#علی_اصغر
نبوس اين قدر بابا آخر اين لعل لبانم را
كه با لبهاي سوزانت بسوزاني زبانم را
چه مي شد اي پدر يك لحظه از من دور مي گشتي
نبيني تا زبان گرداندن دور دهانم را
ز اشكت آبياري مي كني اين غنچه را اما
نمي خواهم ببينم گريه هاي باغبانم را
سخن سر بسته مي گويم مكش پيكان ز حلقومم
كه تير حرمله سوزانده مغز استخوانم را
چو ديدم تير مي آيد گلويم را سپر كردم
بپرس از تير او خود مي دهد شرح بيانم را
به هرلبخند خونم از دهان بر شانه ات ريزد
چو رفتم از كفت ديدي به پيراهن نشانم را
ز تو ممنونم اي تير سه شعبه ساكتم كردي
كه ديگر نشنود در خيمه ها مادر صدایم را
@marsieha
#علی_اکبر
می زند نیش، سکوتت به دل من، پسرم
لب گشا کُشت مرا خنده دشمن، پسرم
چشم خود واکن و یک بار دگر حرف بزن
از لب تشنه و سنگینی آهن، پسرم
بی تو از دیدۀ من قوّۀ بینائی رفت
در عوض دیدۀ دشمن شده روشن، پسرم
داغ مرگ پسرش را به دلش بگذارند
آنکه بگذاشته داغت بدل من، پسرم
پاره های تنت افتاده به هر سو گوئی
برگ گل ریخته در دامن گلشن، پسرم
کس ندیده است که از تیغ هزاران جلّاد
اینهمه زخم رسد بر تن یک تن، پسرم
تو ذبیح من و من تن صد چاک تو را
هدیه دادم به ره خالق ذُالمن پسرم
نتوان گفت که از داغ تو بر من چه گذشت
هیچکس را نَبُوَد تاب شنیدن، پسرم
📚نخل میثم
@marsieha
#علی_اکبر
گیسو به خاک می کشی ای مصطفای من
پای تنت به لرزه فتاده ست پای من
قرآن من ورق ورق افتاده ای به خاک
ذبح عظیم من شده ای در مِنای من
در خون جاری از تن خود دست و پا مزن
ای وسعت ضریح تنت کربلای من
از بس صدا زدم ولدی حنجرم گرفت
شاید محل دهی تو به سوز صدای من
هرگز مجال نیست سخن با دهان پُر
خون لخته مانع است بخوانی برای من
از بس که نیزه خورده، تنت وا شده ز هم
ای پیکر سوا شده و جابجای من
خون محاسنم همه بر گردنت پسر
از بس که بوسه ات زدم این شد حنای من
🖋حسین قربانچه
@marsieha
#علی_اکبر
با سر ِنیزه تنت را چه به هم ریخته اند
ذره ذره بدنت را چه به هم ریخته اند
سنگها روی لب خشک تو جا خوش کردند
این عقیق یمنت را چه به هم ریخته اند
وسط معرکه ای رفتی و گیر افتادی
سر فرصت بدنت را چه به هم ریخته اند
تابه حالا نشده بود جوابم ندهی
وای بر من دهنت را چه به هم ریخته اند
چشم من تار شده به چه مداواش کنم
یوسفم پیرهنت را چه به هم ریخته اند
عمه ات آمده تا دست به معجر ببرد
پدر بی کفنت را چه به هم ریخته اند
ابروان تو حسینی ست و چشمت حسنی ست
این حسین و حسنت را چه به هم ریخته اند
🖋علی اکبر لطیفیان
@marsieha
#حضرت_اباالفضل_العباس
#مقتل ۱
🌴🌴اشعار و رجز های آقا ابالفضل هنگام شهادت و سرودن شعر از جانب امام حسین برای ایشان🌴🌴
كانَ عَبّاسٌ السَّقّاءُ قَمَرُ بَني هاشِمٍ، صاحِبَ لِواءِ الحُسَينِ عليه السلام، وهُوَ أكبَرُ الإِخوانِ. مَضى بِطَلَبِ الماءِ فَحَمَلوا عَلَيهِ وحَمَلَ هُوَ عَلَيهِم، وجَعَلَ يَقولُ:
