#علی_اکبر
#ولادت
عاشق آن است که پر می گیرد
فقط از عشق خبر می گیرد
از جگر آتش اگر می گیرد
عشق را مدّ نظر می گیرد
منطق منطقه ما عشق است
مذهب مطلقه ما عشق است
بی دل آن است که دل داده به تو
کار و بارش فقط افتاده به تو
سجده کرده خود سجاده به تو
می رسد آخر این جاده به تو
راهی جاده مجنون شدنیم
بس که آماده مجنون شدنیم
ما همه در به در لیلاییم
بیش تر دور و بر لیلاییم
سائل پشت درِ لیلاییم
زیرِ دینِ پسرِ لیلاییم
تو علی اکبر لیلا هستی
نوه ی اول زهرا هستی
کیستی محشر در گهواره؟
فاتح خیبر در گهواره
یا که پیغمبر در گهواره
خنده ات اکبر در گهواره
همه را یاد نبی می انداخـت
یاد میلاد نبی می انداخت
“صابر خراسانی”
#صاحب_الامر🌻🌹
#ولادت
مگر آسمان را چراغان نکردیم ؟!
زمین را مگر نورباران نکردیم ؟!
مگر کوچه را آب و جارو نکردیم ؟!
شبِ تار را غرقِ شببو نکردیم ؟!
مگر شهر را غرقِ شربت نکردیم ؟!
سر کوچه را طاقنصرت نکردیم ؟!
مگر شاعران از غمش کم سرودند ؟!
قلمها سلاحِ ظهورش نبودند ؟!
مگر مرغِ آمینمان در قفس بود ؟!
دم ربّناهایمان بینفس بود ؟!
مگر العجلهایمان دیردَم بود ؟!
سرِ سفرهی ندبهها چای، کم بود ؟!
مگر صبحِ جمعه سلامش نکردیم ؟!
تهِ هفتهها را به نامش نکردیم ؟!
چرا یوسف افتاده در چاهِ غیبت ؟!
چرا برنمیگردد از راهِ غیبت ؟!
چرا روز موعود، تاخیر دارد ؟!
کجای عملهایمان گیر دارد ؟!
جوابِ چراهایمان هم سوال است
مگر آرزوی وصالش محال است ؟!
نگو آرزویش محال است، هرگز !
نگو دیدنش در خیال است، هرگز !
زمانش بیاید؛ همین جمعه شاید
اگر حرفمان حرف باشد میآید
#صاحب_الامر🌻🌹
#ولادت
دست خدا پردۀ شب را شکافت
صبح شد و نور خداوند تافت
کبکبۀ موکب سلطان رسید
منتظران نیمۀ شعبان رسید
دست خدا، هیمنۀ ذوالفقار
باز شد از غیب جهان آشکار...
ای ز وجود تو، وجود همه
رشحهای از بود تو، بودِ همه
هستی عالم همه از هست توست
خیر دو عالم همه در دست توست
بودِ همه از تو و بودِ تو لطف
غیبتت از ما و وجودِ تو لطف
واسطۀ فیض خدایی تویی
در دو جهان علّت غایی تویی
خلق خدا را به خدا رهبری
نور دل و دیدۀ پیغمبری
سیّدی و قافلهسالار ما
دست خدایی و، نگهدار ما
حجّت حق، قطب زمان، روح دین
نور خدا در ظلمات زمین
آیت کبرای خدای جهان
مهدی موعود، امام زمان
ای زده بر بام فلک زآگهی
بیرق توحید خلیلاللهی...
پردهنشین و همه جا ناظری
غایبی و در همه جا حاضری
خیز و ز رخساره بر افکن نقاب
ای خجل از سایۀ تو آفتاب...
پرده برانداز که بی روی تو
روز همه شد چو شب موی تو
ما همه دلدادۀ روی توییم
خاکنشین سر کوی توییم...
طبع «ریاضی» که غزلخوان توست
خاک بَرِ رفعت ایوان توست
#صاحب_الامر🌻🌹
#ولادت
کرامت پیشه ای بی مثل و بی مانند می آید
که باران تا ابد پشت سرش یک بند می آید
کسی که نسل او را می شناسد، خوب می داند
که او تنها نه با شمشیر، با لبخند می آید
همان تیغی که برقش می شکافد قلب ظلمت را
همان دستی که ما را می دهد پیوند می آید
همه تقویم ها را گشته ام، میلادی و شمسی
نمی داند کسی او چندِ چندِ چند می آید
جهان می ایستد با هرچه دارد روبروی او
زمان می ایستد، بوی خوش اسفند می آید
ولی الله، عین الله، سیف الله، نورالله
علی را گرچه بعضی بر نمی تابند، می آید
بله! آن آیت اللهی که بعضی خشک مذهب ها
برای بیعت با او نمی آیند می آید
برای یک سلام ساده تمرین کرده ام عمری
ولی می دانم آخر هم زبانم بند می آید
بخوان شاعر! نگو این شعربافی در خور او نیست
کلاف ما به چشم یوسف ارزشمند می آید
به در می گویم این را تا که شاید بشنود دیوار
به پهلوی کبود مادرم سوگند... می آید
#امام_حسین
#مدح
#ولادت
چه سایه سار پر از لطف و رحمتی داری
به جمع سایه نشینان عنایتی داری
غبار تربت تو با دم مسیح یکی ست
عجب دوای عجیبی چه تربتی داری
در آن جمال علی وار و نور زهرایی
عجب شکوه و جلالی چه هیبتی داری
به عشق تو همه عالم شده حسینیه
چقدر مجلس روضه ، چه هیئتی داری
بدون اینکه عتابم کنی ، عطا کردی
چقدر خوب و کریمی چه عادتی داری
چقدر بنده نوازی چقدر آقایی
چقدر حضرت آقا شبیه زهرایی
کبوتر دل من پر زده به سوی حرم
مگر که اوج بگیرد دوباره روی حرم
خداکند که بیایم دوباره پابوست
خداکند که نمیرم در آرزوی حرم
اگرچه خیر ندیدی تمام عمر زمن
وجود من زده لطمه به آبروی حرم ...
... تو را دوباره قسم میدهم به عبّاست
تصدّقی سر حضرت عموی حرم
بده اجازه شبی باز زائرت باشم
و روی خاک بیافتم به روبروی حرم
منی که خاک توام دلبر ثریّایی
تویی در اوج ، که آقا شبیه زهرایی
در اعتکاف نشستم به پای چشمانت
منی که بوده دلم مبتلای چشمانت
هزار بار بگردان مرا به دور سرت
فقط به خاطر درد و بلای چشمانت
اشاره ای نه ، نگاهی نه ، من دلم راضی ست
به یک بهم زدن پلکهای چشمانت
تو آمدی و علی و پیمبر و زهرا
شدند زائر کرب و بلای چشمانت
تو یک نگاه کن آقا ببین که بعد از آن
هزار بار بمیرم برای چشمانت
علی تو را بغلت کرد و مات روی تو شد
صدا زد که ای گل بابا فدای چشمانت
و خیره ماند روی چشمهای رویایی
به اشک شوق صدا زد شبیه زهرایی
تمام محو تماشا شد عالم ایجاد
دمی که قابله قنداقه را به زهرا داد
مدینه سبز شد و خانه سبز و دنیا سبز
و با حضور تو شد این جهان حسین آباد
شب تولدت آقا تولد گریه ست
شبی که پرده ز چشمان مادرت افتاد
تو را گرفت غریبانه بین آغوشش
به روی دست شریفش تو را تکان میداد
و دید لحظه ی تلخ غروب عاشوراست
شکست بین گلوی شریف او فریاد
هوا ز باد مخالف چو قیرگون میشد
حسین فاطمه از اسب بر زمین افتاد
و دید جسم تو را که میان صحرایی
به سینه میزد و می گفت : عشق زهرایی ...
