eitaa logo
روضه رضوان
1.3هزار دنبال‌کننده
572 عکس
280 ویدیو
30 فایل
از عناوین جهان مرثیه خوان ما را بس اشعار اهل بیت علیهم السلام + مقتل عربی🌷 امیر حسین سعیدی پور آیدی ما 👈 @amir_saidi کپی فقط با ذکر لینک ⛔️
مشاهده در ایتا
دانلود
سرّ نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود کربلا، در کربلا می ماند اگر زینب نبود چهره سرخ حقیقت بعد از آن طوفان رنگ پشت ابری از ریا، می ماند اگر زینب نبود چشمه فریاد مظلومیتِ لب تشنگان در کویر تَفته جا می ماند، اگر زینب نبود ذوالجناح دادخواهی، بی سوار و بی لگام در بیابان ها رها می ماند، اگر زینب نبود در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب پشت کوه فتنه ها می ماند، اگر زینب نبود قادر طهماسبی
از روی نیزه بر منِ غمگین نظاره‌ای حرفی، کنایه‌ای، سخنی یا اشاره‌ای پلکی بزن که حال حرم روبه‌راه نیست کافی‌ست بزم سوختگان را شراره‌ای سوسو بزن به سوی من، ای سوی دیده‌ام! در آسمان به‌جز تو ندارم ستاره‌ای دستم نمی‌رسد به سر نیزه‌ات اگر در دست زینب است گریبانِ پاره‌ای یک قتلگاه رفتی و صد قتلگاه من... گشتم به هر دیار حسین دوباره‌ای با هر تکانِ نیزه، تکان می‌خورد سَرَت جانا به گوش نیزه مگر گوشواره‌ای؟! پیشانی‌ات شکست که پیشانی‌ام شکست آیینه بی خبر نشود از نظاره‌ای جایش به روی صورت من درد می‌گرفت می‌خورد تا که بر رُخ تو سنگِ خاره‌ای بی پوشیه به پیش نگاه حرامیان جز آستین پاره نداریم چاره‌ای
هرچند نامِ نیک فراوان شنیده‌ایم نامی به باشکوهیِ زینب ندیده‌ایم ارث از دلِ شجاع تو برده‌ست، یا علی! نامش گره به نام تو خورده‌ست، یا علی! پیوندِ عقل روشن و بیداری دل است شاگردیِ تو کرده، که استادِ کامل است قانونِ عقل و عشقِ جهان را به هم زند وقتی عقیلة‌العرب از عشق دم زند زینب به بند، بندگی یار می‌کند گیراست زلف یار و گرفتار می‌کند از چشم یار، قامت دلدار، دیدنی‌ست نام حسین، از لب زینب شنیدنی‌ست آن شیرزن که زینت شیر خدا شود باید امیر قافلۀ کربلا شود در پایمردی از همۀ مردها سر است کوثردلی که در رگ او خون حیدر است... زن دیده‌اید در سخنش، برقِ ذوالفقار؟ دربند و سربلند، اسیر و امیروار... زن دیده‌اید اسوۀ هر مرد و زن شود؟ زن دیده‌اید مثل علی بت‌شکن شود؟ غیر از جمال، در دل خون و بلا ندید جز شوق یار، در عطش کربلا ندید شد پیش حق، دلیلِ مباهات اهل‌بیت وقتی که نور چشم علی گفت: «ما رَاَیت» با «ما رَاَیت» بندگی‌اش را تمام کرد حمدی نشسته خواند و دو عالم قیام کرد... «از هرچه بگذری، سخن دوست خوش‌تر است» این دخترت، علی! چقَدَر، شکل مادر است! هر بار تا صدا زده‌ای نام زینبت انگار نام دیگر زهراست بر لبت آن زهره‌ای که چادر زهراست بر سرش ناموس کبریاست، شبستانِ معجرش باغ حیاست؛ کوچ بیابانی‌اش مبین فخرُالنّساست؛ بی‌سر و سامانی‌اش مبین... بانوی صبر! صبر سواران سر آمده آه از نهاد مردم عالم، برآمده... بانو! دعا کن آن مه پنهان عیان شود روشن زمین، به جلوۀ صاحب‌زمان شود 🖊قاسم صرافان ✅ @ShereHeyat
