خواهر من!
برادر من!
اگه امام زمان(عج)
یه گوشه چشم نگاهت کنه،
کارِت کاره، بارِت باره!
بعدش تو فقط بشین کنار جوی،
گذر ایام ببین...
#حسین_یکتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کسی را تحقیر مکن
شاید محبوب خدا باشد
از هیچ غمی ناله نکن
شاید امتحانی از سوی خدا باشد
دلی را نشکن
شاید خانه خدا باشد
از هيچ عبادتی دریغ مکن
شایدکلید رضايت خدا باشد
هيچ گناهی را كوچك ندان
شايد دوری از خدا در آن باشد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧡به درویشی قناعت کن
🤍که سلطانی خطر دارد
🧡زمین را گر شوی مالک
🤍طمع بر آسمان داری
🧡به وقت مردنت بینی
🤍نه این داری نه آن داری
sticker_mazhabi(31).mp3
6.76M
🎧 الوِداع ماهِ مُــحَرّم مـاهِ گِــریِه مـاهِ ماتَــم
حَسـرَتِش رویِ دِلَـم موند کِه شَـباش بِمـیرَم از غَـم
کـاش میـشُد بَرات بِـمیرَم... 😭
🎙کربلایی #سید_امیر_حسینی
#الوداع_ماه_محرم
📌گوش کنید مناسبه امشبه 😔 😭😭😭
التماس دعا
#محرم
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
┄┅┅❅❁❅┅┅🖤
شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم 🖤
خداحافـظ محـرم
مُحَرَّم مٰاه حُسَيْن خُدٰا نِگَهْدٰارَت
💔خداحافـظ محـرم
🏴 گرچه در تقویم
ماه مُحرمت تمام میشود
اما تمام سال به یادت
برای من محرم است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وشب آخر محرم ...😭
یعنی محرم سال دیگه زنده ایم
ميگفت :
حسین براۍما ،
همون دور برگردونیه که
وقتی ازهمه عالَم و آدم میبریم ،
برمون میگردونه بہ زندگی !
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخر آذرماه بود. با ابراهیم برگشتیم تهران. در عین خستگی خیلی خوشحال بود.
می گفت: هیچ شهیدی یا مجروحی در منطقه دشمن نبود، هرچه بود آوردیم. بعد گفت: امشب چقدر چشم های منتظر را خوشحال کردیم، مادر هرکدام از این شهدا سر قبر فرزندش برود، ثوابش برای ما هم هست.
من بلافاصله از موقعیت استفاده کردم و گفتم: آقا ابرام پس چرا خود دعا می کنی که گمنام باشی!؟
منتظر این سوال نبود. لحظه ای سکوت کرد و گفت: من مادرم رو آماده کردم، گفتم منتظر من نباشه، حتی گفتم دعا کنه که گمنام شهید بشم! ولی باز جوابی که می خواستم نگفت.
راویان: علی صادقی، علی مقدم🌱
#شهیدابراهیمهادی
#داداشابراهیمبرایماهمدعاکن
#شبجمعهیادشهداباصلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱هیچ وقت ندیدم که ابراهیم، به دنبال لذت شخصی خودش باشد. لذت برای او تعریف دیگری داشت.
🌸اگر دل کسی را شاد میکرد، خودش بیشتر لذت میبرد.اگر پولی دستش میرسید سعی میکرد به دیگران کمک کند.
🍃خودش به کمترینها قانع بود، اما تا میتوانست به دیگران کمک میکرد.
📗سلام بر ابراهیم ؛ جلد دوم ، ص ۳۲
🏴
آماده ی شهادت بودن با آرزوی شهادت داشتن فرق میکند...
#شهید_محمودرضابیضائی🕊🌹
هرکسی را میل دل باشد به سوی این و آن
میل جان ما به عالم نیست الا سوی تو...!
#امام_حسین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا را با خواندن زیارتنامه شان زیارت کنید .