🖋محمد ناصری
#امام_حسن
#ولادت
ما را غلام کوی حسن آفریده اند
مبهوت و مات روی حسن آفریده اند
ما را پیاله نوش شرابش رقم زدند
مست از خم و سبوی حسن آفریده اند
خورشید را به این همه نقش و نگارها
از طلعت نکوی حسن آفریده اند
روشن ز نور روی مهش گشته روزها
شب را اسیر موی حسن آفریده اند
آری ز مقدمش همه جا بوی گل گرفت
گل را ز رنگ و بوی حسن آفریده اند
از انبیاء و اولیا همه را صف به صف ببین
مدهوش خلق و خوی حسن آفریده اند
میل نگاه هر چه گدایان شهر را
ولله سمت و سوی حسن آفریده اند
🖋میلاد یعقوبی
#امام_حسن
#ولادت
در خیالم یک ضریح امشب محیا می کنم
عشق را درسینه ام یکباره احیا می کنم
چشم برهم میزنم آرام درکوی شما
تاخودم را رو به روی صحن پیدا می کنم
با ملائک درهیاهوی نوای یاحسن
بیخیال از اوج عرش و سیرِ دنیا می کنم
یاکریمم یاکریمی یا اباالاحسان حسن
من عسل های دلم را باتو احلی می کنم
شال سبز اصلا فقط ارث از امام مجتبی ست
شانه هایم را به اکرام تو زیبا می کنم
نیمه ی ماه مبارک، نذری مادر بزرگ
رزق من راهم بده آقا تمنا می کنم
آینه در آینه جان میدهم یا ذالکرم
روزه ام با اشک شوق دیده ام وا می کنم
🖋سید واصفی
#امام_حسن
#ولادت
تو آمدی، رمضان سفره ضیافت شد
شب تولد تو تازه ماه رؤیت شد
همین که در دو جهان کار تو کرامت شد
خیال من دگر از روز حشر راحت شد
به شکر آنکه برای خدا حسن شده ای
چهار رکعت یومیه های من شده ای
همیشه پشت در خانه تو مهمان است
بیا ز خانه که در کوچه راهبندان است
هرآنکسی که گدایت نشد، پشیمان است
الا که گوشه ای از سفره ی تو ایران است
چه خوب میشد اگر قبر تو در ایران بود
شب ولادت تو صحن تو چراغان بود
#امام_حسن
#ولادت
کیست مانند حسن مومن و تسلیم خدا
در دلش مثل علی نیست به جز بیم خدا
ثروتش مثل خدیجه شده تقدیم خدا
کافی دشمن او سوره تحریم خدا
صلح او کنده زِجا پرچم شیطانی را
حیدری گشت ز غوغای سکوتش دنیا
هیچ مردی بـه جهان مثل حسن تنها نیست
دیدهای نیست که از بی کسی اش دریا نیست
شب عید اسـت ولی دور و برش غوغا نیست
حال پیغمبر و زهرا و علی طوفانیست
علت غربتش این اسـت که سرباز علی اسـت
پهلوان جمل و یار سرافراز علی اسـت
#امام_حسن
#ولادت
بر ماه شب نیمه ی این میکده سوگند
مثل تو ندیده است کسی کودک دلبند
خورده دلم از صبح همان روز نخستین
با مهر توای دست گل فاطمه پیوند
در لطف و عطا و کرم و بخشش و رحمت
گشتیم و ندیدیم کسی را به تو مانند
هر گوشهای از نام تو حاجات گرفتند
از کوفه بگو تا به بخارا و سمرقند
حاتم که زبانزد شده در جود و سخاوت
یک عمر، بساطش به در خانه ات افکند
در بند توام، عبد توام، نام تو بردم
کوه گنهم را به تو بخشید خداوند
حکاک ازل شیر اُحد، نام حسن را
با خط خوشش سر در تالار دلم کند
تو زندگی ات خرج فقیران شده عمری
هر سائل محزون به کنارت شده خرسند
آن شامی بد خُلق هم از سوی تو حتی
چیزی نشنیده است به جز رحمت و لبخند
در آرزوی وصف تو مردند هزاران
تمثال گر و شاعر و نقاش و هنرمند
هر بار نقاب از رخت افتاد خدا گفت:
جبریلِ امین دود کند بهر تو اسپند
جنگیدن قاسم همه اش از جمل توست
مردانگی ات خوب رسیده است به فرزند
«یا فاطمه»را یاد غمت، خیل شهیدان
با غصه نوشتند به هر پرچم و سربند
آن روز دوشنبه، وسط کوچه و مادر
گریان شده ایم از غم این واقعه هر چند…
هرگز کسی از راز تو آگاه نگشته
آن را که تو دیدی همه در پرده شنیدند
🖋محمد جواد شیرازی
#امام_حسن
#ولادت
میان ارض و سما بزم شادی و شور است
به روی دست نبی آیههایی از نور است
بغل گرفته نبی سبط اکبر خود را
و ان یکاد بخوان، چشم ابتران شور است
گمان کنم که پیمبر به گوش او میگفت:
خوشا به حال رسولی که با تو محشور است
به رزق خوان حسن عالمی نمک گیرند
عزیز کردهی زهرا “کریم” مشهور است
زدست هیچ کسی لقمه نان نمیخواهیم
کرامت حسنی با مزاجمان جور است
گدای کوی کریمیم و نان بهانهی ماست
نظر به منظر جانان مراد و منظور است
چقدر غبطه خورم بر کبوتران بقیع
شکسته بال و پرم… قبر خاکی اش دور است
به قبر خاکی او سایبان بدهکاریم
برای گنبد و گلدسته نقشهها داریم
🖋مرضیه نعیم امینی
#امام_حسن
#ولادت
جستجو میکند هوایت را
چشم مـن گاه رد پایت را
جان ناقابلم فدائی تـو
رد نکن جان رو نمایت را
ای خدای کرم بیا پر کن
کاسه خالی گدایت را
تـو کریمی اگرچه لشگر برد
از سر شانه ات عبایت را
تـو رسیدی نشانمان دادی
برکت های بی نهایت را
جا بده مثل سایر مردم
گوشه سفره بی نوایت را
و رطب از لب تـو خورد علی
مادرت را به تـو سپرد علی
عاشقت میل پر زدن دارد
میل باغ و گل و چمن دارد
رنگ سبزی تمامی جنت
منعکس از رخ حسن دارد
مـن قسم میخورم که عشق او
سهم در سرنوشت مـن دارد
شیره جان فاطمه خوردن
این چنین هم حسن شدن دارد
نه زمین بلکه در تمامی عرش
جلوه از نور خویشتن دارد
#امام_هادی
#ولادت
جلوهای از جبروت آوردند
سورهای از ملکوت آوردند
اَبری از جنسِ بهار و باران
به سرِ این بَرَهوت آوردند
خسته بودیم که ما را از لطف
زیرِ یک سایهی توت آوردند
به درِ خانهی آقا یک شهر
همگی دستِ قنوت آوردند
به تماشای تو آدم را باز
از بهشتش به هبوط آوردند
از سرِ سفرهی زهرا امشب
محضِ لبخندِ تو قوت آوردند
آب و آئینه و قرآن این است
نوهیِ شاهِ خراسان این است
قبله خوب است همین در باشد
