#محرم
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
┄┅┅❅❁❅┅┅🖤
شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم 🖤
خداحافـظ محـرم
مُحَرَّم مٰاه حُسَيْن خُدٰا نِگَهْدٰارَت
💔خداحافـظ محـرم
🏴 گرچه در تقویم
ماه مُحرمت تمام میشود
اما تمام سال به یادت
برای من محرم است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وشب آخر محرم ...😭
یعنی محرم سال دیگه زنده ایم
ميگفت :
حسین براۍما ،
همون دور برگردونیه که
وقتی ازهمه عالَم و آدم میبریم ،
برمون میگردونه بہ زندگی !
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخر آذرماه بود. با ابراهیم برگشتیم تهران. در عین خستگی خیلی خوشحال بود.
می گفت: هیچ شهیدی یا مجروحی در منطقه دشمن نبود، هرچه بود آوردیم. بعد گفت: امشب چقدر چشم های منتظر را خوشحال کردیم، مادر هرکدام از این شهدا سر قبر فرزندش برود، ثوابش برای ما هم هست.
من بلافاصله از موقعیت استفاده کردم و گفتم: آقا ابرام پس چرا خود دعا می کنی که گمنام باشی!؟
منتظر این سوال نبود. لحظه ای سکوت کرد و گفت: من مادرم رو آماده کردم، گفتم منتظر من نباشه، حتی گفتم دعا کنه که گمنام شهید بشم! ولی باز جوابی که می خواستم نگفت.
راویان: علی صادقی، علی مقدم🌱
#شهیدابراهیمهادی
#داداشابراهیمبرایماهمدعاکن
#شبجمعهیادشهداباصلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱هیچ وقت ندیدم که ابراهیم، به دنبال لذت شخصی خودش باشد. لذت برای او تعریف دیگری داشت.
🌸اگر دل کسی را شاد میکرد، خودش بیشتر لذت میبرد.اگر پولی دستش میرسید سعی میکرد به دیگران کمک کند.
🍃خودش به کمترینها قانع بود، اما تا میتوانست به دیگران کمک میکرد.
📗سلام بر ابراهیم ؛ جلد دوم ، ص ۳۲
🏴
آماده ی شهادت بودن با آرزوی شهادت داشتن فرق میکند...
#شهید_محمودرضابیضائی🕊🌹
هرکسی را میل دل باشد به سوی این و آن
میل جان ما به عالم نیست الا سوی تو...!
#امام_حسین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا را با خواندن زیارتنامه شان زیارت کنید .
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسآءِ العالَمینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ
🌷بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم
🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم
وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا
🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکم
شهید ناصر الدین باغانی
نام پدر: اصغر
شماره شناسنامه: ۲۶۳
صادره : قم
محل تولد: قم
تاریخ تولد: ۱۳۴۶
سال ورود به دانشگاه: ۱۳۶۴
رشته تحصیلی: معارف اسلامی و تبلیغ
تاریخ و محل شهادت: ۱۱/۱۲/۱۳۶۵ شلمچه
عملیات : کربلای ۵
زندگینامه شهید به روایت پدر
ناصر الدین در هشتم شهریور ماه ۱۳۴۶ در یک خانواده روحانی چشم به جهان گشود. دوران کودکی را در شهر خون و قیام قم سپری کرد. تحصیلات ابتدایی را در دبستان ملی شهاب و امیر کبیر قم به پایان رسانید. در همین ایام روخوانی قرآن کریم را به اتفاق برادر بزرگتر و خواهرش در خانه و درمحضر پدر آموخت. سپس کلاس اول راهنمایی را که مصادف با اوج انقلاب بود در مدرسه دین و دانش قم گذارند. در پس فرمان امام قدس سره به روحانیون در بدو ورود معظم له به شهر قم برای رفتن به شهرستانها و آماده کردن مردم برای