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسآءِ العالَمینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ
🌷بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم
🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم
وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا
🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکم
شهید ناصر الدین باغانی
نام پدر: اصغر
شماره شناسنامه: ۲۶۳
صادره : قم
محل تولد: قم
تاریخ تولد: ۱۳۴۶
سال ورود به دانشگاه: ۱۳۶۴
رشته تحصیلی: معارف اسلامی و تبلیغ
تاریخ و محل شهادت: ۱۱/۱۲/۱۳۶۵ شلمچه
عملیات : کربلای ۵
زندگینامه شهید به روایت پدر
ناصر الدین در هشتم شهریور ماه ۱۳۴۶ در یک خانواده روحانی چشم به جهان گشود. دوران کودکی را در شهر خون و قیام قم سپری کرد. تحصیلات ابتدایی را در دبستان ملی شهاب و امیر کبیر قم به پایان رسانید. در همین ایام روخوانی قرآن کریم را به اتفاق برادر بزرگتر و خواهرش در خانه و درمحضر پدر آموخت. سپس کلاس اول راهنمایی را که مصادف با اوج انقلاب بود در مدرسه دین و دانش قم گذارند. در پس فرمان امام قدس سره به روحانیون در بدو ورود معظم له به شهر قم برای رفتن به شهرستانها و آماده کردن مردم برای دادن رای به نظام جمهوری اسلامی و رفتن پدرش به سبزوار برای اداره اینگونه امور ناصر هم با اعضای خانواده در سال ۱۳۵۸ به سبزوار منتقل و سال دوم راهنمایی را در مدرسه دکتر فاطمی گذراند. آن سال اوج تبلیغات منافقان و بعضاً معلمان منافق گونه بود. ناصر در آن سال بارها به مجادلات لفظی با طرفداران و مبلغان منافقان پرداخته و آنان را مجاب یا محکوم میکرد به حدی که از بحث در حضور او پرهیز میکردند. با انتخاب پدرش به نمایندگی مردم سبزوار در اولین دوره مجلس شورای اسلامی سال ۱۳۵۹ با اعضای خانواده به تهران منتقل شد. سال سوم راهنمایی را در مدرسه فیضیه تهران و دوران نظری را در دبیرستان شهید مصطفی خمینی در خیابان آذربایجان تهران گذراند. در خلال این مدت با شرکت در جلسات درس قرآن و عضویت در واحد دانش آموزی حزب جمهوری اسلامی بر غنای معنوی و سیاسی خود افزود. چهار بار در مسابقات قرائت و تجوید قرآن جایزه گرفت. از وقتی که توان به دست گرفتن اسلحه را پیدا کرد در پادگان امام حسین u به فرا گرفتن فنون رزم پیاده پرداخت. پس از تکمیل فراگیری، در سال چهارم دبیرستان سه ماه داوطلبانه به کردستان رفت و در سقز به دفاع از حریم اسلام پرداخت. سه ماه هم در خوزستان بود با این خاطر، به حال استعداد سرشار، در امتحانات نهایی با معدلی نزدیک به ۲۰ تحصیلات متوسطه را به پایان برد.
در آزمون سراسری شرکت کرد و در «رشته حقوق دانشگاه تهران» با رتبه خوب قبول شد. همچنین در آزمون «دانشگاه امام صادق u» شرکت کرد در آنجا هم قبول شد و به من اظهار میداشت، پدرجان خیلیها هستند که به دانشگاه تهران میروند ولی همه به دانشگاه امام صادق u نمیروند ولی من دانشگاه امام صادق u را انتخاب میکنم.
ناصر به حفظ قرآن هم همت گماشته و ۲ جزء اول قرآن را حفظ کرده بود. از نظر اخلاق و آداب اسلامی در حد والایی بود. بچههای مدرسه و دانشگاه همه از او راضی بودند و در خانه هم نهایت ادب و احترام را نسبت به دیگران داشت و کارهای خانه را بدون توجه به اینکه برادران دیگرش هم هستند، انجام میداد. شبهای جمعه همواره در جلسات قران و روزهای جمعه در نماز جمعه شرکت میکرد. در بسیج مسجد هم همکاری و کمک مینمود و به جرﺃت میتوان گفت پیرو راستین خط امام بود.
