eitaa logo
روضه رضوان
1.3هزار دنبال‌کننده
567 عکس
274 ویدیو
30 فایل
از عناوین جهان مرثیه خوان ما را بس اشعار اهل بیت علیهم السلام + مقتل عربی🌷 امیر حسین سعیدی پور آیدی ما 👈 @amir_saidi کپی فقط با ذکر لینک ⛔️
مشاهده در ایتا
دانلود
رسیده ام به مزارت نه، بر مزار خودم سیاه پوش تو ام نه، که داغدار خودم تو زیر خاکی و من خاک بر سرم ریزم تو سینه چاکی و من خاک بر سرم ریزم شکسته تر ز همیشه کنارت آمده ام برای دیدن خاک مزارت آمده ام بگو چگونه دلت آمد از برم بروی به روی نیزه ولی در برابرم بروی ببین که بعد تو غمگین ترین صدا شده ام شکسته ام ز کمر دست بر عصا شده ام چهل شب است که مهمان شامیان بودم چهل شب است که مهمان خنده ها شده ام چهل شب است که از درد پا نمی خوابم پر از جراحتم و غرق رد پا شده ام رسیدم از سفری که غم تو را خواندم برای زخم علمدار روضه ها خواندم به روی نیزه مده دست باد گیسو را به این بهانه مپوشان تو زخم ابرو را تو روی نیزه و این سنگ های بی احساس نمی کنند مراعات چشم کم سو را بگو به نیزه عباس خم شود پیشم که چند بوسه زنم دیده های جادو را کنار ناقه عریان و جمع نامحرم بگو دوباره بگیرد رکاب بانو را نشسته خاک اگرچه به روی مژگانش هنوز خیره کند چشم های آهو را هنوز لخته خون می چکد ز گیسویش اگرچه حرمله بسته شکاف ابرو را ز تکه روسری دختران تو دیدم گره زدند به سر نیزه ای سر او را
یک اربعین به نیزه سر یار دیده ام یک اربعین چو شمع به پایت چکیده ام یک اربعین به ضربه شلاق ساربان بر روی خارهای مغیلان دویده ام یک اربعین تمام تنم درد می کند با ضرب تازیانه ز جایم پریده ام یک اربعین رقیه تو مُرد از غمت اکنون بدون او به کنارت رسیده ام یک اربعین به شام و به کوفه حماسه ها با خطبه های حیدری ام آفریده ام یک اربعین به چوبه محمل سرم شکست همچون پدر ببین تو، جبین دریده ام یک اربعین کنار عدو، وای وای وای! بس جور طعنه های فراوان کشیده ام یک اربعین به ضربه سیلی ببین حسین! روی کبود و قامت از غم خمیده ام مجید لشگری
آمدم این جا دوباره…لشگرت یادش بخیر قاسم و عون و زهیر و جعفرت یادش بخیر نخستین باری کـه این جا آمدم یادت کـه هست؟ شد رکابم ساقی آب آورت یادش بخیر نخستین باری کـه این جا پهن شد سجاده ام با اذان دلربای اکبرت یادش بخیر حال، من برگشته ام اما نه مثل بار قبل قامت مانند سرو خواهرت یادش بخیر از امانتداری ام دارم خجالت میکشم بچه هاي‌ من فدای دخترت… یادش بخیر روضه ی دیروزمان این بود با بی بی رباب اي عروس مادر من اصغرت یادش بخیر من خودم این جا بـه جسمت پیرهن پوشانده ام دستباف یادگار مادرت یادش بخیر رفتی و با اشک هایم بدرقه کردم تو را اي برادر ان وداع آخرت یادش بخیر مثل جدم می شدي در پیش چشمان همه ی وای من عمامه ی پیغمبرت یادش بخیر
