eitaa logo
اشعار مرضیه عاطفی
455 دنبال‌کننده
253 عکس
22 ویدیو
0 فایل
💌 شما به دعوت #مادر_سادات اینجایید 💌 نذر شادی دل حضرت زهرا(س)👇 ⚘️ سلامتی و فرج امام زمان(عج)،سلامتی رهبرعزیزمان صلوات ⚘️ لینک کانال تلگرام: @marziyehatefi لینک صفحه اینستاگرام: @marziyeh.atefi.313 لینک ویراستی: https://virasty.com/MarziyehAtefi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🍃 نذر غربتِ و 🍃🌺 خیری نرساندم که مرا یار بخوانی از عشقِ خودت جاری و سرشار بخوانی حق داری اگر بیت به بیت غزلم را با حالِ تاسف...غم ِ بسیار...بخوانی حق داری اگر گریه کنی گوشۂ خیمه از معصیتم در حدِ طومار بخوانی شرمنده ام آقا ولی ایکاش مرا هم؛ یکبار فقط یارِ وفادار بخوانی خوب است دم ِ مردنِ من حمد شفا را؛ بالا سرِ این عاشقِ بیمار بخوانی وقتش شده از کعبه حسینیّه بسازی برگردی و از سیّد و سالار بخوانی در گوشه ای از کرب و بلا روضه بگیری «ای اهل حرم میر و علمدار» بخوانی با پنج تنِ آل عبا(ع) هر شب جمعه؛ از غربت زینب(س) سرِ بازار بخوانی! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🍃🌺 نذر خورشیدِ آسمان ایران 🌺🍃 عاشق کوچک ترین کوره دهاتِ مشهدم کیش مال دیگران! عمریست ماتِ مشهدم یک حرم دارد طلا! آیینه باران! غرقِ نور تا قیامت محو موصوف و صفات مشهدم بیقرار روضه خوانی های صحن کوثر و عاشق جشن و سرور و سور و ساتِ مشهدم کاملا زائر مدار است و کرَم خیز است و من؛ سالیانی هست محوِ خُلقیات مشهدم حسرت پابوس دارم ای اجل مهلت بده جرعه جرعه تشنهٔ آب فرات مشهدم شخص ِ میکاییل بی منّت تبرّک برده است بارها از زعفران و از نبات مشهدم صبح جمعه، غرقِ «ندبه» کنج صحن انقلاب عصر جمعه عاشقِ بغضِ «سمات» مشهدم از کجا باید بگیرم؟! کربلایم پیشکش ... چند وقتی هست که گیرِ برات مشهدم! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
جان را فدای عمۂ سادات کردی و در دست و بال هدیۂ بهترنداشتی یکسال ازشهادت تو طی شد و هنوز من گریه میکنم که چرا«سر»نداشتی؟! #صلی_الله_علیک_یاأباعبدالله #شهیدمحسن_حججی #مرضیه_عاطفی_سمنان @marziyehatefi
🏴🍃 نذر شهادت امام ِ جوانم 🍃🏴 سیاهی رفت چشمانت، زبانم از سخن افتاد شنیدم مقتلت شد خانه، اشک از چشم من افتاد نگاهش فتنه در سر داشت یارِ خانه ات تا گفت: برایت آب آوردم، بنوشش از دهن افتاد چه مکّارانه «أمّ الفضل» میشد «جعده» ای دیگر همین که زهر نوشیدی دلت یادِ حسن(ع) افتاد تداعی شد برای من سر بازارِ شهر شام صدایِ هلهله تا بر لبِ یک عدّه زن افتاد تنت در سایۂ بالِ کبوتر ها و عاشورا؛ به دستان یزیدی ها عبا و پیرهن افتاد تو کنجِ حجره جان دادی و امّا گوشۂ گودال حسینِ(ع) تشنه لب بر خاک ها دور از وطن افتاد تنت میسوخت روی بام زیرِ آفتاب آقا دلم آتش گرفت و یاد شاهِ بی کفن افتاد! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
فدای لحظۂ نابِ جلوسَت ملائک بیقرارِ دست-بوست علی(ع) آمد نخِ تسبیحِ خود را گرفت از گوشۂ چادر عروست! #پیوندآسمانی_أمیرالمؤمنین_ع_و #حضرت_زهرا_س_مبارکباد #مرضیه_عاطفی_سمنان @marziyehatefi
