#علی_اکبر
گیسو به خاک می کشی ای مصطفای من
پای تنت به لرزه فتاده ست پای من
قرآن من ورق ورق افتاده ای به خاک
ذبح عظیم من شده ای در مِنای من
در خون جاری از تن خود دست و پا مزن
ای وسعت ضریح تنت کربلای من
از بس صدا زدم ولدی حنجرم گرفت
شاید محل دهی تو به سوز صدای من
هرگز مجال نیست سخن با دهان پُر
خون لخته مانع است بخوانی برای من
از بس که نیزه خورده، تنت وا شده ز هم
ای پیکر سوا شده و جابجای من
خون محاسنم همه بر گردنت پسر
از بس که بوسه ات زدم این شد حنای من
🖋حسین قربانچه
@marsieha
#علی_اکبر
با سر ِنیزه تنت را چه به هم ریخته اند
ذره ذره بدنت را چه به هم ریخته اند
سنگها روی لب خشک تو جا خوش کردند
این عقیق یمنت را چه به هم ریخته اند
وسط معرکه ای رفتی و گیر افتادی
سر فرصت بدنت را چه به هم ریخته اند
تابه حالا نشده بود جوابم ندهی
وای بر من دهنت را چه به هم ریخته اند
چشم من تار شده به چه مداواش کنم
یوسفم پیرهنت را چه به هم ریخته اند
عمه ات آمده تا دست به معجر ببرد
پدر بی کفنت را چه به هم ریخته اند
ابروان تو حسینی ست و چشمت حسنی ست
این حسین و حسنت را چه به هم ریخته اند
🖋علی اکبر لطیفیان
@marsieha
#حضرت_اباالفضل_العباس
#مقتل ۱
🌴🌴اشعار و رجز های آقا ابالفضل هنگام شهادت و سرودن شعر از جانب امام حسین برای ایشان🌴🌴
كانَ عَبّاسٌ السَّقّاءُ قَمَرُ بَني هاشِمٍ، صاحِبَ لِواءِ الحُسَينِ عليه السلام، وهُوَ أكبَرُ الإِخوانِ. مَضى بِطَلَبِ الماءِ فَحَمَلوا عَلَيهِ وحَمَلَ هُوَ عَلَيهِم، وجَعَلَ يَقولُ:
لا أرهَبُ المَوتَ إذِ المَوتُ رَقى
حَتّى اوارى فِي المَصاليت لِقا
نَفسي لِنَفسِ المُصطَفَى الطُّهرِ وَقا
إنّي أنَا العَبّاسُ أغدو بِالسَّقا
ولا أخافُ الشَّرَّ يَومَ المُلتَقى
فَفَرَّقَهُم، فَكَمَنَ لَهُ زَيدُ بنُ وَرقاءَ الجُهَنِيُّ مِن وَراءِ نَخلَةٍ، وعاوَنَهُ حَكيمُ بنُ طُفَيلٍ السِّنبِسِيُّ، فَضَرَبَهُ عَلى يَمينِهِ، فَأَخَذَ السَّيفَ بِشِمالِهِ، وحَمَلَ عَلَيهِم وهُوَ يَرتَجِزُ:
وَاللّهِ إن قَطَعتُمُ يَميني
إنّي احامي أبَداً عَن ديني
وعَن إمامٍ صادِقِ اليَقينِ
نَجلِ النَّبِيِّ الطّاهِرِ الأَمينِ
فَقاتَلَ حَتّى ضَعُفَ، فَكَمَنَ لَهُ الحَكيمُ بنُ الطُّفَيلِ الطّائِيُّ مِن وَراءِ نَخلَةٍ، فَضَرَبَهُ عَلى شِمالِهِ، فَقالَ:
يا نَفسُ لا تَخشَي مِنَ الكُفّارِ
و أبشِري بِرَحمَةِ الجَبّارِ
مَعَ النَّبِيِّ السَّيِّدِ المُختارِ
قَد قَطَعوا بِبَغيِهِم يَساري
فَأَصلِهِم يا رَبِّ حَرَّ النّارِ
فَقَتَلَهُ المَلعونُ بِعَمودٍ مِن حَديدٍ.
