#امام_حسین
#کوفه
🌴جمع کردن مقنعه و پوشش برای اهل بیت در کوفه🌴
🔷🔷🔷سارَ ابنُ سَعدٍ بِالسَّبيِ ... فَلَمّا قارَبُوا الكوفَةَ اجتَمَعَ أهلُها لِلنَّظَرِ إلَيهِنَّ.
قالَ الرّاوي: فَأَشرَفَتِ امرَأَةٌ مِنَ الكوفِيّاتِ، فَقالَت: مِن أيِّ الاسارى أنتُنَّ؟
فَقُلنَ: نَحنُ اسارى آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله. فَنَزَلَت مِن سَطحِها، فَجَمَعَت مُلاءً وازُرا ومَقانِعَ فَأَعطَتهُنَّ فَتَغَطَّينَ.
🔶🔶🔶ابن سعد، با اسيران، حركت كرد ... و هنگامى كه به كوفه نزديك شدند، اهالى آن جا براى تماشاى آنان، گِرد آمدند. زنى از كوفيان بر بالاى بام آمد و پرسيد: شما از كدام اسيران هستيد؟
گفتند: ما اسيرانِ خاندان محمّديم.
آن زن از بام، پايين آمد و چادر و پيراهن و مقنعه جمع كرد و به آنان داد تا خود را بپوشانند.
📚 بحار الأنوار: ج ۴۵ ص ۱۰۸
@marsieha
#امام_حسین
#کوفه
🍂قتل صبر چیست؟🍂
امام سجاد (علیه السلام) در خطبه ای که برای مردم کوفه بیان داشت، فرمود:
انَا بْنُ مَنْ قُتِلَ صَبْراً، وَ کَفی بِذلِکَ فَخْرا
یعنی من فرزند همان کسی «امام حسین (علیه السلام)» هستم که او را به قتل صبر کشتند، و این برای ما موجب افتخار است.
🍂🍂قتل صبر عبارت است از اینکه: هرگاه بجای اینکه انسان یا حیوانی را که میتوان یکباره و با یک ضربه کشت ، را بسته و به تدریج و با ضربات متعدد زجرکش کنند به چنین کشتنی قتل صبر گفته میشود.🍂🍂
بعبارت دیگر قتل صبر یعنی قتل زجر.
@marsieha
#امام_حسین
#کوفه
🌴چگونگى ورود خاندان پيامبر به كوفه🌴
🔷🔷🔷عن حذلم بن ستير: قَدِمتُ الكوفَةَ فِي المُحَرَّمِ سَنَةَ إحدى وسِتّينَ، عِندَ مُنصَرَفِ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام بِالنِّسوَةِ مِن كَربَلاءَ ومَعَهُمُ الأَجنادُ مُحيطونَ بِهِم، وقَد خَرَجَ النّاسُ لِلنَّظَرِ إلَيهِم، فَلَمّا اقبِلَ بِهِم عَلَى الجِمالِ بِغَيرِ وِطاءٍ، جَعَلَ نِساءُ أهلِ الكوفَةِ يَبكينَ ويَنتَدِبنَ.
فَسَمِعتُ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام وهُوَ يَقولُ بِصَوتٍ ضَئيلٍ وقَد نَهَكَتهُ العِلَّةُ وفي عُنُقِهِ الجامِعَةُ ويَدُهُ مَغلولَةٌ إلى عُنُقِهِ: ألا إنَّ هؤُلاءِ النِّسوَةَ يَبكينَ، فَمَن قَتَلَنا؟
🔶🔶🔶به نقل از حَذلَم بن ستير: محرّم سال ۶۱، به كوفه وارد شدم، در هنگامى كه زين العابدين عليه السلام با زنان [خانوادهاش] از كربلا باز مىگشت و سربازان با آنان بودند و در محاصره شان داشتند و مردم براى تماشاى آنها بيرون آمده بودند.
