#امام_حسین
#ماه_محرم
#شب_اول
خیلی دلم لبریز از غم بود آقا
یک سال کارم اشک نم نم بود آقا
ممنونم آقا باز هم من را رساندی
خیلی دلم تنگ محرّم بود آقا
خوب است عاشق بی قرار یار باشد
اوضاع من یک سال دَر هم بود آقا
یک سال هر هفته برایت گریه کردم
شرمنده ی روی توام، کم بود آقا
تا آب می دیدم لبم می سوخت آقا
یاد لبت اشکم دمادم بود آقا
جانم حسین جانم حسین جانم حسین جان
یک سال بر لب هام، این دم بود آقا
جا ماند از فیض حضور روضه ی تو
هر کس غمش دینار و دِرهم بود آقا
زهرا میان روضه دستش را گرفته
هر کس گدای زیر پرچم بود آقا
ممنون لطف مادر پهلو شکستم
امسال هم مادر به فکرم بود آقا
امسال هم آورده ما را پای روضه
آن مادری که قامتش خم بود آقا
آن مادری که بین مقتل روضه می خواند
آن روضه ای که خود مجسّم بود آقا
تا پیکرت افتاد هم پیراهنت رفت
هم ساربان در فکر خاتم بود آقا
🖋وحید محمدی
@marsieha
#ورودیه
دلشورهای افتاده در جانم برادر
غمگینم و سر در گریبانم برادر
حس بدی دارم، عجب دشت عجیبی است
مبهوت سِحر این بیابانم برادر
یک دشت مرد اجنبی دور و برماست
اینجا مزن خیمه، هراسانم برادر
در کاروانت دختران بی شماری است
میترسم از آینده؛ حیرانم برادر
جایی برای بازی طفلان تو نیست
دلواپس ِخار مغیلانم برادر
صحرای محشر پیش این صحرا بهشت است
خشکیده لبهای غزل خوانم برادر
دست دخیل خارهای ِدشت رفته
سمت ضریح پاک ِ دامانم برادر
بادی جسارت کرد و خلخالم تکان خورد
تشویش دارم؛ دل پریشانم برادر
آن نامههای بار اُشتر را نشان ده
با حُر بگو در کوفه مهمانم برادر
با زینبت دنیا سرِ سازش ندارد
مظلومهی معروفِ دورانم برادر
از کودکی با درد چشمم خو گرفتم
در گریه کردن، پیر کنعانم برادر
🖋وحید قاسمی
@marsieha
☘پیشنهادی برای دوستان منبری☘
دوستانی که اهل منبرند و سخنرانی دارند می توانند جهت متبرک شدن جلسه شروع مراسم را با یادی از یوسف فاطمه امام زمان علیهماالسلام آغاز کنند برای این کار دوستان می تونن بر روی کلمه:
#صاحب_الامر🌻🌹
بزنند تا اشعار مربوط به حضرت رو اجرا نمایند.
#عبدالله_بن_حسن
#مقتل ۱
🔹🔹🔹خَرَجَ إلَيهِم عَبدُ اللّهِ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ وهُوَ غُلامٌ لَم يُراهِق مِن عِندِ النِّساءِ يَشتَدُّ حَتّى وَقَفَ إلى جَنبِ الحُسَينِ عليه السلام،
فَلَحِقَتهُ زَينَبُ بِنتُ عَلِيٍّ عليها السلام لِتَحبِسَهُ،
فَقالَ لَهَا الحُسَينُ عليه السلام:
احبِسيهِ يا اختي، فَأَبى وَامتَنَعَ عَلَيهَا امتِناعاً شَديداً، وقالَ: وَاللّهِ لا اُفارِقُ عَمّي! و أهوى أبجَرُ بنُ كَعبٍ إلَى الحُسَينِ عليه السلام بِالسَّيفِ، فَقالَ لَهُ الغُلامُ: وَيلَكَ يَا بنَ الخَبيثَةِ! أتَقتُلُ عَمّي؟!
فَضَرَبَهُ أبجَرُ بِالسَّيفِ، فَاتَّقاهَا الغُلامُ بِيَدِهِ فَأَطَنَّها إلَى الجَلدَةِ، فَإِذا يَدُهُ مُعَلَّقَةٌ،
ونادَى الغُلامُ: يا امَّتاه!
فَأَخَذَهُ الحُسَينُ عليه السلام فَضَمَّهُ إلَيهِ وقالَ: يَا بنَ أخي، اصبِر عَلى ما نَزَلَ بِكَ، وَاحتَسِب في ذلِكَ الخَيرَ؛ فَإِنَّ اللّهَ يُلحِقُكَ بِآبائِكَ الصّالِحينَ.] [ثُمَّ رَفَعَ الحُسَينُ عليه السلام يَدَهُ وقالَ: اللّهُمَّ إن مَتَّعتَهُم إلى حينٍ، فَفَرِّقهُم فِرَقاً، وَاجعَلهُم طَرائِقَ قِدَداً، ولا تُرضِ الوُلاةَ عَنهُم أبَداً؛ فَإِنَّهُم دَعَونا لِيَنصُرونا، ثُمَّ عَدَوا عَلَينا فَقَتَلونا.
🔸🔸🔸🔸🔸
عبد اللّه بن حسن بن على كه جوانى نابالغ بود، از نزد زنان به سوى دشمن، بيرون دويد و خود را به كنار حسين عليه السلام رساند. زينب عليها السلام، دختر على عليه السلام در پىاش رفت تا او را نگاه دارد. حسين عليه السلام هم به او فرمود: «خواهرم! او را نگاه دار»؛ امّا او تسليم نشد و به هيچ رو نپذيرفت و گفت: به خدا سوگند، از عمويم جدا نمىشوم.