فَلَمّا رَآهُ الحُسَينُ عليه السلام مَصروعاً عَلى شَطِّ الفُراتِ، بَكى و أنشَأَ يَقولُ:
تَعَدَّيتُمُ يا شَرَّ قَومٍ بِفِعلِكُمُ
وخالَفتُمُ قَولَ النَّبِيِّ مُحَمَّدِ
أما كانَ خَيرُ الرُّسُلِ وَصّاكُم بِنا
أما نَحنُ مِن نَسلِ النَّبِيِّ المُسَدَّدِ
أما كانَتِ الزَّهراءُ امِّيَ دونَكُمُ
أما كانَ مِن خَيرِ البَرِيَّةِ أحمَدِ
لُعِنتُم واخزيتُم بِما قَد جَنَيتُمُ
فَسَوفَ تُلاقوا حَرَّ نارٍ تَوَقَّد.
📚بحارالانوار ج ۴۵ ص ۴۰
@marsieha
🔸🔸🔸ترجمه🔸🔸🔸🔸
عبّاس، سقا، ماه بنى هاشم و پرچمدار حسين عليه السلام بود. او از ديگر برادرانش بزرگتر بود و در طلب آب مىرفت كه بر او حمله بُردند. او هم به آنها حمله بُرد و چنين مىخواند:
از مرگْ نمی هراسم؛ زيرا مرگ، ترقّى و صعودى است
كه مرا در پشت شمشيرها، پنهان مىكند.
جانم، سپر جان پاكيزه مصطفى باد!
من، عبّاسم كه سقّا گشته ام
و به روز برخورد، هراسى از شرّ ندارم.
پس آنان را متفرّق كرد. زيد بن وَرقاى جُهَنى، در پشت درخت خرمايى به كمين او نشست و حَكيم بن طُفَيل سِنبِسى نيز او را يارى داد و بر دست راست عبّاس عليه السلام ضربه اى زد و آن را قطع كرد.
عبّاس عليه السلام، شمشير را به دست چپ گرفت و به آنها حمله بُرد و چنين رَجَز مىخواند:
به خدا سوگند، اگر دست راستم را قطع كنيد
من، هميشه از دينم حمايت مىكنم
و نيز از امام راستگو و استوارباورى
كه نواده پيامبرِ پاك و امين است.
آن گاه، جنگيد تا ناتوان شد.
حَكيم بن طُفَيل طايى، از پشت درخت خرما به او كمين زد و بر دست چپش ضربه اى زد و آن را قطع كرد.
عبّاس عليه السلام نيز خواند:
اى جان! از كافران مترس
و به رحمت خداى جبران كننده، بشارتت باد!
همراه با پيامبر صلى الله عليه و آله، سَرور برگزيده!
با سركشى شان، دست چپم را قطع كردند
پروردگارا! آنان را به داغىِ آتش برسان!
پس آن ملعون، با عمود آهنين به او زد وعبّاس عليه السلام را به شهادت رساند.
هنگامى كه حسين عليه السلام، او را بر كناره رود فرات، افتاده ديد، گريست و چنين خواند:
«اى بدترينِ مردمان! با كارتان، تجاوز كرديد
و با گفته محمّد پيامبر، مخالفت كرديد.
آيا بهترينِ پيامبران، سفارش ما را به شما نكرد؟
آيا ما از نسل پيامبرِ تأييد شده نيستيم؟
آيا زهرا عليها السلام، مادر ماست يا شما؟
آيا احمد، بهترينِ مردمان نيست؟
نفرين شُديد و به خاطر جنايتتان، رسوا گشتيد
به زودى، داغىِ آتشى برافروخته را خواهيد ديد».
@marsieha
#حضرت_اباالفضل_العباس
#مقتل ۲
🌴🌴دشمنان از شدت کینه ای که از عباس داشتند دست و پای وی را قطع کردند🌴🌴
🔹🔹🔹🔹كانَ الَّذي وَلِيَ قَتلَ العَبّاسِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام يَومَئِذٍ يَزيدُ بنُ زِيادٍ الحَنَفِيُّ،
و أخَذَ سَلَبَهُ حَكيمُ بنُ طُفَيلٍ الطّائِيُّ، وقيلَ: إنَّهُ شَرِكَ في قَتلِهِ يَزيد.
