برادر شهيد مصطفی بزرگنيا در گفتوگو با كيهان (1359)
برای من شهادت ارجحیت دارد
مصطفي بزرگنيا يكي ديگر از شهداي 16 آذر است. براي آشنایی بيشتر از مبارزات و زندگي وي با برادرش فضلالله بزرگنيا كه در آن زمان و همچنين چندين سال بعد رئيس شهرباني بود. به گفتگو مينشينيم چهرهاش غمگين و اندوهناك است.او هنگام صحبت تاريخ ساليان درازي را با خود همراه داشت. حرفهايي كه میزد نشانگر همین روحیه بود.
او هنگام شهادت 19 سال داشت و دانشجوي دانشكده فني بود مرگ وي آن چنان اندوهي در ما ايجاد کرد كه تقريبا منجر به نابودي خانواده ما شد.
اين روزها مردم در اوج حماسه و شهادت زندگي ميكنند و كشته شدن جواني از يك خانواده اثر چنداني ندارد ولي در آن زماني كه مردم ماهيت رژيم را به درستي نميشناختند، اثر ديگري روي افراد خانواده ميگذاشت...»
حدود 25 سال است كه از شهادت ايشان ميگذرد. بعد از این سالها چه خاطرهای از برادرتان داريد؟
وي علاقه زيادي به مستضعفان و محرومان جنوب شهر داشت. شبهاي جمعه مواد غذايي ميخريد و به جنوب شهر ميرفت. شب عيد كه ميشد برنج و ماهي در كيسههاي كوچك تهيه ميكرد و با كمك دوستانش با دوچرخه به جنوب شهر ميبردند و تقسيم ميكردند. همان شب يادم است كه براي او لباس و كفش نو خريده بوديم ولي روز بعد ديديم باز هم لباس كهنه بر تن اوست بعدها متوجه شديم كه لباس نو خودش را به يك دانشجوي شهرستاني كه وضعش بدتر بوده داده است.
از نظر روحيه خيلي با شهامت بود جمله معروف وي همين بود كه ميگفت: مرگ افتخارآميز را از زندگي ننگين بهتر ميدانم.
در مبارزه عليه نظام بينهايت محكم بود. بارها بهش ميگفتيم اگر تو را بكشند فقط مينويسند درود به روان شهيد ميگفت براي من شهادت ارجحيت دارد به اينكه در بستر بيماري بميرم. تا موقعي كه زندهام مبارزه عليه شاه خواهم كرد بينهايت مهربان بود.
از نظر درسي هم خيلي استعداد داشت. طوري كه در يكسال دو ديپلم طبيعي و رياضي از دارالفنون گرفت.
چطور از ماجراي كشته شدن برادرتان مطلع شديد؟
سال 32 كه من با درجه ستوان يكمي افسر شهرباني بودم بعد از اطلاع از ماجرا به دانشگاه رفتم. آنجا به من گفتند كه به بيمارستان شماره 2 ارتش مراجعه كنيد به آنجا رفتم گفتند وي را به لشكر زرهي بردهاند كه فرماندهشان سرهنگ بختيار بود كه پس از سرنگون كردن دولت دكتر مصدق فرماندار نظامي تهران شده بود در بيمارستان شماره 2 گفتند كه بايد از سرلشكر دادستان اجازه بگيريد.
براي تحويل جنازه پيش سرلشكر دادستان رفتم وي قسم خورد كه من تا اين لحظه نميدانم در دانشگاه چه واقعهاي اتفاق افتاده است بالاخره جنازه را در پزشكي قانوني يافتيم. برادرم و شريعت رضوي در لحظه اول با تيري كه به قلبشان اصابت كرده بود كشته شده بودند ولي مرحوم قندچي 24 ساعت در حال جان كندن بود و نگذاشته بودند به او خون برسد و با رنج و درد شهيد شد. بالاخره هر سه نفر را با هم در امامزاده عبدالله دفن كرديم.