دادن رای به نظام جمهوری اسلامی و رفتن پدرش به سبزوار برای اداره اینگونه امور ناصر هم با اعضای خانواده در سال ۱۳۵۸ به سبزوار منتقل و سال دوم راهنمایی را در مدرسه دکتر فاطمی گذراند. آن سال اوج تبلیغات منافقان و بعضاً معلمان منافق گونه بود. ناصر در آن سال بارها به مجادلات لفظی با طرفداران و مبلغان منافقان پرداخته و آنان را مجاب یا محکوم میکرد به حدی که از بحث در حضور او پرهیز میکردند. با انتخاب پدرش به نمایندگی مردم سبزوار در اولین دوره مجلس شورای اسلامی سال ۱۳۵۹ با اعضای خانواده به تهران منتقل شد. سال سوم راهنمایی را در مدرسه فیضیه تهران و دوران نظری را در دبیرستان شهید مصطفی خمینی در خیابان آذربایجان تهران گذراند. در خلال این مدت با شرکت در جلسات درس قرآن و عضویت در واحد دانش آموزی حزب جمهوری اسلامی بر غنای معنوی و سیاسی خود افزود. چهار بار در مسابقات قرائت و تجوید قرآن جایزه گرفت. از وقتی که توان به دست گرفتن اسلحه را پیدا کرد در پادگان امام حسین u به فرا گرفتن فنون رزم پیاده پرداخت. پس از تکمیل فراگیری، در سال چهارم دبیرستان سه ماه داوطلبانه به کردستان رفت و در سقز به دفاع از حریم اسلام پرداخت. سه ماه هم در خوزستان بود با این خاطر، به حال استعداد سرشار، در امتحانات نهایی با معدلی نزدیک به ۲۰ تحصیلات متوسطه را به پایان برد.
در آزمون سراسری شرکت کرد و در «رشته حقوق دانشگاه تهران» با رتبه خوب قبول شد. همچنین در آزمون «دانشگاه امام صادق u» شرکت کرد در آنجا هم قبول شد و به من اظهار میداشت، پدرجان خیلیها هستند که به دانشگاه تهران میروند ولی همه به دانشگاه امام صادق u نمیروند ولی من دانشگاه امام صادق u را انتخاب میکنم.
ناصر به حفظ قرآن هم همت گماشته و ۲ جزء اول قرآن را حفظ کرده بود. از نظر اخلاق و آداب اسلامی در حد والایی بود. بچههای مدرسه و دانشگاه همه از او راضی بودند و در خانه هم نهایت ادب و احترام را نسبت به دیگران داشت و کارهای خانه را بدون توجه به اینکه برادران دیگرش هم هستند، انجام میداد. شبهای جمعه همواره در جلسات قران و روزهای جمعه در نماز جمعه شرکت میکرد. در بسیج مسجد هم همکاری و کمک مینمود و به جرﺃت میتوان گفت پیرو راستین خط امام بود.
با شنیدن سخنرانی امام در آغاز سال ۱۳۶۵ که فرمودند: «جبهه رفتن بر هر کاری مقدم است.» به جبهه شتافت و گردان حبیب بن مظاهر از لشکر محمد رسول الله(صلیاللهعلیهواله)شرکت جست. به خاطر خلوص و قدرت بیان و بینش دینی قوی، تبیلغیات گردان به او سپرده شد. مدتی خدمت کرد، ولی به این کار قانع نشد. تبلیغات را رها کرد و در دسته رزمی شرکت جست.
در آغاز «عملیات کربلای ۵ » در شلمچه در خط مقدم هر دو بازوی او ترکش خورد و پای او را با گلوله زدند. بنابراین به پشت جبهه منتقل شد. در بیمارستان نکویی قم کارمداوای مقدماتی او را انجام دادند. سپس به تهران منتقل شد. شش تا هفت هفته به او استراحت دادند و گفتند، حداقل دو هفته باید در بیمارستان بستری باشد. ولی او اظهار داشت با توجه به کمبود تخت بیمارستانی و مشکلات اینجا، من چرا تخت بیمارستان را اشتغال کنم، در خانه استراحت کرد و به مداوای زخمهایش ادامه داد. کمی که بهتر شد، یک هفته را با همراهی مادرش به زیارت مرقد مطهر حضرت رضا u» شتافت و در ضمن با همه فامیل و ارحام در سبزوار دیدار کرد.