وكانَ بَعدَ أن قُتِلَ إخوَتُهُ عَبدُ اللّهِ وعُثمانُ وجَعفَرٌ مَعَهُ قاصِدينَ الماءَ. ويَرجِعُ وَحدَهُ بِالقِربَةِ فَيَحمِلُ عَلى أصحابِ عُبَيدِ اللّهِ بنِ زِيادٍ الحائِلينَ دونَ الماءِ، فَيَقتُلُ مِنهُم، ويَضرِبُ فيهِم حَتّى يَتَفَرَّجوا عَنِ الماءِ، فَيَأتِيَ الفُراتَ فَيَملَأَ القِربَةَ ويَحمِلَها، ويَأتِيَ بِهَا الحُسَينَ عليه السلام و أصحابَهُ، فَيَسقِيَهُم حَتّى تَكاثَروا عَلَيهِ، و أوهَنَتهُ الجِراحُ مِن النَّبلِ، فَقَتَلوهُ كَذلِكَ بَينَ الفُراتِ والسُّرادِقِ وهُوَ يَحمِلُ الماءَ، وثَمَّ قَبرُهُ رَحِمَهُ اللّهُ. وقَطَعوا يَدَيهِ ورِجلَيهِ حَنَقاً عَلَيهِ، ولِما أبلى فيهِم وقَتَلَ مِنهُم. فَلِذلِكَ سُمِّيَ السَّقّاءَ.
🔸🔸🔸🔸 كسى كه عهده دار كشتن عبّاس بن على عليه السلام در آن روز (عاشورا) شد،
يزيد بن زياد حَنَفى بود، و لباس و تجهيزات عبّاس عليه السلام را حَكيم بن طُفَيل طايى برداشت. نيز گفته شده است كه او همدست يزيد [بن زياد] در كُشتن عبّاس عليه السلام بود.
پس از آن كه برادران عبّاس عليه السلام: عبد اللّه، عثمان و جعفر كه همراه او قصد آوردن آب را داشتند كشته شدند، عبّاس عليه السلام به تنهايى و با مَشك آب، باز مىگشت و به ياران عبيد اللّه كه ميان او و آب، فاصله انداخته بودند، حمله مىبُرد و آنان را مىزد و مىكُشت تا از [شريعه] آب، كنار روند. آن گاه، به فرات، وارد مىشد و مَشك را پُر مىكرد و مىبُرد و به حسين عليه السلام و يارانش مىرساند و آنان را سيراب مىكرد، تا آن كه دشمنان، بر او غلبه كردند و زخم تيرها، او را ناتوان كرد و ميان فرات و سراپرده خيمه ها، در حال بُردن آب، او را كُشتند. قبرش نيز همان جاست. خدايش رحمت كند!
همچنين، دستها و پاهايش را از سرِ كينه ورزى با او و به سبب گرفتارى هایى كه برايشان به وجود آورده بود و كُشتارى كه از آنها كرده بود، قطع كردند از اين رو بود كه او «سقّا» ناميده شد.
📚شرح الاخبار ج۳ص ۱۹۱
@marsieha
#امام_حسین
☘تعداد فرزندان امام و نحوه شهادتشان☘
🔹🔹🔹كانَ لَهُ مِنَ الأَولادِ ذُكورٌ وإناثٌ عَشَرَةٌ؛ سِتَّةُ ذُكورٍ و أربَعُ إناثٍ، فَالذُّكورُ: عَلِيٌّ الأَكبَرُ، وعَلِيٌّ الأَوسَطُ؛ وهُوَ سَيِّدُ العابِدينَ، وسَيَأتي ذِكرُهُ في بابِهِ إن شاءَ اللّهُ، وعَلِيٌّ الأَصغَرُ، ومُحَمَّدٌ، وعَبدُ اللّهِ، وجَعفَرٌ.
فَأَمّا عَلِيٌّ الأَكبَرُ، قاتَلَ بَينَ يَدَي أبيهِ حَتّى قُتِلَ شَهيدا. و أمّا عَلِيٌّ الأَصغَرُ جاءَهُ سَهمٌ وهُوَ طِفلٌ فَقَتَلَهُ ... وقيلَ: إنَّ عَبدَ اللّهِ أيضا قُتِلَ مَعَ أبيهِ شَهيدا.
و أمَّا البَناتُ، فَزَينَبُ وسُكَينَةُ وفاطِمَةُ، هذا هُوَ المَشهورُ. وقيلَ: بَل كانَ لَهُ أربَعُ بَنينَ وبِنتانِ وَالأَوَّلُ أشهَرُ.
وكانَ الذِّكرُ المُخَلَّدُ، وَالثَّناءُ المُنَضَّدُ، مَخصوصا من بَينِ بَنيهِ بِعَلِيٍّ الأَوسَطِ، زَينِ العابِدينَ، دونَ بَقِيَّةِ الأَولادِ.
🔸🔸🔸در يادكرد فرزندان امام حسين عليه السلام:
ایشان را ده فرزند پسر و دختر بود:
شش پسر و چهار دختر.
