eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.6هزار عکس
17.6هزار ویدیو
349 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطرات مادرشهيد: به زيادت سيد الشهدا در کربلا رفته بوديم. قبل از ورود به زيارتگاه امام حسين (ع) بايد حبيب بن مظاهر را زيارت مي کرديم. در حين زيارت حبيب بن مظاهر از او خواستم فرزندي پسر به من بدهد تا نام او را حبيب گذارم. برادرشهيد: قبل از انقلاب اعلاميه هايي که ما از تهران مي آورديم، حبيب از من مي گرفت و شبانه در روستاهاي اطراف پخش مي کرد حبيب رابط بين من و اهل روستا در زمينه تکثير اعلاميه ها بود. هميشه با ما سبزوار مي آمد و در تظاهرات شرکت مي کرد. همسرشهيد: اخلاق و رفتارش خيلي نيکو و حسنه بود و رفتارش عالي بود. او ساده زيست بود و مي گفت: بايد راه انبيا را ادامه دهيم و نبايد ماديات را در نظر بگيريم. هميشه سفارش مي کرد که حجابتان خوب باشد و امر به معروف کنيد. حبيب در کارها فعال و انساني و اجتماعي و معاشرتي بود. نماز شب را تا آنجا که برتايش مقدور بود به جا مي آورد و هميشه با وضو بود. برادرشهيد: حبيب سعي داشت مشکلات را مرتفع سازد و به ما هميشه مي گفت: به خدا توکل کنيد و از خدا طلب کنيد تا مشکلاتتان رفع شود. او اغلب به کوهنوردي مي رفت، به خانواده اش کمک مي کرد و گاهي اوقات به شکار مي پرداخت. حبيب در سال 1360 وارد بسيج شد. پدرشهيد: زماني که وارد بسيج شده بود، در گرفتن سربازهاي فراري مشارکت فعال داشت و افرادي که مي خواستند به سربازي نروند با آنها مقابله مي کرد و آنها به خاطر همين کارهاي حبيب به ما بدبين بودند. مهدي نعمتي : احترام کساني را که زير پوشش او کار مي کردند، داشت. خودش را مسئول ما نمي دانست، خودش را همکار ما مي دانست. شهيد مي گفت: هر کاري را که مي خواهيد انجام دهيد غرور به شما دست نزند و خودتان را نگيريد. عباسعلي سراجه: روابط ايشان با تمام دوستان و افراد ديگر بسيار مهربان و عارفانه بود. افراد را بيشتر اوقات با اسم صدا مي زد. در آخر اسم آنها هميشه آقا اضافه مي کرد. با طبقه کارگر و افراد مستضعف انس بيشتري داشت. چون خودش از اين طبقه بود، درد و رنج آنها را کاملا احساس مي کرد. به نماز جماعت بسيار اهميت مي داد. در موقع نماز اگر در جايي نماز جماعت برگزار مي شد، سعي مي کرد حتما در آن شرکت کند. زيارت عاشورا را هر روز صبح بعد از نماز صبح مي خواندند. مادرشهيد: حبيب وقتي به مرخصي مي آمد، براي جبهه نيرو تدارک مي ديد. سربازهاي فراري را به جبهه دعوت مي کرد و به آنها توصيه مي کرد که اين جنگ به ما تحميل شده، بايد آنها را از خاک خود بيرون کنيم. محمد ملکوتي مقدم : دسته جمعي در تنگه رقابيه بوديم. از من خواست اگه مي خواهي اينجا بماني، بايد نگهبان باشي. بنده قبول کردم و موقع نگهباني مجروح شدم. هوا خيلي سرد بود و هر نفر يک پتو بيشتر نداشتيم. پتوي ايشان در دست من بود. شهيد پست نگهباني را از من گرفت، ولي پتو را نگرفت. با همان هواي سرد مدارا کرد و چون من مجروح بودم، پتو را روي من انداخت تا محفوظ باشم و خودش بدون پتو نگهباني را ادامه داد تا موقعي که تدارکات به ما رسيد. پدرشهيد: چند روز قبل از شهادتش به من گفت: بيا برويم کارهايت را انجام دهيم که اگر من به شهادت رسيدم، نگويي کارهايم مانده است. بعد از اين که کارها را انجام داد، به جبهه رفت و بعد از 9 روز خبر شهادتش به ما رسيد. مادر شهيد مي گويد: در اين مدت که به جبهه مي رفت، تنها فقط در همان سفر آخر از زير قرآن ردش کرديم و قرآن را بوسيد. برادر شهيد : در راستاي ماموريت هايي که حبيب داشت، در 6 مرداد 1367 وقتي مي خواست به آخرين ماموريت برود، به منزل ما در تهران آمد. در اين زمان زمزمه اي بود که قطعنامه دارد پذيرفته مي شود و چيزي از جنگ باقي نمانده است. من به سيماي حبيب که نگاه کردم، اشک در چشمانش حلقه زده بود و ناراحت شده بود. علت ناراحتي را از او سوال کردم، گفت: چند سالي زحمت کشيديم، خودمان را شب و روز در خدمت جنگ و انقلاب قرار داديم، ولي به آن هدف حقيقي مان دست نيافتيم. مادر شهيد: با ماشين حبيب فرمانده لشگر به همراه پنج تن ديگر از همرزمانش به منطقه رفته بود که خمپاره به بغل ماشين مي خورد و شهيد مي شود.
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 رزمنده با اخلاصی که در حالـــــت و رو به قبله شد ساعت ۳:۳۰ بامداد از خواب بلند شدم و برای سرکشی نگهبان‌ها رفتم، دیدم در اتاق نیستند. بیرون رفتم. یک نفر کنار پادگان در تاریکی دیده می‌شد. نزدیک که رفتم دیدم خودش است که با یک بیست لیتری "که پایین آن را تعدادی سوراخ ایجاد کرده بود" در حال دوش گرفتن است. برگشتم و پس از چند دقیقه که آمدند، سوال کردم کجا بودی؟ گفت رفتم کنم. گفتم: مثل اینکه خبری در مورد شما رسیده است. بعد از آن مشغول نماز شب شد. صبح در حالی که به طرف خط حسینیه در حرکت بودیم، کنار ماشین ما فرود آمد و تمام اطراف ما گرد و غبار شد. به هر طوری بود ماشین را کنترل و متوقف کردم. پایین رفتم دیدم همه بچه‌ها مجروح روی زمین افتاده‌اند و به صورت سجده و قرار گرفته بود و به ر‌سیده بود. 🌹 🥀🕊
مؤلف:  منیژه نصراللهی   ناشر: ستاره ها وابسته به کنگره سرداران شهید استان خراسان   زبان: فارسی   رده‌بندی دیویی: 955.0843092   سال چاپ: 1388   نوبت چاپ: 1   تیراژ: 3000 نسخه   تعداد صفحات: 84   قطع و نوع جلد: رقعی (شومیز)   شابک: 9786005146615   کد کتاب در گیسوم: 1627036
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
ثواب فعالیت امروز کانال هدیه به روح مطهر _الله_رحیمی _خواه ✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ان شاءالله شفاعتشون شامل حال تک تکمون 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 شادی روح شهدا صلوات. 🕊🍀🥀🕊☘🥀🕊☘🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
مؤلف:  منیژه نصراللهی   ناشر: ستاره ها وابسته به کنگره سرداران شهید استان خراسان   زبان: فارسی
آخرین دلگویه مون :) 🥀 ممنون از صبوریتون 🌻 ان الله یحب الصابرین✨ بمونید برامون 🙏 مطمئن باشید حضورتون اتفاقی نیست دعوت شده شهدا هستید😍❤️ آخرین قلم 🍃 التماس دعا🕊 پست آخر شبتون شهدایی •|سـرش‌را‌بریدنـد‌وزیر‌لب‌گفت •|فداۍ‌سرت‌سـرکھ‌قـابل‌نـدارد 🌻___________ ↳🥀🕊』 💌••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••🌱 صبح است و یڪ طلوع شعر و غزل براے تو یعنے سلام،زنده شدم با دعاے تو خورشید هم بہ قدر تو زیبا و خوب نیست گل سعے میڪند برابرے ڪند در ڪنار تو سلام‌‌ صبحت ‌بخیر ‌آقاے‌ من‌ آقاے ‌دلتنگے‌✋❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 امیرالمومنین امام علی علیه السلام:   💢 إِذَا حُیِّیتَ بِتَحِیَّةٍ فَحَیِّ بِأَحْسَنَ مِنْهَا وَ إِذَا أُسْدِیَتْ إِلَیْکَ یَدٌ فَکَافِئْهَا بِمَا یُرْبِی عَلَیْهَا وَ الْفَضْلُ مَعَ ذَلِکَ لِلْبَادِئِ . 🔷چون تو را ستودند، بهتر از آنان ستایش کن، و چون به تو احسان کردند، بیشتر از آن ببخش. به هر حال پاداش بیشتر از آن آغاز کننده است. 📚"نهج البلاغه،
🍀پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله: ☘️مَن ساءَتْهُ سَيّئتُهُ و سَرَّتْهُ حَسنَتُهُ فهُو مؤمنٌ. 🌱هركه كار بدش او را ناراحت كند و از كار خوبش خوشحال گردد، همو مؤمن است. 📚 أمالي صدوق، ص٢۶٧، ح٢٩٠
دوستش‌می‌گفت: توی‌‌مـدتی‌ڪه‌عـراق‌‌بـود وقتےمےخواست‌‌به‌کربلا‌بره روی‌‌صورتش‌‌چفیه‌مےانداخت و‌مےگفت:اگر‌به‌نا‌محرم‌‌نگاه‌‌کنی‌؛‌ راه‌‌شهـادت‌‌بسته‌میشــه...💔🚶‍♂️ ┄┅┅❅❁❅┅┅❤️ شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرازی از وصیت نامه شهید 🌹شهید علیرضا ملازاده 🌻|↫ 🌻|↫ ┄┅┅❅❁❅┅┅❤️ شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀 خیرُ الناسِ مَن حَبَسَ نَفسه فی سبیل الله یُجاهِدُ اَعداءَهُ وَ یَلتَمِسُ الموتَ فی مَصافِّه بهترین مردم کسی است که خود را وقف در راه خدا کند ، با دشمنان خدا جهاد نماید وخواهان مرگ وشهادت در صحنه های نبرد است. 📚 مستدرک ، ج ۱۱ ،ص ۱۷ 🌹🕊🌹
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 💐 در امورات انصاف و اعتدال داشته باشید و به احقاق حقوق و برقراری عدالت و دادگری اقدام و به راه حفظ شرافت پاسداری از اسلام جانبازی نمائید . نسبت به قضایا و امورات ، بی توجهی و بی اعتنائی روا مدارید . وجود خود را در کفه اخلاص نهاده و در صدد تثبیت و حاکمیت ارزشها و فضائل عالیه باشید . 🌹 🕊 🌹 🌹 🌴 🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🌹🍀🌴🍀🌹🏴 پنجم ربیع‌الاول ما را به یاد بانوی با فضیلتی که از ستارگان درخشان آسمان است می‌اندازد . بانویی که تربیت یافته پدری همچون امام حسین (ع) و مادری همچون رباب است. آن حضرت کنار عمه‌اش زینب (ع) ، پیام رسان اهداف قیام عاشورا بود و الگویی تمام عیار برای همه بانوانی است که به دنبال تمام خوبی‌ها هستند . 🏴🌹🏴
🌹🌴🕊🌹🕊🌴🌹 یه هزارتایی داشت و هرشب ذکر می گفت، به دلیل زیادی که ایشون تو یک روز می فرستاد به معروف شده بود و نام شده بود . بعضی دوستان به ایشون میگفتن که دلیلش ارادت خیلی زیاد آقا به مادرمون خانم (سلام الله علیها) بود... نوای ملکوتی در تلاوت کریم داشت و هرکسی رو باصداش تحت تاثیر قرار میداد. آقا از بسیار خوبی برخوردار بود و همیشه لبخند به لبش بود و خاصی تو وجودش دیده می شد که با اولین برخورد، طرف رو مجذوب خودش میکرد. بمب روحیه بود. همیشه وقتی بیسیم لازم نبود پشت بیسیم نوحه می خوند و رفقا رو به فیض میرسوند. می گفت با سن کمش به ما درس های بزرگ می داد. می گفت بابا اول وقت رو نباید فراموش کنیم. یادمه بعد افرادی اومده بودن که نمی شناختیم و میگفتن ما کسی رو نداشتیم که کمکمون باشه اما آقا مخفیانه به ما کمک می کرد و ما مثل بچه خودمون دوسش داشتیم. همیشه دست بوس و بود و به خانواده می گفت : چطوری ! چطوری ! ناراحت می شد و میگفت من می خوام ببینم . می گفت نه مامان حالا زوده. 🕊 🌴🌹
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 بهش می گفتن امّ الشهدا آخه سه تا از بچه هاش و یه برادر و یه دامادش رو برای اسلام داده بود هیچ وقت عصبانے ندیدیمش جز یه بار اونم یه روز عصر بود که همگی توی حیاط نشسته بودیم مامان از خستگی خوابش برد ما هم بے سر و صدا آماده شدیم که برای نماز مغرب بریم مسجد وقتے داشتیم از دَر می رفتیم بیرون ، پا شد و خیلی بلند « استغرالله » و « لا اله الا الله» گفت و با عصبانیت پرسید: پس چرا بیدارم نکردین؟ گفتیم:آخه خسته بودی ما هم دلمون نیومد بیدارت کنیم ! همونطور که داشت وضو می گرفت گفت : من همه زندگیم به نماز اول وقته نمی خوام باشم تا حالا به هیچ دلیلی نماز اول وقت رو ترک نکردم . 🌹 🥀🕊
🏴🌹🍀🌴🍀🌹🏴 پنجم ربیع الاول، سالروز وفات حضرت سڪینه بنت الحسین (س) ، محضر حضرت ولیعصر (عج) ، نائب بر حقش مقام معظم رهبری و شما عزیزان شهدایی تسلیت باد . 🏴🌹🏴
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 به یاد ... مامور سرشماری : سلام مادرجان ميشه لطفا بیای دم در؟ سلام پسرم... بفرما؟ از سرشماری مزاحمت میشم. مادر تو این خونه چند نفرید؟ اگه ميشه برو شناسنامه‌هاتونو بیار که بنویسمشون... مادر آهسته و آروم لایِ در رو بیشتر باز کرد... سر و ته کوچه رو یه نگاهی انداخت... چشماش پر اشک شد و گفت: پسرم، قربونت برم، ميشه مارو فردا بنویسی...!!!؟؟؟ مأمور سرشماری، پوزخندی زد و گفت: مادر چرا فردا؟ مگه فردا میخواید بیشتر بشید؟ برو لطفاً شناسنامت‌ رو بیار وقت ندارم.! آخه...!!! پسرم ۳۱ سالِ پیش رفته جبهه... هنوز برنگشته... شاید فردا برگرده...!!! بشیم دو نفر...!!! میشه فردا بیای؟؟؟ توروخدا...!!! مأمور سرشماری سرش‌ رو انداخت پایین و رفت...! مغازه دار ميگفت: الان 29 ساله هر وقت از خونه میره بیرون، کلیدِ خونش‌رو میده به من و میگه: آقا مرتضی...!!! اگه پسرم اومد، کلیدرو بده بهش بره تو... چایی هم سرِ سماور حاضره...! آخه خستس باید استراحت کنه...! شرمساریم از روی تو ای مادر.... نسل ما امانت دار خوبی نبود....!! 🥀🌹🕊