نزدیکِ اربعین، دلِ جا مانده ها گرفت یـک بینــوا بــرای خـودش ربـنا گـرفت ‌ هرکـس رسید؛ سـوال کـرد: زائـری؟ از این سوال، دلِ پُرخونِ ما گرفت ‌ آقا مگر “بَدان” بـه حـریمت نمی رسند؟ پس “حُر” کـه بود کـه جام بلا گرفت؟ ‌ بـاشد؛ محـل نـده… نبـرم اربعین حرم اما بدان؛ کـه قلبم از این ماجرا گرفت ‌ آن قدر گریه میکنم کـه بگویند عاقبت نوکر ز اشـکِ خـود سفرِ کربلا گرفت ‌ اما ز راهِ دور؛ درود حضـرت حسین بارانِ اشک، از این روضه ها گرفت
💎 جایگاه مزار سیدالشهدا (علیه‌السلام) 🔻امام صادق (علیه‌السلام): مَوْضِعُ قَبْرِ اَلْحُسَيْنِ (ع) مُنْذُ يَوْمَ دُفِنَ رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ اَلْجَنَّةِ وَ قَالَ مَوْضِعُ قَبْرِ اَلْحُسَيْنِ ع تُرْعَةٌ مِنْ تُرَعِ اَلْجَنَّةِ. 🚩 جايگاه مزار امام حسين عليه‌السلام از آن روز كه به خاك سپرده شده باغي از باغ‌هاي بهشت است و نيز فرمود: جايگاه مزار امام حسين عليه‌السلام آبراهي از آبراه‌هاي بهشت است. 📚 ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ج ۲، ص ۹۴ ‌ @HawzahNews
➖وقتی به یاد سیدالشهداء می‌افتیم، چه بگوییم❓ 🛑..عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ ثُوَیْرٍ قَالَ: کُنْتُ أَنَا وَ یُونُسُ بْنُ ظَبْیَانَ وَ الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ وَ أَبُو سَلَمَهَ السَّرَّاجُ جُلُوساً عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیهِ السَّلامُ، وَ کَانَ الْمُتَکَلِّمُ مِنَّا یُونُسَ وَ کَانَ أَکْبَرَنَا سِنّاً. فَقَالَ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، إِنِّی کَثِیراً مَا أَذْکُرُ الْحُسَیْنَ عَلَیهِ السَّلامُ، فَأَیَّ شَیْ‏ءٍ أَقُولُ؟ فَقَالَ: «قُلْ: «صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ» تُعِیدُ ذَلِکَ ثَلَاثاً، فَإِنَّ السَّلَامَ یَصِلُ إِلَیْهِ مِنْ قَرِیبٍ وَ مِنْ بَعِید.» 📚الكافي، ج۴، ص۵۷۵ 🔰از «حسین بن ثُوَیر» نقل شده است: من و «یونس بن ظَبیان» و «مفضّل بن عمر» و «ابو سلمه سرّاج» نزد امام صادق (علیه‌السلام) نشسته بودیم. از بین ما، یونس که از همه ما بزرگتر بود، سخن می‌گفت. 🔷یونس به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کرد: 🔹فدایتان شوم، من خیلی یاد امام حسین (علیه‌السلام) می‌افتم. (در چنین حالتی) چه بگویم؟ 🔶حضرت فرمودند: 🔸«بگو: «صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ» این را سه بار تکرار کن؛ چراکه سلام، به ایشان می‌رسد، چه از نزدیک و چه از دور.» @mirasehadisi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️ یکی از برجسته ترین وظایف ما شیعیان، زیارت «اربعین» است. 
زیارت اربعین و سایر زیارت ها، در هر زمان و زمینی جا دارد، برای اینکه آنها در هر زمان و زمینی به اذن خدای سبحان حاضر هستند...


 @a_javadiamoli_esra
رونق گرفت از غم تو زندگانی‌ام ای یار مهربان! به کجا می‌کشانی‌ام؟ حالا که پیرمرد شدم کیف می‌کنم چون وقف روضه بود تمام جوانی‌ام خواب و خوراکِ زندگی‌ام را گرفته است حتّی خیال اینکه بخواهی برانی‌ام زهرای مرضیه به سرم دست می‌کشد وقتی سیاه لشگر هیئت بدانی‌ام از برکت زیارت تو باخدا شدم من در زمین کرببلا آسمانی‌ام شرمنده‌ام گناه مرا از تو دور کرد شرمنده‌ام حسین! که من از شما نی‌ام برسینه می‌زنم که مُطهر کنی مرا مشغول گردگیری و خانه تکانی‌ام مارا نمی‌خرید کسی جزتو یاحسین مبهوت ازین بزرگی و این مهربانی‌ام هیئت کلاس درس ولایت شناسی است با گریه بر حسین، امام زمانی‌ام چیزی نمانده است دگرتا به اربعین! یعنی مرا پیاده حرم می‌رسانی‌ام ؟ مثل امام عصر عزادار روضه‌ی غم‌های قلب زینب قامت کمانی‌ام یاد دمی که روی تل آمد نگاه کرد پای برهنه رو بسوی قتلگاه کرد
🌹حال و هواي از کربلا برگشته ها🌹 من از زیارت باغ شقایق آمده ام ز آشیانه ی مرغان عاشق آمده آم برایتان سخن از درد و داغ خواهم گفت و از خزان گل و برگ و باغ خواهم گفت چقدر مست در آن داغدار پهنه شدیم و در ورودی آن شهر پا برهنه شدیم به پای شوق ببین ذره تا کجا برود دلم به خواب نمی دید کربلا برود چقدر حال مناجات بود در محراب چقدر لطف به ما داشت حضرت ارباب چه اشک ها که روی خاک رد پا انداخت چه بوسه ها که به درهای صحن جا انداخت چه مرغ ها ز دل خسته در هوا برخاست چه دست ها که چو گلدسته در هوا برخاست چه لطمه ها که در آن آستان به چهره زدیم که راهمان به حرم داده اند اگر چه بدیم چو باد پرچم سرخش تکان تکان می داد دلم برای غریبیش کاش جان می داد نگاه خسته ندیدی چه پر و بالی داشت و باز در شب جمعه حرم چه حالی داشت اگر چه رفت دل از دست یادتان کردیم خدا خودش که گواهست یادتان کردیم میان آن همه احساس جایتان خالی کنار مرقد عباس جایتان خالی صدای ناله ی امن یجیب می آمد چقدر بین حرم بوی سیب می آمد هنوز غیرت ساقی به گوش می آمد صدای ناله ی طفلی به گوش می آمد برای مادر اصغر کمی شتاب کنید برای کودک بی تاب فکر آب کنید فرات بود در آن سینه حسرت خنده فرات بوده از آن کام تشنه شرمنده میان دشت ، علمدار بی علم می شد که دست های پر احساس او قلم می شد به قتلگاه،غریبی خزان به خون می کرد به زحمت از تن مجروح،نیزه بیرون کرد ز تشنگی جگر،زخم پر نمک شده بود که بوسه گاه پیمبر،ترک ترک شده بود و تل زینبیه حالت قیامت داشت هنوز آن زنِ مرد آفرین اقامت داشت همان که بر درِ خیمه خدا خدا می گفت شکست دلش به تل ، وا محمدا می گفت میان گریه و خون،خیمه گاه را دیدم مسیر فاصله اش تا سپاه را دیدیم چه زود ز میدان کارزار آمد صدای شیهه ی اسبی که بی سوار آمد چقدر حافظه ی خیمه ها مشوش بود درون دامن طفلان هنوز آتش بود صدای زوزه ی گرگان به قتلگاه افتاد و لزره بر تن اطفال بی پناه افتاد غریبی حرمش ز حد برون دیدم میان خار بسی لخته های خون دیدم