امشب علی ولیمه به خلق جهان دهد امشب زمین فروغ به هفت آسمان دهد امشب خدا تجلی خود را نشان دهد با خط نور، بر همه خط امان دهد میلاد شیر دخت علی، شیر داور است سر تا قدم حقیقت زهرای اطهر است باید دوباره خلقت پیغمبری چنین آرد ز کعبه بنت اسد حیدری چنین بخشد خدا به ختم رسل کوثری چنین کز دامنش ظهور کند دختری چنین فخر رسول و فاطمه «زِینِ اَب» است این ام الکتاب صبر و رضا، زینب است این بَدرُ المنیر و شمس ضُحای علی است این بعد از بتول عقده گشای علی است این یادآور صدای رسای علی است این آیینه تمام نمای علی است این گفتار وحی در سخنش آفریده‌اند یا صورتی ز پنج تنش آفریده‌اند این مریم مقدس طاهاست، زینب است این یادگار ام ابیهاست، زینب است این نور چشم حضرت زهراست، زینب است این افتخار عصمت کبراست، زینب است در وصف او من آنچه بگویم شکست اوست آثار بوسه‌های علی روی دست اوست زینب که لحظه‌هاست همه یادواره اش زینب که سال‌هاست سراسر هزاره اش زینب که دل برد ز پیمبر نظاره اش زینب که خلقت است مطیع اشاره اش زینب که با صدای علی حرف می‌زند در شهر کوفه جای علی حرف می‌زند این است بانویی که پیام آوری کند هنگام خطبه معجزه حیدری کند یک عمر بر حسین و حسن مادری کند با دست بسته بر اسرا رهبری کند باران رحمت است که ریزد ز ابر او دین زنده از قیام حسین است و صبر او ای در تن مطهر تو جان پنج تن ایمان تو حقیقت ایمان پنج تن از کودکیت شمع شبستان پنج تن چشم تو آبیار گلستان پنج تن یادآور تکلم زهرا بیان توست اعجاز ذوالفقار علی در زبان توست حیدر ثنات گفته که این حیدر من است کوثر دعات کرده که این کوثر من است خون حسین گفته پیام آور من است قرآن دهد شعار که احیاگر من است صبر و رضا به مادری‌ات کرده افتخار خون خدا به خواهری‌ات کرده افتخار ایثار و صبر جمله ای از مکتب تو اند آیات نور گوهر لعل لب تو اند تو آسمانی و شهدا کوکب تو اند بالای نیزه محو نماز شب تو اند بسیار زن که صابر و نستوه بوده است کی مثل تو «رَأیتُ جَمیلا» سروده است بر شکر قتلگاه تو از داور آفرین بر استقامت تو ز پیغمبر آفرین بر ذوالفقار نطق تو از حیدرآفرین بر خطبه دمشق تو از مادر آفرین وقتی شدی به کوفه پیام آور حسین لبخند فتح زد به سر نی سر حسین از حنجر حسین تو، خنجر شکست خورد با خطبه تو خصم ستمگر شکست خورد تنهایی و ز صبر تو لشکر شکست خورد طغیان و ظلم تا صف محشر شکست خورد تو یک تنه تمام سپاه ولایتی حق است این که دختر شاه ولایتی پیغمبر حسین تویی با خطاب فتح نازل به سینه‌ات شد از اول کتاب فتح گردیده امتت سپه بی حساب فتح روی تو شد به برقع خون آفتاب فتح میثم هماره با تو مگر گرم گفتگوست کز معجز تو بار مضامین به نخل اوست غلامرضا سازگار