علیِ آلِ پیمبر باشد
چارمین نادِ علی را گفتند
باید این نام مکرر باشد
چار دیواریِ کعبه یعنی…
چارسو جانبِ حیدر باشد
جامعه خواندم و گفتند که آن
با مفاتیح برابر باشد
بگذار از لب بامت نرویم
دلِ ما مثل کبوتر باشد
گیسویی دین و دلِ ما بُرده
خاصه وقتی که معطر باشد
آی همنامِ رضا آمده است
مغزِ بادامِ رضا آمده است
زلفِ تو کاش مجعد نشود
دل در این شام مُردد نشود
تو علی هستی و مانند علی
هیچکس صاحبِ مسند نشود
هست تا سامره و سردابش
حالِ ما شُکرِ خدا بد نشود
جز نسیمی که پُر از عطرِ شماست
کاش از کوچهی ما رد نشود
دلِ من رفت به کویَت گفتم
رفتِ تو کاش که آمد نشود
گرهام دستِ تو بود و واشد
کار دستِ تو نباشد نشود
صد و ده مرتبه مُمتد گفتیم
یا علی ابن محمد گفتیم
دیدنت جامه دَریدن دارد
یا که انگشت بُریدن دارد
مژهام خاکِ مسیرت را خورد
الحق این سُرمه , کشیدن دارد
ارزشش داشت پریشان باشیم
نازِ این زلف خریدن دارد
دلِ من میتپد آقا چه کنم
آهویی مِیلِ رمیدن دارد
ما رسیدیم و زمین اُفتادیم
بوسه از خاکِ تو چیدن دارد
آنچه گفتند در اوصافِ شما
دیدن و دیدن و دیدن دارد
علیِ عالیِ اعلیٰ هادیست
دهمین معنیِ زهرا هادیست
چینیام آینهام میشکنم
که تَرَک خورده ترین قلب منم
سامرایِ تو بنا شد اما
من پریشانِ امام حسنم
بعد تو وقف بقیع , کاش شود
عُمرِ من صرفِ حرم ساختنم
حضرت هادیِ ما مهدی کو
من اویسم به هوایِ قَرنم
گریهام را به مُحرم برسان
کُشتهی روضهی یک پیرهنم
خواهری گفت که ای وای حسین
مادری گفت که ای بی کفنم
کاروان آه که آمد از راه
هرکه دارد هوسش بسم الله
#امام_هادی
#ولادت
شروع عشق به نام خدا به نام شما
من آفریده شدم تا شوم غلام شما
هزار شکر نبوده هنوز روی سرم
به غیر سایه ی لطف علی الدوام شما
کبوتر دل من که نمی پرد همه جا
از آن زمان که گرفتار شد به دام شما
برای آنکه جنان را فقط نگاه کند
نشسته است شب و روز روی بام شما
خوشا به حال کسی که شده در این دنیا
مسیر زندگی اش روشن از کلام شما
شما تمامی دار و ندار من هستید
تمام عمر همه اعتبار من هستید
جهان به زیر قدوم تو خار می گردد
نفس زنی همه عالم بهار می گردد
برای عرض ارادت به محضرت، خورشید
به سمت گنبد تو رهسپار می گردد
یکی دو شب که نه ، هر شب به سامرا، مهتاب
میان صحن تو مثل غبار می گردد
اگر که تیغ دو ابروت می کشد ، جانم
هزار بار به پایت نثار می گردد
اگر به عشق تو مردم شما نخور غصه
یک عاشقت کم از این صد هزار می گردد
همیشه زنده بود هرکسی فدای تو شد
و خوش به حالش اگر خاك سامرای تو شد
دلم بهانه گرفته، بهانه ات هادی
نشسته ام چو گدا پشت خانه ات هادی
نگاه کن به خدا آب و نان نمی خواهم
تمام حاجت من آستانه ات هادی
بخوان تو جامعه را تنگ شد دلم امشب
برای زمزمه ی عاشقانه ات هادی
به عرش نقل محافل بیان مدح شماست
و جبرئیل بخواند ترانه ات هادی
تو آمدی که گرفتاری ام شروع شود
شوم اسیر تو و آب و دانه ات هادی
تو آمدی که بدانم جلال يعني چه !
تو آمدی که ببینم جمال يعني چه !
بگیر دست مرا تا به سامرا ببری
بگیر دست مرا عرش کبریا ببری
ببین که دور و بر من غریبه بسیار است
بگیر دست مرا ، یار آشنا، ببری
تو رهنمای منی ، تا نیامده شیطان
بگیر دست مرا تا سوی خدا ببری
همه یقین من این است راه حق آنجاست
به هر کجا که دلت خواست تا مرا ببری
به آن ضریح تو سوگند می دهم مولا
مرا تو یک شب جمعه به کربلا ببری...
که روضه خوان بشوم در حریم خون خدا :
"میان آن همه لشكر ...حسين... وا...تنها..."
🖋رضا رسول زاده
#امام_کاظم
#ولادت
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر
عرض حاجت میکنم آنجا که صاحبخانهاش
پاسخ یک میدهد با ده برابر بیشتر
گاهگاهی که به درگاه کریمی میروم
راه میپویم نه با پا، بلکه با سر، بیشتر
زیر دِین چارده معصومم اما گردنم
زیر دِین حضرت موسَیبنجعفر بیشتر
گردنم در زیر دِین آن امامی هست که
داده در ایران ما طوبای او بر، بیشتر
آن امامی که «فداکِ» گفتنش رو به قم است
با سلامش میکند قم را معطر بیشتر
قم همان شهری که هم یک ماه دارد بر زمین
همچنین از آسمان دارد چل اختر بیشتر
قصد این بار قصیده از برادر گفتن است
ورنه میگفتم از این معصومه خواهر بیشتر
من برایش مصرعی میگویم و رد میشوم
لطف باباهاست معمولاً به دختر بیشتر
عازم مشهد شدم تا با تو درد دل کنم
بودنم را میکنم اینگونه باور بیشتر
مرقدت ضربالمثلهای مرا تغییر داد
هرکه بامش بیش، برفش... نه! کبوتر، بیشتر
چار فصل مشهد از عطر گلاب آکنده است
این چنین یعنی سه فصل از شهر قمصر بیشتر
پیش تو شاه و گدا یکسانترند از هر کجا
این حرم دیگر ندارد حرف کمتر، بیشتر
ای که راه انداختی امروز و فردای مرا!
چشم بر راه تو هستم روز آخر بیشتر
از غلامان شما هم میشود دنیا گرفت
من نیازت دارم آقا روز محشر بیشتر
بر تمام اهلبیت خویش حسّاسی ولی
جان زهرا چون شنیدم که به مادر بیشتر...
بیشترهایی که گفتم از تو خیلی کمترند...
🖋حسین رستمی
#پیامبر_اکرم
#ولادت
آبروی عالَمین خوش آمدی
به فَلَک نور دو عین خوش آمدی
ای رسول خاتم ای جان جهان
دلخوشیِ حَسَنِین خوش آمدی
یا مصطفی یا احمد...
به ولادتِ پر از نور شما
روح و جان مؤمنین صفا گرفت
به عنایت خدا و اهل بیت
عالَمی ذکرِ یا مصطفی گرفت
یا مصطفی یا احمد...