هنگامى كه آنان را، سوار بر شترانِ بی جهاز، وارد كردند، زنان كوفى به گريه و زارى پرداختند. شنيدم كه زين العابدين عليه السلام با صدايى آهسته، ناشى از بيمارى و درد يوغ، در حالی که در گردن ایشان زنجیری بود و دستهایشان به گردنشان زنجیر شده بود فرمودند: «هان! اين زنان مىگِريند. پس چه كسى ما را كُشت؟!».
📚الأمالي شیخ مفید ص ۳۲۱
@marsieha
#امام_سجاد
#کوفه
🌴خطبه امام سجاد در کوفه🌴
🔷🔷🔷إنَّ زَينَ العابِدينَ عليه السلام أومَأَ إلَى النّاسِ أنِ اسكُتوا، فَسَكَتوا، فَقامَ قائِما، فَحَمِدَ اللّهَ و أثنى عَلَيهِ، وذَكَرَ النَّبِيَّ بِما هُوَ أهلُهُ فَصَلّى عَلَيهِ، ثُمَّ قالَ:
أيُّهَا النّاسُ! مَن عَرَفَني فَقَد عَرَفَني، ومَن لَم يَعرِفني فَأَنَا اعَرِّفُهُ بِنَفسي: أنَا عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ بنِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ، أنَا ابنُ المَذبوحِ بِشَطِّ الفُراتِ مِن غَيرِ ذَحلٍ ولا تِراتٍ، أنَا ابنُ مَنِ انتُهِكَ حَريمُهُ وسُلِبَ نَعيمُهُ وَانتُهِبَ مالُهُ وسُبِيَ عِيالُهُ، أنَا ابنُ مَن قُتِلَ صَبرا وكَفى بِذلِكَ فَخرا.
أيُّهَا النّاسُ! ناشَدتُكُمُ اللّهَ، هَل تَعلَمونَ أنَّكُم كَتَبتُم إلى أبي وخَدَعتُموهُ، و أعطَيتُموهُ مِن أنفُسِكُمُ العَهدَ وَالميثاقَ وَالبَيعَةَ وقاتَلتُموهُ وخَذَلتُموهُ؟! فَتَبّا لِما قَدَّمتُم لِأَنفُسِكُم وسوءا لِرَأيِكُم، بِأَيَّةِ عَينٍ تَنظُرونَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذ يَقولُ لَكُم: قَتَلتُم عِترَتي وَانتَهَكتُم حُرمَتي فَلَستُم مِن امَّتي؟!
قالَ الرّاوي: فَارتَفَعَت أصواتُ النّاسِ مِن كُلِّ ناحِيَةٍ، ويَقولُ بَعضُهُم لِبَعضٍ: هَلَكتُم وما تَعلَمونَ.
فَقالَ عليه السلام: رَحِمَ اللّهُ امرَأً قَبِلَ نَصيحَتي وحَفِظَ وَصِيَّتي فِي اللّهِ وفي رَسولِهِ و أهلِ بَيتِهِ، فَإِنَّ لَنا في رَسولِ اللّهِ اسوَةً حَسَنَةً.
فَقالوا بِأَجمَعِهِم: نَحنُ كُلُّنا يَابنَ رَسولِ اللّهِ سامِعونَ مُطيعونَ، حافِظونَ لِذِمامِكَ غَيرَ زاهِدينَ فيكَ ولا راغِبينَ عَنكَ، فَأمُرنا بِأَمرِكَ يَرحَمُكَ اللّهُ، فَإِنّا حَربٌ لِحَربِكَ وسِلمٌ لِسِلمِكَ، لَنَأخُذَنَّ يَزيدَ ونَبرَأُ مِمَّن ظَلَمَكَ وظَلَمَنا.