از فعاليتهاي سياسي و اجتماعي برادرتان خبر داشتید؟
بيشتر كارهاي او از نظر ما پنهان بود چند دفعه در حين تظاهرات به وسيله كلانتري دستگير شد كه با دادن تعهد آزادش كرديم. به كارهاي هنري علاقه زيادي داشت اولين فيلم فارسي را با نام «اشتباه» بازي كرد كه سناريوي آن را هم خودش نوشته بود. اين فيلم را بعد از فوتش سينما مایاک به تقاضاي دانشجويان نمايش داد. از دوستان همدوره او يكي همين آقاي مصطفي چمران وزير دفاع هستند كه چندي قبل از راديو تلويزيون شنيدم كه گفتند من از همدورهايهاي قندچي و بزرگنيا و رضوي بودهام.
آرزويي كه برآورده شد!
بالاخره سنت و قوانين خداوند درست بود زيرا چيزي را كه هميشه آرزو ميكردم برآورده شد و آن مرگ عاملان اين واقعه بود و خدا را شكر ميكنم كه تيمور بختيار را كشتند و فضلالله زاهدي هم همينطور و شاه هم كه وضعش خيلي بدتر از مرگ است. يادم ميآيد كه لشكر زرهي بخشنامهاي داد كه آن را به سرلشكر مزين دادم و مضمون آن اين بود كه هر سرباز و افسري امروز كسي را بكشد ترفيع و پول نقد خواهد گرفت آنها خواستند دانشگاه را آرام كنند تا نيكسون با آرامش خاطر به ايران بيايد.
تاريخ تكرار ميشود.
خاطره ديگري كه براي ما دردناك بود و ما خوشبختانه جبرانش كرديم اين كه وقتی خبر مرگ برادرم در روزنامه منعكس شد، شخصي به نام دانش بزرگنيا كه اهل مشهد بود و دخترش را به احمدرضا پهلوي داده بود. فورا بعد از چاپ خبر در روزنامه آگهي كرد كه ما با اين خانواده وابستگي نداريم و اين خيلي مرا رنج ميداد تا اينكه بعد از پيروزي انقلاب يادداشتي به روزنامههاي اطلاعات و كيهان داديم بهاين مضمون كه ما خانواده مصطفي بزرگنيا اولين شهید دانشگاه در 16 آذر 32 كوچكترين نسبتي با خانواده بزرگنياي خراساني منتسب به دربار منفور پهلوي نداريم.
گفتوگو با دكتر غلامرضا شريعترضوي
گر چرخ به كام ما نگردد کاری بکنیم تابگردد
6 آذر در چه شرایطی اتفاق افتاد؟
16 آذر سال 1332 بود و درست چند ماه بعد از كودتاي ساختگي 28 مرداد كه از طرف سياي آمريكا ايجاد شده بود، تهران حكومت نظامي بود و قرار بود كه نيكسون (آن وقت معاون آیزنهاور بود) بيايد ايران، تمام عناصر ضد دولتي تجهيز ميشدند كه يك تظاهرات وسيعي بر عليه نيكسون تدارك ببينند. به اين دليل محل تمام تظاهرات ضددولتي دانشگاه تهران بود.
از مدتها قبل علاوه بر اينكه دانشگاه توسط سربازان شاهي محاصره شده بود. داخل محوطه دانشگاه هم سربازان بودند حتي در راهروهای دانشكدهها هم رفت و آمد ميكردند. روز 16 آذر با برادرم از خانه بيرون رفتيم. سال چهارم پزشكي بودم و در بيمارستان پهلوي سابق كارآموزي ميرفتم و ايشان ميرفت دانشکده.
ما بعد از اينكه ميخواستيم از بيمارستان برگرديم گفتند که دانشگاه شلوغ شده و يك عده از دانشجويان را تير زدهاند. به هر حال ما رفتيم بيمارستان ارتش، جواب درستي ندادند، بعد جسته و گريخته گفتند كه اين 3 نفر کشته شدهاند و منتقل شدهاند گورستان.
ما رفتيم گورستان مسگرآباد، ديديم سرباز هست و ما را راه ندادند گفتند اگر اينجا آوردند، دفن شدهاند. روز بعد شنيديم كه خودشان شبانه بردهاند در گورستان دفن كردهاند بعد او راتوسط يكي از آشنايان از مسگرآباد آورديم امامزاده عبدالله و پهلوي قندچي و بزرگنيا دفن كرديم.