لا أرهَبُ المَوتَ إذِ المَوتُ رَقى
حَتّى اوارى فِي المَصاليت لِقا
نَفسي لِنَفسِ المُصطَفَى الطُّهرِ وَقا
إنّي أنَا العَبّاسُ أغدو بِالسَّقا
ولا أخافُ الشَّرَّ يَومَ المُلتَقى
فَفَرَّقَهُم، فَكَمَنَ لَهُ زَيدُ بنُ وَرقاءَ الجُهَنِيُّ مِن وَراءِ نَخلَةٍ، وعاوَنَهُ حَكيمُ بنُ طُفَيلٍ السِّنبِسِيُّ، فَضَرَبَهُ عَلى يَمينِهِ، فَأَخَذَ السَّيفَ بِشِمالِهِ، وحَمَلَ عَلَيهِم وهُوَ يَرتَجِزُ:
وَاللّهِ إن قَطَعتُمُ يَميني
إنّي احامي أبَداً عَن ديني
وعَن إمامٍ صادِقِ اليَقينِ
نَجلِ النَّبِيِّ الطّاهِرِ الأَمينِ
فَقاتَلَ حَتّى ضَعُفَ، فَكَمَنَ لَهُ الحَكيمُ بنُ الطُّفَيلِ الطّائِيُّ مِن وَراءِ نَخلَةٍ، فَضَرَبَهُ عَلى شِمالِهِ، فَقالَ:
يا نَفسُ لا تَخشَي مِنَ الكُفّارِ
و أبشِري بِرَحمَةِ الجَبّارِ
مَعَ النَّبِيِّ السَّيِّدِ المُختارِ
قَد قَطَعوا بِبَغيِهِم يَساري
فَأَصلِهِم يا رَبِّ حَرَّ النّارِ
فَقَتَلَهُ المَلعونُ بِعَمودٍ مِن حَديدٍ.
فَلَمّا رَآهُ الحُسَينُ عليه السلام مَصروعاً عَلى شَطِّ الفُراتِ، بَكى و أنشَأَ يَقولُ:
تَعَدَّيتُمُ يا شَرَّ قَومٍ بِفِعلِكُمُ
وخالَفتُمُ قَولَ النَّبِيِّ مُحَمَّدِ
أما كانَ خَيرُ الرُّسُلِ وَصّاكُم بِنا
أما نَحنُ مِن نَسلِ النَّبِيِّ المُسَدَّدِ
أما كانَتِ الزَّهراءُ امِّيَ دونَكُمُ
أما كانَ مِن خَيرِ البَرِيَّةِ أحمَدِ
لُعِنتُم واخزيتُم بِما قَد جَنَيتُمُ
فَسَوفَ تُلاقوا حَرَّ نارٍ تَوَقَّد.
📚بحارالانوار ج ۴۵ ص ۴۰
@marsieha
🔸🔸🔸ترجمه🔸🔸🔸🔸
عبّاس، سقا، ماه بنى هاشم و پرچمدار حسين عليه السلام بود. او از ديگر برادرانش بزرگتر بود و در طلب آب مىرفت كه بر او حمله بُردند. او هم به آنها حمله بُرد و چنين مىخواند:
از مرگْ نمی هراسم؛ زيرا مرگ، ترقّى و صعودى است
كه مرا در پشت شمشيرها، پنهان مىكند.
جانم، سپر جان پاكيزه مصطفى باد!
من، عبّاسم كه سقّا گشته ام
و به روز برخورد، هراسى از شرّ ندارم.
پس آنان را متفرّق كرد. زيد بن وَرقاى جُهَنى، در پشت درخت خرمايى به كمين او نشست و حَكيم بن طُفَيل سِنبِسى نيز او را يارى داد و بر دست راست عبّاس عليه السلام ضربه اى زد و آن را قطع كرد.
عبّاس عليه السلام، شمشير را به دست چپ گرفت و به آنها حمله بُرد و چنين رَجَز مىخواند:
به خدا سوگند، اگر دست راستم را قطع كنيد
من، هميشه از دينم حمايت مىكنم
و نيز از امام راستگو و استوارباورى
كه نواده پيامبرِ پاك و امين است.
آن گاه، جنگيد تا ناتوان شد.
حَكيم بن طُفَيل طايى، از پشت درخت خرما به او كمين زد و بر دست چپش ضربه اى زد و آن را قطع كرد.
عبّاس عليه السلام نيز خواند:
اى جان! از كافران مترس
و به رحمت خداى جبران كننده، بشارتت باد!
همراه با پيامبر صلى الله عليه و آله، سَرور برگزيده!
با سركشى شان، دست چپم را قطع كردند
پروردگارا! آنان را به داغىِ آتش برسان!
