نام و نام خانوادگی شهید: سید محمد موسوی
تولد: ۱۳۶۱/۳/۷، افغانستان.
شهادت: بصریالحریر، درعا، سوریه.
گلزار شهید: جاویدالاثر.
یادمان شهید: تهران، بهشت زهرا سلامالله علیها، قطعه ۵۰، ردیف ۱۳۶ ، شماره ۱۸.
🌸🕯
نام و نام خانوادگی شهید: سید اسحق موسوی
تولد: ۱۳۷۲/۸/۱۰، تهران.
شهادت: حلب، سوریه.
گلزار شهید: جاویدالاثر.
یادمان شهید: تهران، بهشت زهرا سلامالله علیها، قطعه ۵۰، ردیف ۱۳۵، شماره ۱۸.
🌼🕯
#برادران_شهید_موسوی
#سید_محمد
#سید_اسحق
#شهدای_مدافع_حرم
#لشکر_فاطمیون
🆔https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌼
📚 ماجرای بیبی
ماجرا، ماجرای مادری است که برای اولین بار نبود که پسران و دامادش را راهی سوریه میکرد. هر بار که میرفتند دلش شبیه دریا آرام بود ولی اینبار با بدرقه سیداسحاق، دلشوره به جانش افتاده بود.
ماجرا، ماجرای مادری است که بعد از اینکه بانو حضرت زینب به خوابش آمد و فرمود:
" من در یک روز ۷۲ نفر را جلوی چشمانم از دست دادم؛ حالا شما چند فرزند داری که میخواهی در راه خدا بدهی و نگرانی؟" به ناگاه کوه صبر شد!
ماجرا، ماجرای مادری است که سیداسحاقش شهید، سیدمحمدش مفقود، سیدمهدیش جانباز و سید ابراهیمش هنوز مدافع حرم است.
ماجرا، ماجرای مادری است که پیکر سید محمدش، را مفقود مییابد تا اسماعیل درونش را ذبح کند و پیکر سیداسحاقش را دربند داعش میبیند تا دل بکند از هر آنچه در این دنیا زمینگیرش کرده.
ماجرا، ماجرای مادری است که به وصیت سیداسحاقش عمل میکند و با شنیدن خبر شهادتش، غم به دلش راه نمیدهد زینبوار صبوری میکند.
ماجرا، ماجرای "بیبی موسوی" است که دیگر در این دنیا هیچ آرزویی ندارد الّا دیدار رهبر...
✍🏻الهه قهرمانی ۱۴۰۱/۱۱/۱۶
مصادف با شب رحلت بیبی زینب کبری سلامالله علیها
👩🏻💻طراح: منا بلندیان
💻تدوین: زهرا فرحپور
🎙با صدای: الهام گرجی
🕯
#برادران_شهید_موسوی
#سید_محمد
#سید_اسحاق
#شهدای_مدافع_حرم
#لشکر_فاطمیون
🆔https://zil.ink/30rooz30shahid
🌸🌼
خانواده بیبی موسوی قبل از انقلاب، زیاد از افغانستان به ایران میآمدند.
بیبی۱۳ ساله بود که با یکی از جوانان فامیل به نام سیدباقر ازدواج کرد و در ۱۴ سالگی مادر شد. سیدمحمد اولین فرزندش دوساله که شد به ایران مهاجرت کردند. چون بیشتر اقوامشان در اصفهان بودند آنجا را برای زندگی انتخاب کردند. بعد از مدتی به دلیل کار کشاورزی سیدباقر به تهران آمدند.
بیبی بعد از آن صاحب فرزندان زیادی شد. سیدابراهیم، مهدی، مرضیه، حوریه، اسحق و محمدرضا به فاصلههای یک سال و نیم تا دوسال از هم به دنیا آمدند.
🕯
#برادران_شهید_موسوی
#سید_محمد
#سید_اسحاق
#شهدای_مدافع_حرم
#لشکر_فاطمیون
🆔https://zil.ink/30rooz30shahid
🌸🌼
سید اسحاق پسر چهارم و فرزند ششم خانواده بود.
او کنار برادرش سیدمهدی سرش به کار گرم بود و حقوق خوبی هم داشت. مقداری از درآمدش را صرف کودکان یتیم یا بدسرپرست میکرد.
