#امام_حسن
#ولادت
مجموعه ی صفات خدا می شود حسن
اسماء ذات، وقت دعا می شود حسن
نه رو به مکه، رو به مدینه نشسته ایم
وقت نماز، قبله ما می شود حسن
صد تا پسر به فاطمه روزی کند خدا
یا می شود حسین، و یا می شود حسن
جبریل هم به رتبه ما غبطه می خورد
وقتی که همنشین گدا می شود حسن
این رنگ سبز، رنگ مقام سیادت ست
امروز سیدالشهدا می شود حسن
گرچه غروب کرد، محرم طلوع کرد
خورشید ظهر کرببلا می شود حسن
از برکت "حسین حسین" گلوی ما
یک روز می رسد همه جا می شود "حسن"
معلوم بود از حسد آل عایشه
روزی بدون صحن و سرا می شود حسن
از تخته پاره های بهم دوخته شده
با زحمت حسین، جدا می شود حسن
از تیرها مقطعه کردن عجیب نیست
"حا، سین، نون" هجا به هجا می شود حسن
علی اکبر لطیفیان
#امام_حسن
#ولادت
درخیالم یک ضریح امشب مهیا می کنم
عشق را درسینه ام یکباره احیا می کنم
چشم برهم میزنم آرام درکوی شما
تاخودم را رو به روی صحن پیدا می کنم
با ملائک درهیاهوی نوای یاحسن
بیخیال از اوج عرش و سیرِ دنیا می کنم
یاکریمم یاکریمی یا اباالاحسان حسن
من عسل های دلم را باتو احلی می کنم
شال سبز اصلا فقط ارث از امام مجتبی ست
شانه هایم را به اکرام تو زیبا می کنم
نیمه ی ماه مبارک،نذری مادر بزرگ
رزق من راهم بده آقا تمنا می کنم
آینه در آینه جان میدهم یا ذالکرم
روزه ام با اشک شوق دیده ام وا می کنم
سید واصفی
اشعار میلاد کریم اهل بیت امام حسن مجتبی (ع)
#امام_حسن
#ولادت
تو آمدي، رمضان سفره ضيافت شد
شب تولد تو تازه ماه رؤيت شد
همين كه در دو جهان كار تو كرامت شد
خيال من دگر از روز حشر راحت شد
به شكر آنكه براي خدا حسن شده اي
چهار ركعت يوميه هاي من شده اي
هميشه پشت در خانه تو مهمان است
بيا ز خانه كه در كوچه راهبندان است
هرآنكسي كه گدايت نشد، پشيمان است
الا كه گوشه اي از سفره ي تو ايران است
چه خوب ميشد اگر قبر تو در ايران بود
شب ولادت تو صحن تو چراغان بود
محمد رسولی
#امام_حسن
#ولادت
زیر پایش خدا غزل می ریخت
غزلی را که از ازل می ریخت
آن امامی که تا سحر دیشب
روی لب های من غزل می ریخت
آن که در جیب کودکان یتیم
قمر و زهره و زحل می ریخت
آن کریمی که در پیاله ی دست
هر چه می ریخت لم یزل می ریخت
از هر آن کوچه ای که رد می شد
حسن یوسف در آن محل می ریخت
تیغ خشمش ولی زمان نبرد
رنگ از چهره ی اجل می ریخت
شتر سرخ را به خون غلتاند
لرزه بر لشکر جمل می ریخت
آن امام که روز عاشورا
از لب قاسمش عسل می ریخت
🖋حمیدرضا برقعی
#امام_حسن
#شهادت
ای طشت یاریم بده دیگر بریده ام
این زهر را به قصد شفایم چشیده ام
کم سن و سال بودم و پیری به من رسید
مانند شمع قطره به قطره چکیده ام
راضی به مردنم که نبینم مغیره را!
من ناز مرگ را به دل و جان خریده ام
عمری ز کوچه رد شدم و سوخت صورتم!
کوچه نرفته ای که بدانی چه دیده ام
نامحرمی به مادر من حرف تند زد
جایی نگفته ام که چه حرفی شنیده ام!
سنگین شدست گوش حسن مثل مادرم
آزرده از صدای بلند کشیده ام!
ناموس مرتضی به کمک احتیاج داشت
فریاد زد حسن! کمکم کن خمیده ام!
