#حضرت_رقیه
امشب که با تو انس به ویران گرفته ام
ویرانه را به جای گلستان گرفته ام
امشب شب مبارک قدر است و من تو را
بر روی دست خویش چو قرآن گرفته ام
پاداش تشنه کامی و اجر گرسنگی
گل بوسه ایست کز لب عطشان گرفته ام
از بس که پابرهنه به صحرا دویده ام
یک باغ گل زخار مغیلان گرفته ام
از میزبانی ام خجلم سفره ام تهی ست
نان نیست جان زمقدم مهمان گرفته ام
زهرا به چادرش زعلی می گرفت رو
من از تو رو به موی پریشان گرفته ام
من بلبل حسینم و افتادم از نوا
چون جغد، آشیانه به ویران گرفته ام
بر داغدیده شاخۀ گل هدیه می برند
من جای گل، سرِ تو به دامان گرفته ام
📚نخل میثم
@marsieha
#امام_حسن
نیست، کس غیر از خدا آگاه از سوزِ نهانم
خون دل هایی که خوردم ریخت بیرون از دهانم
زهرِ نانوشیده قلبم بُوَد مثل لاله پرپر
بس که آمد بر جگر از دوستان، زخمِ زبانم
در وطن، نه..... در میان خانه ی خود هم غریبم
قاتلم گردیده یارب، همسر نامهربانم
قلب من شد پاره آن روزی که خود در کوچه دیدم
مادرم نقش زمین گردید پیش دیده گانم
جعده زهرم داد امّا قاتلم باشد مغیره
بر لب از ظلمی که او کرده چهل سال است جانم
خون دل هایی که زهرا و علی خوردند عُمری
اشگ گردید و روان شد از دو چشم خون فشانم
هر کجا افتاد چشمم یا به ثانی یا مغیره
رنگ از رویم پرید و سوخت مغزِ استخوانم
من که ختم الانبیا خوانده است طاووس بهشتم
در میان آشیان چون طایر بی آشیانم
باغبان گلشن وحیم ولی از بس غریبم
هم نشین خارها در بین باغ و بوستانم
سوخت یاقوت لبم از زهر و شد معلوم آخر
از چه پیغمبر زطفلی بوسه می زد بر دهانم
📚نخل میثم
@marsieha
#امام_حسن
جانم فدای آن بنایی ...که نداری
قربان آن گلدسته هایی ...که نداری
هرجا حرم دیدم سرودم زیر لب از
دلتنگی گنبد طلایی ...که نداری
باب الرضا رفتم نشستم گریه کردم
با یاد باب المجتبایی ...که نداری
قالیچه ارثیه مادر بزرگم
نذر تو و صحن و سرایی ...که نداری
من هر شب جمعه سلامی می دهم به
شش گوشه کرببلایی ...که نداری
ما سینه زنهایت حسن کم گفته ایم آه
در مجلس دار البکایی ...که نداری
دردی که داری در خودت میریزی آقا
حق می دهم درد آشنایی ...که نداری
🖋محمد جواد پرچمی