۱۹ ساله بود که همزمان با تشییع یکی از شهدای مدافع حرم، سودای سوریه رفتن در سرش افتاد. بیبی چون همسرش که در اثر جنگ، دچار جراحات زیادی شده را دیده بود کلا با رفتنش مخالفت کرد.
آن سال نزدیک محرم که شد برخلاف هرسال پسران بیبی موسوی برای مراسم عزای امام حسین علیهالسلام هیچ کاری انجام ندادند. شب سوم محرم، بیبی نگران از این مطلب به همراه همسرش راهی حسینیه شد که سیداسحاق و سیدمهدی جلویشان را گرفتند و گفتند: «نمیخواهد به روضه بروید! امام حسین به گریه شما نیاز ندارد. اگر امام حسین را دوست دارید چرا حضرت زینب را یاری نمیدهید؟ مگر نمیگویید کمک به امام زمان؟ قبر عمه سادات را میخواهند خراب کنند چرا مانع رفتن ما میشوید؟!...»
همان شب بالاخره پسران غیرتمند بیبی از پدر و مادرشان اذن جهاد گرفتند. طولی نکشید بعد از عزیمت آنها سیدابراهیم و بعد از آن سیدمحمد هم عازم سوریه شدند.
🕯
#برادران_شهید_موسوی
#سید_محمد
#سید_اسحاق
#شهدای_مدافع_حرم
#لشکر_فاطمیون
🆔https://zil.ink/30rooz30shahid
🌸🌼
بقیه ماجرا را از زبان بیبی موسوی بخوانیم🎤
سیداسحاق موقع اعزام به من گفت: «مادر اگر من شهید شدم مبادا گریه کنی!» گفتم: «مگر میشود گریه نکنم؟!» گفت: «من که برای دفاع از حرم بیبیجان میروم؛ اگر شهید شوم و شما گریه کنی، آبروی من پیش حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) میرود.»
وقتی دیدم گریه من سیداسحاق را ناراحت میکند، همانجا از خدا خواستم که کمی از صبر حضرت زینب (سلاماللهعلیها) را به من بدهد. به قدرت خداوند وقتی که پسرانم را راهی سوریه کردم، خیلی مقاومت و شجاعت پیدا کردم. همسرم گریه میکرد، اما من میخندیدم. طوری که به من میگفت: «خانم! بچهها جبهه رفتهاند و تو داری میخندی؟» گفتم: «من بچههایم را در راه خدا دادم. آنها برای دفاع از حرم میروند و دعا کردم پایم نلرزد؛ تو هم همینطور باش.»
🕯
#برادران_شهید_موسوی
#سید_محمد
#سید_اسحاق
#شهدای_مدافع_حرم
#لشکر_فاطمیون
🆔https://zil.ink/30rooz30shahid
🌸🌼
بعد از ۷۰ روز دلتنگی پسرانم برگشتند. سیداسحاق خیلی دلش گرفته بود. وقتی از او دلجویی کردم گفت: «لیاقت شهادت را نداشتم مادر.» گفتم: «پسرم همین که برای دفاع از حرم بیبیجان میروی کافی است. شما میروید تا دشمن را شکست بدهید، نه اینکه شهید بشوید.» اسحاق گفت: «نه مامان! شهادت لیاقت میخواهد.»
بعد از مدتی دوباره به سوریه برگشتند.
سیداسحاق بار دوم که برگشت سینهاش زخمی شده بود اما از من پنهان کرد. پسرم ۱۰ روز در تهران بود و دفعه سوم هم با زخم ترکشهایش راهی سوریه شد. در دورهای که پسرانم به سوریه میرفتند، داعشیها یکی از دوستان نزدیکشان به نام شهید «رضا اسماعیلی» را ذبح، و فیلمش را پخش کرده بودند. من به سیداسحاق میگفتم: «نمیترسی تو را هم بگیرند و سرت را ببرند؟!» میگفت: «نه نمیترسم. اگر سر من را ببرند، مطمئنم امام حسین(علیهالسلام) مرا در آغوش میگیرد؛ این چه ترسی دارد؟! فکر میکنند با دیدن این فیلمها ما میترسیم و دیگر سوریه نمیرویم؟! اما، ما نمیترسیم که هیچ، بیشتر مصمم میشویم که به سوریه برویم و انتقام آنها را بگیریم.»
