیاو زشت یکهو از کجا پیدایشان شد. مستقیم داشتند می آمدند سمت من. ادامه دارد..... ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا