خاطرات
مادرشهيد:
به زيادت سيد الشهدا در کربلا رفته بوديم. قبل از ورود به زيارتگاه امام حسين (ع) بايد حبيب بن مظاهر را زيارت مي کرديم. در حين زيارت حبيب بن مظاهر از او خواستم فرزندي پسر به من بدهد تا نام او را حبيب گذارم.
برادرشهيد:
قبل از انقلاب اعلاميه هايي که ما از تهران مي آورديم، حبيب از من مي گرفت و شبانه در روستاهاي اطراف پخش مي کرد حبيب رابط بين من و اهل روستا در زمينه تکثير اعلاميه ها بود. هميشه با ما سبزوار مي آمد و در تظاهرات شرکت مي کرد.
همسرشهيد:
اخلاق و رفتارش خيلي نيکو و حسنه بود و رفتارش عالي بود. او ساده زيست بود و مي گفت: بايد راه انبيا را ادامه دهيم و نبايد ماديات را در نظر بگيريم. هميشه سفارش مي کرد که حجابتان خوب باشد و امر به معروف کنيد.
حبيب در کارها فعال و انساني و اجتماعي و معاشرتي بود. نماز شب را تا آنجا که برتايش مقدور بود به جا مي آورد و هميشه با وضو بود.
برادرشهيد:
حبيب سعي داشت مشکلات را مرتفع سازد و به ما هميشه مي گفت: به خدا توکل کنيد و از خدا طلب کنيد تا مشکلاتتان رفع شود. او اغلب به کوهنوردي مي رفت، به خانواده اش کمک مي کرد و گاهي اوقات به شکار مي پرداخت. حبيب در سال 1360 وارد بسيج شد.
پدرشهيد:
زماني که وارد بسيج شده بود، در گرفتن سربازهاي فراري مشارکت فعال داشت و افرادي که مي خواستند به سربازي نروند با آنها مقابله مي کرد و آنها به خاطر همين کارهاي حبيب به ما بدبين بودند.
مهدي نعمتي :
احترام کساني را که زير پوشش او کار مي کردند، داشت. خودش را مسئول ما نمي دانست، خودش را همکار ما مي دانست.
شهيد مي گفت: هر کاري را که مي خواهيد انجام دهيد غرور به شما دست نزند و خودتان را نگيريد.
عباسعلي سراجه:
روابط ايشان با تمام دوستان و افراد ديگر بسيار مهربان و عارفانه بود. افراد را بيشتر اوقات با اسم صدا مي زد. در آخر اسم آنها هميشه آقا اضافه مي کرد. با طبقه کارگر و افراد مستضعف انس بيشتري داشت. چون خودش از اين طبقه بود، درد و رنج آنها را کاملا احساس مي کرد. به نماز جماعت بسيار اهميت مي داد. در موقع نماز اگر در جايي نماز جماعت برگزار مي شد، سعي مي کرد حتما در آن شرکت کند. زيارت عاشورا را هر روز صبح بعد از نماز صبح مي خواندند.
مادرشهيد:
حبيب وقتي به مرخصي مي آمد، براي جبهه نيرو تدارک مي ديد. سربازهاي فراري را به جبهه دعوت مي کرد و به آنها توصيه مي کرد که اين جنگ به ما تحميل شده، بايد آنها را از خاک خود بيرون کنيم.
محمد ملکوتي مقدم :
دسته جمعي در تنگه رقابيه بوديم. از من خواست اگه مي خواهي اينجا بماني، بايد نگهبان باشي. بنده قبول کردم و موقع نگهباني مجروح شدم. هوا خيلي سرد بود و هر نفر يک پتو بيشتر نداشتيم. پتوي ايشان در دست من بود. شهيد پست نگهباني را از من گرفت، ولي پتو را نگرفت. با همان هواي سرد مدارا کرد و چون من مجروح بودم، پتو را روي من انداخت تا محفوظ باشم و خودش بدون پتو نگهباني را ادامه داد تا موقعي که تدارکات به ما رسيد.
پدرشهيد:
چند روز قبل از شهادتش به من گفت: بيا برويم کارهايت را انجام دهيم که اگر من به شهادت رسيدم، نگويي کارهايم مانده است. بعد از اين که کارها را انجام داد، به جبهه رفت و بعد از 9 روز خبر شهادتش به ما رسيد.
مادر شهيد مي گويد: در اين مدت که به جبهه مي رفت، تنها فقط در همان سفر آخر از زير قرآن ردش کرديم و قرآن را بوسيد.
برادر شهيد :
در راستاي ماموريت هايي که حبيب داشت، در 6 مرداد 1367 وقتي مي خواست به آخرين ماموريت برود، به منزل ما در تهران آمد. در اين زمان زمزمه اي بود که قطعنامه دارد پذيرفته مي شود و چيزي از جنگ باقي نمانده است. من به سيماي حبيب که نگاه کردم، اشک در چشمانش حلقه زده بود و ناراحت شده بود. علت ناراحتي را از او سوال کردم، گفت: چند سالي زحمت کشيديم، خودمان را شب و روز در خدمت جنگ و انقلاب قرار داديم، ولي به آن هدف حقيقي مان دست نيافتيم.
مادر شهيد:
با ماشين حبيب فرمانده لشگر به همراه پنج تن ديگر از همرزمانش به منطقه رفته بود که خمپاره به بغل ماشين مي خورد و شهيد مي شود.
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴
#سیره_شهدا
#شهید_والامقام
#حبیب_اله_رحیمی_خواه
رزمنده با اخلاصی که در حالـــــت #سجـــــده و رو به قبله #شهیـــد شد
ساعت ۳:۳۰ بامداد از خواب بلند شدم و برای سرکشی نگهبانها رفتم، دیدم #شهید_رحیمی_خواه در اتاق نیستند.
بیرون رفتم. یک نفر کنار پادگان در تاریکی دیده میشد. نزدیک که رفتم دیدم خودش است که با یک بیست لیتری "که پایین آن را تعدادی سوراخ ایجاد کرده بود" در حال دوش گرفتن است.
برگشتم و پس از چند دقیقه که آمدند، سوال کردم کجا بودی؟ گفت رفتم #غسل_شهادت کنم. گفتم: مثل اینکه خبری در مورد #شهادت شما رسیده است.
بعد از آن مشغول نماز شب شد. صبح در حالی که به طرف خط حسینیه در حرکت بودیم، #گلوله_خمپاره کنار ماشین ما فرود آمد و تمام اطراف ما گرد و غبار شد. به هر طوری بود ماشین را کنترل و متوقف کردم.
پایین رفتم دیدم همه بچهها مجروح روی زمین افتادهاند و #شهید_رحیمی_خواه به صورت سجده و #رو_به_قبله قرار گرفته بود و به #شهادت رسیده بود.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 🥀🕊
مؤلف:
منیژه نصراللهی
ناشر: ستاره ها وابسته به کنگره سرداران شهید استان خراسان
زبان: فارسی
ردهبندی دیویی: 955.0843092
سال چاپ: 1388
نوبت چاپ: 1
تیراژ: 3000 نسخه
تعداد صفحات: 84
قطع و نوع جلد: رقعی (شومیز)
شابک: 9786005146615
کد کتاب در گیسوم: 1627036
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
ثواب فعالیت امروز کانال هدیه به روح مطهر
#شهید_حبیب _الله_رحیمی _خواه
✨✨✨✨✨✨✨✨✨
ان شاءالله شفاعتشون شامل حال تک تکمون
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
شادی روح شهدا صلوات.
🕊🍀🥀🕊☘🥀🕊☘🥀
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
مؤلف: منیژه نصراللهی ناشر: ستاره ها وابسته به کنگره سرداران شهید استان خراسان زبان: فارسی
آخرین دلگویه مون :) 🥀
ممنون از صبوریتون 🌻 ان الله یحب الصابرین✨
بمونید برامون 🙏
مطمئن باشید حضورتون اتفاقی نیست
دعوت شده شهدا هستید😍❤️
آخرین قلم 🍃
التماس دعا🕊
پست آخر
شبتون شهدایی
•|سـرشرابریدنـدوزیرلبگفت
•|فداۍسرتسـرکھقـابلنـدارد
🌻___________
↳🥀🕊』
#تودعوتشدھیشهیدِبےسرۍ💌••
••🌱
صبح است و یڪ طلوع
شعر و غزل براے تو
یعنے سلام،زنده شدم
با دعاے تو
خورشید هم بہ قدر تو
زیبا و خوب نیست
گل سعے میڪند برابرے ڪند
در ڪنار تو
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
سلام صبحت بخیر
آقاے من آقاے دلتنگے✋❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 امیرالمومنین امام علی علیه السلام:
💢 إِذَا حُیِّیتَ بِتَحِیَّةٍ فَحَیِّ بِأَحْسَنَ مِنْهَا وَ إِذَا أُسْدِیَتْ إِلَیْکَ یَدٌ فَکَافِئْهَا بِمَا یُرْبِی عَلَیْهَا وَ الْفَضْلُ مَعَ ذَلِکَ لِلْبَادِئِ .
