#حضرت_زینب
#وفات
صبر از زبان عجز ثنا خوان زینب است
عقل بسیط، واله و حیران زینب است
در خطبه اش که کوفه از آن شد سکوت محض
گفتی که ممکنات همه به فرمان زینب است
ابن زیاد شوم به دارالاماره اش
رسوا ز منطق شرر افشان زینب است
بر هم مزن اساس جفا کاری یزید
لحن بلیغ و نطق درخشان زینب است
افزون بود ز حوصله خلق عالمی
درد و غمی که در دل سوزان زینب است
در ماتم حسین، پریشانی جهان
عکسی ز حال زار پریشان زینب است
هر آیه در صحایف علوی به وصف صبر
نازل بر انبیا شده در شاُن زینب است
ایوب صابر است ولیکن در این مقام
انصاف ده که ریزه خور خوان زینب است
در قتلگاه جسم برادر به روی دست
بگرفت کای خدای من این جان زینب است
قربانی توست بکن از کرم قبول
کاری چنین به عهده ایمان زینب است
با اینکه با عیال برادر به شهر شام
در دست اهل ظلم، گریبان زینب است
دارد صغیر امیدی و از روی اعتقاد
چشمش به لطف بی حد و پایان زینب است
۲۷ دی
۲۷ دی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حضرت_زینب
زینب را
نه کربلا
و نه اسارت شهید نکرد
زینب را دوری حسین شهید کرد .....
۲۷ دی
#صاحب_الامر🌻🌹
خواستم نزدیکتر باشم به آقایم... نشد
تا بگیرم دامن لطف تو مولایم... نشد
خواستم از معصیت دوری کنم،،، آدم شوم
بندها را وا کنم از دست و پاهایم...نشد
ندبههای جمعه را هی خواب میمانم، ببخش
سر به زیرم که میان روضه پیدایم... نشد
ظاهراً ذکر تو را میگویم اما باطناً
در میان عاشقانت باز هم جایم... نشد
راه دیدار تو این بار از حرم شد باز، حیف
خواستم تا محضر تو با سرم آیم نشد
گفتمت یک بار در خوابم بیا، جانِ حسن
سر به خاک مقدمت ای یار میسایم، نشد
دائماً میچرخم آقا جان به دور معصیت
از دو چشم خیس تو هر بار، پروایم... نشد
کربلایم دیر شد، دارم خجالت میکشم
آه آقا جان بگو که وقت امضایم نشد؟
۲۷ دی
هدایت شده از مسیر اقتصادی اهل بیت
⭕️⭕️⭕️تاجر طعام به منزله شهداست.
پیامبر خدا ﷺ :
🔵ما مِن جالِبٍ يَجلِبُ طَعاما مِن بَلَدٍ إلى بَلَدٍ فَيَبيعُهُ بِسِعرِ يَومِهِ إلّا كانَت مَنزِلَتُهُ عِندَ اللّهِ مَنزِلَةَ الشُّهَداءِ.
🟠پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هيچ كس نيست كه خوراكى را از سرزمينى به سرزمين ديگر ببرَد تا به قيمت روز بفروشد، مگر اين كه نزد خدا منزلت شهيدان را دارد.