پس از بازگشت در حالی که نیمی از مدت استراحتش باقی بود، مجدداً در اعزام بیستم بهمن ماه ۱۳۶۵ به جبهه شتافت. به او گفته شد صبر کن تا بهبودی کامل پیدا نمایی; ولی پاسخ داد: «بودن من در جبهه مؤثرتر از اینجاست. گردان ما باید بازسازی شود.»و رفت.
در مصاحبهای که تبلیغات گردان با او انجام داده، اظهار داشته است: «در چهار عملیات شرکت داشتهام. عمیات بدر، کربلاهای یک و چهار و پنج» سرانجام در وصیتنامهای که در چهارم اسفند ماه ۱۳۶۵ در ارودگاه کرخه نوشته اظهار داشته است: «من دانشگاه امام صادقu» را به دانشگاه امام حسین u تبدیل کردم و مطمئنم که امام صادق u به این تبدیل راضی است و مدرک قبولی را از دست آقا ابا عبدالله u گرفتم».
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
زندگینامه شهید به روایت پدر ناصر الدین در هشتم شهریور ماه ۱۳۴۶ در یک خانواده روحانی چشم به جهان گشو
ناصر در صبح روز ۱۱/۱۲/۱۳۶۵ و در ادامه عملیات کربلای ۵ در خط مقدم جبهه، در حالی که برای خاموش کردن تیربار دشمن از سنگر بیرون پریده بود، به دیدار معبود شتافت و در حالی که ۱۹ بهار از عمر کوتاه و پربرکتش گذشته بود،با لباس خونین رزم که به جای کفنش بود، در روز ۲۱ اسفند ۱۳۶۵ در قطعه ۲۴ بهشت زهرا نزدیک سردار شید اسلام شهید دکتر چمران و دیگر فرماندهان چهره در خاک کشید و به دیگر شهدای اسلام پیوست.
یا کوکباً ما کان اقصر عمره
و کذاتکون کواکب الاسحاری
دستنوشتههای شهید
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید
«ان الله ﻳﺄمرکم ان تؤدوا اﻷمانات الی اهلها» (النساء / ۵۸)
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساختهام از بدنم
از کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانی است
روم به روضه رضوان که مرغ آن چمنم
بارالها! ای چراغ شبهای تارمن، ای نوربخش قلب تیره من، ای فریاد رس من، ای امید من، ای سجود من، ای رکوع من، ای که قیامم برای توست وای که سلامم بر روی ماه توست، ای مرا از چاههای ضلالت رهانیدی و به قله رفیع انسانیت رساندی، ای که تاج کرّمنا بر سر من نهادی، ای یار من، ای دلدار من، ای شاهد زیبای من، ای آگه از غمهای من، تو را شاهد میگیرم که تو شاهد و شهیدی، تو را شاهد میگیرم که من بنده تو بودم و اگر راهی غیر از راه تو پیمودم، نه از روی عصیان که از راه نسیان بود. مولای من، تو خود شاهد بودی که با آن همه گناه باز در خانه تو میآمدم و باز سر بر خاک میساییدم. تو خود شاهد بودی که تو را دوست می داشتم هر چند گاهی اسیر دامهای شیطان میگشتم. مولای من اگر خطا کارم، امید عفو بر درگهت دارم و اگر نبخشی ام، بر کرمت اعتراض دارم. اگر از من بپرسی که چرا گناه کردی، از تو میپرسم که چرا در عفو را باز کردی؟ اگر تو مرا عفو نکنی، چه کسی به آن سزاوارتر از تو خواهد بود؟ اگر برانیم، هرگز تو ظالم نیستی. مولا، هر چند میدانم که میبخشیام، ولی باز میگویم اگر خواستی مرا عذاب کنی و اگر خواستی مرا در دوزخ قهرت بسوزانی، زبانم را باز بگذار تا بتوانم از درون آتش با تو صحبت کنم و تو را بخوانم. ولی تو کریمتر از آنی که بنده خود را عذاب کنی. «هیهات انت اکرم من ان تضیع من ربیته» به هر حال آمدم اما چه آمدنی؟ با کوله بار گناه و معصیت. مولا چه افراد پاکی را که از خود نرنجاندم. چه حقوقی را که از مردم ضایع نکردم. چه خطاها که نکردم. اما آمدم تا امانتت را پس بدهم. آن جان پاکی که به ودیعت نهاده بودی. از من مپرس که با این جان پاک چه کردم؟ چون در مقابل سؤال تو جوابی ندارم. این امانت را بگیر و سنگینی آن را از دوشم بردار . ای وای، ای وای، ای وای، ما همه امانتداریم. اما آیا میتوانیم امانتمان را به سر منزل برسانیم یا نه؟
پدر و مادر عزیزم، من امانتم در دست شما. آیا نمیخواهید مرا به صاحب امانت برگردانید؟
برگردانید مرا که سخت از دوری صاحبم غمناکم. سخت دلم گرفته .چندی است که به فکر رفتن افتادهام. اما یک سری بندهای گوناگون مرا از رفتن بازداشته است.