با شنیدن سخنرانی امام در آغاز سال ۱۳۶۵ که فرمودند: «جبهه رفتن بر هر کاری مقدم است.» به جبهه شتافت و گردان حبیب بن مظاهر از لشکر محمد رسول الله(صلیاللهعلیهواله)شرکت جست. به خاطر خلوص و قدرت بیان و بینش دینی قوی، تبیلغیات گردان به او سپرده شد. مدتی خدمت کرد، ولی به این کار قانع نشد. تبلیغات را رها کرد و در دسته رزمی شرکت جست.
در آغاز «عملیات کربلای ۵ » در شلمچه در خط مقدم هر دو بازوی او ترکش خورد و پای او را با گلوله زدند. بنابراین به پشت جبهه منتقل شد. در بیمارستان نکویی قم کارمداوای مقدماتی او را انجام دادند. سپس به تهران منتقل شد. شش تا هفت هفته به او استراحت دادند و گفتند، حداقل دو هفته باید در بیمارستان بستری باشد. ولی او اظهار داشت با توجه به کمبود تخت بیمارستانی و مشکلات اینجا، من چرا تخت بیمارستان را اشتغال کنم، در خانه استراحت کرد و به مداوای زخمهایش ادامه داد. کمی که بهتر شد، یک هفته را با همراهی مادرش به زیارت مرقد مطهر حضرت رضا u» شتافت و در ضمن با همه فامیل و ارحام در سبزوار دیدار کرد.
پس از بازگشت در حالی که نیمی از مدت استراحتش باقی بود، مجدداً در اعزام بیستم بهمن ماه ۱۳۶۵ به جبهه شتافت. به او گفته شد صبر کن تا بهبودی کامل پیدا نمایی; ولی پاسخ داد: «بودن من در جبهه مؤثرتر از اینجاست. گردان ما باید بازسازی شود.»و رفت.
در مصاحبهای که تبلیغات گردان با او انجام داده، اظهار داشته است: «در چهار عملیات شرکت داشتهام. عمیات بدر، کربلاهای یک و چهار و پنج» سرانجام در وصیتنامهای که در چهارم اسفند ماه ۱۳۶۵ در ارودگاه کرخه نوشته اظهار داشته است: «من دانشگاه امام صادقu» را به دانشگاه امام حسین u تبدیل کردم و مطمئنم که امام صادق u به این تبدیل راضی است و مدرک قبولی را از دست آقا ابا عبدالله u گرفتم».
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
زندگینامه شهید به روایت پدر ناصر الدین در هشتم شهریور ماه ۱۳۴۶ در یک خانواده روحانی چشم به جهان گشو
ناصر در صبح روز ۱۱/۱۲/۱۳۶۵ و در ادامه عملیات کربلای ۵ در خط مقدم جبهه، در حالی که برای خاموش کردن تیربار دشمن از سنگر بیرون پریده بود، به دیدار معبود شتافت و در حالی که ۱۹ بهار از عمر کوتاه و پربرکتش گذشته بود،با لباس خونین رزم که به جای کفنش بود، در روز ۲۱ اسفند ۱۳۶۵ در قطعه ۲۴ بهشت زهرا نزدیک سردار شید اسلام شهید دکتر چمران و دیگر فرماندهان چهره در خاک کشید و به دیگر شهدای اسلام پیوست.