🔷چون تو را ستودند، بهتر از آنان ستایش کن، و چون به تو احسان کردند، بیشتر از آن ببخش. به هر حال پاداش بیشتر از آن آغاز کننده است.
📚"نهج البلاغه، #حکمت_62
🍀پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله:
☘️مَن ساءَتْهُ سَيّئتُهُ و سَرَّتْهُ حَسنَتُهُ فهُو مؤمنٌ.
🌱هركه كار بدش او را ناراحت كند و از كار خوبش خوشحال گردد، همو مؤمن است.
📚 أمالي صدوق، ص٢۶٧، ح٢٩٠
#نشانه_مومن
دوستشمیگفت:
تویمـدتیڪهعـراقبـود
وقتےمےخواستبهکربلابره
رویصورتشچفیهمےانداخت
ومےگفت:اگربهنامحرمنگاهکنی؛
راهشهـادتبستهمیشــه...💔🚶♂️
#حجاب
#شهیدانه
#شهیدمحمدهادیذوالفقاری
┄┅┅❅❁❅┅┅❤️
شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرازی از وصیت نامه شهید
🌹شهید علیرضا ملازاده
🌻|↫#حجاب
🌻|↫#کلام_شهید
┄┅┅❅❁❅┅┅❤️
شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ❤️
◾️#دلتنگے_شهدایے✨
تو آنجایے و آنجا نمیداند...
چقدر خوشبخت است! :)♥️🍃
#شهید_مصطفے_صدرزاده
#شهید_مرتضی_عطایی
#روزتون_متبرک_به_نگاه_شهدا
🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀
#حدیث_روز
#پیامبر_اکرم_ص
خیرُ الناسِ مَن حَبَسَ نَفسه فی سبیل الله یُجاهِدُ اَعداءَهُ وَ یَلتَمِسُ الموتَ فی مَصافِّه
بهترین مردم کسی است که خود را وقف در راه خدا کند ، با دشمنان خدا جهاد نماید وخواهان مرگ وشهادت در صحنه های نبرد است.
📚 مستدرک ، ج ۱۱ ،ص ۱۷
🌹🕊🌹
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹
#پیامکی_از_بهشت 💐
در امورات انصاف و اعتدال داشته باشید و به احقاق حقوق و برقراری عدالت و دادگری اقدام و به راه حفظ شرافت پاسداری از اسلام جانبازی نمائید .
نسبت به قضایا و امورات ، بی توجهی و بی اعتنائی روا مدارید . وجود خود را در کفه اخلاص نهاده و در صدد تثبیت و حاکمیت ارزشها و فضائل عالیه باشید .
🌹 #شهید_والامقام
🕊 #فضل_اله_رشیدزاده
#سلام_به_دوستان_شهداء 🌹
#روزتان_شهدایی 🌹
🌴 🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🌹🍀🌴🍀🌹🏴
#السلام_علیک
#یا_سکینه_خاتون
پنجم ربیعالاول ما را به یاد بانوی با فضیلتی که از ستارگان درخشان آسمان است میاندازد .
بانویی که تربیت یافته پدری همچون امام حسین (ع) و مادری همچون رباب است.
آن حضرت کنار عمهاش زینب (ع) ، پیام رسان اهداف قیام عاشورا بود و الگویی تمام عیار برای همه بانوانی است که به دنبال تمام خوبیها هستند .
#آجرک_الله
#یاصاحب_الزمان_عج
🏴🌹🏴
🌹🌴🕊🌹🕊🌴🌹
#عاشقانه_های_شهدا
#شهید_مدافع_وطن
#یوسف_فدایی_نژاد
#یوسف یه #تسبیح هزارتایی داشت و هرشب ذکر می گفت، به دلیل #صلوات_های زیادی که ایشون تو یک روز می فرستاد به #محمد_عشقی معروف شده بود و نام #جهادیش شده بود #محمد_عشقی .
بعضی دوستان به ایشون میگفتن #یوسف_زهرا که دلیلش ارادت خیلی زیاد آقا #یوسف به مادرمون خانم #فاطمه_زهرا (سلام الله علیها) بود...
#شهید_فدایی_نژاد نوای ملکوتی در تلاوت #قرآن کریم داشت و هرکسی رو باصداش تحت تاثیر قرار میداد.