آن زمان به قدري خفقان بود كه اجازه برگزاري مراسم ندادند. حتي نگذاشتند مراسم عزاداري مشخصي براي روز سوم يا هفتم هم برقرار شود.
ولي بعد به علت فشار دانشجويان براي مراسم چهلم، شهرباني اجازه داد كه فقط 300 عدد كارت چاپ شود و به هر خانواده 100 عدد كارت دادند. مراسم را هم فقط اجازه دادند كه سر قبر اين 3 دانشجو در امامزاده عبدالله برگزار شود. خوب يادم هست شهرباني روي اين كارتها را که از طرف دانشگاه تهيه شده بود و عكس اين 3 نفر رويش بود مهر زده بود. مسئوليت پخش كارت بر عهده خانواده بود.
يعني اگر كسي اين كارت را بگيرد و عليه دستگاه روز مراسم كاري كند خانواده مسئول است. كنترل اين كارتها بدين شكل بود كه آن روز از ميدان شوش، تمام ماشينها را كه ميخواستند به طرف شهرري بروند كنترل ميكردند كه فقط كساني كه اين كارتها را دارند بروند يكبار ديگر اين كارتها جنب در ورودي امامزاده عبدالله توسط سربازها و پليس كنترل ميشد دهها كاميون سرباز دم در ورودي و سهراه ورامين را محاصره كرده بودند. داخل گورستان هم محاصره بود.
از زخمی های 16 آذر هم خبری دارید؟
آن روز زخميهايي هم داشتيم كه چون توسط دانشجويان از معركه خارج شدهاند، که از آمار آن اطلاعي نداريم. دولت خودش را اين طور تبرئه ميكرد (دولت زاهدي) كه اين افسر تحت تاثير احساسات قرار گرفته و دستور تيراندازي نداشته. خودسري كرده و ولي بعدها معلوم شد به دليل خوشخدمتي درجه گرفته. از آن تاريخ به بعد آنچه كه در دانشگاه به وقوع پيوست و وحشيگري آنها در قبال دانشجوي بيپناه، خفقان شديدي حاكم شد. بهطوريكه آقاي نيكسون آمد و برنامههايش رااجراكرد و رفت. از آن سال به بعد در سالگردهای 16 آذر که خانوادهها به احترام آن 3 شهید در امامزاده عبدالله جمع میشدند، آنقدرمحیط خفقان حاکم بودکه محیط امامزاده را با کامیونهای ارتشی محاصره میکردند.
روحیه برادرتان چطور بود؟
از دوره دوم دبيرستان در هر حال، يك عصبانيت و عصيان و طغيان نسبت به دولت حاكم، نسبت به اختلاف طبقاتي، نسبت به تودههاي محروم و فقيري داشت كه در هر حال هيچ چيز نداشتند. هميشه معترض بود به اين وضع، و خوب يادم هست كه مرتب زمزمه ميكرد و اين شعارش بود كه:
گر چرخ به كام ما نگردد
کاری بکنیم تابگردد
همه را تشويق ميكرد كه بايد قيام كرد، بايد اعتراض كرد و اين شعر و اين فلسفه ايشان مبين اين آيه قرآن است كه «ان الله لا يغيروا ما بقوم حتي يغيروا ما با نفسهم» و معتقد بود اگر مردم بجنبند، اگر ما نترسيم پيروز ميشويم.
برادرم هميشه سعي ميكرد كه با مردم تماس داشته باشد. با وجود اينكه ما خانواده متوسطي بوديم معتقد بود كه بايد با مردم زندگي كرد. بايد دردهايشان را شناخت. بايد مشكلاتشان را ديد، تنها با شنيدن اينكه مردم گرسنهاند يا كار ندارند نميتوانيم به دردهايشان پي ببريم، بايد برويم بین مردم، با مردم زندگي كنيم، مرتب ساعتهای آزادش را با مردم فقير سر ميبرد، درست عکس اين كه متاسفانه هنوز هم روشنفكران ما و حتي دستاندركاران کشور آن طور كه بايد فقر را نميشناسد.