سال دیگر به دعای فاطمه
جشن میلاد تو ای رُکنِ وجود
وعده ما حَرَمِ مُحترمت
ولی با نابودیِ آلِ سعود
یا مصطفی یا احمد...
ششمین دُرّ امامت و وِلا
ششمین نورِ خدا خوش آمدی
پسر فاطمه جان مرتضی
صادق آلِ عبا خوش آمدی
مدد امامِ صادق...
تو فروغ مِهر تابنده ی حق
تو اُمید عاشقانی مولا
کوکب سپهر فضلی و شرف
برتر از حدّ بیانی مولا
مدد امامِ صادق...
هِفدَهِ ماهِ ربیع زِ مَقدَمَت
دلِ دِل سِپُردِگان پُر شعف است
روی ما هم به سوی مدینه و
هم سوی صحن و سرای نجف است
علی علی یا مولا...
#امام_صادق
#ولادت
مدینه غرق صفا شد ز روی حضرت صادق
دمید عطر محمد ز بوی حضرت صادق
فروغ روی نبی را که مکه یافت در امشب
مدینه دیده دوباره ز روی حضرت صادق
شب درخشش خورشید آسمان علوم است
که نور می دهد از چار سوی حضرت صادق
ششم امام که باشد ضمیر عالم و آدم
مثال آینه ها روی به روی حضرت صادق
تمام فقه بود وامدار مکتب فضلش
کمال عشق بود راز گویِ حضرت صادق
روایتی است کرامت از آن وجود مکرّم
حکایتی است شفاعت ز خوی حضرت صادق
پیمبران نرسیدند بر مقام نبوت
که جرعه ای نزدند از سبوی حضرت صادق
بسان زمزم و تسنیم و سلسبیل روان است
علوم آل محمد ز جوی حضرت صادق
ز کهکشان فضیلت طنین فکنده به عالم
خروش عدل علی از گلوی حضرت صادق
قیام علمی او چون قیام سرخ حسینی
فکنده لرزه به کاخ عدوی حضرت صادق
کمر به کشتن او بست دشمنش چو نظر کرد
که هست غالب دلها به سوی حضرت صادق
فرشته جسته تقرب بهشت یافته رونق
ز قطره قطره ی آب وضوی حضرت صادق
بود تجلی والشمس ز آن جمال مبارک
بود مفسّر والّیل موی حضرت صادق
چراغ راهنمای بشر به عالم توحید
همیشه وقت بود گفتگوی حضرت صادق
کتاب جابر حیان حدیث فضل مفضّل
یکی است ز آن همه راز مگوی حضرت صادق
اگر به علم درخشد ، چو آفتاب، گرفته
ذُراره ذرّه ای از مهر روی حضرت صادق
حُشام حشمت علمی گرفته از حَشَم او
که کرده تر، لب جان از سبوی حضرت صادق
بگو فلاسفه را تا برای درک حقایق
نهند رو به ره مهر پوی حضرت صادق
نماز پایه ی دین است و بود لحظه ی آخر
نماز و حرمت آن گفتگوی حضرت صادق
بخوان دعای فرج را به آرزوی اجابت
که بوده صبح فرج آرزوی حضرت صادق
شب دعاست برای فرج بیا که بخوانیم
خدای را همه بر آبروی حضرت صادق
قلوب شیعه حریمش بود ولی به بقیعش
دل شکسته کند جستجوی حضرت صادق
نبین به قبر خرابش ببین که چشمۀ خورشید
بجوشد از افق خاک کوی حضرت صادق
خدا کند که صبا بر مشام ما برساند
شمیمی از حرم مُشک بوی حضرت صادق
خدا کند من آلوده باز هم چو «مؤید»
سر نیاز بسایم به کوی حضرت صادق
🖊سید رضا موید
#پیامبر_اکرم
#امام_صادق
#ولادت
زِ یک مشرق نمایان شد دو خورشید جهان آرا
که رخت نور پوشاندند بر تن آسمان ها را
دو مرآت جمال حق دو دریای کمال حق
دو نور لایزال حق دو شمع جمع محفل ها
دو وجه الله ربانی دو سر الله سبحانی
دو رخسار سماواتی دو انسان خدا سیما
دو عیسی دم دو موسی ید دو حسن خالق سرمد
یکی صادق یکی احمد یکی عالی یکی اعلا
یکی بنیانگر مکتب یکی آرندۀ مذهبی
یکی انوار را مشعل یکی اسرار را گویا
یکی از مکه انوار رخش تابید در عالم
یکی شد در مدینه آفتاب طلعتش پیدا
یکی نور نبوت را به دل ها تافت تا محشر
یکی نور ولایت را ز نو کرد از دمش احیا
رسد آوای قال الصادق و قال رسول الله
به گوش اهل عالم تا که این عالم بود بر پا
یکی جان گرامی در دو جسم پاک و پاکیزه
دو تن اما چو ذات یک تا هر دو بی همتا
محمد کیست جان جان جان عالم خلقت
که گر نازی کند در هم فرو ریزد همه دنیا
محمد کیست روح پاک کل انبیا در تن
که حتی در عدم بودند بی او انبیا یک جا
محمد کیست مولایی که مولانا علی گوید
منم عبد و رسول الله بر من رهبر و مولا
محمد از زمان ها پیشتر می زیست با خالق
محمد از مکان پیموده ره تا اوج او دانی
محمد محور عالم محمد رهبر آدم
محمد منجی هستی محمد سید بطحا
محمدکیست آنکو بوده قرآن دفتر مدحش
که وصفش را نداند کس به غیر از قادر دانا
محمد را کسی نشناخت جز حق و علی هرگز
چنان که جز خدا و او کسی نشناخت حیدر را.
