eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.7هزار عکس
17.7هزار ویدیو
351 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
🕯 سیدمعین از همان ابتدای ورودش به جبهه خوش درخشید. با همان سن کمش پیک فرمانده یگان شد؛ کمی بعد با آموزش‌هایی که دید فرماندهی گروهان تخریب را به عهده گرفت. او آنقدر در کار خود موفق بود که در کنار فعالیت‌هایش به سایر نیروها نیز آموزش تخریب و غواصی و سلاح می‌داد. حالا او دیگر یک نوجوان کم سن و سال و بی‌تجربه نبود. هشت سال جنگ تحمیلی، از او مردی ساخت که بار مسئولیت محور عملیات‌ را به دوش بکشد. بنا نبود جراحاتی که بر بدنش وارد می‌شود او را به شهادت برساند. باید می‌ماند تا زخم‌های تنش سند روایتگری برای نسل‌های بعد باشد و این هشت سال تحمیل و ظلم کشورهای متجاوز علیه ایران را که صدام ملعون سکانداری آن را به عهده گرفته بود به گوش نسل نوپای انقلاب برساند. جانباز سرافراز «سیدمعین انجوی‌نژاد» هنوز هم با تفحص و روایتگری و کارهای فرهنگی حول محور شهدا، مشتاقان وادی شهید و شهادت را همراهی می‌کند. 🍎 ۱۲ 🆔https://zil.ink/30rooz30shahid
روایتگری سردار سید معین انجوی نژاد از اکبر لات در شلمچه 👇 https://www.dalfak.com/w/igdig 🍎 ۱۲ 🆔https://zil.ink/30rooz30shahid
🕯 📚 گل خودی _ آخه سید بزرگوار! بذار بیست و چهار ساعت از بستری شدنت بگذره بعد حرف رفتن رو بزن! _ به خدا باید برگردم خط، کلی کار دارم. با نگاهش قد و قواره‌ام را برانداز کرد. _ به سن و سال و هیکلت نمی‌خوره فرمانده باشی. اگرچه فرمانده هم بودی، نمی‌تونستم مرخصت کنم. همین که قبول کردیم بیمارستان اهواز نگهت داریم و همینجا عملت کنیم، خودش کلی ریسکه! فقط دلیل اینهمه اصرارت برای برگشتن به خط رو نمی‌فهمم. شما نباشی، کلی رزمنده دیگه به جات هستن. خواستم جوابی بدهم که سرفه امانم را برید. تقصیر بوی الکل و بتادین و خون و ... بود. نه! دقیق‌تر بخواهم بگویم، تقصیر شیمیایی‌هایی بود که عراق در عملیات خیبر به خوردمان داد. دوباره نگاهی به پرونده‌ام انداخت و زیر لب غرغر کرد: «ماشاءالله جای سالم هم توی بدنت نمونده‌ها!عجب دلی پدر و مادرت دارن که می‌ذارن باز بیای جبهه.» دوست داشتم داد بزنم: «ای بابا من چند روز دیگه باید سر دز باشم. بعد از اونهمه مصاحبه و کلی دعا کردن قبول شدم واسه دوره غواصی. می‌ترسم از بچه‌ها عقب بیفتم. اصلا الان چه وقت مجروح شدن بود؟» به خاطر محرمانه بودن دوره، سکوت کردم و عوضش، تمام معصومیتم را ریختم توی نگاهم و زل زدم به چشمانش. _ خیلی خوب حالا! اینجوری نگام نکن. ما هم مسلمونی و مسئولیت‌پذیری و...سرمون می‌شه. می‌دونی چند ماهه خانواده‌ام رو ندیدم و دارم اینجا به داد مجروح‌ها می‌رسم؟! ایندفعه نوبت من بود که چهره جا افتاده، لباس‌های ساده، اما منظمش را برانداز کنم. _ پسر جون! سه تا ترکش بزرگ جا خوش کرده تو سفیدی رونت ... سفیدی رون! می‌دونی چقدر خطرناکه؟ میدونی اگر خونریزی کنه ممکنه خونش بند نیاد و.... به خدا اگه دنبال شهادتی این راهش نیست. اخمم را در هم کشیدم. _ نه خیر دکتر! منم می‌دونم در برابر بدنمون مسئولیم. فقط می‌گم قول دادید امروز جراحیم کنید و ترکش‌ها رو در بیارید. قول دادید زودتر مداوام کنید تا به کارهام برسم. _ تقصیر منه. صبحانه خوردی؟! _ نه! خربزه خوردم؛ دندم نرم، پای لرزشم می‌شینم. با بی‌حسی درشون بیارید. شروع کرد دکمه‌های روپوشش را باز کردن. _ بیا اینو بپوش و از الان به جای من طبابت کن! مگه الکیه؟! می‌دونی چقدر درد داره؟! _ حالا از کوره در نرو دکتر جون! توی پروندمم خوندی. بارها مجروح شدم و جون سالم به در بردم. امروز هم فکر می‌کنم قراره سه تا ترکش