وقتی برگشت گفت: «دیگر نمیروم. من لیاقت شهادت ندارم!» دلش شکسته بود. رفت یک وانت قسطی خرید و زد به کار. شش ماه به جبهه نرفت.
🕯
#برادران_شهید_موسوی
#سید_محمد
#سید_اسحاق
#شهدای_مدافع_حرم
#لشکر_فاطمیون
🆔https://zil.ink/30rooz30shahid
🌸🌼
یک شب خواب دیدم بانویی دو قواره چادر به من هدیه دادند. پرسیدم: «شما که هستید؟» فرمودند: «من عمهتان هستم.» شب بعد در همان ساعت خواب دیدم که خانم حضرت زینب(سلاماللهعلیها) به من گفتند که به مقام و منزلت رسیدی. خواب را برای همسرم تعریف کردم و همسرم گفت: «عمهجان اینگونه از شما تشکر میکند.» گفتم: «من خاک پایشان هستم؛ ایشان از من تشکر میکنند؟!» شب سوم مجددا خانم حضرت زینب (سلاماللهعلیها) به خوابم آمدند و گفتند: «مغرور نشوی!» آن شب هم خوابم را برای همسرم تعریف کردم و او هم گفت: «پسرانمان اولین نفرات از فامیل هستند که به سوریه رفتهاند. عمهجان این را گفتهاند که یک وقت پیش خودت مغرور نشوی و نگویی که بچههای من بودند که برای دفاع از حرم رفتند.»
چند روز از این خوابهایم گذشت. سیداسحاق ماشین قسطی را که خریده بود، فروخت و بدهیهای خودش و سیدمهدی را داد و گفت: «میخواهم به سوریه برگردم.» خیلی با عجله رفت. حتی نشد باهم خداحافظی کنیم.
سیداسحاق ۳۱ فروردین ۹۴ در سوریه به شهادت رسید. وصیت کرده بود که برای من جشن حنابندان و عروسی بگیرید. بر حسب اتفاق شب عملیاتی که پسرم در آن حضور داشت، دست دخترم درد میکرد. ما هم حنا بستیم و همگی به دست و پاهایمان حنا گذاشتیم. آن شب به شوخی میگفتیم فردا هم عروسی است. فردای آن روز بود که سیداسحاق شهید شد.
🕯
#برادران_شهید_موسوی
#سید_محمد
#سید_اسحاق
#شهدای_مدافع_حرم
#لشکر_فاطمیون
🆔https://zil.ink/30rooz30shahid
🌸🌼
مصاحبه اختصاصی بیبی موسوی با سیروز سیشهید🎤
بعد از شهادت سیداسحاق، من و پدرش را به سوریه بردند. وقتی رسیدیم سیدمحمد خودش را به ما رساند. در حرم حضرت زینب بودیم که گفت: «مامان میبینی من به بهشت آمدهام تو راضی نیستی که من توی بهشت باشم؟!» گفتم: «راضیم مادر.»
بعد به سمت حرم حضرت رقیه رفتیم اما محمد نیامد؛ از هم خداحافظی کردیم. وقتی محمد رفت لرزی عجیب سراسر وجود من و پدرش را گرفت طوریکه هرچه خودمان را گرم میکردیم باز هم میلرزیدیم. انگار دلمان از جایی کنده شده بود.
شب ۱۴ محرم ۹۴ تلفنی به سیدمحمد گفتم: «بیا امسال باهم برویم کربلا!» سیدمحمد گفت: «باشه اگه امسال شهید نشدم باهم میرویم کربلا؛ اما اگر شهید شدم من زودتر از شما میروم.» بعد من گفتم: «انشاءالله میآیی و ما را به کربلا میبری و سایهات بالای سر خانواده و بچههایت هست.» روز ۱۴ محرم دوباره زنگ زد. به او گفتم: «مامان سیدمهدی زنگ نزده! از او خبر داری؟» و گفت: «سیدمهدی جای دیگری بوده و ۱ تا ۲ ساعت دیگر میبینمش. مامان خطها را قطع میکنیم تا دشمن دسترسی به آنتن نداشته باشد. نگرانم نشو.»
در ۱۶ محرم، سیدمهدی تماس گرفت و خبر شهادت و مفقودالاثر شدن سیدمحمد را داد. او زودتر از ما رفت کربلا و دیگر هم برنگشت.