🖊 غلامرضا سازگار
#پیامبر_اکرم
#ولادت
عرشیان امشب زمین را لاله باران می کنند
خاک را خوشبوتر از زلف نگاران می کنند
این کویر خشک را باغِ بهاران می کنند
سنگ را رشگ نگین شهر یاران می کنند
روح خود را شستشو در چشمه ساران می کنند
مکّه را لبریز از صوت هزاران می کنند
آفرینش فیض از دیدار احمد می برد
کعبه امشب سجده بر خاک محمّد (ص) می برد
امشب ای امّ القرا بر آفرینش ناز کن
پای تا سر جان شو و آغوش دل را باز کن
روح شو پرواز کن پرواز کن پرواز کن
دمبدم اعجاز کن اعجاز کن اعجاز کن
مدح ختم الانبیا آغاز کن آغاز کن
نغمۀ جان بخش ما کان محمّد (ص) ساز کن
ای تمام آفرینش بوی احمد بشنوید
یا محمّد (ص) یا محمّد (ص) یا محمّد (ص) بشنوید
نوری از خاک عرب قلب اروپا را شکافت
خنجری شد سینۀ تاریک دنیا را شکافت
سر زد از دامان کوه و سنگ خارا را شکافت
پیش تر از آفرینش سینۀ ما را شکافت
ای عجب دستی که از اعجاز، دریا را شکافت
شد برون از آستین و طاق کسرا را شکافت
مضمحل گردید دور سرکشّی و سر خوشی
یافت پایان روزگار تیرۀ آدم کشی
ای تمام انبیا این جان و جانان شماست
جان و جانان شما و روح و ریحان شماست
ناخدا و کشتی و دریا و طوفان شماست
باغبان حاصل و باغ و گلستان شماست
اینکه مقصود شما در خطّ پایان شماست
اوّلین نور اولّین خورشید تابان شماست
آن خداوندی که این ارض و سما را خلق کرد
روز اوّل از طفیل او شما را خلق کرد
اوست سلطان و شما یکسر وزیرش بوده اید
در خطاب و در کتاب خود بشیرش بوده اید
رؤیت حسنش نکردید و اسیرش بوده اید
غرق نور از جلوۀ روی منیرش بوده اید
یک به یک مرآت حسن بی نظیرش بوده اید
بین ادیان و ملل دائم سفیرش بوده اید
گر چه در اوج نبّوت دل به مهرش باختید
لحظه لحظه با شما بود و شما نشناختید
آدم از خال و خط او علّم الاسما گرفت
نوح در امواج طوفان دامن او را گرفت
با ولای او خلیل از شعله در گُل جا گرفت
چشم یونس نور از او در ظلمت دریا گرفت
پور عمران خط از او در سینۀ سینا گرفت
ماه مریم بر فلک در کوی او مأوا گرفت
عشق او آتش شد و در سینۀ یعقوب ریخت
روی او را دید کز یوسف زلیخا می گریخت
حبّذا یا آمنه امشب پسر آورده ای
بر تمام عالمِ خلقت پدر آورده ای
عقل کل، ختم رسل، فخر بشر آورده ای
یا که بر پیغمبران پیغامبر آورده ای
آفتاب آفرینش در سحر آورده ای
خوبتر از خوبتر از خوبتر آورده ای
ذات پاک غیب را حسن جهان آراست این
منجی عالم، ابوالقاسم، ابوالزّهراست این
این پسر پیغمبران را برترین پیغمبر است
چون کتاب جاودانش کز کتب بالاتر است
عقل، جسم و او چون جان زنده اش در پیکر است
نور اگر دریای موّاج است اینش گوهر است
ماه اگر ماه است با مهر رخش روشنگر است
حق اگر حق است این حق را کتابش محور است
با فروغش روی ذات ذوالمن را بنگرید
قصرهای سبز شامات و یمن را بنگرید
آفتاب حق در این قصر مشیّد آمده
مکّه نه ملک خدا خلد مخلّد آمده
آخرین پیغمبر دادار سرمد آمده
با جمال کبریا عبد مؤیّد آمده
ای بتان کعبه میلاد محمّد (ص) آمده
سجده بر خاک حرم آرید احمد آمده
بتگران از چار سو گلبانگ احمد بشنوید
از بتان خود صدای یا محمّد (ص) بشنوید
یا محمّد (ص) ای پیامت روح بخش جان ما
هر کلامت صد چراغِ مکتب ایمان ما
پیشتر از ما به نامت بسته پیمان ما
ما به فرمان تو، هستی در ید فرمان ما
عترت و قرآن تو قانون ما میزان ما
با تو کی پایان پذیرد خطّ بی پایان ما
امّت تو، مکتب تو همچنان پاینده باد
خط و مشی و اقتدارت تا قیامت زنده باد
تو خدا را عبد و در دل ها خدایی می کنی
کشتی دل را به طوفان نا خدایی می کنی
با جلال کبریایی کبریایی می کنی
امّت سر گشته را رهنمایی می کنی
بلکه با دست خدا مشگل گشایی می کنی
در دلِ بیگانگان هم آشنایی می کنی
اختیار خلقت از سوی خدا در دست تو است
جان «میثم» نه که جانِ عالمی پا بست تو است
حاج غلامرضا سازگار
#پیامبر_اکرم
#ولادت
به بهار گفتم ثمرت مبارک
به بهشت گفتم شجرت مبارک
به سپهر گفتم قمرت مبارک
به وصال گفتم سحرت مبارک
به وجود گفتم گهرت مبارک
به شکیب گفتم ظفرت مبارک
به کلیم گفتم شب احمد آمد
به مسیح گفتم که محمّد آمد
چه خوش است امشب شب عیش و نوشم
چو ملک ز گردون گذرد سروشم
چو شراب کوثر ز درون بجوشم
به وصال ساقی ز شعف بکوشم
که هماره جانم دهد و ستاند
ز نبی بگوید، ز علی بخواند
ز خدا بوَد پر همه جای مکه
شده غرق، عالم به فضای مکه
زده پر وجودم به هوای مکه
به زمین مکه، به سمای مکه
به مقام کعبه، به صفای مکه
به رسول اکرم، به خدای مکه
به شکوه کعبه، به جلال احمد
که خداست پیدا به جمال احمد
شب شام روشن ز فروغ رویش
رهِ «ایمن» ایمن، به پناه کویش
یم بی نهایت نمی از سبویش
قد خضر سروی به کنار جویش
دل خلق بسته به کمند مویش
به بهار خلقش، به بهشت خویش
به کدام دم، دم زنم از ثنایش
به کدام سر، سر فکنم به پایش
نفسش روایت، سخنش درایت
هدفش نبوت، کنفش ولایت
جلوات رویش، همه را هدایت
اثرات دستش، همه جا عنایت
منم و عطایش، دو خجسته آیت
نه در آن حدود و نه بر این نهایت
به خدا به قرآن، به رسول و آلش
که بس است فردا نگه بلالش
به خداست عبد و به دلش خدایی
به ثناس بسته دهن سنایی
همه خسروان را به درش گدایی
همه دلبران در قدمش فدایی
قد و قامتش را همه کبرایی
دمد از وجودم دم نارسایی
نه توان ثنایش به زبان بیارم
نه توان قلم را به زمین گذارم
به تمام قرآن، به رسول داور
به جلال زهرا، به مقام حیدر
به صفا، به مروه، به منابه مشعر
به دو دخت زهرا به شبیر و شبر
به مقام سلمان، به قیام بوذر
به کمال میثم، به خلوص قنبر
که خدا ندارد بشری چو احمد
که بشر ندارد پدری چو احمد
هله ای دو عالم همه دم به کامت
ز فلک گذشته اثر کلامت
تو بگو که گویم سخن مقامت
تو بخوان که عالم شنود پیامت
ز بشر درودت ز خدا سلامت
همه جا قیامت شده با قیامت
چه شود بخوانی به نوای دیگر
چه شود برآیی ز حرای دیگر
تو پیمبر استی به همه زمان ها
تو خدایگانی به خدایگان ها
کمی از زمینت همه آسمان ها
به کفت زمامِ همه کهکشان ها
قدمت فرازِ قلل جهان ها
کلمات نورت، همه نقش جان ها
تو زعیم بودی، همه انبیا را
تو پیمبر استی همه اولیا را
تو رسول بودی که نبود عالم
تو امام بودی و نبود آدم
به همه مؤخر ز همه مقدم
تو نبی اعظم تو رسول اکرم
تو دلیل بودی به کلیم در یم
تو مسیح بودی به مسیح در دم
تو خدا جلالی، تو خداپرستی
تو همیشه بودی، تو هماره هستی
تو رسول حق تا صف محشر استی
تو پیمبران را همه رهبر استی
تو مطهر استی، تو مطهر استی
تو فروتن استی، تو فراتر استی
تو امام حیدر، تو پیمبر استی
تو ز انبیا هم، همگی سر استی
نگهی به «میثم» که ره تو پوید
همه از تو خواند، همه از تو گوید
حاج غلامرضا سازگار
#حضرت_زینب
#ولادت
هرچند نامِ نیک فراوان شنیدهایم
نامی به باشکوهیِ زینب ندیدهایم
ارث از دلِ شجاع تو بردهست، یا علی!
