🌼افکار منفی را از ذهنت بیرون کن.
✨هر صبح همه حس و حالت را به سوی خوبی ها پرواز بده.
افکارهای منفی را از ذهنت به بیرون پرت کن.
با امید و انگیزه تمام کارهایت را ادامه بده.
از بودن و زندگیت لذت ببر. حال خوبت را خودت بساز.
#صبح_طلوع
#به_قلم_بهاردلها
#عکس_نوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠حفظ اقتدار مرد
✅ خانم ها دوست دارند شوهری داشته باشند قوی، مدیر و مدبر. کسی که در بزنگاههای زندگی بهترین تصمیم را بگیرد.
🔘حواسمان باشد در صورتی این خواسته زن ها برآورد می شود، که اقتدار مرد حفظ شود.
🔘همچنین زن ها باید بدانند آرامش و صفای زندگی در گرو کسب مهارت او در حفظ اقتدار همسرش است.
🔘و امّا اقتدار مرد در گرو حفظ غرور و عزت نفس اوست، که مهم ترین وظیفه زن است.
✅در این خصوص زن با مراعات کردن مواردی از جمله موارد زیر می تواند در این زمینه موفق عمل کند:
🔸خطوط قرمز همسرش را حفظ کند.
🔹به طور مدام از همسرش ایراد نگیرد.
🔸به تصمیم های همسرش احترام بگذارد.
🔹در جمع احترام همسرش را نگه دارد.
#همسرداری
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
☺️ عزیزم، دوست داری بهترین بندگان خدا تحویلت بگیرند؟
🌼مهدی از همان ابتدا نسبت به رعایت فرهنگ حجاب و عفاف تأکید داشت. اصلا دوست نداشت که زنهای بدحجاب به مراسم عروسیمان بیایند.
🌸دم دمای عروسی که پدرم داشت لیست مهمانان را آماده میکرد، عدهای از آنها خانوادههایی بودند که خانمهایشان بدحجاب بودند. احترام پدرم را داشت و جلویش چیزی نگفت؛ اما دو روز خانهمان نیامد. در همین دو روز زنگ زده بود به پدرم که:
«من مریم را در ۲۹ سالگی پیدا کردم. اگه این مسئله باعث بشه که شما بگین مریم را بهت نمیدم، بدونید تا آخر عمرم زن نمیگیرم؛ اما اجازه هم نمیدم خانم بدحجاب تو مراسم عقد و عروسی من بیاد و گناه تو مراسم بشه.»
🌿پدرم هم راضی شده بود. من هم راضی بودم. من دلم با مهدی بود. پنج شنبه که آمد گفت: «بیا بریم قم هم زیارتی بکنیم و هم مددی بگیریم از حضرت معصومه سلام الله علیها برای بقیه کارها.»
🌟حرم که بودیم. زنگ زد به یکی از علما تا از قرآن مدد بگیریم. آیهای درباره زوجهای بهشتی آمد که آن دنیا هم کنار همدیگر خواهند بود. آنجا با همدیگر عهد بستیم که با هیچ خانواده بدحجابی رفت و آمد نکنیم.
موقع برگشت النگویم را از دستم درآوردم و هدیه کردم به حرم حضرت معصومه سلام الله علیها.
راوی: مریم عظیمی؛ همسر شهید
📚دیدار پس از غروب ؛ شهید مهدی نوروزی(مدافعان حرم ۱)؛ نوشته منصوره قنادیان، صفحه ۲۲-۲۳
#سیره_شهدا
#همسرداری
#شهید_مهدی_نوروزی
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💥وقتی همسرتان مرتکب اشتباهی میشود❗️
💠 در این مواقع تا جایی که امکان دارد، شوخی را جایگزین عصبانیت و رنجش خاطر کنید. باور کنید خیلی چیزها ارزش از بین رفتن محبت و صمیمیتِ میانِ شما را ندارد.
