من از همسایه های این شهید بزرگوار بودم...یک مشکلی داشتم نیت کردم برای شهید و صلوات فرستادم، الحمدالله مشکلم حل شد
همان شب خواب دیدم شهید در کنار حضرت آقا و امام خمینی(ره) نشسته اند و میگویند به خانواده ام بگویید من حالم عالیست
وقتی این ماجرا را برای مادر بزرگوار شهید تعریف کردم، ایشان منقلب شدند و بیان کردند: همان شب همسر شهید، مهمان حضرت آقا بوده اند و شام هم در بیت حضور داشته اند و حتما پسرم در کنار همسرش بوده است.
شهید مدافع حرم🕊🌹
#حمید_سیاهکالی_مرادی
خوش دارم هیچکس مرا نشناسد، هیچکس از غمها و دردهایم آگاهی نداشته باشد، هیچکس از راز و نیازهای شبانه ام نفهمد، هیچکس اشکهای سوزانم را در نیمه های شب نبیند، هیچکس به من محبت نکند، هیچکس به من توجه نکند، جز خدا کسی را نداشته باشم، جز خدا با کسی راز و نیاز نکنم، جز خدا انیسی نداشته باشم، جز خدا به کسی پناه نبرم.
#شهید_مصطفی_چمران
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#حدیث_روز
#امام_سجاد_علیه_السلام
«مُجالَسَهُ الصَّالِحیِنَ داعِیَهٌ إلى الصَّلاحِ، وَ أَدَبُ الْعُلَماءِ زِیادَهٌ فِى الْعَقْلِ»
هم نشینى با صالحان انسان را به سوى صلاح و خیر مى کشاندو معاشرت و هم صحبت شدن با علماء، سبب افزایش شعور و بینش مى باشد.
بحارالأنوار، جلد 1، صفحه 141
🌹💐🥀🌴🥀💐🌹
#پیامکی_از_بهشت 💐
در اين دنياي فاني هر فردي هر كار خوبي كه انجام مي دهد براي تقرب به خداوند مي باشد و من در اين مدت ناچيز كه در جبهه ها بوده ام پي به اين نكته برده ام و خيلي هم ايمان نسبت به آن دارم كه شهادت نزديكترين راه و سربلند ترين راه تقرب به خدا مي باشد و اگر براي لحظه اي خداوند ، انسان را به خودش بگذارد امكان لغزشش وجود دارد .
🌹 #شهید_والامقام
🕊 #عبداله_جمشیدیان
#سلام_به_دوستان_شهداء 🌹
#روزتان_شهدایی 🌹
🌺 💐🌼
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#عاشقانه_های_شهدا
#شهيدان_غياثوند
همان سال ۶۱، تیرماه، ماه #رمضان بود. من و خانجون طبقهی پایین بودیم. خانجون برایشان #افطاری میگذاشت و بچهها خودشان میآمدند و میبردند
بالا و #سفره میانداختند.
کارشان که تمام میشد، دایم صدای #شوخی و #خندهشان میآمد.
سربهسر هم میگذاشتند و آنقدر بگو و بخند میکردند که شک میکردیم اینها همان بچههای یک ساعت قبل باشند.
بعد خودشان رختخوابها را از راه پشتبام میکشیدند و میبردند روی بام و زیر #آسمان میخوابیدند. گاهی #سحری میرفتند بیرون؛ به هوای کلهپاچه.
اگر برای #نماز_صبح مسجد نمیرفتند، نزدیک #سحر صدای صوت دعا و قرآن سعید میآمد، گوش میکردیم و لذت میبردیم.
بقیهی بچهها پشت سرش میایستادند و #نمازشان را #جماعت میخواندند.