فَقالَ عليه السلام: هَيهاتَ هَيهاتَ! أيُّهَا الغَدَرَةُ المَكَرَةُ، حيلَ بَينَكُم وبَينَ شَهَواتِ أنفُسِكُم، أتُريدونَ أن تَأتوا إلَيَّ كَما أتَيتُم إلى أبي مِن قَبلُ؟! كَلّا ورَبِّ الرّاقِصاتِ، فَإِنَّ الجُرحَ لَمّا يَندَمِل، قُتِلَ أبي صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ بِالأَمسِ و أهلُ بَيتِهِ مَعَهُ، ولَم يُنسِني ثُكلَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وثُكلَ أبي وبَني أبي، ووَجدُهُ بَينَ لَهَواتي، ومَرارَتُهُ بَينَ حَناجِري وحَلقي، وغُصَصُهُ تَجري في فِراشِ صَدري، ومَسأَلَتي أن لا تَكونوا لَنا ولا عَلَينا.
ثُمَّ قالَ:
لا غَروَ إن قُتِلَ الحُسَينُ وشَيخُهُ
قَد كانَ خَيرا مِن حُسَينٍ و أكرَما
فَلا تَفرَحوا يا أهلَ كوفانَ بِالَّذي
أصابَ حُسَينا كانَ ذلِكَ أعظَما
قَتيلٌ بِشَطِّ النَّهرِ روحي فِداؤُهُ
جَزاءُ الَّذي أرداهُ نارُ جَهَنَّما
ثُمَّ قالَ عليه السلام: رَضينا مِنكُم رَأسا بِرَأسٍ، فَلا يَومَ لَنا ولا عَلَينا
📚لهوف سید بن طاووس ص۱۹۹
👇👇👇ترجمه 👇👇👇
#امام_حسین
#کوفه
🌴خطبه بی بی ام کلثوم در کوفه🌴
🔷🔷🔷حَدَّثَني أبي عَن جَدِّي [الصّادِقِ] عليهما السلام: خَطَبَت امُّ كُلثومٍ ابنَةُ عَلِيٍّ عليه السلام في ذلِكَ اليَومِ مِن وَراءِ كِلَّتِها، رافِعَةً صَوتَها بِالبُكاءِ، فَقالَت:
يا أهلَ الكوفَةِ، سوءا لَكُم، ما لَكُم خَذَلتُم حُسَينا وقَتَلتُموهُ، وَانتَهَبتُم أموالَهُ ووَرِثتُموهُ، وسَبَيتُم نِساءَهُ ونَكَبتُموهُ؟! فَتَبّا لَكُم وسُحقا.
وَيلَكُم، أتَدرونَ أيُّ دَواهٍ دَهَتكُم؟ و أيَّ وِزرٍ عَلى ظُهورِكُم حَمَلتُم؟ و أيَّ دِماءٍ سَفَكتُموها؟ و أيَّ كَريمَةٍ اهتَضَمتُموها «2»؟ و أيَّ صِبيَةٍ سَلَبتُموها؟ و أيَّ أموالٍ نَهبَتُموها؟ قَتَلتُم خَيرَ رِجالاتٍ بَعدَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله، ونُزِعَتِ الرَّحمَةُ مِن قُلوبِكُم، ألا إنَّ حِزبَ اللّهِ هُمُ الغالِبونَ، وحِزبَ الشَّيطانِ هُمُ الخاسِرونَ.