#همسرداری
#زندگی_بهتر
#عکسنوشتهسوری
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ننه غرغرو
🌺جیغ و خنده بچه ها حین بازی، صدای تشویق تیم فوتبال توسط مردان ، موسیقی محفل مادرها در سالن خانه شده بود. میترا با صدای بلند گفت:" امسال عید می خواهیم بریم شیراز. محمود هم قرار شده به خواهر، مادر و بقیه فک و فامیلش حالی کنه که عید امسال خونه یکی دیگه رو مسافرخونه کنند و رو سرشون خراب شن."
🌸فرشته سینی به دست روبروی دختر خاله اش، میترا ایستاد، گفت:" زشته میترا. ناسلامتی فک وفامیلشند، به شوهرت برمیخوره؟" میترا پشت چشم برای فرشته نازک کرد، با نیشخند گفت:" فکر کردی همه مثل تو بی عرضن. چقدر بهت گفتم بیا پیشم شوهرداری یادت بدم. اگه اومده بودی الان شوهرت مثل شوهر من غلام حلقه به گوشت بود. "
🍃فریده چایی اش را سر کشید، دستش را مثل بچه دبستانی ها بالا گرفت، گفت:" دختر دائی! فرشته رو ولش کن. اونو هر کاریش کنی آخرش شوهر ذلیله. محمد آقا، محمد آقا از دهنش نمی افته. من اول زندگیمه بهم یاد بده تا مجیدم مثل شوهر تو بشه." فرشته به صورت صاف و مثل برگ گل دختر خاله ها و دختر دایی هایش نگاه کرد. همه مثل حسرت زده ها به دهان میترا نگاه می کردند.
🌺میترا مثل ملکه ها که بر تخت تکیه می زنند، روی مبل کمر راست کرد و به آن تکیه زد. لبان باریکش را با خنده باز کرد تا حرفی بزند، یکدفعه پسر 6 ساله اش نفس زنان روبرویش ایستاد و گفت:" ننه غر غرو، گوشیتو بده."
🌸مهین و سحر ریز خندیدند. میترا شانه پسرش را با اخم جلو کشید، در گوشش آرام چیزی گفت. پسر ابروهای بور و کم پشتش را به هم گره زد، با صدای بلند گفت:" گوشیتو بده تا نگم. " میترا به چشمان پسرش، با اخم خیره شد. محکم گفت:"فرشید! یِ بار بهت گفتم نمیدم؛ یعنی نمیدم. برو از بابات گوشیشو بگیر."
🍃فرشید جیغ زد، با مشت به سینه و شکم میترا کوبید. جیغ زنان گفت:" ننه غرغرو! ننه غرغرو! بده. حالا بده. محمود گفت برو از ننه غرغروت بگیر."
🌺میترا سیلی به صورت سفید فرشید زد، دستش را گرفت و از جایش بلند شد. داد زد:" محمود!" بدون اینکه به جمع خانم ها نگاهی کند، سمت در رفت.
🌸خانم ها چادر و روسری هایشان را با چشمان گرد تند تند درست کردند. مردان یاالله گویان وارد سالن شدند.
🍃محمود به صورت برافروخته میترا و فرشید گریان خیره شد. میترا از میان دندان های برهم فشرده اش گفت:" بریم خونه."
🌺محمود میان موهای سیاه کوتاهش دست کشید، گفت:" باز چی شده؟ یِ دقیقه اومدیم خوش باشیما." میترا در خانه را باز کرد، گفت:" کسی جلوتو نگرفته. هر کاری دلت می خواد بکن. ما هم میریم. همگی خداحافظ."
🌸محمود صورتش سرخ شد. سرش را زیر انداخت،گفت:" ببخشید. خداحافظ." به دنبال میترا و فرشید از خانه خارج شد. صدایش از راهرو به گوش رسید:" تکلیفمو با این زندگی روشن می کنم. خستم کردی با این اخلاق و حرف زدنت. هیچ جا آبرو برام نذاشتی."