پس آن ملعون، با عمود آهنين به او زد وعبّاس عليه السلام را به شهادت رساند.
هنگامى كه حسين عليه السلام، او را بر كناره رود فرات، افتاده ديد، گريست و چنين خواند:
«اى بدترينِ مردمان! با كارتان، تجاوز كرديد
و با گفته محمّد پيامبر، مخالفت كرديد.
آيا بهترينِ پيامبران، سفارش ما را به شما نكرد؟
آيا ما از نسل پيامبرِ تأييد شده نيستيم؟
آيا زهرا عليها السلام، مادر ماست يا شما؟
آيا احمد، بهترينِ مردمان نيست؟
نفرين شُديد و به خاطر جنايتتان، رسوا گشتيد
به زودى، داغىِ آتشى برافروخته را خواهيد ديد».
@marsieha
#حضرت_اباالفضل_العباس
#مقتل ۲
🌴🌴دشمنان از شدت کینه ای که از عباس داشتند دست و پای وی را قطع کردند🌴🌴
🔹🔹🔹🔹كانَ الَّذي وَلِيَ قَتلَ العَبّاسِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام يَومَئِذٍ يَزيدُ بنُ زِيادٍ الحَنَفِيُّ،
و أخَذَ سَلَبَهُ حَكيمُ بنُ طُفَيلٍ الطّائِيُّ، وقيلَ: إنَّهُ شَرِكَ في قَتلِهِ يَزيد.
وكانَ بَعدَ أن قُتِلَ إخوَتُهُ عَبدُ اللّهِ وعُثمانُ وجَعفَرٌ مَعَهُ قاصِدينَ الماءَ. ويَرجِعُ وَحدَهُ بِالقِربَةِ فَيَحمِلُ عَلى أصحابِ عُبَيدِ اللّهِ بنِ زِيادٍ الحائِلينَ دونَ الماءِ، فَيَقتُلُ مِنهُم، ويَضرِبُ فيهِم حَتّى يَتَفَرَّجوا عَنِ الماءِ، فَيَأتِيَ الفُراتَ فَيَملَأَ القِربَةَ ويَحمِلَها، ويَأتِيَ بِهَا الحُسَينَ عليه السلام و أصحابَهُ، فَيَسقِيَهُم حَتّى تَكاثَروا عَلَيهِ، و أوهَنَتهُ الجِراحُ مِن النَّبلِ، فَقَتَلوهُ كَذلِكَ بَينَ الفُراتِ والسُّرادِقِ وهُوَ يَحمِلُ الماءَ، وثَمَّ قَبرُهُ رَحِمَهُ اللّهُ. وقَطَعوا يَدَيهِ ورِجلَيهِ حَنَقاً عَلَيهِ، ولِما أبلى فيهِم وقَتَلَ مِنهُم. فَلِذلِكَ سُمِّيَ السَّقّاءَ.
🔸🔸🔸🔸 كسى كه عهده دار كشتن عبّاس بن على عليه السلام در آن روز (عاشورا) شد،
يزيد بن زياد حَنَفى بود، و لباس و تجهيزات عبّاس عليه السلام را حَكيم بن طُفَيل طايى برداشت. نيز گفته شده است كه او همدست يزيد [بن زياد] در كُشتن عبّاس عليه السلام بود.
پس از آن كه برادران عبّاس عليه السلام: عبد اللّه، عثمان و جعفر كه همراه او قصد آوردن آب را داشتند كشته شدند، عبّاس عليه السلام به تنهايى و با مَشك آب، باز مىگشت و به ياران عبيد اللّه كه ميان او و آب، فاصله انداخته بودند، حمله مىبُرد و آنان را مىزد و مىكُشت تا از [شريعه] آب، كنار روند. آن گاه، به فرات، وارد مىشد و مَشك را پُر مىكرد و مىبُرد و به حسين عليه السلام و يارانش مىرساند و آنان را سيراب مىكرد، تا آن كه دشمنان، بر او غلبه كردند و زخم تيرها، او را ناتوان كرد و ميان فرات و سراپرده خيمه ها، در حال بُردن آب، او را كُشتند. قبرش نيز همان جاست. خدايش رحمت كند!
همچنين، دستها و پاهايش را از سرِ كينه ورزى با او و به سبب گرفتارى هایى كه برايشان به وجود آورده بود و كُشتارى كه از آنها كرده بود، قطع كردند از اين رو بود كه او «سقّا» ناميده شد.
📚شرح الاخبار ج۳ص ۱۹۱
@marsieha