eitaa logo
روضه رضوان
1.3هزار دنبال‌کننده
579 عکس
282 ویدیو
31 فایل
از عناوین جهان مرثیه خوان ما را بس اشعار اهل بیت علیهم السلام + مقتل عربی🌷 امیر حسین سعیدی پور آیدی ما 👈 @amir_saidi کپی فقط با ذکر لینک ⛔️
مشاهده در ایتا
دانلود
آن که نوشید می از جام بلا کیست؟ حسین آن که کوشید به یاری خدا کیست؟ حسین آن که از کعبۀ گل جانب معشوق شتافت خیمه در کعبۀ دل کرد به پا کیست؟ حسین آن که با سعی و صفا کرد وداع و چو خلیل کرد آهنگ سفر سوی منا کیست؟ حسین آن که در مدرسۀ عشق پی حفظ شرف هله آموخت به ما درس وفا کیست؟ حسین... آن که در سنگر آزادگی و آزادی سر نَهَد در خطِ تسلیم و رضا کیست؟ حسین آن که با دادن هفتاد و دو تن قربانی درس آزادگی آموخت به ما کیست؟ حسین آن که از خون علی‌اصغر شش‌ماهه گذشت تا شود شافع ما روز جزا کیست؟ حسین آن که لب‌تشنه لب آب روان گشت شهید در عوض داد به ما آب بقا کیست؟ حسین... 🖋ژولیده نیشابوری
💢 حتی یک شب امام سجّادعليه السلام : 🏴 إنَّ عَمَّتي زَينَبَ مَعَ تِلكَ المَصائبَ و المِحَنِ النّازِلَةِ بِها في طَرِيقِنا إلَي الشّامِ ما تَرَكَتْ [تَهَجُّدَها] لِلَيلَةٍ . 🚩 عمّه ام، زينب، با وجود همه مصيبت ها و رنج هایی كه در مسيرمان به سوی شام به او روی آورد، حتّی يك شب اقامه نماز شب را فرو نگذاشت. 📚 وفيات الأئمه، ص۴۴۱.
🌻🌹 لب های خشک جاده به دریا نمی رسد باران به خشکی لب دنیا نمی رسد هر کس که هست مدّعی نوکری تو سلمان اگر نگشت به منّا نمی رسد بار گناه باز زمینم زده ببین اهل گنه به عالم بالا نمی رسد هر کس سحر نداشت به جایی نمی رسد هر کس سحر نداشت به معنا نمی رسد این چشم من لیاقت دیدن نداشته وقتی به روی یوسف زهرا نمی رسد حسرت کشیده ام، جگرم تیر می کشد دستم به دامن تو اماما نمی رسد گیرم تمام عمر صدایت زدم ولی بر گوش من صدای تو آقا نمی رسد از انتهای قصّه خبر می رسد که باز مجنونِ بی قرار، به لیلا نمی رسد این بیت هم بهانه ی دلتنگی من است تکبیرهای حضرت سقا نمی رسد ...
🌻🌹 تنهاترین غریب کجایی ظهور کن ای بهترین حبیب کجایی ظهور کن آقا بیا دوباره حوالی قتلگاه پیچیده بوی سیب کجایی ظهور کن بر سینه ی حسین نشسته هنوز هم این شمر نانجیب کجایی ظهور کن داری شبیه فاطمه ها گریه می کنی بر گونه تریب ... کجایی ظهور کن بر روی دست باد سوار است روی نی زلفی که شد خضیب کجایی ظهور کن با جامه های پاره به بازار می رود این عترت غریب کجایی ظهور کن این خاک، کربلاست و هر روز جاری است این قصّه ی عجیب کجایی ظهور کن ... وحید محمدی
من آمده ام با دل بی تاب، ببخشی بر خشکی چشمم ز کرم آب ببخشی من آمده ام تا به دلم نور بپاشی جریان به دل مرده ی مرداب ببخشی با روی سیه آمده ام نیمه ی شب تا بر رویِ سیه جلوه ی مهتاب ببخشی من دست به دامان خود فاطمه هستم اینبار مرا بلکه از این باب ببخشی من منتظر برگ برات عتباتم ای کاش به من گوهر نایاب ببخشی من آمده ام یاد لب یار بمیرم ای کاش مرا اشک غم ناب ببخشی هر روز به یاد لب او آب نخوردم بلکه به لب تشنه ی ارباب ببخشی ای کاش مرا نیز به آن طفل که انگار از خنده لشکر شده بد خواب ببخشی وحید محمدی
آمده عبد گنهکار، بگو می بخشی با دلی زار و گرفتار، بگو می بخشی چشم امید مرا تار نکن یا الله باز هم حضرت غفار، بگو می بخشی کار ما را نگذاری تو به آن آخر وقت اولین لحظه ی دیدار، بگو می بخشی با بدهکار خودت باز مدارا کن، آه طلبت را به بدهکار، بگو می بخشی تا که آب از سر من رد نشده کاری کن مثل آن توبه ی هر بار، بگو می بخشی من خودم آمده ام، فاش بگویم خجلم سر به زیر آمدم ای یار، بگو می بخشی دم افطار فقط یاد لب عطشانم به همان روضه ی افطار، بگو می بخشی قسمت می دهم اینبار به عباس علی به دو تا دست علمدار، بگو می بخشی وحید محمدی