نامش گره به نام تو خوردهست، یا علی!
پیوندِ عقل روشن و بیداری دل است
شاگردیِ تو کرده، که استادِ کامل است
قانونِ عقل و عشقِ جهان را به هم زند
وقتی عقیلةالعرب از عشق دم زند
زینب به بند، بندگی یار میکند
گیراست زلف یار و گرفتار میکند
از چشم یار، قامت دلدار، دیدنیست
نام حسین، از لب زینب شنیدنیست
آن شیرزن که زینت شیر خدا شود
باید امیر قافلۀ کربلا شود
در پایمردی از همۀ مردها سر است
کوثردلی که در رگ او خون حیدر است...
زن دیدهاید در سخنش، برقِ ذوالفقار؟
دربند و سربلند، اسیر و امیروار...
زن دیدهاید اسوۀ هر مرد و زن شود؟
زن دیدهاید مثل علی بتشکن شود؟
غیر از جمال، در دل خون و بلا ندید
جز شوق یار، در عطش کربلا ندید
شد پیش حق، دلیلِ مباهات اهلبیت
وقتی که نور چشم علی گفت: «ما رَاَیت»
با «ما رَاَیت» بندگیاش را تمام کرد
حمدی نشسته خواند و دو عالم قیام کرد...
«از هرچه بگذری، سخن دوست خوشتر است»
این دخترت، علی! چقَدَر، شکل مادر است!
هر بار تا صدا زدهای نام زینبت
انگار نام دیگر زهراست بر لبت
آن زهرهای که چادر زهراست بر سرش
ناموس کبریاست، شبستانِ معجرش
باغ حیاست؛ کوچ بیابانیاش مبین
فخرُالنّساست؛ بیسر و سامانیاش مبین...
بانوی صبر! صبر سواران سر آمده
آه از نهاد مردم عالم، برآمده...
بانو! دعا کن آن مه پنهان عیان شود
روشن زمین، به جلوۀ صاحبزمان شود
🖊قاسم صرافان
✅ @ShereHeyat
#حضرت_زینب
#ولادت
امشب علی ولیمه به خلق جهان دهد
امشب زمین فروغ به هفت آسمان دهد
امشب خدا تجلی خود را نشان دهد
با خط نور، بر همه خط امان دهد
میلاد شیر دخت علی، شیر داور است
سر تا قدم حقیقت زهرای اطهر است
باید دوباره خلقت پیغمبری چنین
آرد ز کعبه بنت اسد حیدری چنین
بخشد خدا به ختم رسل کوثری چنین
کز دامنش ظهور کند دختری چنین
فخر رسول و فاطمه «زِینِ اَب» است این
ام الکتاب صبر و رضا، زینب است این
بَدرُ المنیر و شمس ضُحای علی است این
بعد از بتول عقده گشای علی است این
یادآور صدای رسای علی است این
آیینه تمام نمای علی است این
گفتار وحی در سخنش آفریدهاند
یا صورتی ز پنج تنش آفریدهاند
این مریم مقدس طاهاست، زینب است
این یادگار ام ابیهاست، زینب است
این نور چشم حضرت زهراست، زینب است
این افتخار عصمت کبراست، زینب است
در وصف او من آنچه بگویم شکست اوست
آثار بوسههای علی روی دست اوست
زینب که لحظههاست همه یادواره اش
زینب که سالهاست سراسر هزاره اش
زینب که دل برد ز پیمبر نظاره اش
زینب که خلقت است مطیع اشاره اش
زینب که با صدای علی حرف میزند
در شهر کوفه جای علی حرف میزند
این است بانویی که پیام آوری کند
هنگام خطبه معجزه حیدری کند
یک عمر بر حسین و حسن مادری کند
با دست بسته بر اسرا رهبری کند
باران رحمت است که ریزد ز ابر او
دین زنده از قیام حسین است و صبر او
ای در تن مطهر تو جان پنج تن
ایمان تو حقیقت ایمان پنج تن
از کودکیت شمع شبستان پنج تن
چشم تو آبیار گلستان پنج تن
یادآور تکلم زهرا بیان توست
اعجاز ذوالفقار علی در زبان توست
حیدر ثنات گفته که این حیدر من است
کوثر دعات کرده که این کوثر من است
خون حسین گفته پیام آور من است
قرآن دهد شعار که احیاگر من است
صبر و رضا به مادریات کرده افتخار
خون خدا به خواهریات کرده افتخار
ایثار و صبر جمله ای از مکتب تو اند
آیات نور گوهر لعل لب تو اند
تو آسمانی و شهدا کوکب تو اند
بالای نیزه محو نماز شب تو اند
بسیار زن که صابر و نستوه بوده است
کی مثل تو «رَأیتُ جَمیلا» سروده است
بر شکر قتلگاه تو از داور آفرین
بر استقامت تو ز پیغمبر آفرین
بر ذوالفقار نطق تو از حیدرآفرین
بر خطبه دمشق تو از مادر آفرین
وقتی شدی به کوفه پیام آور حسین
لبخند فتح زد به سر نی سر حسین
از حنجر حسین تو، خنجر شکست خورد
با خطبه تو خصم ستمگر شکست خورد
تنهایی و ز صبر تو لشکر شکست خورد
طغیان و ظلم تا صف محشر شکست خورد
تو یک تنه تمام سپاه ولایتی
حق است این که دختر شاه ولایتی
پیغمبر حسین تویی با خطاب فتح
نازل به سینهات شد از اول کتاب فتح
گردیده امتت سپه بی حساب فتح
روی تو شد به برقع خون آفتاب فتح
میثم هماره با تو مگر گرم گفتگوست
کز معجز تو بار مضامین به نخل اوست
غلامرضا سازگار
#حضرت_زینب
#ولادت
خوب است که از زینب کبری بنویسم
از حضرت صدیقه صغری بنویسم
تا نقش ببندد به دلم نام عقیله
از آمدن دختر زهرا بنویسم
از حال و هوای قدم تازه رسیده
از پشت در و جمع گداها بنویسم
با کسب اجازه بنویسم خود زهرا
یا روی زمین شاخه طوبی بنویسم
وقتی شده چون فاطمه سر تا قدم او
شاید بشود ام ابیها بنویسم
تنها نه فقط چشم مدینه شده روشن
از روشنی چشم دو دنیا بنویسم
من منتظرم حضرت جبریل بیاید
یک اسم پر از عطر و مُسما بنویسم
جبریل کنار پر قنداقه رسیده
باید ملکی محو تماشا بنویسم
حالا که رسیده به علی مژده مولود
بگذار که من زینت بابا بنویسم
بانو به خدا زیر قدمهای تو جنت
دستان تو را عرش مُعلی بنویسم
وقتی که به لبهای حسین آمده لبخند
بد نیست که یک چند تمنا بنویسم
هر چند که دیری ست تمنای من این است
از کربُ و بَلای شده امضا بنویسم
سیدحجت بحرالعلومی
#حضرت_زهرا
#ولادت
دريا غريق مرحمت بي كران تو
هفت آسمان تجلي رنگين كمان تو
خورشيد ناز مي كشد از ذره هاي خاك
آنجا كه صبح مي گذرد كاروان تو
صدها فرشته بال نهادند بر زمين
تا دامن خديجه شود ميزبان تو
بهتر شد آن زنان قريشي نيامدند
حوا و مريم اند پرستار جان تو
بر قلبهاي خسته ما هم نزول كن
اي جبرئيل تا به سحر هم زبان تو