دیگه بخورم. _ یعنی درد ترکش‌های عراقی رو با درد تیغ جراحی مقایسه می‌کنی؟! _ ای بابا ترکش عراقی کجا بود؟! ترکش خودیه! ابروانش را بالا انداخت: «چطور؟» _ داشتم به بچه‌های گردان پرتاب نارنجک رو آموزش می‌دادم، ازشون خواستم یکی یکی بیان و نارنجکی رو تمرینی، به اون طرف خاکریز پرتاب کنن. یکی از بچه‌ها هول شد و نارنجک رو انداخت روی خاکریز. برای اینکه برنگرده به طرفمون دویدم و با پا زدم زیر نارنجک! وقتی از خاکریز پایین اومدم تازه دیدم چه بلایی سرم اومده. زد زیر خنده. _ پس بگو چرا عجله داری! معلم شانزده ساله ما از خودی گل خورده و حسابی لجش گرفته. _ حالا عملم می‌کنی زودتر برم حساب شاگردامو برسم یا نه؟! کلافه دستش را فرو کرد توی موهای پرپشت جو گندمی‌اش. نگاهم را از ساعت روی دیوار، که از دیشب تا حالا صد بار به عقربه‌هایش التماس کرده بودم زودتر حرکت کنند، برداشتم و خیره شدم به دهان آقای دکتر. _ توکل به خدا. پرستار! بیایید آقای انجوی رو آماده کنید برای عمل جراحی. با برانکارد از اتاقی که در این چند ساعت تعداد ترک‌های دیوارش را هم حفظ شده بودم، بیرونم آوردند. از راهرو کم نور و باریکی گذشتیم و وارد اتاق عمل شدیم. همانطور روی کمر خواباندنم روی تخت سبز رنگ و بیحسی را تزریق کردند. ترکش اول را که در آوردند، هم زمان برق از سرم و اثر بیحسی از تنم، پریدند بیرون! از ترس اینکه بفهمند درد دارم و جراحی را ادامه ندهند، دستم را گذاشتم روی دهانم. آنقدر دندان‌هایم را روی انگشت شستم فشار دادم که احساس می‌کردم بعد از این جراحی باید فکری به حال انگشت شست قطع شده‌ام بکنند. _ خب دومی را هم درآوردیم. یه‌کم دیگه صبر کنی آخری هم بیرون میاد و خلاص! غافل از اینکه لحظه لحظه عبور ترکش را با گوشت و پوستم حس می‌کنم، می‌خواست برایم گزارش بدهد. _ تموم شد. خوبی سید معین؟! انگشت پات رو تکون بده. چرا اینقدر پاهات سرده؟! نگاهش چند ثانیه‌ای روی انگشت شستم قفل شد. دانه‌های عرق سرد از روی پیشانی‌ام راه افتاده بود. _ بی‌حسی اثر نکرد؟ چرا چیزی نگفتی؟ _ترسیدم ...عمل رو .... ادامه ندید! آرام زد روی شانه‌ام. _ آخه چی بهت بگم؟ _ خیلی درد دارم دکتر! خیلی ... چشمانم را روی هم گذاشتم و اجازه دادم آرامبخش‌هایی که تا دیروز ازشان متنفر بودم و حالا بدجور مهرشان به دلم نشسته بود، اثر کنند. ✍🏻زهرا سادات هاشمی 🍎 ۱۲ 🆔https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🕯 نام و نام خانوادگی جانباز: سیدمعین انجوی‌نژاد تولد: ۱۳۴۷/۵/۱۰، شیراز. اولین اعزام: ۱۳۵۹/۷/۱. 🍎 #سی
ثواب اعمال امروزکانال روهدیه میکنیم به روح شهید زنده بزرگوار، جانباز سیدمعین انجوی نژاد 🕊🌹🕊🌹🕊 شادی روحشون صلوات.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از ما نيست آن كه دنياى خود را براى دينش و دين خود را براى دنيايش ترك گويد . 📚 بحار الأنوار ، جلد ۷۸ ، صفحه ۳۴۶
🌹💐🥀🌴🥀💐🌹 💐 از هر قشری و در هر محلی که هستید مسائل و مشکلات اخلاقی را زیر نظر داشته باشید. محصل در مدرسه اش، معلم سر کلاس و مدرسه اش، کارگر در کارخانه اش، کاسب در بازارش وهمه و همه بایستی برای این انقلاب مقدس سرمایه گذاری کنید و آن را حفظ کنید و همین بس که پرارزش ترین سرمایه در این راه شاید جان باشد . 🌹 🕊 🌹 🌹 🌺 💐🌼
دعای روز بیست و نهم بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ غَشّنی بالرّحْمَةِ وارْزُقْنی فیهِ التّوفیقِ والعِصْمَةِ وطَهّرْ قلْبی من غَیاهِبِ التُّهْمَةِ یا رحیماً بِعبادِهِ المؤمِنین. خدایا بپوشان در آن با مهر و رحمت و روزى كن مرا در آن توفیق و خوددارى و پاك كن دلم را از تیرگیها و گرفتگى‌هاى تهمت اى مهربان به بندگان با ایمان خود .