ای صاحب و مولای من بگشا تو بند از پای من
اماما! ای روح پاک خدایی، ای هادی ما، از تو میخواهم که شهادت بدهی بر اینکه ما کوفی نبودیم. شهادت بدهی که ما تو را تنها نگذاشتیم. وای وای بر آنها که دست از یاری تو کشیدند و برمنیت خود پرداختند. وای وای وای امت شهیدپرور، امت قهرمان هر چند که خود آگاهید، ولی «فان الذکری تنفع المؤمنین» (الذاریات / ۵۵). هیچ گاه دست از یاری امام و رهبری و ولایت فقیه برندارید.
بدانید آن زمان که ولی فقیه را تنها بگذارید، آن روز، روز شکست و نابودی شماست. و خدا نیاورد آن روز را. از تاریخ عبرت بگیرید. «فانظر کیف کان عاقبه المکذبین» (الزخرف / ۲۵) بدانید که دعوای ما بر سر ولایت فقیه است، روحانیت مبارز را تنها نگذارید اگر از روحانیت جدا شوید نابود میشوید.
حفظ کنید اسلام را و احکام اسلام را و حفظ اسلام مهمتر از حفظ احکام اسلام است. در این راه از دادن خون نهراسید که نمیهراسید. بدانید جهاد امتحان الهی است. بدانید مشکلات، امتحان الهی است. سعی کنید این امتحان را با موفقیت بگذارنید. در پایان از برادران و خواهرم و فامیل و آشنایان حلالیت میطلبم و از برادرانم میخواهم که راه مرا دنبال کنند و به فراموشی نسپارند.
ناصر الدین باغانی
۱۸/۸/ ۱۳۶۵
قطعات عرفانی
بسم الله الرحمن الرحیم
«والنخل باسقات لها طلع نضید»(ق/۱۰)
آن هنگام که خورشید پشت نخلها پنهان میشود و کم کم فروغ روحبخش خود را از پهنه آسمان آبی جمع میکند و با رفتن خویش نوید شب را میدهد، به فکر فرو میروم. قدم در نخلستانها میگذارم.
نگاهم را به جایی در آن دور دستها میدوزم. علی u را به یاد میآورم. نماز شب علی u را به یاد میآورم، گوییا میبینم او را که در میان نخلها اشک میریزد و معبود خود را میخواند. گوییا میشنوم صدای او را که با چاه درد دل میکند، گوییا میبینم او را که غذای یتمان را بر دوش میکشد. به خود میآیم. از کودکی تا به حال خود را به یاد میآورم، چیزی جز گناه نمیبینم. استغفار میکنم. ناگهان نخل سربریدهای را میبینم. او را خوب برانداز میکنم. با او سخن میگویم. اما جوابم را نمیدهد. دوباره صدایش میزنم. اما این بار بلندتر میگویم.
