ارزش روحانیت
آیت الله العظمی جوادی آملی:
«روحانیت چه قدر ارزش دارد و با چه چیز باید خود را بسنجد؟ ممکن است کسی بگوید که ما سی چهل سال درس خواندیم و فلان کاسب هم سی چهل سال کسب کرد، الآن او همه چیز دارد ولی من چیزی ندارم، معلوم میشود چنین کسی شخصیت حقوقی اش را نشناخته است. ما به لطف الهی اگر خدای سبحان قبول کند، عمری چیزی را فرا گرفتیم که إن شاء الله هم برای خودمان و هم برای جامعه نافع است و با این سرمایه سفر میکنیم ولی آن که باغ و راغی را تهیه کرده همه را میگذارد و میرود. حضرت امیر مؤمنان سلام الله علیه فرمود:«يا کمیل هَلَكَ خَزَانُ الأموال وهم أحياء والعلماء بأقونَ مَا بقى الدهر.»[نهج البلاغه حکمت ۱۴۷]
حوزه و روحانیت ص۱۵۲
👈🏻کانال رسمی دفتر آیت الله العظمی جوادی آملی
8.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ | اصلا برای شهید غصه نخورید!! شهادت جای غصه نیست!
شهادت جای غبطه است!
@drrafiei_ir
مداحی آنلاین - یا اباصالح پس کی میایی؟.mp3
9.93M
#صاحب_الامر🌻🌹
صاحب زمانی ...
باز کردهام هواتو یار جمکرانی
🎙 مجتبی_رمضانی
#حضرت_زینب
#ولادت
هرچند نامِ نیک فراوان شنیدهایم
نامی به باشکوهیِ زینب ندیدهایم
ارث از دلِ شجاع تو بردهست، یا علی!
نامش گره به نام تو خوردهست، یا علی!
پیوندِ عقل روشن و بیداری دل است
شاگردیِ تو کرده، که استادِ کامل است
قانونِ عقل و عشقِ جهان را به هم زند
وقتی عقیلةالعرب از عشق دم زند
زینب به بند، بندگی یار میکند
گیراست زلف یار و گرفتار میکند
از چشم یار، قامت دلدار، دیدنیست
نام حسین، از لب زینب شنیدنیست
آن شیرزن که زینت شیر خدا شود
باید امیر قافلۀ کربلا شود
در پایمردی از همۀ مردها سر است
کوثردلی که در رگ او خون حیدر است...
زن دیدهاید در سخنش، برقِ ذوالفقار؟
دربند و سربلند، اسیر و امیروار...
زن دیدهاید اسوۀ هر مرد و زن شود؟
زن دیدهاید مثل علی بتشکن شود؟
غیر از جمال، در دل خون و بلا ندید
جز شوق یار، در عطش کربلا ندید
شد پیش حق، دلیلِ مباهات اهلبیت
وقتی که نور چشم علی گفت: «ما رَاَیت»
با «ما رَاَیت» بندگیاش را تمام کرد
حمدی نشسته خواند و دو عالم قیام کرد...
«از هرچه بگذری، سخن دوست خوشتر است»
این دخترت، علی! چقَدَر، شکل مادر است!
هر بار تا صدا زدهای نام زینبت
انگار نام دیگر زهراست بر لبت
آن زهرهای که چادر زهراست بر سرش
ناموس کبریاست، شبستانِ معجرش
باغ حیاست؛ کوچ بیابانیاش مبین
فخرُالنّساست؛ بیسر و سامانیاش مبین...
بانوی صبر! صبر سواران سر آمده
آه از نهاد مردم عالم، برآمده...