گفتوگو با خواهر شهيد احمد قندچي،درسال۱۳۵۹*
نگذاشتند به برادرم خون برسد
خانم قندچي بهطور مختصر شهادت برادرتان را شرح بدهيد؟
... من فقط همين را ميدانم كه صبح رفت و عصر برنگشت چون من اون موقع خيلي كوچك بودم برادرم به سختي مجروح شده بود و تير به كبدش خورده بود. ولي به برادرم خون نرساندند، حتي برادرم تقاضا كرده بود با خواهرش ملاقات بكند نگذاشته بودند. بالاخره شهيد شد. حتي پزشكی قانوني جنازهاش را به ما ندادند و اجازه برگزاري مراسم هم ندادند. برادرم از دوستداران دكتر مصدق بود برجستهترين فرد خانواده بود و حتي بهترين فرد در ميان تمام فاميل، از كلاس اول هميشه شاگرد ممتاز بود. دوران دبيرستان را در دبيرستان شرف ميگذراند.
در دوران دبيرستان اوباش شاه دوست، با چاقو به برادرم حمله كردند و به پايش ضربه وارد كردند. خيلي فعال بود. همچنين همدوره دكتر چمران وزير دفاع فعلي بود. او 21 سال داشت ولي عقل و شعور و فهمش بالاتر از سنش بود. در ضمن بايد بگويم كه رژيم پهلوي نميگذاشت ما روي سنگ قبر برادرم كلمه «شهيد» را بنويسيم. بعد از يكسال كه موفق شديم روي سنگ قبر كلمه شهيد را حك كنيم، باز آمدند و تراشيدند. بالاخره با تمام خفقاني كه بر جامعه حاكم بود باز دانشجويان چه در داخل كشور و چه در خارج كشور روز 16 آذر را هر چه باشكوهتر برگزار ميكردند.
دل نوشته:
همیشه فکر می کردم وقتی دانشجو می شوم به اوج علم و رویاهایم می رسم، من سالی تمام را با کتاب و جزوه و تست کار کردم، شبها بی خوابی ها کشیدم، روز کنکور با تمام ترس و استرسهایم گذراندم و نمیدانید چقدر از اینکه وارد دانشگاه شوم سر از پا نمی شناختم !
نام خود را در میان هزاران اسم متمایز با دیگر انسان ها آنچنان یافتم که فکر می کردم دیگر اوج قدرت، توانایی و افتخار من است، آری من
مفتخرم که بعنوان دانشجوی دانشگاه پیام نور مشغول به تحصیل بودم، اما آنچه که امروز مرا واداشته بنگارم روز دانشجو و گفتن نام خود بعنوان دانشجو نیست، من آمده ام تا بگویم:
شرمسارم از تمام عکس های بجا مانده بر روی این دیوار ها
شرمسارم که به خیالم بعنوان دانشجو به نهایت علم رسیدم، شرمسارم که رسیدن به دانشگاه را گرچه بزرگ و پرافتخار است لکن در مقابل این عظیم دانشجویان به غلط خود را بزرگ می دانستم
شرمسارم از تمام کتاب و جزوه هایی که امروز به نام پایان نامه وصیت از دانشگاه جبهه مانده اند
شرمسارم از تمام جوانان رشیدی که قلم هایشان را با تمام توانایی هایشان زمین گذاشتند و تفنگ را برای درس دفاع در دست گرفتند
شرمسارم از انجمن های دانشجو الزهرا، کربلا ۵ ، والفجر و . . .