ثُمَّ قالَت:
قَتَلتُم أخي صَبرا فَوَيلٌ لِامِّكُمُ
سَتُجزَونَ نارا حَرُّها يَتَوَقَّدُ
سَفَكتُم دِماءً حَرَّمَ اللّهُ سَفكَها
وحَرَّمَهَا القُرآنُ ثُمَّ مُحَمَّدُ
ألا فَابشِروا بِالنّارِ إنَّكُم غَدا
لَفي قَعرِ نارٍ حَرُّها يَتَصَعَّدُ
وإنّي لَأَبكي في حَياتي عَلى أخي
عَلى خَيرِ مَن بَعدَ النَّبِيِّ سَيولَدُ
بِدَمعٍ غَزيرٍ مُستَهَلٍّ مُكَفكَفٍ
عَلَى الخَدِّ مِنّي دائِبٌ لَيسَ يُحمَدُ
قالَ الرّاوي: فَضَجَّ النّاسُ بِالبُكاءِ وَالنَّحيبِ وَالنَّوحِ، ونَشَرَ النِّساءُ شُعورَهُنَّ، وحَثَينَ التُّرابَ عَلى رُؤوسِهِنَّ، وخَمَشنَ وُجوهَهُنَّ، ولَطَمنَ خُدودَهُنَّ، ودَعَونَ بِالوَيلِ وَالثُّبورِ، وبَكَى الرِّجالُ ونَتَفوا لِحاهُم، فَلَم يُرَ باكِيَةٌ وباكٍ أكثَرَ مِن ذلِكَ اليَوم سخنرانى امّ كلثوم در ميان كوفيان
🔶🔶🔶به نقل از زيد بن موسى: پدرم، از جدّم امام صادق عليه السلام برايم نقل كرد كه فرمود: «امّ كلثوم، دختر على عليه السلام، در آن روز، از پشت پوشش خود و در حالى كه صداى خود را به گريه بلند كرده بود، به سخنرانى پرداخت و گفت: اى كوفيان! بدا به حالتان! چرا حسين را وا نهاديد و او را كشتيد و دارايىهايش را به تاراج برديد و براى خود برداشتيد و زنانش را اسير كرديد و به خاك سياه نشانديد؟! مرگ و هلاكت بر شما باد!
واى بر شما! آيا مىدانيد چه بلاى بزرگى بر سرتان آمده است؟ و بار چه گناهى را بر پشت خود نهادهايد؟ و چه خونهايى را ريختيد؟! و كدامين حرمت را شكستيد؟! و جامه كدامين دخترك را ربوديد؟! و چه اموالى را به تاراج برديد؟! بهترين مردانِ پس از پيامبر صلى الله عليه و آله را كشتيد و مِهر از دلهايتان، رَخت بر كشيد. هان كه حزب خدا چيرهاند و حزب شيطان، زيانكارند!».
سپس گفت:
برادرم را محاصره كرديد و او را كشتيد. واى بر مادرتان!
به زودى، آتشى سزايتان خواهد بود كه شعلهاش زبانه مىكشد.
خونهايى را ريختيد كه خداوند، ريختن آنها را حرام كرده بود
و قرآن و محمّد صلى الله عليه و آله نيز ريختن آنها را روا نشمرده بودند.
هان! آتش، مژدهتان باد كه شما، فردا
در قهر آتشى خواهيد بود كه شعلهاش زبانه مىكشد!
و من در زندگىام، بر برادرم خواهم گريست
بر بهترين مولودى كه پس از پيامبر صلى الله عليه و آله متولّد شده است.
با اشكى فراوان و جوشان و ريزان
كه بر گونههايم هميشه جارى است و خشك نمىشود.
مردم، صدا به گريه و ناله و زارى بلند كردند و زنان، موهاى خود را پريشان نمودند و خاك بر سرشان ريختند و ناخن به چهره كشيدند و گونههاى خود را خراشيدند و ناله و فرياد كردند. مردان نيز گريستند و ريش خود را كَنْدند و هيچ روزى، مرد و زن گريانى بيشتر از آن روز ديده نشد.
