🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#گذری_بر_تاریخ
#زندان_دوله_تو
#قسمت_اول
#هفدهم_اردیبهشت هر سال یادآور #شهادت بیش از پنجاه نفر از رزمندگان ارتشی، سپاهی، نیروی انتظامی و پیشمرگان مسلمان کُرد است که در حمله جنگنده های رژیم بعث عراق به زندانی در روستای دوله تو درسردشت به #شهادت رسیدند. آنها مظلومانه در شرایط اسارت به #شهادت رسیدند .
#ادامه_دارد ...
#شهادت_مظلومانه
#یاد_یاران
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹 🥀🌴
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#گذری_بر_تاریخ
#زندان_دوله_تو
#قسمت_دوم
#مقدمه
هنوز چند روزی از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود که نیروهای به اصطلاح چپ، با کمک نیروهای ضد انقلاب و سلطنتطلب تلاش کردند به بهانۀ مطالبه حقوق اقلیتهای قومی و آزادیهای اجتماعی، افکار عمومی مردم کُرد را که سالها تحت ظلم نظام شاهنشاهی قرار داشتند، برای برگزاری تظاهرات و اقدام علیه نیروهای ارتش، تحریک کنند.
در همین راستا از اسفند سال 1357ش. شاهد درگیری نیروهای مسلح ضد انقلاب علیه پادگانهای ارتش در مناطق کردستان بودیم.
گروههای ضدانقلاب در کردستان با وجود تفاوتهای فکری با همدیگر، پس از مدتی در ضدیت با انقلاب همفکر و همگام شدند.
یکی از شواهد این مدعا همکاری نیروهای دمکرات، کومله و حتی سلطنت طلبان در جریان به اسارت درآوردن نیروهای انقلابی و زندانی نمودن آنها در زندان دولتو در سردشت میباشد .
#ادامه_دارد ...
#شهادت_مظلومانه
#یاد_یاران
🌹 🥀🌴
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#شهیدانه
#سردار_شهید
#مرتضی_معین
فرمانده گردان زرهی لشکر 8 نجفاشرف
برای رضایت گرفتن از پدرش به منظور اعزام به جبهه، پیش او رفت و گفت : پدر جان، شما #پنج فرزند دارید و باید #خمس فرزندانت را بدهی
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 🌹🕊
🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀
#عاشقانه_های_شهدا
#سردار_شهید
#مهدی_طالب
فرماندۀ گردان پیاده لشکر8 نجفاشرف
وسط عملیات بودیم و زیر رگبار دشمن، دیدم دارد کفشهایش را درمیآورد .
گفتم : چی کار میکنی؟
جواب داد : ظهر شده، باید نماز خواند .
گفتم : تو این وضعیت در آوردن کفش ضرورت نداره .
لبخندی زد و گفت : هرگز با کفش نماز نخواندم، این بار هم نمیخوانم .
وضویش را گرفت و با هم به نماز ایستادیم، ناگهان خمپارهای کنارمان خورد . از هوش رفتم.
به هوش که آمدم، دیدم آن طرفتر از من، با همان لبخند همیشگی روی لبش، پابرهنه به دیدار معشوق شتافته .
راوی :
#سردار_شهید
#غلامرضا_صالحی
🌹 #سالروز_شهادت🕊
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🕊 🌹🕊
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#شهیدانه
#سردار_شهید
#سیدعبدالرضا_موسوی
فرمانده سپاه خرمشهر
امروز #شهیدان، مشعلهای فروزان و گرمابخش هستند که گرمای امید و نور هدایت می افشانند تا با هدایت آنان، تَنهای مرده و فکرهای خام از گرما به حرکت در آیند .
خدایا، خداوندا، روح ما را بیتاب #شهادت گردان، تا پیام پرطنین #شهیدان را دریابیم و از زنجیر اسارتی که بر خود پیچیده ایم آزاد گردیم .
🌹 #سالروز_شهادت🕊
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀 🥀🌹
6.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کارمندی برای خدا
#استاد_ماندگاری
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـدٍﷺ
وَآلِ مُحَمدﷺوَعَجِّل فَرَجَهُم
22.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای شهید ۱۵ سالهای که میخواست به وقت شهادتش خوشبو و معطر به محضر سیدالشهدا برسد
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
بسم الله...
.
#دختر_تبریز
.
#به روایت خانم صارمی تکه ای از این مطالب زیبا را برای شما به اشتراک خواهم گذاشت...!
.
•_*نام معلمشان خانم هاشمی بود.
پرسیدم:«چرا کلاس تشکیل نداده اید؟
بیست دقیقه هم از وقت کلاستان گذشته است.»
گلایه مندانه پاسخ داد:« مدیر در را قفل کرده و می گوید ما نمی توانیم با نفت سهمیه ای آموزش و پرورش کلاس ها را گرم کنیم.»
بغض کردم.
بدون آنکه حتی به معلمشان چیزی بگویم چادرم را پهن کردم روی زمین،درست روبه روی در مدرسه.
دو تا پتو از ماشین آوردم و آنها را روی چادر انداختم. از بچه های کلاس مقدماتی خواستم روی پتوی سمت راست بنشینند و تکمیلی ها روی پتوی سمت چپ. درس شان را پرسیدم که تا کجا پیش رفته اند. در تخته ای مدرسه سفید رنگ بود. روی لنگه سمت راست با گچ قرمز ریاضی تدریس کردم و چندتا تکلیف دادم در دفترشان بنویسند. روی لنگه دیگر هم به تکمیلی ها ادبیات درس دادم. آن روز کلاس را تا ساعت هفت شب با نور کم سوی دو فانوس ادامه دادیم. بعد از تعطیلی کلاس دوباره چادرم را تکاندم و سر کردم....!»
.
✓توصیه به مطالعه این کتب ارزشمنده خانم معلم جهادگر#صدیقه_صارمی.
.
#مطالعه
#معلم_جهادگر_انقلابی
ـ