آقا #یوسف از #اخلاق بسیار خوبی برخوردار بود و همیشه لبخند به لبش بود و #مهربانی خاصی تو وجودش دیده می شد که با اولین برخورد، طرف رو مجذوب خودش میکرد.
#یوسف بمب روحیه بود. همیشه وقتی بیسیم لازم نبود پشت بیسیم نوحه می خوند و رفقا رو به فیض میرسوند.
#پدر_شهید می گفت #یوسف با سن کمش به ما درس های بزرگ می داد. می گفت بابا #نماز اول وقت رو نباید فراموش کنیم.
یادمه بعد #شهادتش افرادی اومده بودن که نمی شناختیم و میگفتن ما کسی رو نداشتیم که کمکمون باشه اما آقا #یوسف مخفیانه به ما کمک می کرد و ما مثل بچه خودمون دوسش داشتیم.
#یوسف همیشه دست بوس #پدر و #مادر بود و به خانواده می گفت :
چطوری #مادر_شهید !
چطوری #پدر_شهید !
#مادرش ناراحت می شد و میگفت من می خوام #دامادیتو ببینم . #یوسف می گفت نه مامان حالا زوده.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🕊 🌴🌹
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#مادرانه
#شهیده_فاطمه_نیک
بهش می گفتن امّ الشهدا
آخه سه تا از بچه هاش و
یه برادر و یه دامادش رو برای اسلام داده بود
هیچ وقت عصبانے ندیدیمش
جز یه بار اونم یه روز عصر بود
که همگی توی حیاط نشسته بودیم
مامان از خستگی خوابش برد
ما هم بے سر و صدا آماده شدیم
که برای نماز مغرب بریم مسجد
وقتے داشتیم از دَر می رفتیم بیرون ،
پا شد و خیلی بلند
« استغرالله » و « لا اله الا الله»
گفت و
با عصبانیت پرسید:
پس چرا بیدارم نکردین؟
گفتیم:آخه خسته بودی
ما هم دلمون نیومد
بیدارت کنیم !
همونطور که داشت
وضو می گرفت گفت :
من همه زندگیم به نماز اول وقته
نمی خوام #کاهل_نماز باشم
تا حالا به هیچ دلیلی نماز اول وقت رو ترک نکردم .
#روحشان_شاد
#یادشان_گرامی
#راهشان_پر_رهرو
#پنجشنبه_های_دلتنگی
🌹 🥀🕊
🏴🌹🍀🌴🍀🌹🏴
#السلام_علیک
#یا_سکینه_خاتون
پنجم ربیع الاول، سالروز وفات حضرت سڪینه بنت الحسین (س) ، محضر حضرت ولیعصر (عج) ، نائب بر حقش مقام معظم رهبری و شما عزیزان شهدایی تسلیت باد .
#آجرک_الله
#یاصاحب_الزمان_عج
🏴🌹🏴
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴
#مادرانه
#مادران_چشم_انتظار
به یاد #شهدای_گمنام ...
مامور سرشماری :
سلام مادرجان
ميشه لطفا بیای دم در؟
سلام پسرم...
بفرما؟
از سرشماری مزاحمت میشم.
مادر تو این خونه چند نفرید؟
اگه ميشه برو شناسنامههاتونو بیار که بنویسمشون...
مادر آهسته و آروم لایِ در رو بیشتر باز کرد...
سر و ته کوچه رو یه نگاهی انداخت...
چشماش پر اشک شد و گفت:
پسرم، قربونت برم، ميشه مارو فردا بنویسی...!!!؟؟؟
مأمور سرشماری، پوزخندی زد و گفت:
مادر چرا فردا؟
مگه فردا میخواید بیشتر بشید؟
برو لطفاً شناسنامت رو بیار وقت ندارم.!
آخه...!!!
پسرم ۳۱ سالِ پیش رفته جبهه...
هنوز برنگشته...
شاید فردا برگرده...!!!
بشیم دو نفر...!!!
میشه فردا بیای؟؟؟
توروخدا...!!!
مأمور سرشماری سرش رو انداخت پایین و رفت...!
مغازه دار ميگفت:
الان 29 ساله هر وقت از خونه میره بیرون،
کلیدِ خونشرو میده به من و میگه:
آقا مرتضی...!!!
اگه پسرم اومد، کلیدرو بده بهش بره تو...
چایی هم سرِ سماور حاضره...!
آخه خستس باید استراحت کنه...!
شرمساریم از روی تو ای مادر....
نسل ما امانت دار خوبی نبود....!!
#پنجشنبه_های_دلتنگی
🥀🌹🕊