شرمسارم از تو نخبه مدرسه علی مومنی لندی، شرمسارم حمزه علی احمدی گرچه صدها پله از ما بالاتر رفتی اما با تواضع هم مکتبمان خواندی، شرمسارم غفور مومنی که افتخارت را قدم گذاشتن به جبهه مقدس دانستی
شرمسارم از قلمی که بر دست گرفتی و نوشتی برای ما، عبدالمجید کیانی شرمسارم از تو البرز بداغی، امیدوار باقری، علی کردنژاد، ابراهیم نجیب، ملک حسین شیخی و همکلاسی ذوالفعلی مرادی
از همه شما شرمسارم از خونهای به جا مانده تان، از وصیت های نخوانده تان شرمسام
شرمسارم که از یاد بردم سال ها پیش جوانانی پا را از کنکور زمانه فراتر نهادند و با رتبه “شجاعت” به درجه رفیع “شهادت” رسیدند
شرمسارم که فراموش کردم دانشجویان واقعی که سال ها با عشق به تحصیل فقط و فقط برای آسیب نرساندن من و شما از دانشگاه تهران و امثال آن انتقالی گرفتند و به دانشگاه بزرگ جبهه بورسیه شدند تا تنها و تنها من و تو همچنین روزی را در حصار امنیتی که آنها برایمان رقم زدند جمع شویم و با افتخار تبریک بگوییم: دانشجو شدنمان را . . .
شهدا از روح پاکتان و وجود نازنینتان یاد کردم تا خود را تلنگری زنم که در مسیر علمی امان به علم خدایی شما هم نگاهی می اندازیم تا بلکه از عشق زمینی به عشق خدایی همپای شما قدم گذارم
شرمسار همیشگی رتبه دانشگاهیتان
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
ثواب اعمال امروز کانال رو هدیه میکنیم به روح شهید والامقام
# شهید_احمد_قندچی
🕊🥀🌴🕊🥀🌴🕊🥀🌴
شادی روح شهدا صلوات.
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
دل نوشته: همیشه فکر می کردم وقتی دانشجو می شوم به اوج علم و رویاهایم می رسم، من سالی تمام را با کتا
آخرین دلگویه مون :) 🥀
ممنون از صبوریتون 🌻 ان الله یحب الصابرین✨
بمونید برامون 🙏
مطمئن باشید حضورتون اتفاقی نیست
دعوت شده شهدا هستید😍❤️
آخرین قلم 🍃
التماس دعا🕊
پست آخر
شبتون شهدایی
•|سـرشرابریدنـدوزیرلبگفت
•|فداۍسرتسـرکھقـابلنـدارد
🌻___________
↳🥀🕊』
#تودعوتشدھیشهیدِبےسرۍ💌••
هدایت شده از خاک پای حضرت آقا،، منتظر منتقم پهلوی شکسته
بر اساس این آیه 👆میخاهیم پیش بریم
✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🛣میدان صراط مستقیم🛣
✨@maidan_sarat_mostageem
میدانی که راه راست ومستقیم رو بهمون نشون میده😍
میدانی که نظم و آرامش خاصی داخلش حکمفرماست😍
برنامه های میدان به این شکله👇
روزانه
#سلام_به_یکی_از_ائمه
#اذکار_هفته_آذین_شده_با_عکس_یک_شهید
#معرفی_یک_شهید
#ختم_برای_شهید_معرف_شده
#عکس_شهدایی
#کلیپ_مهدوی
#کلیپ_شهدایی
#سخنی_از_بزرگان_دینی
#کلام_و_وصیت_شهدایی
#کلیپ_وتصاویر_مربوط_به_مناسبتهای_روزانه
#منفجر_کردن_بمب_استوری_به_مناسبت_اعیادومناسبتهای_ویژه_وخاص
#کلیپ_یاعکس_ازسرداردلها_وحضرت_آقا
#نکته_پزشکی_اسلامی
✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🛣میدان صراط مستقیم🛣
✨@maidan_sarat_mostageem
به نظرت غیر این موارد مواردی هست که ما رو به صراط مستقیم هدایت کنه؟؟؟!!!! 🤔
من خودم به شخصه که خیلی روی افکار و اعمالم تاثیر مثبت داشته
❌آهای دوست عزیز میدان ما یه جورایی بوی سنگرای زمان جنگ رو میده👌
به قول✨ #حضرت_آقا ✨فضای مجازی روباید برای دشمن نا امن کرد💪
❌میدان ماهم مثال سنگرهای زمان جنگ عرصه رو با زنده نگهداشتن یادونام شهدای شجاع و دلیری که دشمن ازشون هراس داره ناامن کرده
فقط #رزمنده کم داریم
منتظریم #رزمنده_دلاور با کمکت پشت دشمن رو به خاک بمالیم و پرچمی که برا قامت ایستاده اش خونها ریخته شده رو همچنان استوار نگهداریم🇮🇷
#یا_علی
منتظر قدوم سبزت هستیم تا سنگر رزم میدان رو منور گردانی👇
✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🛣میدان صراط مستقیم🛣
✨@maidan_sarat_mostageem
❣#سلام_امام_زمانم ❣
📖السَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْرآءِ...
