🇮🇷🌹🕊🇮🇷🕊🌹🇮🇷
#پیامکی_از_بهشت 💐
این انقلاب از آن محرومان جامعه هست و آنان باید پاسدار آن باشند . هرگز دیده نشده و نخواهد شد که مفتخوران کمکی به انقلاب بکنند ، به شما ای قشر مرفه جامعه ، ای که زالو وار خون مردم را در شیشه میکنید ، تا دست انتقام الهی انتقام اعمال ننگینتان را نگرفته به خود آئید و اینگونه سد راه انقلاب نشوید .
امیدواریم که انقلاب بزرگمان ، به انقلاب حضرت مهدی (عج) متصل شود و همه فسادها از همه جامعهها برچیده گردد .
🌹 #شهید_والامقام
🕊 #علی_محمد_پاینده
#سلام_به_دوستان_شهداء 🌹
#روزتان_شهدایی 🌹
💐 #بهمن_ماه🇮🇷
🌹 #ماه_خون_و_قیام🇮🇷
🌼 #ماه_پیروزی🇮🇷
🌺 #انقلاب_اسلامی🇮🇷
🇮🇷🇮🇷🌹
🌴🌺🍀💐🍀🌺🌴
#بیست_و_چهارم_رجب
#سالروز_فتح_خیبر
#به_دست_امیرالمؤمنین_ع
فتح خیبربه دست امیرالمومنین (علیه السلام)
دراین روز درسال 7 هجری درجنگ خیبر ، مرحب به دست امیرالمومنین (علیه السلام) کشته شد و قلعه خیبر به دست آن حضرت فتح گردید.
چون پیامبر(صلی الله علیه وآله) به جنگ خیبریان رفت وقلعه قموص را محاصره کرد ابتدا پرچم را برای مبارزه با آنان به ابوبکر دادند. ابوبکر با لشکری رفت ولی چون نظر به پهلوانان آنان نمود فرار کرد و لشکریان هم درپی او بازگشتند.
روز بعد پیامبر(صلی الله علیه وآله) پرچم را به عمر داد و او هم از ترس کشته شدن به میدان جنگ نرسیده بازگشت .
پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمودند : فردا پرچم را به مردی می دهم که حمله هایش را تکرار کند نه اینکه فرارکند.
کسی که خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبرش هم او را دوست دارند و خداوند خیبر را به دست او فتح می کند.
فردای آن روز پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: علی بن ابی طالب (علیه السلام) کجاست؟ گفتند: چشم دردی دارد که حرکت برای آن حضرت مشکل است .
خاتم الانبیا (صلی الله علیه وآله) فرمودند : او را حاضر کنید .
سلمة بن اکوع رفت و آن حضرت را آورد. پیامبر(صلی الله علیه وآله) سرآن حضرت را در بر گرفت و از آب دهان مبارک به چشمان نورانی حضرت خاتم الاوصیاء (صلی الله علیه وآله) علی مرتضی (علیه السلام) مالید و فرمود : بارالها، زحمت گرما و سرما را از او بردار.
پس ازآن روز برامیرالمومنین (علیه السلام) درد چشم عارض نشد و از گرما و سرما آزرده نگشت. پیامبر(صلی الله علیه وآله) زره خود را بر او پوشانید و با دست خود عمامه بر سرش پیچید و ذوالفقار را بر کمر او بست و پرچم به آن حضرت سپرد و سوار بر مرکبش نموده فرمود : " جبرئیل از سمت راست، میکائیل از سمت چپ، عزرائیل از پیش رو و اسرافیل از پشت سر، و نصرت خدا بالای سر و دعای من نیز ازپشت سرتو است و فرمود : یا علی مسلمانی را برایشان عرضه کن . "
مرحب که شجاع بود به خونخواهی آمد. امیرالمومنین (علیه السلام) چنان با ذوالفقار بر سرش فرود آورد که شمشیر از حلقش گذشت و او را دو نیم ساخت و به خاک انداخت.
آن حضرت با دست قدرتمند حیدری در قلعه را کند و برای مسلمانان معبر قرار داد تا از خندق عبور کنند .
🌺 #یا_فاتح_خیبر
🌺🍀 #ادرکنی
🌴 🍀🌺
🌹🕊🥀🌷🥀🕊🌹
#در_محضر_فرمانده
#امام_خامنه_ای
امروز کار تجلیل از #شهدا و حفظ یاد گرامی این #عزیزان یک فریضه است.
بعضیها می خواهند این را به #فراموشی بسپرند ، همان کسانی که بامعارف #انقلاب میانه خوبی ندارند .