#داستان
#همسرداری
#به_قلم_صبح_طلوع
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: خادم المهدی
به: نور چشم فاطمه
سلام مولای من ....
سلام پدر آسمانی من ..
چند روزی هست که دلم سخت برایت تنگ شده..
آقا جان کاش ما خوب شویم تا هرچه زودتر شما بیایی ..
حال دل مسلمانان فلسطین وغزه خوب نیست...
این دلم سخت از درد فشرده شده ..
بیا ای عزیز دل فاطمه ..
ای نور چشم زهرا..
حال فلسطین حال غزه حال افغانستان..
حال همه شما فقط بیا ای منجی عالم..
💐🌿💐🌿💐🌿💐🌿💐
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
🆔 @parvanehaye_ashegh
👦فرزند زیبایم
🌺فرزند زیبایم، صدایت که میزنم، 👼 فرشتگان الهی را میبینم که چگونه به تماشایمان ایستادهاند.
☺️لبخندی که به صورتت هدیه میکنم، فرشتگان را سرخوش از حال خوشمان حمدگویان میبینم.
🍀فرزندم، فرشته من، دوست دارم تا ابد فرشته بمانی.
#صبح_طلوع
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشتهکوثر
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠اقتصاد کودکانه
✅برای آموزش مسایل اقتصادی به فرزندان، لازم نیست جیب آنها پر از پول یا خالی از پول باشد.
🔘لزومی هم ندارد که حتما به کاری جهت درآمد، مشغول باشند؛اما این ضروری است که در حدود ۶_۹ سالگی پول تو جیبی به میزانی که قدرت تصمیم گیری با آن داشته باشد، دریافت کنند.
🔘حتی در این سن میشود به آنها آموخت که از پول دریافتیشان، پرداخت صدقه و انفاق داشته باشند تا زیست اجتماعی توان مدیریت اقتصادی در آنها نهادینه شود.
🔘امّا این قصه در نوجوانان جدیتر است و میتوان با آموزش راههای صحیح سپرده گذاری و مسئولیتپذیری در قبال مبالغ دریافتی، اهمیت شغل و درآمدزایی و همچنین قدردانی از پدر و مادر را به آنها آموخت.
#ارتباط_با_فرزندان
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_ترنم
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
🧐موقع انتخابات در کدام جبهه هستی؟
🌹دستگاه اموی از امام حسین علیه السلام فقط یک امتیاز میخواستند و اگر آن یک امتیاز را امام به آنها میداد نه تنها کاری به کارش نداشتند، انعامها هم میکردند و امام هم، همه آن تحمل رنجها را کرد و تن به شهادت خود و کسانش داد که همان یک امتیاز را ندهد. آن یک امتیاز، فروختن رأی و عقیده بود.
🌷در آن زمان صندوق و انتخاباتی نبود، بیعت بود. بیعت آن روز رأی دادن امروز بود. پس امام اگر یک رأی غیر وجدانی و غیر مشروع میداد، شهید نمیشد. شهید شد که رأی و عقیده خودش را نفروخته باشد.
📚مجموعه آثار شهید مطهری، جلد ۱۷، صفحه ۴۶۴
#سیره_علما
#شهید_مطهری
#به_انتخاب_تو
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
🤔چطور فرزند متعهدی تربیت کنیم؟
برای آنکه کودکانی درستکار تربیت کنید مسائل مختلفی را باید رعایت کنید تا فرزندانی وفادار داشته باشید.
🌺 از جمله آنکه خودتان افراد وفاداری باشید و به آنچه میگویید و عهد میکنید عمل کنید.
🌺 لازم است از دادن وعدههای دروغین که برای ساکت و آرام کردن کودکان به آنها داده میشود، بپرهیزید. لازم است کمی حوصله و قاطعیت داشته باشید، اما دروغ نگویید و کودکان را فریب ندهید.
🌼اگر در حضور کودکان به کسی وعده دادید، سعی کنید در حضور کودکان هم به وعده خود وفا کنید. از حسن وفاداری دیگران در حضور کودکان تعریف و تقدیر و تشکر کنید.