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 #خاطرات_آزادگان #ماه_رمضان #در_اسارت #قسمت_دوم دوباره افسر عراقی از اسرا پرسید هر اسیری
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 افطار آش می‌دادند که معروف به آش «شوروا» بود که از خرده‌های برنج و آب برنج به اضافه ادویه‌ها نمک و فلفل درست شده بود و گوشت نداشت. البته صبحانه در روز‌های عادی همین آش را می‌دادند که در ماه مبارک رمضان به وعده غذایی افطاری تبدیل شد. در هر اردوگاه یک آشپزخانه بود و داخل آن هم اسرای ایرانی بودند و انواع غذا‌های ایرانی را به نسبت تعداد اسرا آشپزی می‌کردند. البته غذا هم غذایی نبود که انسان را سیر کند به نحوی که وقتی غذا را تقسیم می‌کردند به هر اسیری ۸ قاشق برنج می‌رسید و خورشت هم انواع خورشت‌های ایرانی مانند قورمه‌سبزی، قیمه و لوبیا پلو بود منتهی حجم غذا زیاد نبود و باید با آن می‌گذراندیم. عراقی‌ها در روز‌های عادی دو وعده غذا می‌دادند یک وعده صبحانه و وعده دیگر ناهار بود که در ناهار برنج و خورشت بود به همین دلیل اسرا برنج را ظهر می‌خوردند و خورشت را برای شام نگه می‌داشتند، اما در ماه رمضان سحر‌ها وعده غذایی اسرا معمولا برنج و خورشت و بعضی مواقع آبگوشت بود در واقع وعده ناهار که برنج و خورشت بود در سحری می‌خوردیم و می‌شد گفت که در سحری نسبت به روز‌های عادی سیرتر از سر سفره بلند می‌شدیم. برخی مواقع ایرانی‌ها به کم بودن غذا به نیرو‌های عراقی اعتراض می‌کردند و می‌گفتند با این حجم غذا سیر نمی‌شویم، ولی عراقی‌ها می‌گفتند ما به شما اینجا غذا نمی‌دهیم که چاق شوید به حدی غذا می‌دهیم بخورید که فقط نمیرید و بتوانیم فردا شما‌ها را با اسرای خودمان در ایران مبادله کنیم. راوی : شادی روح و و سلامتی 🕊 🌹🕊
💐🌼🌺🌴🌺🌼💐 روز بر ایثارگران خط مقدم مبارک باد . خستگی راخسته می کنند و در تمام عرصه ها پشتیبان و نظام خواهند ماند .. شادی ارواح طیبه و سلامتی آنهایی که در عرصه و با مشغول فعالیت هستند . 💐 🌺🌼
🌼🌺💐🌴💐🌺🌼 من از خدای تبارک و تعالی توفیق شما برادران عزیز که آبروی کشور و اسلام هستید و برادران کشاورز که همدوش شما هستند، در به ثمر رساندن کشور، خواستارم و دعا می‌کنم و تشکر می‌کنم و همان طور که به آن اشخاصی که در سرحدات کشور را حفظ می‌کنند و نگهدار استقلال کشور هستند دعا می‌کنم ، به شما هم ، که همان رویه را دارید و به صورت دیگر حفظ استقلال کشور را ، حفظ آزادی خودتان‌ را می‌کنید با صورت دیگر ، دعا می‌کنم و تشکر می‌کنم. 1360/02/10 روز جهانی کارگر گرامی باد 💐 🌼🌺
🌼🌺💐🌴💐🌺🌼 دشمن از اوّلِ انقلاب تا امروز بر روی همه‌ی نقاطی که ممکن است کشور را به هرج و مرج بکشد تکیه کرده ، از جمله بر روی مسئله‌ی کار و ، ولی در همه‌ی این موارد ، کشور زده‌اند . جامعه‌ی جزو وفادارترین جوامع به انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی بوده و هست . 1398/02/04 روز جهانی کارگر گرامی باد 💐 🌼🌺