شادی روح #امام_راحل و #شهدا و سلامتی #فرمانده_کل_قوا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀🕊🌹
🥀🕊🌹🌷🌹🕊🥀
#یاد_یاران
#سردار_دلها
#سپهبد_شهید
#حاج_قاسم_سلیمانی
#سردار یک ریال حق #ماموریت نگرفت !
تاکنون این را نگفته ام اما اکنون که ایشان شهید شده اند میگویم که سردار سلیمانی یک ریال حق ماموریت نگرفت؛ گاهی به من می گفت که من در خرج زندگی زن و بچه ی خود می مانـم .
#راوی : حجت الاسلام علی شیرازی
🕊🌹🥀🕊🌹🥀🕊
چشمهای خسته ات...
گواهی می داد چشم انتظاری!
َ ِگلویت... حکایت بغضی عجیب داشت!
ِ نگاه آرام و سکوت بیشت
ِ تسبیح را آرام چرخاندنت... آشوب دلت را گواهی میداد!
دارم باخودم فکر میکنم : حالا، آرام گرفته ای ، وقتی چشمت... روشن شده به جمال عقیله ی خاتون!
از ته دل می خندی ؛ وقتی رفیقان قدیمی ات را دیده ای!
حالا و مثل همیشه در دفاع از حرم عمه سادات سنگ تمام گذاشتی!
راحت بخواب سردار!
ما فرزندان این مرز و بوم
دست از دفاع بر نمیداریم!
ما راهت را، ایمان و اعتقادت را،
و عشق و آرمانت را ادامه خواهیم داد
راحت بخواب سردار،حرم بی مدافع نمی ماند!
تنها دلمان برایت تنگ خواهد شد!
راحت بخواب سردار!
📚 من#قاسم_سلیمانی هستم
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀 🕊🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#شهیدانه
#آلاله_های_سرخ
این #شهید به دلیل علاقه فراوانی که به #شهید_ابراهیم_هادی داشت، همیشه جلوی موتورش عکس بزرگی از این #شهید گرانقدر نصب داشت و در خصلتها خود را خیلی به ابراهیم نزدیک کرده بود.
#شهیدمحمدهادی_ذوالفقاری که در درگیری های فتنه 88 جانباز شده بود، جهت دروس حوزوی به نجف رفت و پس از بروز تحولات عراق و بسیج نیروهای مردمی برای دفاع از عتبات عالیات به ویژه سامرا و حرمین عسکریین، به عضویت سازمان بدر عراق درآمد.
در نهایت در 26 بهمن سال 93 چند روز پس از سالگرد #شهادت_شهید_ابراهیم_هادی، همان #شهیدی که الگوی زندگیاش شده بود در مکیشفیه سامراء صدای انفجار مهیبی عملیات انتحاری در بین سربازان عراقی آمد و مدافع حرم #ابراهیم_ذوالفقاری، در دفاع از حرم آل الله به مقام شامخ #شهادت نائل آمد و به آرزویش رسید .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 #سالروز_شهادت🕊
🌹🕊🥀
🍃 اخلاق عملی را باید از ابراهیم هادی آموخت.
در ارتفاعات کوره موش چهار اسیر گرفتیم و قرار بود بعد از چند روز تحویل پادگان ابوذر بدیم. یک اتاق آهنی در میان حیاط وجود داشت همه پیشنهاد دادن که اسرارا در آنجا نگهداری کنیم.
اما ابراهیم آنها را آورد داخل اتاق هر غذایی که میخوردیم بیشترش را به اسرا میداد و میگفت این ها مهمان ما هستند. بعد از چند روز برای آنها لباس تهیه کرد و آنها را راهی حمام کرد.
بعد از اینکه قرار بود اسرا را تحویل دهیم همه ی آنها به ابراهیم نگاه میکردند و گریه میکردند و التماس میکردند کنار ابراهیم بمانند.
🍃 این حاصل اخلاق و #رفتار خوش او بود
🌷یادش با ذکر #صلوات
🕊🕊
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🍃 اخلاق عملی را باید از ابراهیم هادی آموخت. در ارتفاعات کوره موش چهار اسیر گرفتیم و قرار بود بعد
#گنده_لات❗️
✍راوی امیر منجر
▫️یادم هست در زورخانه حاج حسن، پیرمردی می آمد و آن بالا در گوشه ای می نشست و ورزش جوان ها را نگاه می کرد.