بانو! دعا کن آن مه پنهان عیان شود
روشن زمین، به جلوۀ صاحبزمان شود
🖊قاسم صرافان
✅ @ShereHeyat
#حضرت_زینب
#ولادت
امشب علی ولیمه به خلق جهان دهد
امشب زمین فروغ به هفت آسمان دهد
امشب خدا تجلی خود را نشان دهد
با خط نور، بر همه خط امان دهد
میلاد شیر دخت علی، شیر داور است
سر تا قدم حقیقت زهرای اطهر است
باید دوباره خلقت پیغمبری چنین
آرد ز کعبه بنت اسد حیدری چنین
بخشد خدا به ختم رسل کوثری چنین
کز دامنش ظهور کند دختری چنین
فخر رسول و فاطمه «زِینِ اَب» است این
ام الکتاب صبر و رضا، زینب است این
بَدرُ المنیر و شمس ضُحای علی است این
بعد از بتول عقده گشای علی است این
یادآور صدای رسای علی است این
آیینه تمام نمای علی است این
گفتار وحی در سخنش آفریدهاند
یا صورتی ز پنج تنش آفریدهاند
این مریم مقدس طاهاست، زینب است
این یادگار ام ابیهاست، زینب است
این نور چشم حضرت زهراست، زینب است
این افتخار عصمت کبراست، زینب است
در وصف او من آنچه بگویم شکست اوست
آثار بوسههای علی روی دست اوست
زینب که لحظههاست همه یادواره اش
زینب که سالهاست سراسر هزاره اش
زینب که دل برد ز پیمبر نظاره اش
زینب که خلقت است مطیع اشاره اش
زینب که با صدای علی حرف میزند
در شهر کوفه جای علی حرف میزند
این است بانویی که پیام آوری کند
هنگام خطبه معجزه حیدری کند
یک عمر بر حسین و حسن مادری کند
با دست بسته بر اسرا رهبری کند
باران رحمت است که ریزد ز ابر او
دین زنده از قیام حسین است و صبر او
ای در تن مطهر تو جان پنج تن
ایمان تو حقیقت ایمان پنج تن
از کودکیت شمع شبستان پنج تن
چشم تو آبیار گلستان پنج تن
یادآور تکلم زهرا بیان توست
اعجاز ذوالفقار علی در زبان توست
حیدر ثنات گفته که این حیدر من است
کوثر دعات کرده که این کوثر من است
خون حسین گفته پیام آور من است
قرآن دهد شعار که احیاگر من است
صبر و رضا به مادریات کرده افتخار
خون خدا به خواهریات کرده افتخار
ایثار و صبر جمله ای از مکتب تو اند
آیات نور گوهر لعل لب تو اند
تو آسمانی و شهدا کوکب تو اند
بالای نیزه محو نماز شب تو اند
بسیار زن که صابر و نستوه بوده است
کی مثل تو «رَأیتُ جَمیلا» سروده است
بر شکر قتلگاه تو از داور آفرین
بر استقامت تو ز پیغمبر آفرین
بر ذوالفقار نطق تو از حیدرآفرین
بر خطبه دمشق تو از مادر آفرین
وقتی شدی به کوفه پیام آور حسین
لبخند فتح زد به سر نی سر حسین
از حنجر حسین تو، خنجر شکست خورد
با خطبه تو خصم ستمگر شکست خورد
تنهایی و ز صبر تو لشکر شکست خورد
طغیان و ظلم تا صف محشر شکست خورد
تو یک تنه تمام سپاه ولایتی
حق است این که دختر شاه ولایتی
پیغمبر حسین تویی با خطاب فتح
نازل به سینهات شد از اول کتاب فتح
گردیده امتت سپه بی حساب فتح
روی تو شد به برقع خون آفتاب فتح
میثم هماره با تو مگر گرم گفتگوست
کز معجز تو بار مضامین به نخل اوست
غلامرضا سازگار
#حضرت_زینب
#ولادت