یا کوکباً ما کان اقصر عمره
و کذاتکون کواکب الاسحاری
دستنوشتههای شهید
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید
«ان الله ﻳﺄمرکم ان تؤدوا اﻷمانات الی اهلها» (النساء / ۵۸)
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساختهام از بدنم
از کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانی است
روم به روضه رضوان که مرغ آن چمنم
بارالها! ای چراغ شبهای تارمن، ای نوربخش قلب تیره من، ای فریاد رس من، ای امید من، ای سجود من، ای رکوع من، ای که قیامم برای توست وای که سلامم بر روی ماه توست، ای مرا از چاههای ضلالت رهانیدی و به قله رفیع انسانیت رساندی، ای که تاج کرّمنا بر سر من نهادی، ای یار من، ای دلدار من، ای شاهد زیبای من، ای آگه از غمهای من، تو را شاهد میگیرم که تو شاهد و شهیدی، تو را شاهد میگیرم که من بنده تو بودم و اگر راهی غیر از راه تو پیمودم، نه از روی عصیان که از راه نسیان بود. مولای من، تو خود شاهد بودی که با آن همه گناه باز در خانه تو میآمدم و باز سر بر خاک میساییدم. تو خود شاهد بودی که تو را دوست می داشتم هر چند گاهی اسیر دامهای شیطان میگشتم. مولای من اگر خطا کارم، امید عفو بر درگهت دارم و اگر نبخشی ام، بر کرمت اعتراض دارم. اگر از من بپرسی که چرا گناه کردی، از تو میپرسم که چرا در عفو را باز کردی؟ اگر تو مرا عفو نکنی، چه کسی به آن سزاوارتر از تو خواهد بود؟ اگر برانیم، هرگز تو ظالم نیستی. مولا، هر چند میدانم که میبخشیام، ولی باز میگویم اگر خواستی مرا عذاب کنی و اگر خواستی مرا در دوزخ قهرت بسوزانی، زبانم را باز بگذار تا بتوانم از درون آتش با تو صحبت کنم و تو را بخوانم. ولی تو کریمتر از آنی که بنده خود را عذاب کنی. «هیهات انت اکرم من ان تضیع من ربیته» به هر حال آمدم اما چه آمدنی؟ با کوله بار گناه و معصیت. مولا چه افراد پاکی را که از خود نرنجاندم. چه حقوقی را که از مردم ضایع نکردم. چه خطاها که نکردم. اما آمدم تا امانتت را پس بدهم. آن جان پاکی که به ودیعت نهاده بودی. از من مپرس که با این جان پاک چه کردم؟ چون در مقابل سؤال تو جوابی ندارم. این امانت را بگیر و سنگینی آن را از دوشم بردار . ای وای، ای وای، ای وای، ما همه امانتداریم. اما آیا میتوانیم امانتمان را به سر منزل برسانیم یا نه؟
پدر و مادر عزیزم، من امانتم در دست شما. آیا نمیخواهید مرا به صاحب امانت برگردانید؟
برگردانید مرا که سخت از دوری صاحبم غمناکم. سخت دلم گرفته .چندی است که به فکر رفتن افتادهام. اما یک سری بندهای گوناگون مرا از رفتن بازداشته است.
ای صاحب و مولای من بگشا تو بند از پای من
اماما! ای روح پاک خدایی، ای هادی ما، از تو میخواهم که شهادت بدهی بر اینکه ما کوفی نبودیم. شهادت بدهی که ما تو را تنها نگذاشتیم. وای وای بر آنها که دست از یاری تو کشیدند و برمنیت خود پرداختند. وای وای وای امت شهیدپرور، امت قهرمان هر چند که خود آگاهید، ولی «فان الذکری تنفع المؤمنین» (الذاریات / ۵۵). هیچ گاه دست از یاری امام و رهبری و ولایت فقیه برندارید.
بدانید آن زمان که ولی فقیه را تنها بگذارید، آن روز، روز شکست و نابودی شماست. و خدا نیاورد آن روز را. از تاریخ عبرت بگیرید. «فانظر کیف کان عاقبه المکذبین» (الزخرف / ۲۵) بدانید که دعوای ما بر سر ولایت فقیه است، روحانیت مبارز را تنها نگذارید اگر از روحانیت جدا شوید نابود میشوید.
حفظ کنید اسلام را و احکام اسلام را و حفظ اسلام مهمتر از حفظ احکام اسلام است. در این راه از دادن خون نهراسید که نمیهراسید. بدانید جهاد امتحان الهی است. بدانید مشکلات، امتحان الهی است. سعی کنید این امتحان را با موفقیت بگذارنید. در پایان از برادران و خواهرم و فامیل و آشنایان حلالیت میطلبم و از برادرانم میخواهم که راه مرا دنبال کنند و به فراموشی نسپارند.
ناصر الدین باغانی
۱۸/۸/ ۱۳۶۵