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
قطعات عرفانی بسم الله الرحمن الرحیم «والنخل باسقات لها طلع نضید»(ق/۱۰) آن هنگام که خورشید پشت نخلها
با من بگو ای نخل سربریده بر تو چه گذشت؟ با من بگو ای نخل سربریده که دشمن با تو چه کرد؟ ای نخل با من از استقامت بگو. ای نخل با من از پایداری دلاوران بگو. ای نخل با من از شهیدان نخلستان بگو که دشمن با مردمان زجر دیده چه کرد؟ ای نخل سربریده از چه سرت را بریدند؟ نکند چون تو صدای یا حسین u عاشوراییان را شنیده بودی، سرت را بریدند؟ آخر ای نخل تو که گناهی نداشتی... صحبتهایم تمام شده اما همچنان منتظر جوابم. در انتظار جوابی به سر میبرم که ناگهان طنین روح بخش اذان به خدا میخواندم. آستینها را بالا میزنم. چند قدم به طرف بهمنشیر ساکت به جلو میروم و وضو میسازم.
دنیا برایم مثل یک زندان شده است. درکوچهها که راه میروم، دیوارهای کوچه مثل دیوارهای زندان است. انسانهای دیگر را که میبینم در این دنیای فانی مشغولند، دلم برایشان میسوزد. ولی قبل از همه دلم باید به حال خودم بسوزد که غرق گناهم. غرق معصیت خدایم. اما آنچه که مرا زنده نگه داشته، عشق به خداست و امید به لطف و کرم او. آنچه که مرا قربانی خواهدکرد، نیز عشق اوست. خداوند خود گفته است که:
ای بندگان من ناامید نشوید. «ادعونی استجب لکم» (غافر / ۶۰)
و من او را خواندم. بارها از او طلب شهادت کردم بارها سجده کردم. بارها ضجه زدم. بارها گریه کردم. حال میدانم که وقت رفتن رسیده وامیدوارم که چنین باشد. از لطف و کرم او نباید ناامید شد.
این دعاها سرانجام روزی به اجابت میرسد. مولا خیلی خوب است، خیلی زیباست. مولا خوب است. مولا دوست داشتنی است و من ناراحتم، پشیمانم، که چرا تا به حال مولا را نشناخته بودم. هنوز هم نشناختهام. هنوز هم سردرگم هستم. ولی خوب به لطف او امیدوارم. میدانم که روزهای آخر عمرم رسیده. می دانم که مولا دعایم را اجابت کرده و می دانم که مرا شهید خواهد کرد و می دانم که مرا پودر خواهد کرد. میدانم که مرا تکه تکه خواهد کرد و من خود از او چنین خواستهام. چون بهشت را به بها دهند نه به بهانه.
چون روز قیامت خجالت میکشم جلو مولا ابا عبدالله(علیهالسلام) که او چندین زخم در هنگام شهادت برداشته و من سالم از این دنیا رفته باشم.
چگونه در این دنیا بمانم; در حالی که عشق اومرا دیوانه کرده؟ چگونه بمانم وقتی عذاب جهنم را میبینم؟ شعلههای آتش را میبینم. جهنمیان را میبینم. «شرب الهیم» را میبینم. «غسلین» را میبینم. «شجره الزقوم» را میبینم. میبینم که «طلعها کانه رؤوس الشیاطین». (صافات/ ۶۵) هل من مزید جهنم را میشنوم. پل صراط را میبینم. چگونه در این دنیا بمانم که بهشت و اهلش را میبینم؟ نعم بهشتی را میبینم. بالاتر از همه اینها غضب و لطف خدا را میبینم و اینها را با تمام وجود احساس میکنم.
بسم الله الرحمن الرحیم
«یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لاتقنطوا من رحمه الله» (الزمر/ ۵۳)
ای بندگان من که بر خودتان اسراف کردید، از رحمت خدا ناامید نشوید.
سلام بر حجه بن الحسن امام زمان(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) سلام بر نایب بر حقش امام خمینی روحی فداه. سلام بر شهیدان راه خدا از نهضت حسینی تا نهضت خمینی .
خداوند رحمان در این آیه خطاب به بندگان گنهکارش میفرماید: ای بنده من هر آنچه هستی بازآ، گر کافر و گبر و بت پرستی باز آ، میگوید; بنده من اگر گناه کردی بیا. بیا خدا رحمان و رحیم است. چرا از رحمت خدا ناامید میشوی؟ خدایا من آمدم. آمدم تا بگویم خدایا خدایا پشیمانم، اگر چه گنهکارم اما خدایا تو را دوست دارم.