خوب است که از زینب کبری بنویسم
از حضرت صدیقه صغری بنویسم
تا نقش ببندد به دلم نام عقیله
از آمدن دختر زهرا بنویسم
از حال و هوای قدم تازه رسیده
از پشت در و جمع گداها بنویسم
با کسب اجازه بنویسم خود زهرا
یا روی زمین شاخه طوبی بنویسم
وقتی شده چون فاطمه سر تا قدم او
شاید بشود ام ابیها بنویسم
تنها نه فقط چشم مدینه شده روشن
از روشنی چشم دو دنیا بنویسم
من منتظرم حضرت جبریل بیاید
یک اسم پر از عطر و مُسما بنویسم
جبریل کنار پر قنداقه رسیده
باید ملکی محو تماشا بنویسم
حالا که رسیده به علی مژده مولود
بگذار که من زینت بابا بنویسم
بانو به خدا زیر قدمهای تو جنت
دستان تو را عرش مُعلی بنویسم
وقتی که به لبهای حسین آمده لبخند
بد نیست که یک چند تمنا بنویسم
هر چند که دیری ست تمنای من این است
از کربُ و بَلای شده امضا بنویسم
سیدحجت بحرالعلومی
#حضرت_زهرا
#شهادت
با رفتنت خالی مکن دور و برم را
پاشیده تر از این مگردان لشگرم را
ای نیمه ی مجروح من، ای کاش با تو
در خاک بگذارند نیم دیگرم را
بعد از تو ای سرو شکسته تا قیامت
از خجلتم بالا نمی گیرم سرم را
باور نمی کردم که روزی پیش چشمم
از پا بیندازد غلافی همسرم را
تو بین آتش رفتی و من گُر گرفتم
حالا بیا و جمع کن خاکسترم را
هر شب حسن در خواب میگوید مغیره
دست از سرش بردار کشتی مادرم را
دیروز اگر در پیش طفلانم حرم سوخت
فردا بسوزانند با طفلان حرم را
از کربلا دیشب صدایی را شنیدم
انگار طفلی گفت عمه معجرم را…
محسن عرب خالقی
#حضرت_زهرا
#شهادت
هر چه بود، از در و دیوار خودم فهمیدم
حاجتی نیست به اصرار خودم فهمیدم
راز حبس نَفَس و جوشش خون از سینه
از فرورفتن مسمار خودم فهمیدم
این که یک حادثه رخ داده در آن کوچه ی تنگ
از نهان کردن رخسار خودم فهمیدم
این که دیگر نزنی شانه به موی زینب
از قنوتت به شب تار خودم فهمیدم
همه گویند دگر رفتنی است این بیمار
به قیامت شده دیدار خودم فهمیدم
از چه لبخند به تابوت زدی بعد سه ماه؟
حاجتی نیست به گفتار خودم فهمیدم
سید علی احمدی
#حضرت_زهرا
#شهادت
کمی از غسل زیر پیرهن ماند
کمی از خون خشک بر بدن ماند
کفن را در بغل بگرفت و بو کرد
همان طفلی که آخر بی کفن ماند
🖋محسن عرب خالقی
#حضرت_زهرا
#شهادت
صبح تا شب کار و شب تا صبح عبادت میکنی
ای جراحت دیده پس کی استراحت میکنی
گفته بودم که نیا پشت در استقبال من
یار بیمارم چرا خود را اذیت میکنی
دیدن قد کمان تو علی را میکشد
رو که میگیری در این کشتن شراکت میکنی
فکر کردم رو به بهبود است حال خانمم
ناگهان دیدم که تو داری وصیت میکنی
زینب از عجل الوفاتی گفتنت تَب کرده است
این دعا ها چیست پیش بچه هایت میکنی؟
هر چه میخوای بگو اما حلالم نکن نگو
من خجالت میکشم اینگونه صحبت میکنی
نان بپز باشد، ولی دیگر چرای پای تنور
از سری خاکستری داری تو صحبت میکنی
غصهی تنهایی اش را تو نخور میبینی اش
قتلگاهش را تو در آنجا زیارت میکنی