این تنگی نفس اثر زهر کینه نیست
از کوچه تا به خانه فراوان دویده ام
🖋سید پوریا هاشمی
#امام_حسن
#مدح
تا نمک پروره ام بر خوان احسانت حسن
من مسلمانم! مسلمان مسلمانت حسن
دست و دل باز مدینه!دست خالی آمدم
دست خالی من است و لطف دستانت حسن
مرد شامی که به تو پیش بقیه فحش داد
در مدینه چند روزی بود مهمانت حسن
منجذام نفس دارم! دیدن من هم بیا!
هم غذا شو با گدا! دستم بدامانت حسن
کوری بدخواه تو فریاد مستی میزنم.
یا معز المومنین جانم بقربانت حسن!
خانه امرا میفروشم خرج صحنت میکنم
هرچه دارم نذر گنبد نذر ایوانت حسن
صحن و گلدسته نه اصلا!تو بگو آقا چرا
میرود با چکمه بر قبرت نگهبانت حسن؟!
کی میاید صحن قاسم برروی ما وا شود؟!
چشم ما را پر کند آیینه بندانت حسن
زخمپایت از خودی و زخم قلبت از خودی
آشنایانت چه میخوایند از جانت حسن؟!
🖋سید پوریا هاشمی
#امام_حسن
#شهادت
دست و پا می زنی و بال و پرت می ریزد
گریه خواهر تو روی سرت می ریزد
بهتر است سعی کنی این همه سرفه نکنی
ورنه در طشت تمام جگرت می ریزد
در تقلای سخن گفتنی اما نه نه
جگرت از دهنت دور و برت می ریزد
خبرش پخش شده زهر تو را خواهد کشت
بی سبب نیست که اشک پسرت می ریزد
جگرت، بال و پرت، اشک ترت ریخت ولی
چه کسی هست که با نیزه سرت می ریزد؟
هانی امیر فرجی
#امام_حسن
#شهادت
مادر ز بس برای غمت گریه کرده ام
عمری برای عمر کمت گریه کرده ام
موی سپید و روی شکسته است حاصلم
از بس که بی صدا ز غمت گریه کرده ام
داغِ جوانی اَت کَبِدم را مذاب کرد
با خونِ دل بر آن عظمت گریه کرده ام
مانند شمع این جگر خسته آب شد
با لخته لخته بر اَلَمت گریه کرده ام
سِرّم به کس نگفتم و با خویش سوختم
یعنی به غنچۀ حرمت گریه کرده ام
ای پهلوی شکستۀ تو حامی علی
بر دندۀ قلم قلمت گریه کرده ام
کردی برای دین علی سینه ات سپر
مادر! بر این همه کَرمت گریه کرده ام
گفتی قسم به جان علی یاری اَش کنم
عمری برای این قَسَمت گریه کرده ام
ظلمی که بر تو شد به کسی در جهان نشد
تنها ، به این همه سِتَمَت گریه کرده ام
مادر قسم بجان تو من کشتۀ توأم
خون در عزای محترمت گریه کرده ام
تیغ مغیره راز جوانمرگیِ تو بود
بازو شکسته ! بر وَرَمت گریه کرده ام
ضرب غلاف و سیلی و میخ و لگد چه کرد؟!
یاس علی به پیچ و خَمت گریه گرده ام
با آن شتاب رفتی و برگشتنت ولی...
