eitaa logo
اشعار مرضیه عاطفی
463 دنبال‌کننده
253 عکس
23 ویدیو
0 فایل
💌 شما به دعوت #مادر_سادات اینجایید 💌 نذر شادی دل حضرت زهرا(س)👇 ⚘️ سلامتی و فرج امام زمان(عج)،سلامتی رهبرعزیزمان صلوات ⚘️ لینک کانال تلگرام: @marziyehatefi لینک صفحه اینستاگرام: @marziyeh.atefi.313 لینک ویراستی: https://virasty.com/MarziyehAtefi
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🏴 در عزای شب شش محرم الحرام 🏴🍃 وقت آن است که مأمورِ اجل را بِشِناسید آمدم تا پسرِ شیرِ جمل را بِشِناسید رجزم هست «أناأبن الحسن(ع)»و باید از این پس معنیِ ضربه و آسیب و خلل را بِشِناسید یک نصیحت به شما دارم و پیش از طلبِ رزم باید اول نسَب و جا و محل را بِشِناسید جنگ با هاشمیون؟! فرصت آن است که کامل حیدریون و شجاعانِ ازل را بِشِناسید آمدم تا پس از آشفتگیِ ازرق شامی(لع) اوجِ حدّأکثریِ حدّاقل را بِشِناسید زره اندازهٔ من نیست نباشد! هدف عشق است در دل معرکه ها مردِ عمل را بِشِناسید أیهاالناس لَعینند یزید(لع) و عمرسعد(لع) آمدم تا پسرِ لات و هُبل را بِشِناسید شک ندارم که اگر تیر به تابوت پدر خورد قصدش این بوده خداوند که یل را بِشِناسید عاشق شهدِ شهادت شدم و تشنه رسیدم تا که مرغوب ترین نوعِ عسل را بِشِناسید * شده ابیاتِ تنم غرقِ هجاهایِ کشیده قبلِ این مرثیه باید که غزل را بِشِناسید! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴در عزای شب هفتم محرم الحرام 🏴🍃 رفت و سرش را روی نی دیدم؛ دلم سوخت از کربلا تا شام رنجیدم؛ دلم سوخت چشمم چهل منزل به سمتِ نیزه بود و از اضطراب و ترس لرزیدم؛ دلم سوخت ترسیدم از اینکه بیفتد با نسیمی پشت سرش چون ابر باریدم؛ دلم سوخت تیرِ سه پر را حرمله(لع) می شُست با آب چشمان خود را زود دزدیدم؛ دلم سوخت داغش تمام عمر از یادم نمیرفت گاهی اگر یک لحظه خندیدم؛ دلم سوخت وقتی سه ماهش بود خندید اولین بار در خاطراتم هر چه چرخیدم؛ دلم سوخت دیدم که خوردم آب و شد سیراب از شیر کابوس دیدم هر چه خوابیدم؛ دلم سوخت در کارهای خانه خیلی گریه کردم قنداقه را رویِ عبا چیدم؛ دلم سوخت آهسته خواندم زیر لب لالا لالا لا تا شیرخواره هر کجا دیدم دلم سوخت! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای شب هشتم محرم الحرام 🏴🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- این جوانِ با جنم آیینهٔ پیغمبر است یک نفر در ظاهر اما باطناً یک لشکر است با تواضع میگذارد بوسه بر دستانشان قوّت قلب حسین(ع) و نورِ چشم مادر است دشت با صوتِ اذانش میشود غرق نماز جذبهٔ «ألله أکبر» گفتنش نام آور است خواب از چشمش گرفته لذّت و شوق نبرد بسکه مانند عمو عباسِ(ع) خود جنگاور است با زره، خوش قدّ و بالا پیش بابا راه رفت گفت دشمن با خودش این دلبریِ آخر است شبه پیغمبر(ص) به میدان رفت و بسم الله گفت جانِ او در یاوریِ از پدر شعله ور است هر که شد با تیغ برّانش مواجه لال شد ضربه های آخرش از ضرب اول بدتر است وای از وقتی که مرکب راه را رفت اشتباه زد به قلب دشمن و ای وای قلبم مضطر است نیزه ها و تیرها و عقدهٔ شمشیرها عشقِ لیلا(س) بر زمین افتاده بی بال و پر است از رمق افتاده پایش! تار می بیند حسین(ع) اینکه افتاده به خاک آیا علیِ اکبر(ع) است؟! در مسیرش جمع کرده تکه تکه از پسر این پدر داغِ جوان دیده؛ خمیده-پیکر است میگذارد لحظه ای صورت به صورت؛ بیقرار شد خضاب ازخون،محاسن!چشم اربابم «تر» است ریخت با گریه عصای پیری اش را در عبا زینب(س) آمد! آن طرف در خیمه روز محشر است! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴در عزای شب نهم محرم الحرام 🏴🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- دستی برای جستجو از دست داده چون پیکرش را مو به مو از دست داده چشمان خود را با همان تیری که آمد غرقِ شتاب از روبرو، از دست داده بی خاصیت! افتاده گریان؛ پاره پاره مَشکی که دیگر آبرو از دست داده تعریف خواهد شد پس از این نام ِ «سقا»: لب تشنه مردی که گلو از دست داده در خیمهٔ تاریخ ما هم تشنه ماندیم در علقمه ساقی سبو از دست داده یک تیرِ گریان در دهانش گیر کرده دیگر توانِ گفتگو از دست داده آمد برادر... إنکسارش کشت ما را قامت-خمیده؛ رنگ و رو از دست داده اربابمان تنها نه که یار و علمدار پشت و پناهش را بگو از دست داده شد خیره بر ماه و سپس زد زیر گریه آخر رقیه(س)-جان؛ عمو از دست داده! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای شب دهم محرم الحرام 🏴🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- اشتباهی بدتر از بدکاریِ بدکاره کردند قوم پستی که برای قتل، استخاره کردند قتل! آن هم قتلِ صبری که تو را میکشت دلواپس بعدِ تو ناموس هایت را عجب آواره کردند بر تنت میخورد و میدید و فقط میزد به صورت خواهرت را رو تل سرنیزه ها بیچاره کردند از نفس افتاده ای و تا به سرعت جان سپاری وای با سنگ و عصا آخر به فکر چاره کردند از سیاهی لشکر این قوم حتی زخم خوردی فکرِ پرتِ چوب ها را عده ای بیکاره کردند دکمهٔ پیراهنِ هر محتضر آرام شد باز ای بمیرم در تنت پیراهنت را پاره کردند بعدِ اینکه از قفا بردند بر نیزه سرت را دورِ هم فکری برای بردنِ گهواره کردند! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای روز جانسوز عاشورا 🏴🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- روز دهم اوج عزا بود و خودِ شب بود میسوخت خاکِ کربلا لبریز از تب بود از هر طرف همراهِ نیزه سنگ می بارید آهسته قرآن خواندی و خون جاری از لب بود دامن تکاندی از جهان! غارت شدی کامل کوفی از آن اول به نامردی ملقّب بود چیزی به زیرِ آفتاب انگار میزد برق انگار نعل تازه ای بر سمّ مرکب بود مادر مرتب بوسه زد بر زخم های تو جان دادی و بر خاک، جسمت نامرتب بود زینب(س) به زحمت آمد و جانش به لب آمد بودند شمر(لع) و حرمله(لع)! خیلی معذّب بود... از روی رگهایِ رهایت بوسه ای برداشت رگهای عریانی که از شیون لبالب بود تنها عقیله از پس ِ این کار بر آمد غالب تهی میکرد هر کس جای زینب(س) بود! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 به امید عنایت و شفاعت 🏴🍃 تنها پناهِ خستگی دل فقط حسین(ع) راهِ نجات؛ مقصد و ساحل فقط حسین(ع) نعم الأمیر، شافع محشر، أباالکرَم فرمانروای هر چه فضایل فقط حسین(ع) در عشق و معرفت به خدا رفته کاملا با ذاتِ کردگار معادل فقط حسین(ع) تنها رفیقِ روز و شبِ پابرهنه ها روزی رسانِ سفرهٔ سائل فقط حسین(ع) در کشتی نجات نشستیم و خوانده ایم حلّالِ هر شکایت و مشکل فقط حسین(ع) ای دردمندِ خسته صدایش بزن که هست ذکر شفای کامل و عاجل فقط حسین(ع) حرّ است آنکه آمده با توبه سر به زیر فریاد میزند به محافل: فقط حسین(ع) میگفت سینه-زن وسط روضه پیرِمرد از عمرِ نوکرانه چه حاصل؟! فقط حسین(ع)! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 به عشق کسب رزق شهادت 🏴🍃 ای که دل با ذکر نامت میشود گریان و زار اشک می ریزد برایت مادرم بی اختیار چون مسیرِ حضرت آدم به نام تو رسید سوخت قلبش! بغض کرد و بیهوا شد بیقرار عزّتش حتمیست هر کس زیر این پرچم نشست آبرومند است و میگیرد از اینجا اعتبار رتبه میگیرند با تأییدِ مولانا علی(ع) نوکرانی را که آورده ست زهرا(س) پایِ کار دست از دنیا کشیدم، دوست دارم روضه را آرزو دارم که قلبم بیش از این باشد دچار «از محبت خارها گل میشود» با إذن تو میشود گل پای عشقِ تو؛ ارادتمندِ خار نیست در عالم کسی دلسوز، مانندِ حسین(ع) گفت این را آنکه خورده پشت پا از روزگار گفت این را «حر» به امثالِ رسول ترک ها توبه کن! بگذار با ارباب خود قول و قرار من گرفتم بهترین تصمیم عمرم را حسین(ع) «سر» بگیر از من! نه که یکبار! بلکه چند بار میشود با یک نظر آیا خریدارم شوی؟! إربا إربا، غرق خون، گمنام؛ بی سنگِ مزار هست اشکِ در عزایت یک پس اندازِ حلال هر که شد در روضه گریان؛ میشود سرمایه دار اشک میریزم برای ساعتی که تشنه لب پیش چشم مادرت خوردی زمین با چشم تار آمدم تا جان دهم بالا سرِ جسمت که شد میزبانِ مهربانِ نیزه هایِ بیشمار جان دهَم باید برای لحظه ای که با سماع رأس تو شد مَلعبه در دست های نیزه دار! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 به امید عنایت، شهادت، شفاعت 🏴🍃 برای حال خرابم دو خط، دعا بفرست برای قلب مریضم کمی شفا بفرست هر آنچه از تو رسد کاملا به نفع من است هر آنچه میکِشدعشقت! بیا بلا بفرست همیشه خواستم از تو؛ که یا امام-حسین(ع) سلامی از منِ بد جانبِ خدا بفرست نشسته پشت درِ خانه ات مریض ِ گناه نگاه کن به دلم! جرعه ای دوا بفرست میانِ خانهٔ قبرم بیا قدم بگذار به روی سنگ لحد، خاک کربلا بفرست تویی که باب نجاتی بگو که: یاعباس(ع) برادر از درِ رحمت فقط گدا بفرست شنید حاجت دل را و گفت أبوفاضل(ع) برای رزق شهادت رقیه(س) را بفرست همان سه ساله که میگفت در دلش به پدر برای دختر خود معجرِ عزا بفرست نفس ندارم و بابا گرسنه ام به خدا برای اهل خرابه کمی غذا بفرست! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 نذر شهادت داغدارکربلا غریب بقیع 🏴🍃 می نشیند تا زمین با آسمان دور و برت میشود سرشارِ آهی بیکران دور و برت بوسه برمیدارد از خاک مزارت آفتاب میدهد از غربتت آهسته جان دور و برت میرسد بر گوش، از گلدستهٔ اینجا اذان نیست یک گلدستهٔ غرقِ اذان دور و برت جای زائر، جای خادم، جای ایوان و رواق داشتی ایکاش قدری سایه بان دور و برت پاکسازی میشود از فتنهٔ وهابیت میشود با شیعیان امن و امان دور و برت میشود حک در محرّم «یاعلی بن الحسین(ع)» بر ضریحی که می آید روضه خوان دور و برت دور قبرت می نشیند میکشد با گریه آه یادِ آن ساعت که گریان شد جهان دور و برت بی عمو عباس(ع) جانِ کاروان آزرده شد داشتی جای پدر، شمر(لع) و سنان(لع) دور و برت یاد آن بازار شام و لحظه ای که بعدِ سنگ از فراز بام ها می ریخت نان دور و برت گریه میکردی و عمری قلبت از جا کنده شد بسکه پُر بود از صدای خیزران دور و برت! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 درعزای اول ماه صفر نذرکاروان اسرا و 🏴🍃 از کربلا و کوفه آمد با غمی ناب و تمام این کاروان ِ دست-بسته، خسته، همراهِ امام بیتاب بودند و گرسنه! شهر؛ پُر آزار بود در هر قدم میخورد عطرِ نانِ تازه بر مشام بسیار در دروازهٔ ساعات سرگردان شدند بر قلبشان میزد چراغانی چه خنجرها مدام کِل می کشیدند و شنیدم جای عرض تسلیت دشنام می آمد به استقبالشان جای سلام با هلهله با قهقهه با پایکوبی پشتِ هم میخورد بر سرهایِ روی نیزه سنگ از پشت بام رفت و به او خلخال داد آورد بینِ جمعیت ناموس خود را شمرِ ملعون در کمال احترام بغضی شبیه سنگ، ساکن شد میانِ حنجره از ذهنشان رد شد غروب و داغ و آتش، ازدحام... میریخت از هر سو حرامی؛ با جسارت، بی حیا آن لحظه که در شعله میشد تلّ خاکستر خِیام گودال و غارت را به چشمش دید اما بیشتر شد قتلگاهِ زینب‌ کبری(س) سرِ بازار شام! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 نذر شهادت ریحانة الحسین 🏴🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- پیچیده امشب عطر بابا در خرابه بیتابم و افتادم از پا در خرابه گفتم می آید! از همان اول برایش فوراً گرفتم پیش خود «جا» در خرابه آمد! ولی با «سر»...گرفتم از لبانش گریان ترینِ بوسه ها را در خرابه بوسیدم آن موی کم و خاکستری را شد روضهٔ مکشوفه معنا در خرابه پیشانی اش زخمی، گلویش تکّه تکّه بد بر سرم آمد بلایا در خرابه با دست لرزانم در آغوشَش گرفتم میرفت آه و گریه بالا در خرابه جانم به لب آمد نفس بالا نیامد حیران شدم از کارِ دنیا در خرابه چشمان خود را بستم و دق کردم آخر یادِ نوازش های بابا... در خرابه! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