راوی :
#مادر_شهیدان
#پنجشنبه_های_دلتنگی
#روحشان_شاد
#یادشان_گرامی
#راهـشان_پر_رهرو
🌹 🥀🕊
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#خاطرات_شهدا
#امیر_سرلشگر
#خلبان_شهید
#علی_اکبر_شیرودی
#شهید علی اکبر قربان شیرودی ، که با شروع جنگ تحمیلی در 31 شهریور1359 به منطقه کرمانشاه رهسپار شده بود در جریان یکی از مأموریت های خود با سرپیچی از فرمان بنی صدر مبنی بر تخلیه پادگان و انهدام انبار مهمات منطقه ، به همراه دو خلبان همفکر خود و با دو هلیکوپتری که در اختیار داشتند ، در طول 12 ساعت پرواز بی نهایت حساس و خطرناک که وی به عنوان تنها موشک انداز پیشاپیش دو خلبان دیگر به قلب دشمن یورش برد ، توانست مهمات دشمن را درهم کوبیده و خسارات سنگینی بر دشمن وارد آورد . شجاعت و ابتکار عمل این #شهید نه تنها در سراسر کشور، بلکه در تمام خبرگزاری های مهم جهان منعکس شد.
بنی صدر برای حفظ ظاهر دو هفته بعد به او ارتقاء درجه داد، اما وی درجه تشویقی را نپذیرفت و تنها خواسته اش را دیدار با حضرت امام و بیان کارشکنی های بنی صدر و بی تفاوتی برخی از فرماندهان اعلام کرد . در همان ایام به دستور فرماندهی هوانیروز چند درجه تشویقی گرفت و از ستوانیارسوم خلبان به درجه سروانی ارتقاء یافت ، اما طی نامه ای به فرمانده هوانیروز کرمانشاه در 9 مهر 1359 چنین نوشت :
اینجانب خلبان پایگاه هوانیروز کرمانشاه می باشم و تا کنون برای احیاء اسلام و حفظ مملکت اسلامی در کلیه جنگ ها شرکت نموده ام ، منظوری جز پیروزی اسلام نداشته ام و به دستور رهبر عزیزم به جنگ رفته ام . لذا تقاضا دارم درجه تشویقی که به اینجانب داده اند ، پس گرفته و مرا به درجه ستوانیار سومی که بوده ام برگردانید .
💐 #مردان_بی_ادعا💐
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🕊 🌹🕊
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
#در_محضر_شهدا
#سردار_شهـید
#حاج_حسین_خرازی
گاه یڪ #نگاه حــرام #شــهادت را
بـرای ڪسی ڪه لیاقت دارد سالها
عقب می اندازد چـه برسد به کسی
ڪه هنوز لایق #شهید شدن را نشان
نداده است.
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌴 🕊🌹
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴
#خاطرات_شهدا
#سردار_شهید
#محمد_ابراهیم_همت
#ابراهیم میگفت :
من توی مکه، زیر ناودون طلا، از خدا خواستم که نه زخمی بشم و نه اسیر، فقط #شهادتم را از خدا خواستم.
مادرش بیتابی میکرد و میگفت :
ننه، آخه این چه حرفهاییه که میزنی؟
چرا مارو اذیت میکنی؟
میگفت :
نه مادر، مرگ حقه و بالاخره یه روزی همهمون باید از این دنیا بریم.
این حرفش در ذهن من باقی مانده بود.
یک روز ولیالله آمد و گفت :
ظهر اخبار رو گوش کردی؟
گفتم : نه، مگه چی شده؟
گفت : از ابراهیم خبری، چیزی داری؟
گفتم : نه، چطور مگه؟
گفت : میگن ابراهیم زخمی شده، تا گفت زخمی شده، فهمیدم #شهیـــــد شده است .
حرف آن روزش همیشه در ذهن بود و میدانستم که خدا به خاطر اخلاصی که دارد، دعایش را برآورده میکند .
آمدم خانه و خبر دادم .
مادرش در حالی که گریه میکرد، گفت : یادت میاد که این بچه رو توی ۳ماهگی کی به ما داد؟
گفتم : بله .
گفت : یه خانم بلند بالا ، #حضرت_زهرا_س
این بچه، هدیهی امام حسین (ع) بود ؛ همون کسی که اون روز این بچه رو به ما داد ، امروز هم در 29 سالگی اونو ازمون گرفت .
بعدش هم گفتیم :
انا لله و انا الیه راجعون
خداوند اولاد خلفی به ما عطا فرمود که همواره مایهی افتخار و سربلندی ماست و ما همیشه به خاطر این نعمت شرمنده و شکرگزار او هستیم ..
📚 کتاب : برای خدا اخلاص بود
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 🕊🥀