eitaa logo
روضه رضوان
1.3هزار دنبال‌کننده
584 عکس
292 ویدیو
32 فایل
از عناوین جهان مرثیه خوان ما را بس اشعار اهل بیت علیهم السلام + مقتل عربی🌷 امیر حسین سعیدی پور آیدی ما 👈 @amir_saidi کپی فقط با ذکر لینک ⛔️
مشاهده در ایتا
دانلود
با احتیاط لاله‌ی ما را پیاده کن عباس جان، سه ساله‌ی ما را پیاده کن با احتیاط بار حرم را زمین گذار زانو بزن وقار حرم را زمین گذار با احتیاط تا که نیفتد ستاره‌ای‌ می‌ترسم آنکه گیر کند گوشواره‌ای این حوریان عزیز خدایند و بس، همین این دختران کنیز خدایند و بس، همین این دختر علی ست که بالش شکستنی است ناموس اعظم است و وقارش شکستنی است از این به بعد ماهِ حرم، آفتاب باش عباس جان مراقب این، با حجاب باش این دخترانِ من که بیابان ندیده اند در عمر خویش، خار مغیلان ندیده اند یک لحظه هم ز خیمه‌ی طفلان جدا نشو جان رباب، از دم گهواره پا نشو تو هستی و اهالی این خیمه راحتند در زیر سایه ات همه در استراحتند توهستی و به روز، حرم شب نمی‌رسد چشم کسی به قامت زینب نمی‌رسد یک عده یوسف اند و یک عده مریم اند احساس می‌کنم همه دلواپس هم اند . . .☘حالا بعد عاشورا چی شد ......☘ با احتیاط لاله‌ی ما را سوار کن زینب بیا سه ساله‌ی ما را سوار کن با احتیاط خسته شدند این ستاره‌ها این گوش پاره‌ها سر گوشواره‌ها 🖋 لطیفیان @marsieha
۱.mp3
2.61M
🎙 ۱
خیلی دلم لبریز از غم بود آقا یک سال کارم اشک نم نم بود آقا ممنونم آقا باز هم من را رساندی خیلی دلم تنگ محرّم بود آقا خوب است عاشق بی قرار یار باشد اوضاع من یک سال دَر هم بود آقا یک سال هر هفته برایت گریه کردم شرمنده ی روی توام، کم بود آقا تا آب می دیدم لبم می سوخت آقا یاد لبت اشکم دمادم بود آقا جانم حسین جانم حسین جانم حسین جان یک سال بر لب هام، این دم بود آقا جا ماند از فیض حضور روضه ی تو هر کس غمش دینار و دِرهم بود آقا زهرا میان روضه دستش را گرفته هر کس گدای زیر پرچم بود آقا ممنون لطف مادر پهلو شکستم امسال هم مادر به فکرم بود آقا امسال هم آورده ما را پای روضه آن مادری که قامتش خم بود آقا آن مادری که بین مقتل روضه می خواند آن روضه ای که خود مجسّم بود آقا تا پیکرت افتاد هم پیراهنت رفت هم ساربان در فکر خاتم بود آقا 🖋وحید محمدی @marsieha
۲.mp3
1.98M
🎙۱ شعر ابتدایی مجلس
۳.mp3
2.03M
🎙۲ در میانه مجلس خوانده شود
دلشوره‌ای افتاده در جانم برادر غمگینم و سر در گریبانم برادر حس بدی دارم، عجب دشت عجیبی است مبهوت سِحر این بیابانم برادر یک دشت مرد اجنبی دور و برماست اینجا مزن خیمه، هراسانم برادر در کاروانت دختران بی شماری است‌ می‌ترسم از آینده؛ حیرانم برادر جایی برای بازی طفلان تو نیست دلواپس ِخار مغیلانم برادر صحرای محشر پیش این صحرا بهشت است خشکیده لب‌های غزل خوانم برادر دست دخیل خار‌های ِدشت رفته سمت ضریح پاک ِ دامانم برادر بادی جسارت کرد و خلخالم تکان خورد تشویش دارم؛ دل پریشانم برادر آن نامه‌های بار اُشتر را نشان ده با حُر بگو در کوفه مهمانم برادر با زینبت دنیا سرِ سازش ندارد مظلومه‌ی معروفِ دورانم برادر از کودکی با درد چشمم خو گرفتم در گریه کردن، پیر کنعانم برادر 🖋وحید قاسمی @marsieha
۴.mp3
1.31M
🎙۱ شعر میانی مجلس
۵.mp3
2M
استفاده از شعر در اوج همراه با اندکی از روضه
☘پیشنهادی برای دوستان منبری☘ دوستانی که اهل منبرند و سخنرانی دارند می توانند جهت متبرک شدن جلسه شروع مراسم را با یادی از یوسف فاطمه امام زمان علیهماالسلام آغاز کنند برای این کار دوستان می تونن بر روی کلمه: 🌻🌹 بزنند تا اشعار مربوط به حضرت رو اجرا نمایند.