خوب است که از زینب کبری بنویسم از حضرت صدیقه صغری بنویسم تا نقش ببندد به دلم نام عقیله از آمدن دختر زهرا بنویسم از حال و هوای قدم تازه رسیده از پشت در و جمع گداها بنویسم با کسب اجازه بنویسم خود زهرا یا روی زمین شاخه طوبی بنویسم وقتی شده چون فاطمه سر تا قدم او شاید بشود ام ابیها بنویسم تنها نه فقط چشم مدینه شده روشن از روشنی چشم دو دنیا بنویسم من منتظرم حضرت جبریل بیاید یک اسم پر از عطر و مُسما بنویسم جبریل کنار پر قنداقه رسیده باید ملکی محو تماشا بنویسم حالا که رسیده به علی مژده مولود بگذار که من زینت بابا بنویسم بانو به خدا زیر قدم‌های تو جنت دستان تو را عرش مُعلی بنویسم وقتی که به لبهای حسین آمده لبخند بد نیست که یک چند تمنا بنویسم هر چند که دیری ست تمنای من این است از کربُ و بَلای شده امضا بنویسم سیدحجت بحرالعلومی
بانوی قد خمیده، رنج و بلا کشیده مثلِ تو کس به عالم، جور و جفا ندیده ای شعرِ تو شکسته، در حنجر و گلویم ای درد تو هزار و، من از کدام گویم؟ ای بغضِ خسته تو، در سینه ام نهفته شعرم ز غربتِ تو، جز اندکی نگفته می سوزم، در آتشِ غمِ تو اشکِ من، دارو و مرهمِ تو ذکرِ لبِ تو والعصر، با شرحه شرحه آه! خورشیدِ غم بر آید، همراهِ گریه با ماه ای ابرِ آسمانت، هر شب بهانه دارد در کنجِ غربت و غم، گل آشیانه دارد مصداقِ آیه های، صبر و سکوتِ قرآن از تو به آیه آیه، شد کربلا نمایان آید سکوتِ سرد از، کرببلای عشق ات آید صدای درد از، گلدسته دمشق ات می سوزم، در آتشِ غمِ تو اشکِ من، دارو و مرهمِ تو هستی محرابی
کنج حیاط خانه خود، بین بسترش بانو رسیده بود به ساعات آخرش خیره به گوشه ای شده بود و یکی یکی رد می شدند خاطره ها از برابرش خورشیدوار، در تب گرمای شهر شام می سوخت آسمان ز نفس های آخرش همراه هر نفس زدنش، آه می کشید آن کهنه یادگاری خونین دلبرش هر روز، روضه داشت؛ حسینیه ی دلش این مدّتی که بود بدون برادرش یک سال و نیم میل تبسّم نکرده بود از خنده رو گرفت، لب روضه پرورَش یک سال و نیم با عطش آن کویر سُرخ دریای اشک بود دو تا دیده ی ترَش یک سال و نیم بود که او آب رفته بود یعنی که بیشتر شده بود عین مادرش وقت سفر چقدر غریبانه پر کشید مثل حسین سرور و سالار بی سرش
خودم دیدم که صحرا لاله گون بود زمین از خون یاران غرقه خون بود خودم دیدم فضای آسمان ها پر از انا الیه راجعون بود خودم دیدم که نور چشم زهرا جراحات تنش از حد فزون بود خودم دیدم که بر هر برگ لاله نوشته این سخن با خط خون بود گلی گم کرده ام می جویم او را به هر گل می رسم می بویم او را خودم دیدم گلوی اصغرش را خودم در بر کشیدم اکبرش را اگر چه از کنار نهر علقم زگریه منع کردم خواهرم را خودم دیدم که زهرا ناله می کرد خودم دیدم سرشک مادرم را مکن منعم اگر با این همه داغ زنم بر چوبه محمل سرم را گلی گم کرده ام می جویم او را به هر گل میرسم می بویم او را خودم دیدم که دلها مرده بودند خودم دیدم همه افسرده بودند خودم دیدم کبوترهای معصوم همه در زیر پر، سر برده بودند خودم دیدم که گلهای نبوت زبی ابی همه پژمرده بودند همان جایی که فرزندان زهرا بجرم عشق سیلی خورده بودند گلی گم کرده ام می جویم او را به هر گل میرسم می بویم او را گل من یک نشان در بدن داشت یکی پیراهن کهنه به تن داشت