دست من را ول نکن، دنیا خرابم می کند در هیاهو، زیر دست و پا خرابم می کند بین هیئت، وقت روضه گرم تسبیح توام دور از گرمای تو، سرما خرابم می کند غیبت و تهمت شده کارم حواسم نیست که آخرش این حرف ها، یکجا خرابم می کند جرم هایم را که تو می بخشی و خط می زنی آه، پیش چشم تو امّا خرابم می کند اشک هایم را بگیر و معصیت ها را ببخش شرم این بار گنه، فردا خرابم می کند دل پریشانم از اینکه معصیت های زیاد پیش چشم حضرت زهرا خرابم می کند دست من را بین دست مهدی زهرا گذار هرکسی غیر از خود آقا خرابم می کند قصه ی لب تشنگی و آب، آبم می کند روضه ی بی دستیِ سقا خرابم می کند های هایِ گریه ی جانسوز آقایم حسین بر سر نعش گل لیلا خرابم می کند وحید محمدی
با غلام رو سیاه، ای یار خوبی می کنی با نمک نشناس ها هر بار خوبی می کنی با بدی و بی وفایی ها تو می سازی فقط این بدی را می کنی انکار، خوبی می کنی من گرفتار دل بیمارم و حالم بد است تو پرستاری و با بیمار خوبی می کنی روز و شب با اینکه من، ای مهربانِ من، تو را می دهم با هر گناه آزار، خوبی می کنی بنده ات را آب کردی اینقَدَر خوبی نکن می شوم گستاخ تر، هر بار خوبی می کنی کوچه گردم، می کنم بازارتان را گرم تر بین مردم می زنم هی جار ...، خوبی می کنی آمدم امشب به من حال مناجاتی دهی من شنیدم با دل بیدار خوبی می کنی من شنیدم صبح محشر از میان خلق، با گریه کن های در و دیوار، خوبی می کنی صبح محشر با همه گریه کنان روضه ی رفتن زینب سرِ بازار ... ، خوبی می کنی
امشب ای خالق یکتا همه را می بخشی در شب قدر،خدایا همه را می بخشی ای کریمی که همه ریزه خورخوان توأند سفره ات هست مهیّا همه را می بخشی گر چه ما غرق گناهیم ولی از سر لطف می کنی باز مدارا همه را می بخشی به علی،احمد و زهرا،به حسین و به حسن تو،به این حُرمت اَسما همه را می بخشی مِهر و کینه دو پر و بال عروج دل ماست به تولّی و تبرّی همه را می بخشی شیعه ی حیدر و آتش … چقدَر بی معناست مطمئنّم که به مولا همه را می بخشی دست خالی نرود هیچ کسی از این جا تو در این لیله ی احیا همه را می بخشی آن قدر لطف و عنایت به همه داری که نه فقط اهل دعا را همه را می بخشی یک نفر گر که دعایش به اجابت برسد شک ندارم که تو یکجا همه را می بخشی به خدایی تو سوگند که در وقت سحر وسط گریه و نجوا همه را می بخشی پر توبه بده تا سوی تو پرواز کنم … … تا ببینم که چه زیبا همه را می بخشی من زمین خورده ام امّا نه شبیه عبّاس به زمین خوردن سقّا همه را می بخشی محمد فردوسی
چشم مرا پیاله ی خون جگر کنید هر وقت تر نبود به اجبار تر کنید من کمتر از گدای شب جمعه نیستم خانه به خانه دست مرا در به در کنید بدکاره ها به نیمه نگاهی عوض شدند ما را فُضیل فرض کنید و نظر کنید این تحبس الدّعا شدن از مرگ بدتر است فکری برای این نفس بی اثر کنید باید برای سوختنم چاره ای کنم این روزه روزه نیست برایم سپر کنید
شاکرم حضرت دلدار صدا کرده مرا شاکرم بهر خودش یار جدا کرده مرا از کجا لطف خدا شامل حالم شده است گوییا یار سفر کرده دعا کرده مرا من کجا محفل ذکر سحر دل شدگان سبب از چیست که حق اهل بکاء کرده مرا از خرابی گنه کیست نجاتم داده آشنای حرم عشق خدا کرده مرا روز پر معصیتم را چه کسی بخشیده سائل نیمه شب خوان عطا کرده مرا
هر روز پای منبر تو گریه کرده ام بر روضه ی مکرّر تو گریه کرده ام هر روز پا به پای سرت سنگ خورده ام هر شب به زخم حنجر تو گریه کرده ام گه در تنور، گه به سنان، گاه بر درخت با بی قراری سر تو گریه کرده ام پای اذان مأذنه ها، کوفه تا به شام یاد نماز آخر تو گریه کرده ام یک اربعین به نیزه نشستی مقابلم یک اربعین برابر تو گریه کرده ام یک اربعین ز اشک رباب، آب شد دلم یک اربعین به اصغر تو گریه کرده ام با بلبلان گلشنت، ای باغبان عشق! بر لاله های پرپر تو گریه کرده ام یک اربعین به نیزه سرِ ماه دیده ام در سایه ی برادر تو گریه کرده ام با یاد قتلگاه تو و بانگ "یا بُنیّ" با گریه های مادر تو گریه کرده ام از آن شبی که گوشه ی ویرانه سر زدی هر شب برای دختر تو گریه کرده ام