پیکر سیداسحاق یک سال و ۳ ماه دست داعش بود. بعد از ۲ ماه از آمدن قسمتی از پیکر سیداسحاق، همسرم هم فوت کرد و به روح پسران شهیدش ملحق شد.
🎤مصاحبهکننده: سامره اخوان
💻تدوین و گردآوری: حدیثه سادات عباسی جعفری
🕯
#برادران_شهید_موسوی
#سید_محمد
#سید_اسحاق
#شهدای_مدافع_حرم
#لشکر_فاطمیون
🆔https://zil.ink/30rooz30shahid
روحشان شاد و نام و خاطرشان زنده و جاودان باد.🌼🌸
🆔https://zil.ink/30rooz30shahid
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
ثواب فعالیت امروز کانال هدیه به روح مطهر
# شهیدان_سید_محمد و سید_اسحاق_موسوی
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
ان شاءالله شفاعتشون شامل حال تک تکمون
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
شادی روح شهدا صلوات.
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
🌼💐🌺🍀🌺💐🌼
#حدیث_روز
#پیامبر_اکرم_ص
شَهرُ رَمَضانَ شَهرُ اللّه عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ شَهرٌ یُضاعِفُ اللّهُ فیهِ الحَسَناتِ وَ یَمحو فیهِ السَّیِّئاتِ وَ هُوَ شَهرُ البَرَكَةِ
ماه رمضان، ماه خداست و آن ماهى است كه خداوند در آن حسنات را مى افزاید و گناهان را پاك مىكند و آن ماه بركت است .
📚 بحارالأنوار، جلد 96، صفحه 340
💐 🌺🌼
🌹💐🥀🌴🥀💐🌹
#پیامکی_از_بهشت 💐
اگر واقعاً ما با دادن هر چند شهید یکی از اشتباهات خود را کنار می گذاشتیم خدا شاهد است دیگر الان گناهی نداشتیم ، اگر بعد از شهدا از گناهانمان توبه می کردیم حالا پاک شده بودیم ، ما باید پاسدار حرمت خون شهیدا باشیم ، ما باید ادامه دهنده راه شهیدا باشیم ، مرتب دعا کردیم که خدا ما را جزء شهدا قرار بده ولی هرگز قدمی در راه آنها بر نداشتیم .
🌹 #شهید_والامقام
🕊 #عبدالعلی_رحیمی
#سلام_به_دوستان_شهداء 🌹
#روزتان_شهدایی 🌹
🌺 💐🌼
💐🌺🌼🍀🌼🌺💐
نام عملیات : #رمضان
رمز عملیات : یا #علی یا #عظیم
منطقۂ عملیاتی : #نفس_امّاره
نوع عملیات : #نفوذی
هدف : پاڪسازی #قلوب
سلاح : #دعا و #نیایش
بســــم الله . . .
فرا رسیدن
#ماه_ضیافت_الهی
#ماه_خدا
#ماه_مبارک_رمضان
مبارک باد .
#التماس_دعای_فرج
💐 🌼🌺
🌺🍃🌸🍃🌼🍃🌺
#دعای_روز_اول
#ماه_مبارک_رمضان
اَللّهُمَّ اجْعَلْ صِيامي فيهِ صِيامَ الصّائِمينَ، وَ قِيامي فيهِ قِيامَ الْقائِمينَ ، وَ نَبِّهني فيهِ عَنْ نَوْمَةِ الْغافِلينَ ، وَهَبْ لي جُرْمي يا اِلهَ الْعالَمينَ ، وَ اعْفُ عَنّي يا عافِياً عَنِ الْمُجرِمينَ .