يك شاخه ياس در دل مجروح كاشتيم
تنها به احترام مزار نهان تو
در بارش است رحمت بي حد ابر تو
پنهان شده است مثل شب قدر قبر تو
تسبيح تو كه تربت حمزه به قاب داشت
در سينه اش شميم دعاهاي ناب داشت
از كور نيز وقت سخن رو گرفته اي
هر چند چهره تو ز نور احتجاب داشت
در شكر روزه اي كه در سه افطار با تو بود
دستت براي خواهش سائل جواب داشت
جسمت نخواست رخت عروسي به تن كند
از بسكه از بساط جهان اجتناب داشت
با عطر يازده سحر اين باغ آشنا ست
هر چند عمر مادر گلها شتاب داشت
بيتي به شعر صائب تبريزي آمده است
آن شاعري كه طبع روان همچو آب داشت
(چون صبح زندگاني روشندلان دمي است
آن هم دمي كه با عث احياي عالمي است)
اي جلوه شكوه و جلال پيمبري
تو حجت هميشه به آل پيمبري
قد راست كرده بود و تنومند مانده بود
از آب چشمه ي تو نهال پيمبري
آنجا كه بحث كيفيت عرش مي شود
جز سينه ی تو نيست مثال پيمبري
مرهم به زخم هاي احد بيشتر بنه
تو با خبر هميشه ز حال پيمبري
كمتر به سينه جاي بده بوسه ي نبي
جاري شده است اشك زلال پيمبري
اين لحظه هاي اخر از احمد جدا مباش
اسوده نيست بي تو خيال پيمبري
قدري صبور باش بهشت دل نبي
تو زود مي رسي به وصال پيمبري
چون تو تمام آينه خلق احمدي
هر روز روز تو ست به سال پيمبري
ايام شادماني و روز ولادت است
هنگام شاد بودن و وقت عبادت است
در مصحف خداي تعالي نوشته بود
اين نور با طهور ولايت سر شته بود
پيش از شروع خلقت اين خاك و آسمان
اين دانه را به مزرعه عرش كشته بود
از بسكه بود دست توسل به سمت تو
هر گوشه اي ز چادر تو رشته رشته بود
چندي به التماس زمين كرده اي نزول
اين آخرين مسافرت يك فرشته بود
عالم هنوز طعم محبت به جان نداشت
حب تو در صحيفه مومن نوشته بود
ما را ببخش مدح تو كوثر نداشتيم
ما غير چند واژه ابتر نداشتيم
هر دختري كه ام امامت نمي شود
يا مادر پيمبر رحمت نمي شود
در مجمع خلايق حق فاطمه يكي است
اين وحدت است شامل كثرت نمي شود
آنجا كه پاي كفو علي هست در ميان
هر دختري كه لايق وصلت نمي شود
از اينكه آب مهريه ات بود روشن است
هر خانه اي كه خانه رحمت نمي شود
فردا بيا كه باز قيامت بپا كني
اي بانويي كه بي تو قيامت نمي شود
با اشتياق سمت صراط آوريد رو
زهرا بدون برگ شفاعت نمي شود
اين سينه باز حال و هواي مدينه خواست
يا رب دعاي كيست اجابت نمي شود
آخر مدينه راز پس پرده داشته است
آخر مدينه يار سفر كرده داشته است
لطف مدام حضرت ياسين به دست توست
آري دعا به دست تو آمين به دست توست
آنجا كه سينه در تب اندوه سوخته است
آرامش دوباره وتسكين به دست توست
پير خمين جلوه ي فرزندي ي تو داشت
يعني كه عزت و شرف دين به دست توست
آنجا كه ابر فتنه گري سايه گسترد
نابودي تمام شياطين به دست توست
اسلام با دعاي تو پيروز مي شود
آري كليد فتح فلسطين به دست توست
اين انقلاب جلوه اي از كوثر تو بود
بر روح تو سلام خدا و دو صد درود
🖋جواد محمد زماني
#حضرت_زهرا
#ولادت
زهرا همان که در سحر آفريدنش
گفته خدا تَبارَکَ بر وجه أحسنش
زهرا همان که عطر خداوند مي وزد
هر روز پنج مرتبه از باغ سوسنش
هر صبح در طواف ملائک به دور او
معراج مي چکد ز تماشاي گلشنش
زهرا همان که بر دل پيغمبر خدا
جان دوباره مي دهد از شوق ديدنش
از ابتداي خلقت خود از همان ازل
دارد نگين عشق علي را به گردنش
ديگر از اين چه مرتبه اي با شکوه تر
باشد بزرگ کرب و بلا طفل دامنش
«حَتَّي تَوَرَّمَتْ قَدَمَاهَا» حکايتي ست
از عاشقانه هاي سحرهاي روشنش
بي شک منا و مکه دگر محرمي نداشت
پنهان نبود اگر ز نظر خاک مدفنش
روز حساب توشهی ما عشق فاطمه ست
ما را بس است خوشه اي از فيض خرمنش
شرح فضائلش همه عين عبادت است
تکريم پايداري و حلم و شهادت است
آمد که روشني بدهد آفتاب را
بخشد به چشم تار جهان نور ناب را
باران و رود و چشمهی و دريا به نام اوست
مهريه اش نموده خداوند، آب را
اصلاً تمام جنت و دوزخ به دست اوست
داده به او شفاعت روز حساب را
با شرط حب فاطمه و آل فاطمه
پاداش مي دهند قيامت، ثواب را
از سرّ نام فاطمه اين نکته روشن است
برداشته خدا ز محبش عذاب را
با آيه هاي روشن عمر شريف خود
تفسير کرد سوره به سوره کتاب را
حتي به پيش سائل اعمي محال بود
بردارد از مقابل چهره نقاب را
بي حرمتي به ساحت قدسي فاطمه ست
هر کس که زير پا بگذارد حجاب را
آري براي فاطميون اين وقار ماند
با نور چادري که از او يادگار ماند
هر دختری که اُمّ أبیها نمی شود
هر مادری که مادر دنیا نمی شود
نور تمام عالم امکان به روی هم
یک جلوه نور چادر زهرا نمی شود
وقتی که اختیار دو عالم به دست اوست
محشر بدون فاطمه بر پا نمی شود
یعنی که بی ولایت او هیچ طاعتی
اذن ورودِ جنت الاعلی نمی شود
فردا به قله های سعادت نمی رسد
هر کس دخیل چادر زهرا نمی شود
حبل المتین شیعه نخ جانماز اوست
بی او گره ز کار کسی وا نمی شود
می افتد از نگاه پر از مهر فاطمه
هر کس فدائیِ ره مولا نمی شود
دینی که رفت سمت تزلزل پس از نبی
بی انقلاب فاطمه احیا نمی شود
آغاز کرد يک تنه، تنها، قيام را
معلوم کرد حرمت خون امام را
وقتي که هست چهرهی حيدر مطاف او
در خانه است مسجد او اعتکاف او
آئينه شد که جلوه کند عصمت خدا
معنا گرفت روح عفاف از عفاف او
چرخ تمام کون و مکان سنگ آسياش
سر رشتهی زمين و زمان در کلاف او
در پيش چشمهاش چه دنيا حقير بود
بوده به بوريا و سفالي کفاف او
چيزي نخواست فاطمه از ثروت جهان
يعني بس است پيرهن دستباف او
جلوه گر نهايت ايثار فاطمه ست