🍃🌺 نذر ناخدای کشتیِ نجات 🍃🌺 ای که نامت تا قیامت حُسنِ بی حد، یاحسین(ع) سرنوشتم را خدا با تو رقم زد، یاحسین(ع) شاهکارِ خلقتی، عشق تو شد سنگ محک شد جدا با حبّ و بغضت، خوب از بد، یاحسین(ع) از طفولیت شدم دیوانه ات چون مادرم؛ پیش چشمم اشک ریزان گفت ممتد: یاحسین(ع) «مُحیی الاموات» با اذنِ خدا در دستِ توست «قاضی الحاجات»! حاجاتم نشد رد، یاحسین(ع) بد ضرر کرد و یقیناً بر یقینش لطمه زد هر که شد در کارِ اعجازت مردّد یاحسین(ع) رفت از مُلکش سلیمان، مور شد در محضرت کربلایت شد برایش قصد و مقصد یاحسین(ع) در حریمت پهن شد بالِ ملائک! چون تویی؛ صاحبِ عرشی ترین ایوان و مرقد، یاحسین(ع) عاقبت می آورم «سر» را برایت پیشکش پس شهیدم کن! نگو هرگز...نباید یاحسین(ع)! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🏴🍃غزل زبانحال نذر شهادت 🍃🏴 در غربت حاکم شده بر خاک بقیعم، بنشین که روا نیست به بیگانه بگویم حس کرد شکافندهٔ علمم قلم آمد، تا از دل آشفتهٔ دیوانه بگویم از غربت هجده گل لب تشنهٔ مظلوم، یا سوختن ِ خیمه که جا مانده به جانم قلبم شده از واقعهٔ روز دهم پُر؛ باید که از آن روز غریبانه بگویم ظهر و عطش و خنجر آن قاتلِ نامرد، ای وای از آن لحظه که بر سینه نشسته ست و بر غربت «تل» عمه دوید و بگذارید، از روضهٔ گودال شتابانه بگویم لرزید زمین و همه جا تیره شد از غم، سر بود و سپس غارت انگشتر و انگشت بین همه اینها به خداوند عذاب است، از حرمله و نعرهٔ مستانه بگویم من کودک نوپا و پدر در تب ممتد، در گوشه ای از خیمه دعاگوی عمو بود مشک و علَم و علقمه حیران شده بودند، کافیست که از غیرت مردانه بگویم با کوچکی دستِ خودم دستِ دعا را، در دست گرفتم ولی انگار که باید آن لحظه که سقا به زمین خورد و نظر خورد، از «إنکسرَ ظهری ِ» پیمانه بگویم پا دستخوش آبله شد بعدِ اسارت، در معرکهٔ شام کجاها که نرفتیم از خطبهٔ دندان شکنِ عمه و بعدش، از وحشت و خاموشی ویرانه بگویم همبازیِ من بود رقیه(س)! ولی او را، فقدانِ پدر از کمر و از نفس انداخت سخت است بیانش! به چه حالی و چگونه؛ از لحظهٔ جان دادن ِ دردانه بگویم؟! چشمان پدر ابر شد و یکسره بارید، آنقدر که مشهور ِ بُکایین ِ جهان شد شمعی شدم و‌ سوختم و مانده به دوشم، داغی که قرار است به پروانه بگویم! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
زانو زده دل دوباره بر خاکِ بقیع از داغِ غمش چه شعله ور، خاکِ بقیع او حضرتِ ویرانه نشین بود و هنوز؛ بی شمع و چراغ خفته در خاکِ بقیع! #یاامام_محمدباقر_ع #حرم_نداری_آقا #مرضیه_عاطفی @marziyehatefi