خدایا من عاشق دیدار تو هستم. آمدم تا بگویم خداوندا با اینکه من گناهکارم، اما به یاری حسین زمانه شتافتم. آمدم حسین زمان، خمینی کبیر (روحی فداه) را یاری کنم. آمدم تا رضوان تو را به دست آورم. آمدم تا راه کربلا را باز کنم و از آنجا همه با هم به قدس برویم. خدایا من پایم را که از درخانه بیرون گذاشتم، افسارم را به دست تو دادم. در واقع این تو بودی که مرااز خانه بیرون آوردی. افسارم را به دست تو سپردم. هر کاری که میخواهی با من بکن. خدایا اگر مرا در قعر جهنم بیندازی اما از من راضی باشی، تحمل میکنم. ولی هرگز تحمل آن لحظه را ندارم که در بهشت تو باشم، اما مشمول رضایت تو نشوم. پروردگارا اختیار ما به دست توست. حرف، حرف توست. اما اگر مرگ ما رسید، شهیدمان کن و اگر شهیدمان کردی، تکه تکه مان کن که اگر چنین نکنی، فردای قیامت خجالت میکشم که به آقا و مولایم ابا اعبدالله الحسین(علیهالسلام) نظر کنم که او صدها زخم برداشته باشد و ما با یک زخم شهید شده باشیم. خدا یا زبانم توان گفتن را ندارد و قلمم قاصر است; اما با همین زبان ناتوان میگویم خداوندا من روزهاست که منتظر وصل تو هستم و انتظار آن لحظهای را میکشم که درراه تو سر از بدنم جداگردد و بدنم در راه تو تکه تکه شود.
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
با من بگو ای نخل سربریده بر تو چه گذشت؟ با من بگو ای نخل سربریده که دشمن با تو چه کرد؟ ای نخل با من
پروردگارا هر بار که در خانهات آمدم، کسی در درگاه تو یعنی شیطان جلویم را گرفت و نگذاشت که وارد شوم و گفت اینجا فقط جای آشنایان خداست. تو که غریبهای برو، و من رفتم. اما این بار آمدم. همه چیز را زیر پا گذاشتم و فقط و فقط رضای تو را در نظر گرفتم. این بار آمدم با کولهباری از گناه و با پشتی خمیده از معصیت. آمدم و شیطان را عقب زدی و گفتی بگذار این بنده گنهکار بیاید. من آمدم. آمدم تا بگویم مولای من اگر چه قلبم از گناه سیاه شده، اما تنها نیامدهام. با کسی آمدهام که او را میشناسی. او را دوست داری. او از تو راضی است و تو هم از او راضی هستی. آمدم اما تنها نیامدم. آمدم و با حسینت آمدم. آمدم تا بگویم خدایا به حق این حسین(علیهالسلام) ، این عاشق تو، مرا ببخش. آمدم تا بگویم خدایا اگر من به تو پشت کردم، اما حسینت را دوست داشتم و مگر دوستدار حسین(علیهالسلام) دوستدار تو نیست، پس خدایا من حسینت را وسیله قرار دادم و چه وسیلهای بهتر از این؟
آمدم تا بگویم خدایا مرگ را به مسخره گرفتهایم و مرگ در راه تو برای ما از عسل هم شیرینتر است.
آمدم تا بگویم مولای من، حال که من قدم پیش گذاشتم، تو هم دست مرا بگیر، مرا بطلب و نگذار که این آتش درونم خاموش شود.
اما باز هم میگویم: حرف حرف توست و تو هر چه با ما کنی با جان و دل، خریداریم.
در پایان، خدایا این امام عزیز، این احیا کننده شرایع دینت را تا ظهور بقیه الله الاعظم اروحنا له الفداء حجه بن الحسن العسکری(علیهالسلام) برای امت اسلام حفظ بفرما.