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 #خاطرات_آزادگان #ماه_رمضان #در_اسارت #قسمت_سوم #غذای_افطار_و_سحر افطار آش می‌دادند که مع
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 ماه رمضان تنها فرصت دیدن ستاره‌ها برای اسرا در بود اسرا در تابستان ساعت ۶ و زمستان ساعت ۵ به داخل آسایشگاه می‌رفتند و تا فردا صبح ساعت ۸:۳۰ صبح، درب آسایشگاه بر روی آن‌ها بسته بود. به طور میانگین در طی یک روز ۲۴ ساعته، ۱۶ تا ۱۸ ساعت اسرا در آسایشگاه بودند، آن‌ها شب‌ها همیشه در محدوده بسته بودند و هیچ‌گاه آزادی نداشتند به همین دلیل هیچ وقت آسمان و ستاره‌ها را نمی‌دیدند. ولی در سحرهای ماه مبارک رمضان، اسرا برای گرفتن غذا از آشپزخانه، ظرف غذا را به دست می‌گرفتند و از آسایشگاه بیرون می‌رفتند و طی مسیر از آسایشگاه تا آشپزخانه و بالعکس، آسمان و ستاره‌های زیبای آن را می‌دیدند، تا اینکه به آسایشگاه بیایند و دوباره درب بر روی آن‌ها قفل شود. اسرا در این مسیر که ۵ دقیقه فرصت داشتند، مدام سرهایشان به سمت آسمان بود، انگار که گم‌شده‌ای دارند و به دنبال آن هستند، تا بتوانند آن را که ستاره بود، ببینند. از آنجایی که عملا آزادی اسرا در شب فقط ماه مبارک رمضان بود، همین اسرا را خوشحال می‌کرد تا به بهانه غذا گرفتن از آشپزخانه، تاریکی آسمان و ستاره‌ها را ببینند. در هر ماه مبارک رمضان، یک و یا دو بار به هر اسیری نوبت می‌رسید تا برای گرفتن سحری از آشپزخانه بیرون برود، لذا نوبت هر اسیری که می‌شد فردا سحری بگیرد مشتاقانه منتظر بود تا سحر شود و به بهانه گرفتن غذا، ستاره‌ها را ببیند و همین برای آن‌ها لذت‌بخش و هیجان‌انگیز بود. راوی : شادی روح و و سلامتی 🕊 🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎀🍥 .¸¸.•°˚˚°❃🍥 .¸¸.•🌟 _,💚.*,🌙,💜 ,💛.*,. 🌼صدای پای عید می آید _,💜.*,.🌙,💙. ,💖.*,🌙,🌟. 🌺عید فطر پاکترین عیدها _,💙.*,🌙,💛. ,❤️.*,🌙,🌟. 🌸عید سر سپردگی و بندگی 💜.*,🌙💙. 💖.*,🌙,🌟. 🌼عید بر آمدن انسانی نو از خاکسترهای خویشتن 💙.*,🌙,💚. .❤️.*🌙,🌟. 🌺عید نزدیک شدن دلهایی که به قرب الهی رسیده اند _,💚.*🌙,.💜 ,💛.*🌙,🌟. 🌸عید برآمدن روزی نو و انسانی نو ,💜.*🌙,❤️. ,💖.*🌙,🌟. 🌼طاعات وعباداتتون قبول درگاه حق تعالی _,💙.*🌙,💖. ,❤️.*🌙`,💜. __,💚.*🌙.*🌟 🌹پیشاپیش عید سعید فطر بر شما دوستان مبارک باد ─━━━━⊱🎁⊰━━━━─
🌼باچنین وضعی کسی چون او سخاوت پیشه نیست 🌺هست بسیاری شریکان بر غذای کارگر 🌼گر هوادارش نباشد هیچ یار همدلی 🌺نیست باکی چون خدا دارد هوای کارگر 🌼روز جهانی کار و کارگربر تمامی کار گران زحمت کش گروه مبارک باد .......
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدیا 🙏 خروج از ماه مبارک رمضان 🌙 را برای ما مقارن با خروج از تمامی گناهان قرار بده 🤲 آمین یا رَبَّ 🤲 پیشاپیش عیدتون مبارک 🌺🌸