دخترم گریه ی تو پشت مرا می شکند بیش از این گریه نکن قلب خدا می شکند رحم کن بر دل خود آب شدی از گریه بغض سر بسته از این حال و هوا می شکند تا که نشکسته قدت راه برو در بر من که پس از رفتن من دیده بلا می شکند باز بوسیدم از این دست که زد شانه مرا حیف یک روز کسی دست تو را می شکند تو سیه پوش من و شهر به همدردی تو حرمت شیر خدا را همه جا می شکند کودکانت همه در پشت سرت می لرزند که در خانه به یک ضربه ی پا می شکند می دوی پشت علی تا که رهایش نکنی ضربه ای می رسد و آینه را می شکند بس که دنبال علی روی زمین می افتی دل جدا سینه جدا شانه جدا می شکند
در ماتم فراق پدر گریه می کنم همراه شمس و نجم و قمر گریه می کنم شب ها و روزها ز غمش مویه می کنم تا آخرین توان بصر گریه می کنم خواب شبانه از سر زهرا پریده است مانند شمع تا به سحر گریه می کنم داغی عظیم دیده ام ای مردمان شهر با لحن جانگدازی اگر گریه می کنم پیغمبر طوایف اهل بکاء شدم قدر تمام اشک بشر گریه می کنم خشکد اگر که چشمه ی اشکم دوباره من با دیده های سرخ جگر گریه می کنم (وحید قاسمی)
از سوزِ تب توانی به پیکر نداشتی فکری به غیر فاطمه در سر نداشتی یادِ خدیجه می کنی و آه می کشی یعنی که تاب دوریِ همسر نداشتی بعد از غدیر و توطئه هایِ منافقین دلشوره جز غریبی حیدر نداشتی می خواستی سفارش حقِ علی کنی امّا چه فایده که تو یاور نداشتی عمری برای این که هدایت شوند خلق در سینه غیر یک دلِ مضطر نداشتی وقتی صدایِ فاطمه آمد که سوختم در عرش می شنیدی و باور نداشتی رفتی از این دیار وَ اِلّا به یک نفس تابِ صدایِ نالۀ دختر نداشتی مسمار داغ بود و لب از سینه بر نداشت آنجا مگر بهشت مُعطّر نداشتی پنجاه سالِ بعد مشخص شود چرا از روی سینه جسمِ حسین بر نداشتی وقتی عدو محاسن او را گرفته بود ز ره رسیدی عمّامه بر سر نداشتی زینب نیابتاً ز تو بوسید آن گلو زیرا که تابِ بوسه حنجر نداشتی (قاسم نعمتی)
ماتم گرفت حال و هوای مدینه را   پوشید کعبه رخت عزای مدینه را       خاکم به سر که دست اجل تیشه بر گرفت       وز پا فکند نخل رسای مدینه را       رُکن علی شکست ز فقدان مصطفی       در برگرفت خاک، صفای مدینه را       زین غم که در محاق نهان ماه یثرب است       ابر عزا گرفت فضای مدینه را       ای دل بیا چو شاخه حنانه ناله کن       بنگر به ناله ارض و سمای مدینه را       آدم گریست تا که ملائک به روی دست       بردند سوی سدره هُمای مدینه را       جسم نبی سه روز زمین ماند و آسمان       سایه فکند کرب و بلای مدینه را       بر بام بیت وحی برافراشت دست کفر       از دود درب خانه لوای مدینه را       دردا که جای تسلیت، از کین، عدو شکست       آئینه رسول نمای مدینه را       دردا که دشمنان جلوی چشم فاطمه       بستند دست عقده گشای مدینه را       تسکین شود مگر، دل زهرا در این عزا      بسرود «رستگار»، عزای مدینه را
بیچاره دستی که گدای مجتبی نیست یا آن سری که خاک پای مجتبی نیست بر گریه ی زهرا قسم مدیون زهراست چشمی که گریان عزای مجتبی نیست وقتی سکوتش این همه محشر به پا کرد دیگر نیازی به صدای مجتبی نیست در کربلا هر چند با دقت بگردی چیزی به جز عشق و صفای مجتبی نیست کرب وبلا با آن همه داغ مصیبت همپایه ی درد و بلای مجتبی نیست طوری تمام هستی اش وقف حسین شد انگار قاسم هم برای مجتبی نیست او جای خود دارد در این دنیا مجالِ رزم آوری بچه های