📚لهوف سید بن طاووس ص ۱۹۸
@marsieha
#امام_حسین
#کوفه
🌴شعر ورود کاروان به کوفه🌴
عیسی شدی که این همه بالا ببینمت
بالای دست مردم دنیا ببینمت
بعد از گذشت چند شب از روز رفتنت
راضی نمی شود دلم الا ببینمت
اما چه فایده خودت اصلا بگو حسین
وقتی نمی شناسمت آیا ببینمت؟
امروز که شلوغی مردم امان نداد
کاری کن ای عزیز که فردا ببینمت
شبها چه دیر می گذرد ای حسین من
ای کاش زود صبح شود تا ببینمت
حلا هلال تو سر نیزه طلوع کرد
تا ما رأیت إلا جمیلا ببینمت
گفتی سر تو را ته خورجین گذاشتند
چه خوب شد نبوده ام آنجا ببینمت
تو سنگ میخوری و سرت پرت می شود
انصاف نیست بین گذرها ببینمت
فعلا نپرس طرز ورود مرا به شهر
بگذار گوشه ای تک و تنها ببینمت
🖋لطیفیان
@marsieha
#امام_حسین
#کوفه
🌴شعر ورود کاروان به کوفه🌴
سری به نیزه بلند است در مقابل زینب
سری که سایه کشیده ست روی محمل زینب
سری که معجزه اش روی نی تلاوت وحی است
مسیح ِ روی صلیب است در مقابل زینب
چگونه نفی کنم خارجی خطاب شدن را
بخوان که حل شود از خواندن تو مشکل زینب
برایشان بگو از روضه های بازِ دل ما
به استناد روایاتی از مقاتل زینب
بگو به کوفه،که در کربلا چه ها که نکردند
بگو چه ها که نشد با سر تو و دل زینب
یتیم ِعترت و نان تصدقی که حرام است…
اضافه می شود اینگونه بر مسائل زینب
ز دست قافله باید بگیرم این همه نان را
ولی اگر بگذارند این سلاسل زینب
اسیر این همه خفاش شب پرستم و اینجا
تویی هلال و اباالفضل ماه کامل زینب
هزار گرگ گرسنه،هزار چشم حرامی
به جای قاسم و اکبر به دور محمل زینب
به پیش هجمه ی سنگین و شوم چشم چرانها
تویی و چند سرِ روی نیزه حائل زینب
تو را به نیزه و شمشیرشان به قتل رساندند
ولی ز هلهله حالا شدند قاتل زینب
حسین ، جانِ عزیزت به من نگاه بینداز
ببین عوض نشده بعد تو شمایل زینب؟
تنم ز کعب نی و تازیانه خُرد شد آخر
بعید نیست ز هم وا شود مفاصل زینب
سر تو رفته به نی،پس شکسته باد سر من
ز تو عقب نمی افتد در این معامله زینب
🖋صالحی
@marsieha
#کوفه
ّ🔷🔷🔷إنَّ ابنَ زِيادٍ نَصَبَ الرُّؤوسَ كُلَّها بِالكوفَةِ عَلَى الخَشَبِ، وكانَت زِيادَةً عَلى سَبعينَ رَأسا، وهِيَ أوَّلُ رُؤوسٍ نُصِبَت فِي الإِسلامِ بَعدَ رَأسِ مُسلِمِ بنِ عَقيلٍ بِالكوفَة
🔶🔶🔶 ابن زياد، همه سرها را در كوفه بر چوب نهاد. سرها افزون بر هفتاد عدد بودند و در اسلام، آنها نخستين سرها پس از سر مسلم بن عقيل بودند كه در كوفه نصب شدند.
📚تذکره الخواص
#امام_حسین
#کوفه
🌴جمع کردن مقنعه و پوشش برای اهل بیت در کوفه🌴
🔷🔷🔷سارَ ابنُ سَعدٍ بِالسَّبيِ ... فَلَمّا قارَبُوا الكوفَةَ اجتَمَعَ أهلُها لِلنَّظَرِ إلَيهِنَّ.
قالَ الرّاوي: فَأَشرَفَتِ امرَأَةٌ مِنَ الكوفِيّاتِ، فَقالَت: مِن أيِّ الاسارى أنتُنَّ؟
فَقُلنَ: نَحنُ اسارى آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله. فَنَزَلَت مِن سَطحِها، فَجَمَعَت مُلاءً وازُرا ومَقانِعَ فَأَعطَتهُنَّ فَتَغَطَّينَ.
🔶🔶🔶ابن سعد، با اسيران، حركت كرد ... و هنگامى كه به كوفه نزديك شدند، اهالى آن جا براى تماشاى آنان، گِرد آمدند. زنى از كوفيان بر بالاى بام آمد و پرسيد: شما از كدام اسيران هستيد؟
گفتند: ما اسيرانِ خاندان محمّديم.