یا عبدالله بن حسن ..... والله لا اُفارق عَمّی.....
۱ 🔹🔹🔹خَرَجَ إلَيهِم عَبدُ اللّهِ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ وهُوَ غُلامٌ لَم يُراهِق مِن عِندِ النِّساءِ يَشتَدُّ حَتّى وَقَفَ إلى جَنبِ الحُسَينِ عليه السلام، فَلَحِقَتهُ زَينَبُ بِنتُ عَلِيٍّ عليها السلام لِتَحبِسَهُ، فَقالَ لَهَا الحُسَينُ عليه السلام: احبِسيهِ يا اختي، فَأَبى وَامتَنَعَ عَلَيهَا امتِناعاً شَديداً، وقالَ: وَاللّهِ لا اُفارِقُ عَمّي! و أهوى أبجَرُ بنُ كَعبٍ إلَى الحُسَينِ عليه السلام بِالسَّيفِ، فَقالَ لَهُ الغُلامُ: وَيلَكَ يَا بنَ الخَبيثَةِ! أتَقتُلُ عَمّي؟! فَضَرَبَهُ أبجَرُ بِالسَّيفِ، فَاتَّقاهَا الغُلامُ بِيَدِهِ فَأَطَنَّها إلَى الجَلدَةِ، فَإِذا يَدُهُ مُعَلَّقَةٌ، ونادَى الغُلامُ: يا امَّتاه! فَأَخَذَهُ الحُسَينُ عليه السلام فَضَمَّهُ إلَيهِ وقالَ: يَا بنَ أخي، اصبِر عَلى ما نَزَلَ بِكَ، وَاحتَسِب في ذلِكَ الخَيرَ؛ فَإِنَّ اللّهَ يُلحِقُكَ بِآبائِكَ الصّالِحينَ.] [ثُمَّ رَفَعَ الحُسَينُ عليه السلام يَدَهُ وقالَ: اللّهُمَّ إن مَتَّعتَهُم إلى حينٍ، فَفَرِّقهُم فِرَقاً، وَاجعَلهُم طَرائِقَ قِدَداً، ولا تُرضِ الوُلاةَ عَنهُم أبَداً؛ فَإِنَّهُم دَعَونا لِيَنصُرونا، ثُمَّ عَدَوا عَلَينا فَقَتَلونا. 🔸🔸🔸🔸🔸 عبد اللّه بن حسن بن على كه جوانى نابالغ بود، از نزد زنان به سوى دشمن، بيرون دويد و خود را به كنار حسين عليه السلام رساند. زينب عليها السلام، دختر على عليه السلام در پى‏اش رفت تا او را نگاه دارد. حسين عليه السلام هم به او فرمود: «خواهرم! او را نگاه دار»؛ امّا او تسليم نشد و به هيچ رو نپذيرفت و گفت: به خدا سوگند، از عمويم جدا نمى‏شوم. ابجَر بن كعب، شمشير را به سوى حسين عليه السلام فرود آورد. آن جوان، به او گفت: اى مادرْخبيث! آيا عموى مرا می كُشى؟ ابجَر، با شمشير به حسين عليه السلام زد. آن جوان، دستش را سپر كرد كه قطع شد و به پوست، آويزان شد. فرياد برآورد: مادر جان! حسين عليه السلام، او را گرفت و به سينه‏اش چسباند و فرمود: «اى فرزند برادرم! بر آنچه به تو رسيده، شكيبايى كن و اين را خير ببين و به حساب خدا بگذار كه خداوند، تو را به پدران شايسته‏ات، ملحق مى‏كند». آن گاه حسين عليه السلام، دستش را به آسمان بلند كرد و گفت: «خدايا! اگر هم تا مدّتى برخوردارشان ساختى، آنها را دچار تفرقه و گروه گروه كن و هر يك را به راهى ببر، و حاكمان را هيچ گاه از آنان، راضى مدار، كه آنانْ ما را دعوت كردند تا يارى‏مان‏ دهند؛ امّا بر ما هجوم آوردند تا ما را بكُشند». 📚ارشاد شیخ مفید ج ۲ ص ۱۱۰ @marsieha