مجتبی نیست یا اهل العالم ما گدای مجتبائیم ما خاک پای خاک پای مجتبائیم آیا شده بال و پرت افتاده باشد در گوشه ای از بسترت افتاده باشد آیا شده مرد جمل باشی و اما مانند برگی پیکرت افتاده باشد آیا شده در لحظه های آخرینت چشمت به چشم خواهرت افتاده باشد من شک ندارم که عروس فاطمه نیست وقتی به جانت همسرت افتاده باشد آیا شده سجاده ات هنگام غارت دست سپاه و لشگرت افتاده باشد مظلوم و تنها و غریب عالمین است گریه کن غم های این بی کس حسین است علی اکبر لطیفیان
چشمی که در مصیبتتان تر نمی شود شایسته شفاعت حیدر نمی شود چشم همیشه ابریتان یک دلیل داشت هر ماتمی که ماتم مادر نمی شود مرهم به زخمهای دل پر شراره ات جز خاک چادر و پر معجر نمی شود یک عمر خون دل بخورد هم کسی دگر والله از تو پاره جگر تر نمی شود یک طشت لخته های جگر پاره های دل از این که حال و روز تو بهتر نمی شود یک چیز خواستی تو از این قوم پر فریب گفتند نه کنار پیمبر نمی شود گل کرد بر جنازة تو زخم سرخ تیر هرگز گلی شبیه تو پرپر نمی شود پر شد مدینه از تب داغ غمت ولی با کربلا و کوفه برابر نمی شود زینب کنار نیزه کشید آه سرد و گفت سالار من که یک تن بی سر نمی شود دیگر تمام قامت زینب خمیده بود از بسکه روی نیزه سر لاله دیده بود یوسف رحیمی
در کرم خانه حق سفره به نام حسن است عرش تا فرش خدا رحمت عام حسن است بی حرم شد که بدانند همه مادری است ور نه در زاویه عرش مقام حسن است هرکه آمد به در خانه او آقا شد ناز عشاق کشیدن ز مرام حسن است حرم و نام و وجودش همه شد وقف حسین هر حسینیه که برپاست خیام حسن است دست ما نیست اگر سینه زن اربابیم این مسلمانی ایران زکلام حسن است هرکه خونش حسنی شد ز خودی حرف شنید غربت از روز ازل باده جام حسن است تا زمانیکه خدائی خدا پابرجاست پرچم حسن حسن در همه عالم بالاست قاسم نعمتی
آسمان زیر پرت بود زمین افتادی یک عبا روی سرت بود زمین افتادی نه صدای تو به گوش کسی آن روز رسید نه کسی دور و برت بود زمین افتادی صورتت خاکی و دستار و عبایت خاکی مادرت در نظرت بود زمین افتادی زهر از جان تو آقا جگرت را می خواست آتشی بر جگرت بود زمین افتادی ناله می کرد جوادت به سرش می زد آه اشک در چشم ترت بود زمین افتادی مثل یک مار گزیده به خودت پیچیدی خوب شد که پسرت بود زمین افتادی ولی افسوس به میدان دل خون برد حسین نیزه از پشت زدند و به زمین خورد حسین مسعود اصلانی
هر چند ناتوان شدی اما ز پا نیفت ای هشتمین عزیز ،عزیز خدا نیفت میترسم آنکه در بریزد به پهلویت باشد ز پا بیفت ولی بی هوا نیفت کوچه به آل فاطمه خیری نداشته دیوار را بگیر و در این کوچه ها نیفت مردم میان شهر تماشات میکنند این بار را به خاطر زهرا بیا نیفت دامان هیچ کس به سرت سر نمی زند حالا که نیست خواهر تو پس زپا نیفت تکه حصیر خویش از این حجره جمع کن اما به یاد نیمه شب بوریا نیفت ای وای اگر به کرببلا بوریا نبود راهی برای دفن شه کربلا نبود علی اکبر لطیفیان