پسرها: على اكبر، على اوسط كه همان امام زين العابدين عليه السلام است و در باب مربوط به او، ذكرش مىآيد، على اصغر، محمّد، عبد اللّه و جعفر هستند.
على اكبر، كه پيشِ روى پدرش جنگيد تا به شهادت رسيد.
على اصغر كه در حالى كه كودكى بيش نبود، تيرى به او رسيد و كشته شد ... و گفته شده كه عبد اللّه نيز با پدرش به شهادت رسيد.
و امّا دخترها: زينب، سكينه و فاطمه اند، و اين سخن، مشهور است؛ امّا گفته شده كه امام حسين عليه السلام، چهار پسر و دو دختر داشته است؛ امّا قول اوّل، مشهورتر است.
و يادكرد جاودان و ستايش بى پايان از ميان فرزندان، ويژه على اوسط، زينت عابدان (زين العابدين) است، نه ديگر فرزندان.
📚مطالب السؤول ص ۷۳
@marsieha
بنابر آنچه در مقاتل مختلف بررسی شد این است که حداقل سه فرزند از امام حسین در کربلا شهید شده اند؛
علی اکبر
علی اصغر
عبدالله
#علی_اکبر
من چگونه سوی خیمه خبرت را ببرم؟
خبــر ریختــن بــــــــــال و پرت را ببرم
واژه های بدنت سخت به هم ریخته است
سینه ات یـا جگـرت یــا که سرت را ببرم؟
مثل مـــــادر وسط کوچه گرفتــــار شدی
تـــن پامــــال شـــــده در گذرت را ببرم
ولــــدی لب بــزن و نـــــام مرا بــــــاز ببر
تا به همـراه نســـــــیم این اثرت را ببرم
ارباً اربا تر از این قامت تو قلب من است
چــــــونکه باید بدن مختصـــــرت را ببرم
میوه های لب تو روی زمین ریخته است
بــا عبــــــــا آمده ام تـــــا ثمرت را ببرم
بدنی نیســت که تشـییـع کنم ، مجبــورم
تـکه تـکه تنـــــــــی از دور و برت را ببرم
عمه ات آمده بالای ســــرت می گوید:
تو که رفتــی بگــــذار ایــن پدرت را ببرم
ترسم این است که لب بر لب تو جان بدهد
بگــــــذار ایـــن پـــــدر محتضـــرت را ببرم
مادرت نیست ولی منتظر سوغات است!
عطر گیســـوی تو از این سفرت را ببرم
🖋مصطفی هاشمی نسب
@marsieha
#علی_اصغر
سپاه را چقدر سیر کرد آب فرات
چه زود این همه تغییر کرد آب فرات
چه کرد با جگر تشنهها؟ نمیدانم
رباب را که زمین گیر کرد آب فرات
رباب را چقدر در حرم خجالت داد
همان دو لحظه که تأخیر کرد آب فرات
سفید شد همۀ گیسویش یکی به یکی
عروس فاطمه را پیر کرد آب فرات
همان که آبرویت را ز گریهاش داری
سه شعبه در گلویش گیر کرد آب فرات
دو قطره آب ندادی و شاه عطشان را
چقدر حرمله تحقیر کرد، آب فرات!
دوباره آب رسید و دوباره شیر آمد
ولی چه سود، کمی دیر کرد آب فرات
تمام اهل حرم تشنه، اسبها سیراب
سپاه را چقدر سیر کرد آب فرات
🖋 لطیفیان
@marsieha
#علی_اکبر
تا به میدان ز حرم اکبر رفت
دل زجان شُسته سوی دلبر رفت
روح از جسم حرم یکسر رفت
همه گفتند که پیغمبر رفت
زین طرف جان حسین دنبالش
آن طرف مرگ به استقبالش
ای رخت ماه و هلال ابرویت
صبر کن سیر ببینم رویت
ای به زلفت دل من وابسته
دل بر آن دلبر یکتا بسته
در خم زلف تو دلها بسته
اشک من را ه تماشا بسته
من نگویم مرو ای ماه برو
لیک قدری بر من راه برو
ای جگر گوشه من ای پسرم
هیچ دانی که چه آری به سرم
مرو این گونه شتابان زبرم
مکن از موی خود آشفته ترم
پدر ایستاده و می کرد نظر
جانب مرگ پسر راهسپر
همچنان سوی سما دست پدر
تا بگوش آمدش آوای پسر
رنگ خود باخت ز بانگ پسرش
زانکه دانست چه آمد به سرش
🖋علی انسانی
@marsieha