بر قرار و در مدارِ با وفایی زیستی ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی با محمّد زخم خوردی، با علی فرقت شکافت مصطفایی زیستی و مرتضایی زیستی دم به دم با پهلوی مادر شکستی در خودت لحظه ها را در تبِ داغِ جدایی زیستی خون جگر بودی تمامِ عمر از زهرِ جفا مجتبایی، مجتبایی، مجتبایی زیستی بی زمان در بارگاهِ قدس با عشقِ حسین پیش از آنی که به این دنیا بیایی زیستی آمدی از «جانِ عالَم» خود پرستاری کنی دورِ او هر لحظه گشتی و فدایی زیستی غیرِ زیبایی ندیدی در بلا بارانِ عشق از اَلَستِ عاشقی قالوا بلایی زیستی از نیستان دور ماندی، داغ غربت بر جگر در هوای ناله های نینوایی زیستی خطبه خواندی حیدری از مصحفی آتش به جان هم نَفَس با آیه های روشنایی زیستی عالَمی دیگر مگر سازند و از نو آدمی تا عیان گردد که بودی و کجایی زیستی پر بزن! وقتِ پریدن آمد ای که سال ها در قفس هر لحظه با شوقِ رهایی زیستی اردستانی
داغت شراره ای به همه آشیانه ها ذکر تو و حسین تو قرآنِ خانه ها تنها ز تازیانه تن تو نشد کبود بر قلب ماست آن اثر تازیانه ها ایمان و عشق و غیرت و دین را چو آب برد دشمن تو را به جانب بزم شراب برد از بس که داغ ماند روی داغ بر دلت همچون خیام کرب و بلا سوخت حاصلت در بین خنده و کف و شادی به شام بود هجده سر بریده در اطراف محملت روزی به روی دامن پر مهر فاطمه روزی دگر به گوشه ویرانه منزلت در خلوت تو اشک و دعا و انابه بود یک شب سر بریده چراغ خرابه بود بر غربت تو شمع شب تار گریه کرد در لاله زار آبله ات خار گریه کرد حتی سه ساله ای که به ویرانه دفن شد تا صبح با دو دیده خونبار گریه کرد آن شب که روی دامن طفلش گرفت جا رأس بریده بهر تو بسیار گریه کرد مانند مادرت که غریبانه دفن شد دردانه ات به گوشه ویرانه دفن شد اشک تو سیل چشم همه خلق عالم است با آه تو همیشه جهان ماه ماتم است وقتی تو در خرابه نهی روی خود به خاک در چشم شیعه، ماه صفر هم محرم است نبوَد عجب بسوزد اگر هست و بود را تا شعله های دل ثمر نخل میثم است چشمی بده که باز بگریم برای تو آتش بزن که آب شوم در عزای تو حاج غلامرضا سازگار
صبر از زبان عجز ثنا خوان زینب است عقل بسیط، واله و حیران زینب است در خطبه اش که کوفه از آن شد سکوت محض گفتی که ممکنات همه به فرمان زینب است ابن زیاد شوم به دارالاماره اش رسوا ز منطق شرر افشان زینب است بر هم مزن اساس جفا کاری یزید لحن بلیغ و نطق درخشان زینب است افزون بود ز حوصله خلق عالمی درد و غمی که در دل سوزان زینب است در ماتم حسین، پریشانی جهان عکسی ز حال زار پریشان زینب است هر آیه در صحایف علوی به وصف صبر نازل بر انبیا شده در شاُن زینب است ایوب صابر است ولیکن در این مقام انصاف ده که ریزه خور خوان زینب است در قتلگاه جسم برادر به روی دست بگرفت کای خدای من این جان زینب است قربانی توست بکن از کرم قبول کاری چنین به عهده ایمان زینب است با اینکه با عیال برادر به شهر شام در دست اهل ظلم، گریبان زینب است دارد صغیر امیدی و از روی اعتقاد چشمش به لطف بی حد و پایان زینب است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زینب را نه کربلا و نه اسارت شهید نکرد زینب را دوری حسین شهید کرد .....