مانند مادرت شده ای قد خمیده ای آقا چرا عبا به سر خود کشیده ای با درد کهنه ای به نظر راه می روی مانند مادرت چقدر راه می روی خونِ جگر به سینه به اجبار می دهی راهی نرفته! تکیه به دیوار می دهی داغ غریبی تو، نمک بر جگر زند خواهر نداشتی که برایت به سر زند این جا مدینه نیست، چرا دل خوری شما در کوچه های طوس زمین می خوری چرا با «یاعلی» به زانوی خسته توان بده خاک لباس های خودت را تکان بده مقداری از عبای شما پاره شد، ولی... نیزه نزد کسی به تو از کینه ی علی این جا کسی به پیرهن تو نظر نداشت فکر و خیال گندم ری را به سر نداشت
ناله اي بر لبم از فرط تقلا مانده سوختم از عطش و چشم به در وامانده باز دلتنگ جوادم كه در اين شهر غريب به دلم حسرت يك گفتن بابا مانده دست و پا مي زنم از بس جگرم مي سوزد به لب سوخته ام روضه ي زهرا مانده جان به لب مي شوم و كرب و بلا مي بينم كه لب كودكي از فرط عطش وا مانده مادرش چشم براه است كه آبش بدهند ولي از حرمله آنجا به تماشا مانده شعله ورمي شوم از زهر و حرم مي بينم كه در آتش دو سه تا دختر نو پا مانده دختري مي دود و دامن او مي سوزد رد يك پنجه به رخسار مهش جا مانده اين طرف غارت و سيلي و نگاه بي شرم آن طرف بر سر نيزه سر سقا مانده حسن لطفی
می گویم از کنار زیارت نرفته ها بالا گرفته کار زیارت نرفته ها اشک و نگاه حسرت و تصویر کربلا این است روزگار زیارت نرفته ها در روز اربعین همه ما را شناختند با نام مستعار «زیارت نرفته ها» اما هزارمرتبه شکر خدا که هست مشهد در اختیار زیارت نرفته ها باب الحسین قسمت آنانکه رفته اند باب الرضا قرار زیارت نرفته ها گفتند شاعران همه ازحال زائران این هم به افتخار زیارت نرفته ها 🖋علی رضایی
🍂🍂🍂زبان حال امام حسین هنگام دفن برادر 🍂🍂🍂 از تنت بیرون کشیدم تیر ،قدّ من خمید بر کفن هم خون تو هم اشک ِ چشم من چکید یاد پشت در مرا انداختی دیدم حسن تیر از تابوت بگذشت و به پهلویت رسید هم کشیدم تیر و هم درد غریبی تو را خوب شد زینب نبود و تیرباران را ندید من جگرهای لبت را پاک کرده بودم و باز او فهمید و در داغت گریبان را درید پس چگونه گویمش تشییع خونین تو را جای گل جسمت میان تیر دشمن آرمید
🌻🌹 داری کدام خیمه، پدر ناله می زنی با روضه های ماه صفر ناله می زنی داغ پیمبر و حسن و حضرت رضا داری برای چند نفر ناله می زنی آیا همیشه گریه کنی هست پیش تو وقتی که شام تا به سحر ناله می زنی اشک تو را کدام ملک پاک می کند آن دم که با دو دیده ی تر ناله می زنی داری خودت که غُصّه، نبینم ابَالرَّئوف با غصّه های کلّ بشر ناله می زنی این روزها برای عموجان خود حسن با یاد پاره های جگر ناله می زنی مثل حسین؛ جدّ غریبت کنار طشت دستی گرفته ای به کمر ناله می زنی باران تیر روبه روی توست گوئیا مانده تنش بدون سپر ناله می زنی وقتی که تیر می کشد از پیکرش، حسین با یاد زخم ِتیر ِسه پَر ناله می زنی یک تیر از گلوی علی می کشد برون یک تیر هم ز چشم قمر ناله می زنی حرف از حسن که می شود ای صاحب عزا حتما برای داغ دگر ناله می زنی حتما گریز روضه ی تو فرق میکند یاد جفای بین گذر ناله می زنی ایام فاطمیه فقط نه ؛ تمام سال از زخم میخ و ضربه ی در ناله می زنی
چوبی به لبت نشسته دیدم ای دندان تو را شکسته دیدم چشمان تو را پر آب دیدم وای دور سر تو شراب دیدم خونین شدن سرت رو دیدم جان کندن دخترت رو دیدم عباس کجاست تا نشیند رخسار کبود من ببیند