🏴🍃 زبانحالِ 🍃🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- بر یارهایِ مختصرت گریه میکنم چون هست آخرین سفرت گریه میکنم رفته ست پیکرم سرِ دارالاماره و خون می شود چنین جگرت؛ گریه میکنم اینها هنوز در دلشان کینۂ علی ست(ع) هر شب به غربتِ پدرت گریه میکنم برگرد! می شناسمِشان که در آفتاب؛ از داغ های ِ مستمرت گریه میکنم بد چشم زخم می خورَد و رو به علقمه از حالِ حضرت قمرت گریه میکنم جان می دهد مقابلِ تو! گریه میکنی... من هم برای چشم ِ ترت گریه میکنم «أدرک أخاک» میشنوی بعدِ سال ها از «مُنکسِر» شدنِ کمرت گریه میکنم شش ماهه با عطش چه هماغوش می شود محض تلظّیِ پسرت گریه میکنم لب تشنه ام! فدای سرت أیهاالامیر چون می رود به نیزه سرت، گریه میکنم سهم ِ یکی پیرهن و دیگری عبا... بر ازدحام ِ دور و برت گریه میکنم هستند کوفیان همه خنجر به دست و من بر حال سختِ محتضرت گریه میکنم در خاک و خون به خواهرِ خود خیره میشوی بر خیمه های شعله ورت گریه میکنم! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
یک عمر گرفتی از وجودم ماتم با لطف تو مستجاب شد حاجاتم من مطمئنم که در دعای عرفه؛ تو میگذری از سرِ تقصیراتم! #یا_إله_العاصین_ألعفو #التماس_دعای_فرج #مرضیه_عاطفی_سمنان @marziyehatefi
🍃🌺 نذر میلادِ باسعادت 🌺🍃 ای نگاهت در مسیر کهکشان ها ماندگار وسعتِ دستان تو بر سایه بان ها ماندگار میشود ثابت به من در هر فرازِ «جامعه» نام تو بین همه خطّ امان ها ماندگار ما گدای سامرایت! سفره ها از لطف تو پهن خواهد شد، در آن ها آب و نان ها ماندگار شک ندارم از کرم آباد چشمانت هنوز باغ آباد است و شوقِ باغبان ها ماندگار چونکه همنامِ علی(ع) خواندت پدر، شد تا ابد أشهدُ انّ علی(ع) بین اذان ها ماندگار فعلِتان خیر است و احسان عادت هر روزتان اینچنین هستند آری مهربان ها ماندگار سائل آمد پشتِ در، وقت سحر، حین غروب شد به عشقت در میانِ آستان ها ماندگار رفت با دستانِ پُر بی آنکه بشناسد تو را می شوند اینگونه بی نام و نشان ها ماندگار سامرا با عشق تو آباد خواهد شد ولی حرف تو این است باشد جمکران ها ماندگار! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🍃🌺 نذر عید با سعادتِ غدیر و 🌺🍃 دل سپردیم به عشقش، چه اسیریم اسیر طیّب الله به این حضرتِ دلدارِ دلیر «درِ» علم است و «در» از قلعۂ خیبر کنده پسرِ مرحب از این واقعه شد یک شبه پیر می نشستند دو زانو؛ پُرِ از شرم ِ حضور مالکِ اشتر و مقداد، سر افکنده به زیر چشم در چشم شدن کارِ فقط فاطمه(س) بود چونکه سخت است گذر کردن از این راه و مسیر هم همآغوش ِ یتیمان شد و هم در میدان؛ همه گفتند کسی آمده با هیبتِ شیر ذوالفقارش شده یک لشکر و دستانِ خدا غضبُ الله نوشته ست به روی شمشیر علوی مذهبمان کرده خدا روزِ الَست گفته این است برای همگان نِعمَ الامیر رفت تا هجده ذی الحجّه به پیغمبر(ص) گفت: جز علی(ع) هیچکسی را به خلافت نپذیر سندِ محکم آن آیۂ «ألیوم لکُم»... منکرش را بنشان و بگو آرام بگیر مُهر تأییدِ نماز است فقط حبّ علی(ع) نام او اصلِ اذان است و رکوع و تکبیر از خوشِ حادثه بر ساحت پیشانیِ ما نام او حک شده! زیباست عجب این تقدیر نسل در نسل، یقیناً به علی(ع) مُنتَسبیم شجره نامۂ ما را بنویسید غدیر! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