آن زن از بام، پايين آمد و چادر و پيراهن و مقنعه جمع كرد و به آنان داد تا خود را بپوشانند.
📚 بحار الأنوار: ج ۴۵ ص ۱۰۸
@marsieha
#حضرت_زینب
#کوفه
#شام
سرّ نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود
کربلا، در کربلا می ماند اگر زینب نبود
چهره سرخ حقیقت بعد از آن طوفان رنگ
پشت ابری از ریا، می ماند اگر زینب نبود
چشمه فریاد مظلومیتِ لب تشنگان
در کویر تَفته جا می ماند، اگر زینب نبود
ذوالجناح دادخواهی، بی سوار و بی لگام
در بیابان ها رها می ماند، اگر زینب نبود
در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب
پشت کوه فتنه ها می ماند، اگر زینب نبود
قادر طهماسبی
#کوفه
#شام
از پشت بام بر سرمان سنگ میزنند
بر زخم کهنهٔ پرمان سنگ میزنند
وقت نزولِ سورهٔ توحید بر لبت
ابلیسها به باورمان سنگ میزنند
وقتی که سنگشان به سر نی نمیرسد
سمت سکینه خواهرمان سنگ میزنند
ازپای نیزه فاطمه را دور کن پدر!
این کورها به مادرمان سنگ میزنند
بغض علی بهانهٔ خوبی برایشان
حتی به سوی اصغرمان سنگ میزنند
گفتم: که کاخ مستیتان پایدار نیست
مردم لباس خاکی ما خنده دار نیست
مردان ما به نیزه و در کوچههای شهر
گرداندن زنان حرم افتخار نیست
ای بزدلان! ز بام به ما سنگ میزنید
در دستهای بستهٔ ما ذوالفقار نیست
در سختی و بلا به خدا تکیه میکنیم
سر میدهیم در ره او، این شعار نیست
خونش به جوش آمده عباس؛ بس کنید
پای سر بریده که جای قمار نیست!
خون گریه میکنی؟! به تو حق میدهم عمو
دیگر وسط کشیده شده حرف آبرو
یاقوتِ سرخ باور من را فروختند
بازار شام معجر من را فروختند
آهسته گریه کن پدرم! نشنود عمو
چادر نماز مادر من را فروختند
از بسکه فکر منفعت این چپاولند
با خون و پوست، زیور من را فروختند
سودی نداشت زلف پریشان و سوخته
با یک نظر گلِ ِ سرِ من را فروختند
با چند ضربه چوبِ حراجِ کنار طشت
الماس اشک خواهر من را فروختند
کار از تمسخر لب یحیی گذشته است
از خیزران بپرس چه برما گذشته است
@marsieha
#کوفه
#شام
هر روز پای منبر تو گریه کرده ام
بر روضه ی مکرّر تو گریه کرده ام
هر روز پا به پای سرت سنگ خورده ام
هر شب به زخم حنجر تو گریه کرده ام
گه در تنور، گه به سنان، گاه بر درخت
با بی قراری سر تو گریه کرده ام
پای اذان مأذنه ها، کوفه تا به شام
یاد نماز آخر تو گریه کرده ام
یک اربعین به نیزه نشستی مقابلم
یک اربعین برابر تو گریه کرده ام
یک اربعین ز اشک رباب، آب شد دلم
یک اربعین به اصغر تو گریه کرده ام
با بلبلان گلشنت، ای باغبان عشق!
بر لاله های پرپر تو گریه کرده ام
یک اربعین به نیزه سرِ ماه دیده ام
در سایه ی برادر تو گریه کرده ام
با یاد قتلگاه تو و بانگ "یا بُنیّ"
با گریه های مادر تو گریه کرده ام
از آن شبی که گوشه ی ویرانه سر زدی
هر شب برای دختر تو گریه کرده ام