📚تفسیر قرطبی،ج ۱۹ ص ۵۵
https://eitaa.com/MasirEqtesadi
۲۸ دی
۲۸ دی
#امام_کاظم
#شهادت
بیهوده قفس را مگشایید پری نیست
جز مُشتِ پری گوشه ي زندان اثری نیست
در دل اثر از شادی و امّید مجویید
از شاخه ي بشکسته ي امّید ثمری نیست
گفتم به صبا دردِ دل خویش بگویم
امّا به سیه چال ، صبا را گذری نیست
گیرم که صبا را گذر افتاد ، چه گويم؟
ديگر ز من و دردِ دل من خبری نیست
امّید رهایی چو از این بند محال است
ناچار بجز مرگ، نجاتِ دگری نیست
ای مرگ کجایی که به دیدار من آیی
در سینه دگر جز نفس مختصری نیست
تا بال و پری بود قفس را نگشودند
امروز گشودند قفس را که پری نیست
🖋حاج علي انساني
۴ بهمن
#امام_کاظم
#شهادت
مثل يك تكه عبا روي زمين است تنش
آن قدر حال ندارد كه نيفتد بدنش
جا به جا گر نشود سلسه بد مي چسبد
آن چناني كه محال است دگر وا شدنش
نفسش وقت مناجات چه اعجازي داشت
زن بدكاره به يك باره عوض شد سخنش
آه مانند گليمي چقدر پا خورده
بي سبب نيست اگر پاره شده پيرهنش
از كليم اللهي حضرت ما كم نشود
گر چه هر دفعه بيايد بزند بر دهنش
به رگ غيرت اين مرد فقط دست مزن
بعد از آن هر چه كه خواهي بزني اش، بزنش
بستنش نيز برايش به خدا فايده داشت
مدد سلسله ها بود نمي ريختنش
با چنين وضع كفن كردن او پس سخت است
آه آه از پسرش آه به وقت كفنش
🖋علي اكبر لطيفيان
۴ بهمن
#امام_کاظم
#شهادت
ترسي از فقر ندارند گدايان كريم
دستِ خالي نروند از در ِ احسان كريم
حاجتِ خواسته را چند برابر داده ست
طيب الله به اين لطف دو چندان كريم
كاظميني نشديم و دلمان هم پُر بود
بار بستيم سويِ شاه خراسانِ كريم
بي نياز از همه ام تا كه رضا را دارم
به قسم هاي خداوند به قرآن كريم
طلبِ رزق نكرديم ز دربار كسي
نان هر سفره حرام است مگر نان كريم
هر كسي وقت مناجات ضريحي دارد
دست ما هم كه رسيده ست به دامان كريم
نااميدم مكنيد از كرمش فرض كنيد
باز بدكاره اي امشب شده مهمان كريم
سپر ِ درد و بلايش نشديم و ديديم
سپر درد و بلاي همه شد جان كريم
ظاهرش فقر ولي باطن او عين غنا
ترسي از فقر ندارند گدايان كريم
۴ بهمن
#امام_کاظم
#شهادت
ناگهان خلوت من با زدني ريخت به هم
مجلس ذكر ِ مرا بد دهني ريخت به هم
رويِ اين ساقِ ترك خورده بلندم كردند
استخوانم پس ِ هر پا شدني ريخت به هم
كار من از همه مجذوبِ خدا ساختن است
نظري كرده ام و قلب زني ريخت به هم
ديد حساس شدم آمد و دشنامم داد
پسر فاطمه را با سخني ريخت به هم
لعنتي بس كه از اين موي سرم ميگيرد
زلف آشفته به هر آمدني ريخت به هم
كار تشييع مرا لنگه دري عهده گرفت
از غم من دلِ هر سينه زني ريخت به هم
🖋علي اكبر لطيفيان
۴ بهمن
۴ بهمن
#امام_کاظم
#شهادت
در این زندان ندارد روز، فرقی با شب تارم
ز دوری ات رضا جانم گره افتاده در کارم
تمام آرزوی من، بوَد این آرزوی من
که من این لحظهی آخر، ز رویت بوسه بردارم
بیا از ره رضا جانم، ببین ای نور چشمانم
دو چشمم سوی در مانده، که تو آیی به دیدارم
منی که آسمانها تکیه بر دستان من دارد
تماشا کن دو سه روز است که محتاج دیوارم
به چه روزی فتادم روزه بودم دشمنم آمد
مرا با تازیانه میدهد هر روز افطارم
ز بس که گوشهی زندان به من سیلی زده دشمن
میافتی یاد مادر گر ببینی رنگ رخسارم
مرا سیلی زدن اما نخورده دخترم سیلی
اگر که زار میگریم فقط در فکر بازارم
مرا آزارها دادند تنم را برنگرداندند
به چه روزی فتادم من، منی که بر همه یارم
به چه روزی فتادم تازه، نعل تازه اینجا نیست
بخود پیچیده ام اما به تن یک پیرهن دارم
شنیدم جد مظلومم به روی خاک عریان بود
شنیدم دست و پا میزد، از این روضه است بیمارم
محمود اسدی شائق
۴ بهمن