#طفلان_زینب
همچون غریبه با من دلخسته تا مکن
طفلان خواهرت ز سر خویش وا مکن
یکبار می شود که فدای غمت شوند
حالا که وقتش آمده چون و چرا مکن
دو نوجوان زینب و این قتلگاه تو
بی بهره ام ز قافله ی کربلا مکن
یک عمر بوده ام همه جا در کنار تو
سهم مرا ز سفره ی سرخت جدا مکن
یکبار کار من به تو افتاد یا اخا
رد قسم به عصمت خیرالنساء مکن
@marsieha
#ورودیه
با احتیاط لالهی ما را پیاده کن
عباس جان، سه سالهی ما را پیاده کن
با احتیاط بار حرم را زمین گذار
زانو بزن وقار حرم را زمین گذار
با احتیاط تا که نیفتد ستارهای
میترسم آنکه گیر کند گوشوارهای
این حوریان عزیز خدایند و بس، همین
این دختران کنیز خدایند و بس، همین
این دختر علی ست که بالش شکستنی است
ناموس اعظم است و وقارش شکستنی است
از این به بعد ماهِ حرم، آفتاب باش
عباس جان مراقب این، با حجاب باش
این دخترانِ من که بیابان ندیده اند
در عمر خویش، خار مغیلان ندیده اند
یک لحظه هم ز خیمهی طفلان جدا نشو
جان رباب، از دم گهواره پا نشو
تو هستی و اهالی این خیمه راحتند
در زیر سایه ات همه در استراحتند
توهستی و به روز، حرم شب نمیرسد
چشم کسی به قامت زینب نمیرسد
یک عده یوسف اند و یک عده مریم اند
احساس میکنم همه دلواپس هم اند
.
.
.☘حالا بعد عاشورا چی شد ......☘
با احتیاط لالهی ما را سوار کن
زینب بیا سه سالهی ما را سوار کن
با احتیاط خسته شدند این ستارهها
این گوش پارهها سر گوشوارهها
🖋 لطیفیان
@marsieha
#امام_حسین
#ماه_محرم
#شب_اول
خیلی دلم لبریز از غم بود آقا
یک سال کارم اشک نم نم بود آقا
ممنونم آقا باز هم من را رساندی
خیلی دلم تنگ محرّم بود آقا
خوب است عاشق بی قرار یار باشد
اوضاع من یک سال دَر هم بود آقا
یک سال هر هفته برایت گریه کردم
شرمنده ی روی توام، کم بود آقا
تا آب می دیدم لبم می سوخت آقا
یاد لبت اشکم دمادم بود آقا
جانم حسین جانم حسین جانم حسین جان
یک سال بر لب هام، این دم بود آقا
جا ماند از فیض حضور روضه ی تو
هر کس غمش دینار و دِرهم بود آقا
زهرا میان روضه دستش را گرفته
هر کس گدای زیر پرچم بود آقا
ممنون لطف مادر پهلو شکستم
امسال هم مادر به فکرم بود آقا
امسال هم آورده ما را پای روضه
آن مادری که قامتش خم بود آقا
آن مادری که بین مقتل روضه می خواند
آن روضه ای که خود مجسّم بود آقا
تا پیکرت افتاد هم پیراهنت رفت
هم ساربان در فکر خاتم بود آقا
🖋وحید محمدی
@marsieha
#ورودیه
دلشورهای افتاده در جانم برادر
غمگینم و سر در گریبانم برادر
حس بدی دارم، عجب دشت عجیبی است
مبهوت سِحر این بیابانم برادر
یک دشت مرد اجنبی دور و برماست
اینجا مزن خیمه، هراسانم برادر
در کاروانت دختران بی شماری است
میترسم از آینده؛ حیرانم برادر
جایی برای بازی طفلان تو نیست
دلواپس ِخار مغیلانم برادر
صحرای محشر پیش این صحرا بهشت است
خشکیده لبهای غزل خوانم برادر
دست دخیل خارهای ِدشت رفته
سمت ضریح پاک ِ دامانم برادر
بادی جسارت کرد و خلخالم تکان خورد
تشویش دارم؛ دل پریشانم برادر
آن نامههای بار اُشتر را نشان ده
با حُر بگو در کوفه مهمانم برادر
با زینبت دنیا سرِ سازش ندارد
مظلومهی معروفِ دورانم برادر
از کودکی با درد چشمم خو گرفتم
در گریه کردن، پیر کنعانم برادر
🖋وحید قاسمی
@marsieha