🌱سلام بر تو ای یادگار بهانه خلقت، ای امیدِ مادر،
سلام بر تو و بر روزی که دولت زهرایی ات جهان را منور خواهد ساخت.✨
📚 دعاى استغاثه به حضرت صاحب الزّمان (صلوات الله عليه) - مفاتیح الجنان.
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
🌻بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🌻
سلام عزیز برادرم
🌸قرار اول هر صبح🌸
شروع فعالیت کانال همراه با قرائت صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ فَرَجَهُم
هدیه به رفیق شهیدمون باشد که با دعای خیر روزمون منور در مسیر سعادت و قرب الهی ثابت قدم بمونیم
♥شهید مصطفی صدر زاده رفیق شهیدم♥
[#صبحتون_شهدایی🌷]
•{بِسْمِ اللّٰهِ الرَحْمٰنِ الرَحيٖمْ}•
شهید محمدامینزارع:
من هم بعنوان یک فرد مسلمان و بعنوان یک
شیعه باید به وظیفه انسانی و شرعی خود
عمل کنم؛ و دین خودرا به کشورم و اسلام ادا کنم.
همیشه باخود میگفتم که ای کاش من هم در هشت
سال دفاعمقدس شرکتمیکردم و همیشه افسوس
میخوردم و زمانی که متوجه جبهه اسلام در لبنان،
سوریه، فلسطین و عراق و... شدم، از خداوند
خواستم تا من هم در این جبهه حضور پیدا کنم،
درکنار دیگر برادران حزبالله؛ و همیشه در ذهنم
آرزوی شهادت را میپروراندم.
⸢تاریخ: پنجشنبه ۹/۱۷ 🗓⸥
⸢ذکر روز :«لا اِلَهَ الاَّ اَللهُ اَلمَلِکُ اَلحَقُ اَلمُبین»📿⸥
🌼 •
🌹🌴🕊🌹🕊🌴🌹
#حدیث_روز
#پیامبر_اکرم_ص
انی سمیت ابنتی فاطمة لان الله عزوجل فطمها وفطم من احبها من النار .
من نام دخترم را #فاطمه علیها السلام گذاشتم ، زیرا خدای عزوجل ، #فاطمه علیها السلام و هر کس که او را دوست دارد ، از آتش دوزخ دور نگه داشته است .
📚 عیون اخبار الرضا (ع)، جلد 2، صفحه 46
#شهادت_دخت_نبی_اکرم_ص
#حضرت_فاطمه_زهرا_س
#تسلیت_باد
🏴 🥀🌴
🌹🏴🌴🥀🌴🏴🌹
#پیامکی_از_بهشت 💐
خواهران شما دیگر آن زن شاهنامه نیستید ، شما امروز زنان شیردل و قهرمان و فدا کار اسلام هستید ، شما امروز با حرکت خود به جنایتکاران و استعمار گران شرق و غرب ثابت کرده اید که این مکتب اسلام است که به هر زن مسلمان شخصیت و پاکدامنی می بخشد و همچو حضرت فاطمه زهرا (س) فرزندان خود را تربیت کنید و همچو حضرت زینب کبری (س) پیام شهیدان را به گوش جهانیان تاریخ برسانید و بدانید شخصیت زن به لباس نو و پوشیدن بهترین لباسها و زیور و زینت نیست بلکه در اسلام پاکدامنی و تقوا مطرح است .
🌹 #شهید_والامقام
🌴 #محمود_جشیدیان
#سلام_به_دوستان_شهداء🌹
#روزتان_شهدایی🌹
🌹 🏴🌹