🕊🌹🏴🥀🏴🌹🕊
#خاطرات_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#محمود_کاوه
یک روز تو خانه نشسته بودم، دیدم در می زنند.
در را که باز کردم درجا خشکم زد.
انتظار دیدن هرکس را داشتم غیر از محمود، آن هم با سر تراشیده و پانسمان کرده.
بی اختیار گریه ام گرفت.
گفتم: تو با این سر و وضعت چطور آمدی؟ چند روز دیگر در بیمارستان می ماندی و استراحت می کردی.
گفت: دنیا جای استراحت نیست، باید بروم لشکر، کار زمین مانده زیاد دارم، پیدا بود برای رفتن عجله دارد.
گفت: این چند روز خیلی به تو زحمت دادم، وظیفه ام بود که بیایم و تشکر کنم، فهمیدم برای رفتن جدی است.
او زیربار اعزام به خارج و معالجه در آن جا نرفته بود.
گفتم: داداش! فکر می کنی کار درستی می کنی؟
گفت: انسان در هر شرایطی باید ببیند وظیفه اش چیست.
گفتم: تو اصلا به فکر خودت نیستی. تو با این همه ترکشی که توی سرت داری به خودت ظلم می کنی.
گفت: من باید به وظیفه ام عمل کنم.
پرسیدم: خوب حالا چرا نمی خواهی بروی خارج؟
گفت: اولاً اعزام به خارج خرج روی دست دولت می گذارد و من هیچ وقت حاضر نیستم برای جمهوری اسلامی خرج بتراشم.
در ثانی، باید دید وظیفه چیست؟
وقتی گریه ام را دید گفت: نمی خواهد این قدر ناراحت باشی، این ترکش ها چاره دارد. یک آهنربا می گذاریم رویش، خودش می آید بیرون!
آن روز وقت خداحافظی حال غریبی داشتم. نمی دانم چرا دلم نمی خواست از او جدا شوم.
راوی :
#خواهر_شهید
🌹 #سالروز_شهادت🕊
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 🏴🥀
🦋✨سروده ی « از خاک تا افلاک » از آقای حسن حاتمی بهابادی برادر گرامی شهید محمدعلی حاتمی بهابادی
🕊🥀شهید ۱۳ سال مفقود بودند و فراق و دوری و چشم انتظاری برای خانواده بسیار سخت و جانکاه بود
🕊🥀✨🕊🥀✨
پیچیده توی شهرمون
برادرم رو می آرن
حجله ها چش به راهشن
خیابونا نو نوارن
چشم ضعیف مادرم
دوباره سوئی می گیره
خونه مون از اومدنش
یه رنگ و بوئی می گیره
کم که نی سیزده ساله که
چشاش به در دوخته شده
غصّه و گریه همدم
این زن دلسوخته شده
برادرم وقتی می رفت
دخترکش سه ساله بود
«مهدی» یه سال داشت و داداش
جبهه واسه ش حواله بود
می آد می بینه «زینبش»
قد کشیده جوون شده
«مهدی»جونش مردی شده
ماشالّا پهلوون شده
نیگا کنین آوردنش
رو دوش مردم سواره
آخه چرا به من بگین
مگه داداش پا نداره ؟
این تابوت کوچیک چیه ؟
تو اون چیه ؟ تو اون کیه ؟
یکی به من بگه چرا
لباس بابا خاکیه ؟
چی دیده مادرم مگه
که اینجوری شده هلاک
چن تیکّه استخون دیده
نهایتش با یه پلاک
آی تیکّه های استخون
بگین برادرم کجاست
به خاطر خدا بگین
عزیز مادرم کجاست
قدّ رشید داداشو
بیا تو آلبومش ببین
آی تیکّه های استخون
آخه شما چند وجبین ؟
مادرِ من میگه خدا
رشیدترینِ پسرام
بر سر دستامه حالا
باور این سخته برام
آی تیکّه های استخون
چرا یه چیزی نمی گین ؟
مادر من دق می کنه
اگه جوابش رو ندین
« آهای برادر شهید
اگه که خوب نیگا کنی
تو آسمونا می بینیش
اگه چشاتو وا کُنی
برادرِ شهیدِ تو
تو آسمونا مهمونه
انگاری که عروسیشه
ببین چه جوری خندونه
برادرِ شهیدِ تو
وقتی می خواست پَر بکشه
جامِ میِ شهادتو
وقتی می خواست سر بکشه
تو لحظه های آخری
با خدا عهدی بست و رفت
رو بال بی نهایت
فرشته ها نشست و رفت
گفتش خدای مهربون
اگه تو قابل بدونی
می خوام که قربونت بشم
اوّلِ راه جوونی
می خوام غریب شهید بشم
مثل حسینِ(ع) فاطمه(س)
عشق حسین(ع) تو قلبمه
راه حسین(ع) ، راهمه
آره برادر شهید
اینا همش حقیقته
اینا همش حرفای اون
داداشِ با سلیقته
حالام اگه ما اینجائیم
به خاطر یکی دیگه است
به خاطر مادرته
که ما رو آورده رو دست
شاید که ما رو ببینه
یه کمی آروم بگیره
مثل یه کفتر اسیر
نره یه گوشه بمیره »
اینا به گوش من رسید
از استخون حنجرش
یه استخون لا به لای
استخونای دیگرش
پیچیده توی کوچه مون
عطر گُل و گُلابتون
آی تیکّه های استخون
فدای تیکّه تیکّه تون
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اربعین، حج واجبس در مقابل بقیه کربلا رفتنها که حج عمرس. اربعین، بگیر بگیرِ امام زمانه.
#حسین_یکتا
╭┅────────────┅╮
🖤🥀🖤🥀🖤
..............................
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقا سلام....
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
┄┅┅❅❁❅┅┅🖤
شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم 🖤