eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
44.9هزار عکس
19.9هزار ویدیو
431 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
داری‌ یه‌ رفیقی‌ كه‌ دستتو بگیره به خدا نزدیکترت کنه نه‌ هُلت‌ بده‌ وسط‌ گناه . .؟!
میگفت ؛ دعا کن ولی اصرار نکن ! اگه خدا واست بخواد ، هیچکسی جلودارش نیست ...! امیدوارم خدا همونی رو بخواد که قلبتون عمیـقــا میخـواد (:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یَا ابنَ آدَمَ اُذکُر مَصرَعَکَ وَ فی قَبرِکَ مَضجَعَکَ وَ مَوقِفَکَ بَینَ یَدَیِ اللهِ، تَشهَدُ جَوارِحُکَ عَلَیکَ؛ ای فرزند آدم یاد کن مرگ خویش را ، و خوابیدن خود را در قبرت، و ایستادن خود در برابر خدا را، در حالی که اعضایت علیه تو شهادت می دهند. 🌹 🏴🌴
🌹🇮🇷🥀🏴🥀🇮🇷🌹 💐 شما مسئولین مملکتی و امت شهیدپرور حضور همیشگی خویش را در صحنه‌ی حق نشان داده و در جهت اجرای قانون اساسی جمهوری اسلامی و دفاع از ولایت فقیه تا سر حد جان کوشا باشید که قصور از این امر موجب خشم و عذاب الهی است . 🌹 🕊 🌹 🌹 یاد و خاطره گرامی باد 🇮🇷 🏴🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 وقتی که نخست وزیر بود صبح روزی جهت دیدار و رساندن پیامی وارد همان خانه تاریخی (کلنگی ) وی شدم . از مشاهده صحنه ای قلبم به درد آمد. هوا کمی گرم بود. او خیلی ساده با یک زیر پیراهن که چند جای آن سوراخ بود، در گوشه حیاط خانه اش نشسته بود و داشت با دو ، سه دانه خرما و یک لیوان شیر صبحانه می خورد! بعد از سلام و احوالپرسی و تعارف به صبحانه گفتم : ای عزیز! این چه وضعی است که شما دارید چرا به خود نمی رسید و این قدر زندگی را به خود سخت گرفته اید، از شما توقع نداریم مانند نخست وزیران دوره ستم شاهی باشید ولی لااقل یک زیر پیراهن درست و حسابی به تن کنید! مثل این که شما نخست وزیرید! آهی کشید و نکته ای گفت که سوز دل و نفوذ کلام از دل بر آمده اش همواره در خاطرم جاودان مانده است . او گفت : جانم ! از این حالم نگران نباش ! نگران آن روزم باش که میز و مسئولیت مرا بگیرد و من گذشته خویش را فراموش کنم . خدا نکند روزی بر من بیاید که یادم برود چه وظیفه سنگینی در قبال خدا و خلق دارم . از شما می خواهم در حق من دعا کنید. من تحت تاثیر این سخن از دل بر آمده اش بی اختیار از جایم برخاستم و پیشانی اش را بوسه دادم . راوی : 🥀 🌴🌹
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 من اسماعیل را نمی‌شناختم، ولی هر روز می‌دیدم که کسی می‌آید و چادرها و آبگیرها را تر و تمیز می‌کند، با خودم فکر می‌کردم که این شخص فقط چنین وظیفه‌ای دارد . یک روز هر چه چشم به راهش بودم تا بیاید و باز به نظافت و انجام وظایفش بپردازد، پیدایش نشد و احساس کردم که او از زیر کار شانه خالی می‌کند از این رو، خود به سراغش رفتم و گفتم : چرا امروز نیامدی؟» او در پاسخ گفت : چشم الان میام کسانی که نظاره‌گر چنین صحنه‌ای بودند سخت ناراحت شدند و گفتند : تو چه می‌گویی؟ او فرمانده لشکر است . من که احساس شرمندگی می‌کردم در صدد عذر خواهی برآمدم اما او بود که کریمانه و با متانت گفت : اشکال ندارد و با خنده از کنار ماجرا گذشت... 🌹 🥀🕊