انفاق خالصانهی شام زفاف او
آن بانويي که سايهی او را کسي نديد
يک روز شد مدينه محلّ مصاف او
وقتي که ديد بسته شده دست کعبه اش
آمد به کوچه جان بدهد در طواف او
از چشم اهل فتنه گرفته ست خواب را
معلوم کرد معني فصل الخطاب را
باغ حضور غرق گل يادِ فاطمه ست
روح نماز و مسجد و سجاده فاطمه ست
تنها مدينه نه، همهی عالم وجود
روشن ز سجده هاي سحرزاد فاطمه ست
آنکس که در نهايت اخلاص و بندگي
ايمان به پاي چادرش افتاده فاطمه ست
آن بانويي که بعد نبي با حماسه اش
درس وفا به اهل ولا داده فاطمه ست
قبرش اگرچه شمع و رواقي نداشته
قم، تا ابد مدينهی آباد فاطمه ست
يعني به پاي بوسي آئينه اش بيا
آه اين ضريح پنجره فولاد فاطمه ست
هستي ماست نوکري اهل بيت او
خيرالعمل محبت اولاد فاطمه ست
اين انقلاب جلوه اي از انقلاب اوست
بي شک «امام» هديهی ميلاد فاطمه ست
اين انقلاب فاطمي است و حسيني است
با رهبري که آينه دارِ خميني است
🖋یوسف رحیمی
#حضرت_زهرا
#ولادت
زهرا بهانه ای ست که عالم بناشود
او آمده که مادر آئینه ها شود
او آفریده گشت که یک چندمدتی
نورخدا به روی زمین جابه جا شود
او ازخدا رسید به پیغمبرخدا
تا قفل پلکهای شده بسته واشود
او آفریده شدکه در این روزهای سخت
زهراشود، علی شود و مصطفی شود
او مادرتمامیِ دلهای حیدریست
بایدکه کُفو فاطمه شیرخداشود
هرکس مگرکه مادرمعصوم میشود؟
او آمده که مادرکرب و بلا شود
زهرا اگرنبود چگونه به عالمی؟
صدها روایت از مِی کوثر عطا شود
بی اذن فاطمه کسی اصلاً اجازه داشت؟
برروی خاک و اوج فلک پیشوا شود
ای خوش بحال آنکه درآن لحظه حساب
با انتخاب مادری او سَوا شود
مادرسلام روزظهورت مبارک است
لعنت برآنکه منکر صدق شما شود
ما را گدای خانه لطفت حساب کن
ما را برای نوکریت انتخاب کن
مادرتویی که قدرشما بی نهایت است
هرجمله ی تو شامل صدها روایت است
درهرکجا که نام شما ذکر میشود
تفسیرپایداری و صبر و صلابت است
جبریل با هزارملک ریزه خوار توست
سوگندخورده هرشبِ اینجاضیافت است
هرکس مقام نوکریت را فروخته
جان حسین و جان حسن بی لیاقت است
تاریخ ثبت کرده که این جان نثاری ات
بهرعلی نمونه اصل ولایت است
سلمان زخاک خانه تو رزق میگرفت
این است روز و شب همه کارش ارادت است
شاگرد برترین تو واللهِ زینب است
تندیس عفت است خداوند عصمت است
ازگردچادرت همه عالم درست شد
صدها هزاربیرق و پرچم درست شد
خورشید سبز نیمه شبِ انتظار،تو
شیرینی همیشه فصل بهار،تو
ابری ترین هوای توسجاده های شب
هر روز تا به شب نفس روزه دار،تو
ای رحمت تو شامل حال تمام خلق
روی سرم دوباره ز رحمت ببار،تو
ما هرچه هست ازتو و لطفت گرفته ایم
تا روز حشر پیش خدا اعتبار،تو
ما با علی امام تو هم رأی می شویم
هردم برای شیر خدا ذوالفقار ،تو
آن روزکه تمامی مردم پیاده اند
برروی ناقه های بهشتی سوار،تو
آنجابرای اینکه شفاعت شویم ما
حتما دودست ساقی خود را بیار،تو
محشر به نام پاک تو محشور میشویم
بی اذن تو زدرب جنان دور میشویم
توآمدی که درشب دلها قمرشوی
درسینه ی شکسته ی دوران گُهرشوی
توآمدی که قامت دین را بپا کنی
برشاخه های نخل ولا برگ و بَرشوی
تو آمدی که سوره کوثربیاوری
تو آمدی برای علی بال و پرشوی
توآمدی که مادری ات رانشان دهی
تو آمدی که مادر کل بشرشوی
معنای اصل ام ابیهافقط تویی
توآمدی که باعث فخرپدرشوی
توآمدی که در دل دریای شعله ها
مثل کتاب سوخته ای شعله ور شوی
تو آمدی که برلب سادات روز و شب
شعربلند مادرم و میخ درشوی
تو آمدی که باطن شهری عیان شود
تو آمدی که شاهد مرگ پسر شود
من که برای مدح توچیزی نداشتم
تنها قلم به صفحه قلبم گذاشتم
🖋مهدی نظری
#حضرت_زهرا
#ولادت
از عرش رسیدی تو به دامان خدیجه
ای کوثر پیغمبر و ای جان خدیجه
از پیش تو زنهای قریشی همه رفتند
صد مریم و صد آسیه قربان خدیجه
زیباتر از آنی که به تصویر بیایی
روشن شده از نور تو چشمان خدیجه
شیرینی لبخند تو معنای بهشت است
یعنی به سر آمد غم پنهان خدیجه
دست من و دامان شما فاطمه جانم
جان همه قربان شما فاطمه جانم
خورشیدی و از فرط حیا زیر نقابی
هنگام وضو عکس رخ ماه در آبی
هم مادر ساداتی و هم مادر مایی
حیدر پدر خاک و شما اُم ترابی
یک روز نشد فکر گداهات نباشی
یک شب نشده بی غم همسایه بخوابی
دست من و دامان شما فاطمه جانم
جان همه قربان شما فاطمه جانم
ما ساخته از آب و گل پاک شماییم
ما سر به هواییم ولی خاک شماییم
دنیا همهاش مهریه مادرمان است
هر جا که بمیریم در املاک شماییم
با اشک عجینیم و ز دوزخ نهراسیم
والله که ما هیزم نمناک شماییم
دست من و دامان شما فاطمه جانم
جان همه قربان شما فاطمه جانم
#حضرت_زهرا
#ولادت
باز از تنور روشن تو سیر می شویم
شکرش ! کنار خانه تو پیر می شویم
در روضه باز چایی دم کرده ی تو بود
این لطف ، لطف دست وَرم کرده ی تو بود
خانم میان صحن رضا نام تو بس است
پای ضریح وقت شفا نام تو بس است
پایین پا به جای دعا نام تو بس است
دردی مگر برای دوا نام تو بس است
نام تو بر لبم دم باب الجواد بود
فیض تو بود از سر من هم زیاد بود
آواره ایم پای شما خوش بحال ما
مشمول هر دعای شما خوش بحال ما
پروانه ی عزای شما خوش بحال ما
مجنون کربلای شما خوش بحال ما
آهی بکش که سینه ی ما کربلایی است
تا یاد توست حال دلم مجتبایی است
می خواست حامی مادر شود نشد
مرهم برای زخم کبوتر شود نشد
تا مانع هجوم ستمگر شود نشد
شاید به جای روی تو پرپر شود نشد
ای وای من که برگ گلی ضرب شست خورد
ضربی ز روی و ضربه ای از پشت دست خورد