عقیقِ نامشان نقش ِ نگین است همین زیباترین حبل المتین است کسی بالاتر از این پنج تن(ع) نیست دلیل آیۂ تطهیر این است! @marziyehatefi
رسید از دستِ تو رزقِ گدایت فدایِ سفرۂ غرق صفایت نگاهی کن که من هم باشم آقا؛ نمک پروردۂ مهمانسرایت! @marziyehatefi
در این لحظاتِ عرفانی و زیبا سرازیر است اشک چشمم آقا عزادارانه با تعویض ِ پرچم؛ به تن کردم لباس مشکی ام را... @marziyehatefi
🏴🍃 شب دوم محرم، ورود به کربلا 🍃🏴 بیتابی و تلاطم ِ دریا شروع شد لطمه زنیِ عالم بالا شروع شد هفت آسمان سیاه به تن کرد و باز هم؛ با گریه نوحه خوانیِ صحرا شروع شد حیّ علی محرّم و حیّ علی العزا محزون ترین عزایِ دو دنیا شروع شد شالِ عزا به گردنش و گفت محتشم: مُقبل بیا! گداییِ ماها شروع شد «باز این چه شورش است که در» زیر پرچمت قلبم شکست و روضه از اینجا شروع شد- ذکر لبت «أعوذُ مِنَ الکربِ والبلا» دلواپسیِ نوکرت آقا شروع شد شد خیره بر گلویت و یکریز بغض کرد دلشوره های زینب کبری(س) شروع شد آماده کرد خنجر خود را همینکه شمر(لع) أمن یُجیبِ حضرت زهرا(س) شروع شد! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃شب سوم محرم 🍃🏴 چون تار موی توست دخیلِ نسیم ها حاجت گرفته کلّ جهان از قدیم ها دردانۂ حسین(ع) شدی! با نگاه تو بهبود یافت حالِ تمام وخیم ها روزی که پایت آبله برداشت، آمدند... محض ِ عیادتت همۂ یاکریم ها افتاده بود معجر و خلخال و مویِ تو در دست پر شرارتِ قوم ِ رجیم ها میگفت نیزه دار؛ تو بابا نداری و... قران رسید و آیۂ «کهف الرقیم» ها لکنت گرفتی و سخنت شد مقطّعه هستند داغدارِ غمت؛ «حاء» و «میم» ها کنج خرابه خاک نشین بودی و شدند؛ شرمنده ات تمام حصیر و گلیم ها باید نوشت نام تو را با دو قطره اشک بر کنجِ گوشوارۂ دختر-یتیم ها! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 نذر سلامتی و ظهور 🍃🏴 لبریزِ استجابت هر چه دعا بزودی یا سامع ٱلشکایا... رفع بلا بزودی کار جهان گره خورد عجّل عَلی ظُهورک برگرد ای امام ِ مشکل گشا بزودی أین بقیة ٱلله؟! قدری نگاه کافیست تا پا بگیرد از نو صلح و صفا بزودی غم میشود زمینگیر، گل میشود سرازیر عالم کنار کعبه حاجتروا بزودی از دست رفته ایم و ای عشق دردمندیم در جمکران بنا کن دارٱلشفا بزودی لبریز از عدالت، آغاز خیر و برکت محتاج میرسد به نان و‌ نوا بزودی هر لحظه می نشیند بی واسطه، پر از عشق آری مقابلِ هم؛ شاه و گدا بزودی یار از سفر می آید سیراب میشود دل- یک شب از آبِ سرداب در سامرا بزودی آباد میشود با ذکر علی(ع)‌ بقیع و... گلدسته غرقِ تکبیر و ربّنا بزودی یکروز با نوای «یا مُمتَحن» می آید؛ بنیاگذارِ صحنِ خیرٱلنسا بزودی شد آرزوی قلبم دیدار مهدی(عج) و بعد؛ با إذن مادرِ او یک کربلا بزودی با شال مشکی و اشک، بیتاب می نشیند در روضهٔ محرّم صاحب عزا بزودی! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃شب ششم محرم، نذرِ 🍃🏴 از ازل در جام ِ جانش داشت عشقِ لم یزل قاسم بن المجتبی(ع)، فرمان پذیرِ بی بدل متن بازوبند او تفسیری از ایمان و عشق شد رجزهایِ گوهربارش خودِ خیرالعمل در مرامش حفظِ ناموس ارجحیّت داشت و شد برای اهل عالم، غیرتش ضرب المثل سمبلِ از جان گذشتن بود و با اذن عمو گفت بسم الله را و شد هماوردش اجل با غضب ابرو گره میکرد و میچرخاند چشم مثلِ بابایش حسن(ع) در صحنۂ جنگ جمل سیزده ساله ست اما در مسیرِ رزم او سخت جان دادند؛ بی تیر و سپر شیرانِ یَل یکّه می تازید و افتادند فوراً یک به یک آن حرامی های باقی مانده از لات و هُبل بسکه با شیرینیِ طعم شهادت شد عجین از لبِ شمشیر او میریخت در میدان، عسل بد نظر خورد و تنش شد نیزه باران و نماند؛ محض ِ لبهای عمو یک جایِ سالم لااقل رفت اما کاشکی می ماند تا جای پدر ... چشم هایِ عمه زینب(س) را بگیرد رویِ تل! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 شب هفتم محرم 🍃🏴 حس کرد در وجود خودش داغِ ناب را رؤیایِ مادرانۂ پُر اضطراب را بیتاب، اشک ریخته و غربت ِ پدر از چشم های کوچک او برده خواب را شش ماهه را سپرد به دست حسین(ع) و بعد... خورشید بوسه زد عطش ِ آفتاب را شد بیقرار و خیره به گهواره می شمرد در کنج خیمه دلهرۂ بی حساب را شاید به رحم آمده باشد دلِ کسی شاید بگیرد از منِ مادر عذاب را خوش بین شد و به خندۂ شش ماهه فکر کرد اینکه نبرده اند از عالم ثواب را گریه نمیکند! به گمانش که حرمله(لع)؛ داده به شیرخوارۂ او قدری آب را تیر سه شعبه آمده بود و سه مرتبه بر حنجرش سپرد چه محکم جواب را عادت نکرده بود به آغوش ِ خالی و... نیزه گرفت دار و ندارِ رباب را! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 شب هشتم محرم، غزل-مرثیه زبانحال 🍃🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- نور چشمم، شبه پیغمبر، نکش پا بر زمین آمدم بابا! علی اکبر(ع)، نکش پا بر زمین کینۂ نام ِ تو را دارند این سرنیزه ها گر چه شد دور و برت محشر، نکش پا بر زمین تیرهایش شد تمام و دید جان داری هنوز بر تنت شمشیر زد بدتر، نکش پا بر زمین بسکه با سرنیزه ها بر سینه ات ضربه زدند از نفس افتاده این حنجر، نکش پا بر زمین خشکی لب های خود را غرق خون بر هم نزن پیش من بیتاب و مضطر، پا نکش روی زمین إرباً إربا یعنی افتاده ست از تو رویِ خاک تکّه تکّه هایی از پیکر، نکش پا بر زمین رحم کن بر سنّ و سالم، جان سپردم تا تو را... جمع کردم در عبا... دیگر نکش پا بر زمین! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃شب نهم محرم 🍃🏴 از نفس افتاد تا آرام ِ جان در علقمه ایستاد و بر سرِ خود زد زمان در علقمه مَشک گریان و علَم افتاد بر خاک و چطور با لبِ تشنه؛ زمین خورد آسمان در علقمه تیرها چشمش زدند و حضرت ماهِ حرم غرقِ خون افتاد از تاب و توان در علقمه در هم-آغوشیِ زخم نیزه ها جا مانده بود هم برادر، هم عمویی مهربان در علقمه بغض کرد و تیر خورد و جرعه ای لب تر نکرد یاد شش ماهه! به یاد کودکان در علقمه تکّه تکّه «کاشف ٱلکربِ» حرم تکثیر شد روی خاک کربلا، شد بی نشان در علقمه داشت می آمد ولی افتاد چندین مرتبه سید و سالارمان، شد ناتوان در علقمه از فشارِ «إنکسار» و از غم ِ «أدرک أخا» حضرت ارباب شد قامت کمان در علقمه گریه میکرد و گمانم داشت پیش از قتلگاه- با صدای خنده ها، می داد جان در علقمه! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 نذر عاشورا و 🍃🏴 - لطفا حق روضه ادا شود - کینه ها چون بود مادرزاد...آمد مادرت کردی از پهلویِ او تا یاد...آمد مادرت غربت و تنهایی ات بر هیچکس پوشیده نیست تا نباشی هیچ دشمن-شاد...آمد مادرت حُرمتِ خونت حلالِ عدّه ای لقمه حرام کشتنت چونکه نبود ایراد...آمد مادرت ضربهٔ شمشیر کاری بود و روی پیکرت اولین زخمی که شد ایجاد...آمد مادرت شمر(لع) وقتی در دلِ گودال، محکم پا گذاشت گفت تا که «هر چه باداباد»...آمد مادرت عرش تا فریاد زد ای وای بر روی زمین- زینت دوش نبی افتاد...آمد مادرت تشنه بودی! بر گلویت رویِ خاکِ کربلا تا به جای آب، خنجر داد...آمد مادرت قتلگاهت شد شلوغ و پیکرت از حال رفت آسمان دق کرد و زد فریاد...آمد مادرت ای زبانم لال، کو پیراهن و انگشترت کو «سرت»؟! شد غارتت آزاد...آمد مادرت این طرف میگفت با گریه «بنیَّ»؛ آن طرف رفت تا که خیمه ها بر باد...آمد مادرت! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 به نیّت آمرزش 🍃🏴 بیتاب و بیقرارم، فکری به حال من کن آشفته روزگارم، فکری به حال من کن عمریست هر محرّم بارِ گناه خود را؛ دست تو میسپارم فکری به حال من کن در گیر و دارِ غفلت نفْسم مرا زمین زد بالا گرفته کارم، فکری به حال من کن در کشتیِ نجاتت جایی برا من هست؟! خیلی امیدوارم... فکری به حال من کن با إذن مادر خود یکبار بعدِ روضه بنشین کمی کنارم فکری به حال من کن «نِعم الأمیرِ» عالم، ردّم نکن! به قران- جز تو کسی ندارم! فکری به حال من کن دست مرا بگیر و در اولین شبِ قبر آنجا که در فشارم فکری به حال من کن بشنو صدای آهم را «یا قَدیمَ الإحسان» بالا سرِ مزارم فکری به حال من کن! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
دلت می سوخت از اندوهِ سردی از اینکه رفت و دامادش نکردی تمام ِ سال قابِ عکس او را در آغوشت گرفتی گریه کردی! #هفته_دفاع_مقدس_گرامیباد🇮🇷 #مرضیه_عاطفی_سمنان @marziyehatefi
🍃🏴 نذر غربت صاحب-عزای عاشورا 🍃🏴 راهی برای رفع ِ خشم و غضب نسازد آنکه برای عشقت خود را ادب نسازد دنبال یارِ نابی! آنکه اگر رطب را- خورده ست؛ دیگران را منع رطب نسازد نذر تو جانِ خود را حدّاقل بداند آنقدر ندبه ها را متر و وجب نسازد خسران زده ست آنکه هر هفته جمعه خود را از شوق دیدنِ تو مجنون نَسب نسازد با چشم هایِ هرزه،غیبت،دروغ و تهمت مانع بسازد اما قدری سبب نسازد ای وای اگر نگاهت امسال هم محرّم ما را برای کارِ تو منتخب نسازد این روضه ها ندارد خیری اگر که از ما؛ محض ِ تو مهزیار و جوْن و وهب نسازد! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 چندبیت عرض ارادت نذرِ 🍃🏴 عشقِ تو در دو جهان غرق امیدم میکند چشمت از دیگر-طبیبان ناامیدم میکند کنج هیئت، زیر پرچم، وعدۂ دیدارِ ماست مادرت می آید و غرقِ امیدم میکند در تو آیات خدا نازل شده ست و تا ابد نام تو پابندِ قرانِ مجیدم میکند غصّه ها و قفل های بسته می دانند که؛ اشک هایِ روضه ات صاحب-کلیدم میکند سینه زن یا گریه کُن یا روضه خوان یا چای-ریز چشم-پوشی هایِ تو شخص مفیدم میکند شالِ مشکی! سر درِ خانه زدم پرچم-سیاه این سیاهی ها خلاصه روسفیدم میکند چشم هایت عاقبت یکروز میگیرد مرا حتم دارم مثل «حُر» آخر شهیدم میکند! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 نذر شهادت حضرتِ 🍃🏴 همراه عمه، پا به پایِ کربلا بودی بعد ِ عمو، مشکل گشایِ کربلا بودی می سوختی در تب ولی تاریخ آورده ست مثل پدر؛ دارالشفایِ کربلا بودی قنداقه، معجر، علقمه، گودال، تل، آتش... مجموعه ای از داغ های کربلا بودی با خطبه ای کوبنده مثل کوه پابرجا ناجی شدی! رمز بقایِ کربلا بودی هم روضه خوان، هم گریه کن، هم سینه زن، قطعاً- عینی ترین صاحب-عزای ِ کربلا بودی تو یک علی بن الحسین بنِ علی(ع) امّا؛ صد کربلایِ کربلایِ کربلا بودی یک بغض ِ سی ساله گلوگیرِ تو شد بسکه هر لحظه در حال و هوایِ کربلا بودی! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 به امیدِ زیارت کربلا 🍃🏴 در حریمت بغض های آسمان پایان گرفت باد تا پیچید دور پرچمت، باران گرفت در ضریحت کلّ حاجات جهان شد مستجاب غیرممکن ها از اینجا رخصتِ امکان گرفت جرعه جرعه غصه خورد و تا ابد خیری ندید هر که غیر از دستِ تو از جای دیگر نان گرفت آرزوی کربلایت داشت و شبهای قدر سائل آمد با چه حالی بر سرش قرآن گرفت هر کسی شد گوشه-گیرِ کعبهٔ شش گوشه ات بی سر و سامان رسید از تو سر و سامان گرفت رفته بود از حال، عیسیٰ لحظهٔ اذن دخول تربتت را بو کشید و زیر ایوان جان گرفت نوح، کشتیِ نجاتت را تمنّا کرد... تا؛ بادبانِ کشتی اش را حملهٔ طوفان گرفت خضر چای روضه ات را خورد و مجنونِ تو شد پس به عشق روضه هایت عمرِ جاویدان گرفت عارفی از تربتت با اشک، معجون ساخت و دردمند آمد کمی خورد و از آن درمان گرفت! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 🍃🏴 به روی نیزه دلواپس؛ میایی پا به پایِ من فدایِ چشم های تو! نکن گریه برایِ من برای اولین بار است بی تو میروم جایی اگر منزل به منزل میشود غم آشنایِ من نشسته بر دلم داغت، شده از آهِ پی در پی؛ شبیه خیمه های سوخته، حال و هوایِ من به دستِ ساربان هر لحظه می بینم عقیقت را همان که بارها با آن اجابت شد دعایِ من نمی گوید کسی در قافله پیش ِ رباب از آب ولیکن حرمله(لع) لاجرعه می نوشد! خدایِ من... دلم خون است امّا خنجرش را شمر(لع) آورده تمام ِ راه را با خنده، پیش چشم هایِ من سپر بودم برای او، زمین خوردم! به جبرانش... رقیه(س) آمد و با گریه فوراً شد عصایِ من بیا دورم کن از اینجا، میان خیلِ نامحرم سرِ بازار، در أنظار، هرگز نیست جایِ من دعایم کن! بلایای جدیدی پیش ِ رو دارم دعایم کن که این «شام» است؛ اصلِ کربلایِ من! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