ابجَر بن كعب، شمشير را به سوى حسين عليه السلام فرود آورد. آن جوان، به او گفت: اى مادرْخبيث! آيا عموى مرا می كُشى؟
ابجَر، با شمشير به حسين عليه السلام زد. آن جوان، دستش را سپر كرد كه قطع شد و به پوست، آويزان شد. فرياد برآورد: مادر جان!
حسين عليه السلام، او را گرفت و به سينهاش چسباند و فرمود: «اى فرزند برادرم! بر آنچه به تو رسيده، شكيبايى كن و اين را خير ببين و به حساب خدا بگذار كه خداوند، تو را به پدران شايستهات، ملحق مىكند».
آن گاه حسين عليه السلام، دستش را به آسمان بلند كرد و گفت: «خدايا! اگر هم تا مدّتى برخوردارشان ساختى، آنها را دچار تفرقه و گروه گروه كن و هر يك را به راهى ببر، و حاكمان را هيچ گاه از آنان، راضى مدار، كه آنانْ ما را دعوت كردند تا يارىمان
دهند؛ امّا بر ما هجوم آوردند تا ما را بكُشند».
📚ارشاد شیخ مفید ج ۲ ص ۱۱۰
@marsieha
#عبدالله_بن_حسن
#مقتل۲
🔹🔹🔹إنَّ شِمرَ بنَ ذِي الجَوشَنِ أقبَلَ فِي الرَّجّالَةِ نَحوَ الحُسَينِ عليه السلام؛ فَأَخَذَ الحُسَينُ عليه السلام يَشُدُّ عَلَيهِم فَيَنكَشِفونَ عَنهُ، ثُمَّ إنَّهُم أحاطوا بِهِ إحاطَةً، و أقبَلَ إلَى الحُسَينِ عليه السلام غُلامٌ مِن أهلِهِ، فَأَخَذَتهُ اختُهُ زَينَبُ ابنَةُ عَلِيٍّ لِتَحبِسَهُ، فَقالَ لَهَا الحُسَينُ عليه السلام: احبِسيهِ، فَأَبَى الغُلامُ وجاءَ يَشتَدُّ إلَى الحُسَينِ عليه السلام، فَقامَ إلى جَنبِهِ.
قالَ: وقَد أهوى بَحرُ بنُ كَعبِ بنِ عُبَيدِ اللّهِ مِن بَني تَيمِ اللّهِ بنِ ثَعلَبَةَ بنِ عُكابَةَ إلَى الحُسَينِ عليه السلام بِالسَّيفِ، فَقالَ الغُلامُ: يَا بنَ الخَبيثَةِ! أتَقتُلُ عَمّي؟ فَضَرَبَهُ بِالسَّيفِ، فَاتَّقاهُ الغُلامُ بِيَدِهِ فَأَطَنَّها إلَا الجَلدَةَ، فَإِذا يَدُهُ مُعَلَّقَةٌ، فَنادَى الغُلامُ: يا امَّتاه.
فَأَخَذَهُ الحُسَينُ عليه السلام فَضَمَّهُ إلى صَدرِهِ، وقالَ: يَا بنَ أخي، اصبِر عَلى ما نَزَلَ بِكَ، وَاحتَسِب في ذلِكَ الخَيرَ، فَإِنَّ اللّهَ يُلحِقُكَ بِآبائِكَ الصّالِحينَ؛ بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وعَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ، وحَمزَةَ وجَعفَرٍ، وَالحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِم أجمَعينَ.
🔸🔸🔸شمر بن ذى الجوشن، با پيادگان سپاه، به سوى حسين عليه السلام آمد. حسين عليه السلام به آنها حمله مىبُرد و آنها را از هم مىشكافت. سپس آنها، به طور كامل، گِرد حسين عليه السلام را گرفتند. پسربچّه اى از خاندان حسين عليه السلام، به سوى او آمد. خواهرش زينب عليها السلام، دختر على عليه السلام، او را گرفت تا نگاه دارد. حسين عليه السلام نيز به خواهرش فرمود: «او را نگاه دار!»؛ امّا پسربچّه، تسليم نشد و به سوى حسين عليه السلام دويد و در كنارش ايستاد.
بحر بن كعب بن عبيد اللّه، از قبيله بنى تَيمُ اللّه بن ثَعلَبة بن عُكابه، با شمشير به سوى حسين عليه السلام حمله كرد. آن پسربچّه گفت: اى مادرْخبيث! آيا عمويم را مىكُشى؟
آن مرد، شمشيرش را بر او زد؛ امّا پسربچّه، دستش را سپر كرد و شمشير، آن را از آرنج، قطع كرد و فقط به پوست، آويزان مانْد.
پسربچّه، مادرش را صدا زد. حسين عليه السلام، او را گرفت و به سينه اش چسبانْد و گفت: «اى فرزند برادرم! بر آنچه به تو رسيده، شكيبايى كن و اين وقايع را خير ببين و به حساب خدا بگذار كه خداوند، تو را به پدران شايستهات، ملحق مىكند؛ به پيامبر خدا، على بن ابى طالب، حمزه، جعفر و حسن بن على كه خداوند، بر همه آنانْ درود فرستد».
📚تاریخ طبری ج۵ ص ۴۵۰
@marsieha