❤️امیرالمومنین علی علیه السلام:
☀️قَدْ كُنْتُ وَ مَا أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ وَ لَا أُرَهَّبُ بِالضَّرْبِ وَ أَنَا عَلَي مَا قَدْ وَعَدَنِي رَبِّي مِنَ النَّصْرِ
💠تا بوده ام مرا از جنگ نترسانده، و از ضربت شمشیر نهراسانده اند، من به وعده پیروزی كه پروردگارم داده است استوارم.
📚 خطبه: 174
#علی_شناسی
#تجربه_پیر
💞امیرالمومنین علی علیهالسلام:
◽️رَأْيُ الــشَّيْخِ
أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ جَلَدِ الْغُلَامِ وَ رُوِيَ مِنْ مَشْهَدِ الْغُلَامِ .
💠انديشه پير در نزد من
از تلاش جوان خوشايندتر است (و نقل
شده كه تجربه پيران از آمادگي رزمي جوانان بـــــــــــــرتر اســــــــــــت.)
📘حکمت:86
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌤شباهت شب یلدا و غیبت امام زمان علیه السلام♥️
🎧استاد حسن یوسفی
#اللهمعجـللولیڪالفـرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_ #استوری _
سه کار است که شیعه باید هر روز انجام دهد :
★خواندن دعای عهد
★دعای فرج
★سه بار تلاوت سوره ی توحید
و هدیه آنها به امام زمان (عج)🙃♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 ویژه #استوری
📌آخه بگو چیه زهرا
▪️ایام شهادت #حضرت_زهرا
.
شب یلدایم اگر با تو سپر شد یلداست
یا اگر این شب من با تو سحر شد یلداست
ما که عمری زده ایم دم زِ فراق تو اگر
بعد از این شامِ سیَه خَتمِ سفر شد یلداست
ما که خود چِله نشین تو شدیم آقاجان
این شب چِله اگر از تو خبر شد یلداست
شب نشینی و کنار دِگران خوب ولی
با تو و عشقِ تو گر جمله به سر شد یلداست
ای خدایِ کرم و جود و مُحبت مهدی(عج)
از کرم، بر من اگر از تو نظر شد یلداست
همچنان آلِ علی در خطر تهدیداند
آن دَمی که زِ شما دفع خطر شد یلداست
چون شهیدان تو ای شَهدِ شهادت نوشان
سینه ام گر به دفاع از تو سپر شد یلداست
حرف آخر اگر این چشم من ای صاحبِ اشک
امشبی بَهرِ غَمِ جَد تو تَر شد یلداست
#یلدای_مهدوی
#امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"فاطمیه" خط مقدم ماست . . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#یا_مهدی
💔شب یلدا و هجر امام زمان(عج)💔
یک ثانیه از عمر همین یک شبِ یلدا
باعث شده تا صبح به یُمنَش بنشینیم
ده قرن زِ عمر پسر فاطمه (ع) طی شد
یک شب نشد از هجر ظهورش بنشینیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💐
╭❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╮
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨
🌹شرح #حکمت100
🔹واکنش امام در مقابل مدح دیگران
🔻 یکی از مسائلی که میتواند موجب هلاکت انسان مؤمن شود، ستایش شدن از طرف دیگران است؛
🔻در حکمت ۱۰۰ نهجالبلاغه میخوانیم که:
( گروهی امام علیهالسلام را ستایش کردند؛ حضرت خطاب به خداوند متعال عرضه داشت: )
💠 " خدایا! تو مرا از خودم بهتر میشناسی و من خودم را از آنها بهتر میشناسم؛ خدایا! مرا از آنچه که اینان میپندارند، نیکوتر قرار بده و آنچه را که از من نمیدانند، بیامرز."
🔻 امیرالمؤمنین، همان کسی است که در خطبه ۱۹۳ نهجالبلاغه، در مورد عموم اهل تقوی اینگونه میفرمایند:
" هرگاه یکی از آنها را بستایند، از آنچه در توصیف او گفته شد به هراس افتاده، میگوید: من خود را از دیگران بهتر میشناسم و خدای من، مرا بهتر از من میشناسد؛ بار خدایا! مرا بر آنچه میگویند، محاکمه نفرما و بهتر از آن قرارم بده که آنها میگویند و گناهانی که آنها از من خبر ندارند، بیامرز. "
🔻 لذا، مولا علی (علیهالسلام) حتی در مورد خودشان، در مقام امام جامعه در خطبه ۲۱۶ بند سوم، اینگونه میفرمایند:
" سپاس خدا را که چنین نبودم و اگر ستایش را دوست میداشتم آن را رها میکردم، به خاطر فروتنی در پیشگاه خدای سبحان و بزرگی و بزرگواری که تنها خدا سزاوار آن است. گاهی مردم ستودن افرادی را برای کار و تلاش روا میدانند؛ اما من از شما میخواهم که مرا با سخنان زیبای خود مستایید. ( در ادامه هم اینگونه میفرمایند که: ) از گفتن حق یا مشورت در عدالت خودداری نکنید؛ زیرا خود را برتر از آنکه اشتباه کنم و از آن ایمن باشم نمیدانم، مگر آنکه خداوند مرا حفظ فرماید. "
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸
🌸
بهنامخدایرمانخونها🌷
#عشق.خدایی
#پارت.سوم
تا رسیدیم نزدیک راه پله ها صدای انفجار اومد😐 همه بدو بدو رفتیم بیرون ساختمون تو محوطه ایستادیم. ممد و جلیلی هم با سرعت پیچیدن تو حیاط. یکهو دیدیم یک نفر از سمت ماشین آقا حامد داره سینه خیز میاد!