آهسته شد ، به هر قدمت گریه کرده ام
از کوچه تا هنوز عصای تو مانده ام
از بس برای قدّ خمت گریه کرده ام
زینب هنوز چادر خاکی به سر کند
عمری به سایۀ عَلَمت گریه کرده ام
بهتر که من بخاک بقیع فانی ات شوم
یعنی به غربت حرمت گریه کرده ام
#امام_حسن
#شهادت
بی حُبِّ حسن مشکلِ دل، حل شدنی نیست
جز عشقِ حسن، عشق مُسجّل شدنی نیست
گر چه نمکِ سفرۀ هر فیض حسین است
بی نام حسن، فیض که اَکمل شدنی نیست
بی مِهرِ حسن هر که حسینی است، حرامش
هیهات، حسین از حسن اَفضل شدنی نیست
روزیکه همه فکر حسابند و کتابند
مهمان حسن، هیچ معطل شدنی نیست
هر سَیّئه را او حسنه کرد، واِلّا
بی نورِ حسن، نار مبدل شدنی نیست
یک پرچمِ سبز است جنان، سر درِ قصرش
گم کردنِ این کاخِ مجلّل، شدنی نیست
یارَش ز جوانی بخدا پیر غلام است
عمرِ حسنی، هیچ مُطوّل شدنی نیست
با درد بسازید که آیاتِ غریبی است
هر آیه، به هر سینه که مُنزَل شدنی نیست
غمهای دلِ فاطمه اَسرارِ حسن بود
شرحِ غمِ اَسرار مفصل، شدنی نیست
یک کوچه و یک سیلی و یک مادر و یک طفل
تفسیر بر این روضۀ مُجمل شدنی نیست
از سودۀ الماس جگر لکّه بگیرد
زِنهار که بهبودیِ تاوَل شدنی نیست
محشر هم از این داغ برای تو بگِرییم
این غصه برای دلِ ما حل شدنی نیست
محمود ژولیده
#امام_حسن
#شهادت
جانم فدای آن بنایی ...که نداری
قربان آن گلدسته هایی ...که نداری
هرجا حرم دیدم سرودم زیر لب از
دلتنگی گنبد طلایی ...که نداری
باب الرضا رفتم نشستم گریه کردم
با یاد باب المجتبایی ...که نداری
قالیچه ارثیه مادر بزرگم
نذر تو و صحن و سرایی ...که نداری
من هر شب جمعه سلامی می دهم به
شش گوشه کرببلایی ...که نداری
ما سینه زنهایت حسن کم گفته ایم آه
در مجلس دار البکایی ...که نداری
دردی که داری در خودت میریزی آقا
حق می دهم درد آشنایی ...که نداری
🖋محمد جواد پرچمی
#امام_حسن
#شهادت
آسمان، می گرید امشب در عزای چشم تو
اشک می ریزد نگاهم، پا به پای چشم تو
بُغض سنگین صدای سرخ تو تا بشکند
حجم شب پر می شود از های های چشم تو
بارها، خون جگر نوشیدی از جام بلا
بوی خون می آید امشب از هوای چشم تو
بر امام غربت زخمت، گواهی می دهند
اشک ها، این کشته های کربلای چشم تو
پارهْ پاره ضجّه های من، به تصویری غریب
صد بهار لاله می ریزد به پای چشم تو
ظهر عاشورا، عطش، پروانه های سوخته
بود آری امتداد ماجرای چشم تو
با نگاهی پر ز باران، پشت دیوار بقیع
خوش به حال ز ایران بیریای چشم تو!
🖋نادیا حیدری
#صاحب_الامر🌻🌹
#پیامبر_اکرم
#امام_حسن
#امام_رضا
#ماه_صفر
داری کدام خیمه، پدر ناله می زنی
با روضه های ماه صفر ناله می زنی
داغ پیمبر و حسن و حضرت رضا
داری برای چند نفر ناله می زنی
آیا همیشه گریه کنی هست پیش تو
وقتی که شام تا به سحر ناله می زنی
اشک تو را کدام ملک پاک می کند
آن دم که با دو دیده ی تر ناله می زنی
داری خودت که غُصّه، نبینم ابَالرَّئوف
با غصّه های کلّ بشر ناله می زنی
این روزها برای عموجان خود حسن
با یاد پاره های جگر ناله می زنی
مثل حسین؛ جدّ غریبت کنار طشت
دستی گرفته ای به کمر ناله می زنی
باران تیر روبه روی توست گوئیا
مانده تنش بدون سپر ناله می زنی
وقتی که تیر می کشد از پیکرش، حسین
با یاد زخم ِتیر ِسه پَر ناله می زنی
یک تیر از گلوی علی می کشد برون
یک تیر هم ز چشم قمر ناله می زنی
حرف از حسن که می شود ای صاحب عزا
حتما برای داغ دگر ناله می زنی
حتما گریز روضه ی تو فرق میکند
یاد جفای بین گذر ناله می زنی
ایام فاطمیه فقط نه ؛ تمام سال
از زخم میخ و ضربه ی در ناله می زنی