در آن جمع، ابراهیم هرگاه از در وارد میشد این پیرمرد را حسابی تحویل میگرفت و او را در آغوش می فشرد. گویی دوست صمیمی اش را دیده.
من دقت کردم که ابراهیم، در حین روبوسی، مبلغی را داخل جیب آن پیرمرد می گذاشت.
مدتی از آن ماجرا گذشت. یک روز به او گفتم: ابرهیم، این پیرمرد را از کجا میشناسی؟
جواب درست و حسابی نداد.
یقین داشتم که او به خوبی این پیرمرد را می شناسد. دوباره سوالم را پرسیدم.
مکثی کرد وگفت: او پهلوان عباس... است، یکی از پهلوان های قدیم تهران.
او در جوانی گنده لات بود و کارهای خلاف بسیاری انجام داد، اما حالا سرش به سنگ خورده و دیگر توان قبل را هم ندارد.
من هر بار به زورخانه می رفتم، شاهد برخوردهای دوستانه ابراهیم با این پهلوان بودم.
از طرفی شاهد بودم که برخی دوستان ما به ابراهیم انتقاد می کردند که او در گذشته چنین و چنان بوده، چرا به او کمک می کنی ؟
ابراهیم با مهربانی می گفت: در گذشته این طور بوده، الان پشیمان است. خدا پشیمان ها را قبول می کند، چرا ما قبول نکنیم؟!
▫️مدتی گذشت، تا اینکه یک شب متوجه شدم ابراهیم ساعتها با پهلوان عباس خلوت کرده و مشغول صحبت است.
آخر شب وقتی پیش من آمد گفت: این پهلوان عباس دستش خالی است. میخواهد دختر شوهر بدهند، اما نمیتواند جهیزیه تهیه کند. می توانی بی سر و صدا کاری انجام دهی؟
صبح فردا با ابراهیم راهی بازار شدیم. از هر بازاری که می شناختیم کمک گرفتیم.
یک نفر فرش داد. یک نفر ظرف و ظروف و دیگری رخت و لباس. خلاصه جهیزیه خوبی برای دختر پهلوان عباس تهیه شد.
نمیدانید این پیرمرد چقدر خوشحال شد. هربار ابراهیم را می دید از جا بلند می شد و مانند فرزندش او را در آغوش می گرفت و دعایش می کرد.
پهلوان عباس چهل سال پیش پیرمرد بود و به یقین الان زنده نیست، اما ابراهیم کاری کرد که او بنده خوب خدا شد. اهل نماز و مسجد و... او از تمام گذشته اش توبه کرد.
📚داستان جدید، از کتاب دو جلدی سلام بر ابراهیم
🕊🕊
شنیدی میگن....
به هر چی علاقه داشته باشی و
#عاشقش باشی...
ارزشت همونقدره؟
حالا فکر کن...
اگه عاشق #یوسفزهرا بشی
چی میشه..!💚
اسمی نه ها
واقعی..
به احترامش دیگه گناه نکن...💔
کفن را باز نکردند.
ریحانه پرسید:
«اگر دوست باباست پس چرا عکس بابا مهدیِ من روی اونه؟»
آرام در گوشش گفتم « این پیکر بابامهدی است»
یکهو دلش ترکید و داد زد «این بابا مهدی منه؟»
از صدای گریههای ریحانه مردم به هق هق افتادند.
دوباره درگوشش گفتم
«ریحانه جان یک کار برای من میکنی؟»
با همان حال گریه گفت «چه کار؟»
بوسیدمش و گفتم «پاهای بابا را ببوس»
پرسید «چرا خودت نمیبوسی؟»
گفتم «همه دارند نگاهمان میکنند،
فیلم میگیرند. خجالت میکشم.»
گفت «من هم نمیبوسم»
یک نگاهی توی صورتم کرد.
انگار دلش سوخته باشد
خم شد و پاهای مهدی را بوسید
سرش رابلند کرد
و دوباره بوسید
آمد توی بغلم و گفت : مامان از طرف تو هم بوسیدم
یک دفعه ساکت شد و شروع کرد به لرزیدن
بدنش یخ یخ بود
احساس کردم ریحانه دارد جان میدهد
به برادرم التماس کردم ببردش
گفتم اگر سر بابایش را بخواهد من چه کار کنم؟
اگر میدید طاقت میآورد؟
نه، به خدا که بچهام دق میکرد
همه حواسم به ریحانه بود و از مهرانه غافل بودم.
شهید مدافع حرم مهدی نعمایی🕊🌹
🌷شادی روحش و تسلی دل خانواده شهدا #صلوات
🕊 🕊