جلیلی: محسنننننن. باز چه گندی زدییییی😤
من:به خدا کار من نیست.
همه بدو بدو رفتیم سمت اون فرد. یاخدا. آقا حامد بود. بدبخت شدیم. بیست روز انفرادی حداقلشه.
ممد: زنگ زدم آتش نشانی. به بچه های اورژانس هم گفتم بیان ببرنش.
جلیلی:اون ها رو ول کنین بریم ببینیم چی شده.
همه رفتیم سمت ماشین آقا حامد.
+یا خدا. مرتضی چی بود ریختی رو ماشین.
_هیچی به خدا آب بود
+مرگ آب بود، به تانکر بنزین وصل بودههه😑
_یا حضرت عباس.
به چند گروه مدیریت بحران تقسیم شدیم. منو مرتضی هم واستادیم دم در و منتظر آتش نشانی شدیم.
+محسن
_ها
+چرا نمیاد
_چی نمیاد
+آتش نشانی دیگه
_اها نمیدونم
+ممنون از جواب دقیقت
چند دقیقه بعد صدای آژیر آتش نشانی همه جا رو گرفت. ما دو تا هم داد زدیم و به همه گفتیم. راه رو باز کردیم برای آتش نشانی.
کاظم:بچه ها به نظرتون آقا حامد رنده میمونه؟🤔
جلیلی:هوووی. زبونت رو گاز بگیر بیتربیت.
خلاصه حتی ما هم که داشتیم به قیافه آقا حامد فکر میکردیم و یواشکی تو دلمون میخندیم یکهو شیرجه زدیم رو زمین. ممد داد زد: این یکی دیگه چی بود.
کاظم: فکر کنم ایندفعه ماشین آتش نشانی منفجر شد😐😑
ممد:بیاین بریم ببینیم چی بود.
ما ها که میترسیدیم بریم باز گردن ما بیفته همونجا واستادیم و جلیلی و ممد و مرتضی رفتن ببینن چی شده....
ادامه دارد....🤝🏻
نویسنده:M.L
🌸
🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
🖤🖤🖤🖤🖤
🖤🖤🖤🖤
🖤🖤🖤
🖤🖤
🖤
بهنامخدایرمانخونها😌
#عشق.خدایی
#پارت.چهارم
بعد چند دقیقه دیدیم خبری نیست. نگران شدیم. چند نفر دیگه هم رفتن. منم باهاشون رفتم.
من:کاظم داش بنظرت چی ترکیده بود؟
کاظم:زبونت رو گاز بگیر مگه لوله آبه بترکه. انشاءالله چیزی نشده.
من:خیلی خوب بابا...
وقتی کاملا دیدمون کامل شد نصبت به ماشین سوخته، دیدیم ماشین آتش نشانی هم از اون تانکر بنزین استفاده کرده بود و حالا سه تا ماشین منفجر شده داشتیم😑
من:جلیلی،جلیلی جان.
جلیلی:ها چیه؟
من:چرا شیش ساعته زل زدین و کاری نمیکنین؟
جلیلی:به توچه.
خوب جوابش قانع کننده بود. سریع زنگ زدم اورژانس و آتش نشانی. یکهو دیدم مرتضی نیست. ترسیدم. اون کله خراب نره مار دست خودش بده.
+آهای مرتضی کجا میریییی. هوووو آهااااایییی
_ساکت باش. کل محوطه رو گذاشتی رو سرت
+کجا میری نرو میسوزیا.
_ساکت با آتیش کاری ندارم.
+پس کجا میری. هوووی مرتضییی
دیگه جواب نداد. اگر اون اتفاق نمیافتاد هیچ وقت همو نمیدیدیم و منم دیوانش نمیشدم.
حالا این حرف ها رو ول کنین مرتضی کو؟
مرتضی: خوب خوب. همه توجه کنند. میخوام شیرجه بزنم رو زمین.
من: دیوانهههه نکن شر میشه. بیا پایین.
در حالی که طناب ضخیمی بهش وصل بود و بدون گوش دادن به حرف هام پرید و رفت برای حرکات آکروباتیک 😐 وسط سه ماشین منفجر شده آخه حرکات آکروباتیکت چی بود😑
داشتم داد میزدم و تشویق میکردمش که به یک باره دیدم نیست.
+مرتضی کو؟
_اوناهاش بالای درخت گیر کرده.
آخه... دوست دارم بزنمش. عوضیییی آخه این چه کاریهههه؟؟؟
با ترس و لرز رفتم سمتش....
ادامه دارد....
نویسنده:M.L
🖤
🖤🖤
🖤🖤🖤
🖤🖤🖤🖤
🖤🖤🖤🖤🖤