خدايا روزه مرا در اين روز مانند روزه ی روزه داران حقيقي كه مقبول توست قرار ده و اقامه نمازم را مانند نمازگزاران واقعي مقرر فرما و مرا از خواب غافلان ( از ياد تو ) هوشيار و بيدار ساز و هم در اين روز جرم وگناهم را ببخش اي خداي عالميان و از زشتيهايم عفو فرما اي عفو كننده از گنهكاران عالم
#التماس_دعای_فرج
🌺🍃🌸🍃🌼🍃🌺
1.mp3
3.45M
🌺🌼💐🍀💐🌺🌼
#در_محضر_استاد
تفسیر دعای روز اول
#ماه_مبارک_رمضان
#حضرت_آیت_الله
#مجتهدی_تهرانی_ره
#التماس_دعای_فرج
🌺🌼💐🍀💐🌺🌼
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#شهیدانه
#شهید_والامقام
#علی_خلیلی
وقتے ضارب #علی رو زد و ما اون رو به گوشه ای از خیابون کشیدیم ، یک پیرمرد اومد گفت :
خوب شد همینو می خواستی؟
به تو چه ربطی داشت که دخالت کردی؟
#علی با همان بدن بی جان گفت:
حاج آقا فکر کردم #دختر شماست، من از #ناموس شما دفاع کردم.
#سوم_فروردین ، سالروز #آسمانی شدن #شهید امر به معروف و نهی از منکر ،
#علی_خلیلی را گرامی می داریم .
🌹 #سالروز_شهادت🕊
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 🥀🌴
🍀💐🌹🕊🌹💐🍀
#یاد_باد
#آن_روزگاران
#یاد_باد
#نوروز_در_جبهه
#قسمت_اول
در هشت سال دفاع مقدس، هشت بهار بر مردم ایران گذشت که طی این سالها بسیاری از رزمندگان در کنار خانواده نبودند و در جبهه ها سال را نو می کردند و یا با فرارسیدن هر بهاری در این هشت سال خانواده هایی بودند که تنها قاب عکس پدر یا برادر شهیدشان زینت بخش سفره هفت سین شان می شد. عده ای از خانواده های ایرانی نیز در بیمارستان در کنار جانبازان خویش سال نو را به یکدیگر تبریک می گفتند و یا در کنار قبور شهدای تازه پر کشیده خود سفره هفت سینی ساده از سنبل و سیب و گلاب و سبزه و.... پهن می کردند و این سنت زیبا از آن پس باقی ماند و ما هر ساله شاهد حضور مردم و خانواده شهدا در گلزار شهدای سراسر کشور در هنگامه تحویل سال هستیم که مردم به برکت این مکان مقدس برای خود و خانواده و کشور و جهان آرزوی خویش را بر زبان می آورند و در حق یکدیگر به درگاه خداوند سبحان دعا می کنند .
#ادامه_دارد ...
🌺💐🍀
🌹🕊💐🕊💐🕊🌹
#مادرانه
#مادران_شهدا
و بیاختیار ....
چادرت را سر میکنی ....
و مسیر همیشگی خانه تا گلزار #شهدا را گریه میکنی.
#مادر_شهید!
فضای سینه نم گرفتهات فریادها دارد
و تو هق هق گریههای تنهاییات را فقط برای #شهیدت کنار گذاشتی
و کسی از آن با خبر نمیشود ...
وقتی که بر سر مزار #شهیدت میرسی و زانوان خستهات را امان میدهی،
وقتی قبری را که بالایش نوشتهاند
سرباز رشید اسلام را در آغوش مهربانیهایت میگیری،
این گریه است ...
که دیگر تحمل ماندن در قفس سینه را نمییابد و زمزمههای #لالایی روی لبانت گل میکند.
مادر همه ی ما ..... دعایمان کن
#پنجشنبه_های_دلتنگی
🌹 💐🕊
❣🕊همیشه در کار خیر پیش قدم بود.
دوست داشت از صبح تا شب مشغول کار برای رضای خدا باشد.
دفترچه ای داشت که برنامه ها و کارهایش را داخل آن می نوشت.
روزی که خیلی برای خدا کار انجام می داد، بیشتر از روزهای قبل خوشحال بود.
یادم هست یکبار به من گفت:
امروز بهترین روز من است، چون خدا توفیق داد گره از کار چندین بنده خدا وا کنم.
به هیچ یک از تعلقات دنیا دل خوش نمی کرد.
هیچ چیز او را راضی نمی کرد، مگر اینکه دل یک انسان را بخاطر خدا خوش کند.
لباس نو نمی پوشید.
می گفت:
هر زمان تمام مردم توان پوشیدن لباس نو و زیبا داشتند، من هم می پوشم.
به روایت: خواهر شهید ابراهیم هادی🌹🌹🌹
از کتاب سلام بر ابراهیم ؛ جلد دوم ، ص۱۵۶
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─