والسلام علی من اتبع الهدی
از نامههای شهید
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا صدیقی و اخی العزیز. ارجو من الله توفیقک فی الطاعه و بعد المعصیه و الذهاب الی الجبهه. منذ ثلاثه ﺃشهر لیس عندی خبر من حالک. انا مشتاق جداً لرؤیه وجهک الکریم. انی مشتاق لرؤیه وجهک المنیر. ان ترید ان تخبر من احوالی ﺃنا بخیر و الحمد الله. فکیف انت .لم لم تکتب رسالهً الی که ﺃطمئن من سلامتک. کتبت رساله و ارسلتها الیک قبل عشره ایام ولکن لا ﺃعلم وصلت الیک ﺃولا. ارید ان تجبنی بسرعه و دقه. تعال الی جبهات الحرب کی تنظر بوجه الله. الجبهات جامعه کبیره فیها یدرس دروساً کثیره و جمیله: درس معرفه الله، درس الایثار، درس الاخلاص، ... درس الشهاده و لکن ما یدرس فی حوزتکم؟ یدرس المنطق و الفلسفه و ... جداً جید ولکن بوجود الماء یبطل التیمم. اذکر ک شعراً من الشیخ بهاء الدین عاملی المعروف با لشیخ بهائی بهذا المضمون:
ایها القوم الذی فی المدرسه کلما حصلتموه وسوسه
اترک الوسوسه و خذ العلم الالهی بقوه و معرفه. هل اتیک حدیث التوابین الذین تابوا بعد قتل الحسین(علیهالسلام) و طلبوا بدم الحسینu ولکن هل یستوی الذین تابوا بعد واقعه کربلاء و الذین ضحوا ﺑﺄنفسهم فی معرکه کربلا؟ لا و الله. اذکر ک قول الامام علی(علیهالسلام) حیث یقول:
«ان الجهاد باب من ابواب الجنه، فتحه الله لخاصه اولیائه.»
ﺃلا ترید ﺃن تکون من خاصه اولیاء ؟ «مالکم اذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله اثاقلتم الی الارض ﺃرضیتم بالحیوه الدنیا من الاخره فما متاع الحیوه الدنیا فی الاخره الا قلیل.» (التوبه / ۳۸)
پیام مقام معظم رهبری
حضرت آیه الله خامنهای
به مناسبت نخستین سالگرد شهادت
دانشجوی شهید ناصر الدین باغانی
بسم الله الرحمن الرحیم
نوشتجات شهید عزیز را مکرر، خوانده و هر بار بهره و فیض تازهای از آن گرفتهام.
این را باید بزرگترین فرآورده انقلاب بدانیم که مردانی در سنین جوانی و در میدان نبرد، معرفت و بصیرت پیران طریقت را پس از سالها سلوک و ریاضت، به دست آورده و به کار بستهاند و این تحقق وعده الهی است که:
«والذین جاهدوا فینالنهدینهم سبلنا» (العنکبوت / ۶۹)، جوانانی از این قبیل شایسته است که الگوی جوان مسلمان و راهنمای همگان باشند.
این عزیزان عمر کوتاه و کم آلوده به گناه خود را با عبادت و مجاهدتی مخلصانه روح و بها بخشیدند. خداوند هم به پاداش این عمل صالح سرچشمههای معرفت و محبت را بر دل و جان پاک آنان گسترد و سرانجام هم از ساغر شهادت، سرخوش و به فیض لقاء الله سرافرازشان کرد.
گوارا باد بر آنان و روزی باد بر آرزومندان...
سید علی خامنهای
پیام آیه الله مهدی کنی
به مناسبت شهادت
دانشجوی شهید ناصر الدین باغانی
بسم الله الرحمن الرحیم
«من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا.» (الاحزاب/ ۲۳)
عروج خونین نور چشم ما، پاسدار رشید اسلام، دانشجوی شهید ناصر الدین باغانی هر چند موجب افتخار و سرافرازی ماست، اما از دست دادن این نیروی ارزشمنداسلام داغدارمان کرد. همواره بقا وگسترش آیین مقدس اسلام در گرو شهادت عزیزان ارزشمندی بوده است که فقدان آنان ثلمه فجیعی بر این نهضت به حساب میآید.