#ارتباط_با_فرزندان
#به_انتخاب_تو
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ امتحان
🌺از این طرف خانه به آن طرف میرفت. سری به آشپزخانه زد و مجدد با سبدی میوه به حال برگشت. به طرف مرد خانه رفت که تازه از سر کار برگشته بود.
🌸 همین که سبد میوه را روبه روی مرد خانه گذاشت، صدای گل پسرش ابوالفضل جان بلند شد.
🍃_ اِ، مامان، بیا دیگه! الان امتحانم شروع میشه، میدونی که آقای موسوی زیاد به ما وقت نمیده. تازه میگه اگه سر همون 45دقیقه جوابا رو تو پی وی نفرستید دیگه قبول نمیکنه، گروه رو هم برا چند دقیقه بیشتر باز نمیذاره، میگه هر سوالی دارین توی همون زمان بپرسین. مامان جان بگو الان من با این استرس چه جوری امتحان بدم؟ مامان!
🌺_جان مامان، گل پسرم چرا این جوری میکنی؟ یه امتحان ارزش این همه استرس رو که به روح پاکت وارد میکنی نداره.
🌸_مادر من، پس میگی چه کار کنم؟
🍃_ابوالفضل جان، عزیز دل مامان، پنج تا صلوات به نیت پنج تن بفرست که اول آروم بگیری تا شروع امتحان منم کنارت هستم. نگران نباش عزیزم. الان زیر شعله گاز رو کم میکنم، میام پیشت تا امتحان شما گل پسر تموم بشه غذا هم آمادست. چه طوره؟
🌺_اِ، مامان گلم، میایی؟
🌸_بله که میام. در خدمت گل پسرمونم هستم. اول همه سؤالات رو با هم مرور میکنیم هر جا اشکال داشتی تا گروه بازه، شما اشکال خودت رو از آقای موسوی بپرس، بعد که سؤالات تموم شد یه بسم الله میگی و شروع به جواب دادن میکنی. چه طوره گل پسرم؟
🍃_وای مامان. عالی، اصلنشم هر موقع شما کنار من باشی ها، همه چیز عالی میشه، دیگه اصلنم استرس ندارم، دورت بگردم.
#داستان
#ارتباط_با_فرزندان
#بهقلمخادمالمهدی
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: یاس
به: منجی عالم بشریت
✨گره افتاده به کار دنیا، تو بیا آقاجان
که چه نیکو گفتند:
🌺تا نیایی گره از کار جهان وا نشود مهدی جان
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
🆔 @parvanehaye_ashegh
❤️محبت خدا به ما
🌺چه زیبا است، هدیه خدا به ما
چه زیبا است، محبت خدا به ما
🌹 محبتی بی بدیل و بی منت
محبتی شیرین و دوست داشتنی
محبتی که سراسر عالم را پوشانده
🌸پرتویی از محبت خدا را از خدا می خواهم
محبت به خودش را
محبت به اهل بیت(علیهم السلام) را
💐محبت به پدر و مادر را
محبت به همسر و فرزند را
محبتی چون چشمه ای جاری
#صبح_طلوع
#بهقلمافراگل
#عکسنوشتهکوثر
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠دو نعمت خدا
✅پدر و مادر دو نعمت خدا هستند که حتی از باغ نگاه به آنها میشود خوشهی ثواب چید.
🔘تا میتوانیم با احسان و نگاه مهرآمیز به آنها، دستمان را پر کنیم.
🔷 قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: نظر الولد الی والدیه، حبا لهما عباده.
🌺پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: نگاه محبت آمیز فرزند به پدر و مادر، عبادت است.
📚تحف العقول، ص۴۳
#ارتباط_با_والدین
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_ترنم
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨دوست واقعیِ خدا، عاشق امام حسین علیه السلام
🌹چشمهایش مجروح شد. منتقلش کردند تهران. محسن بعد از اینکه دکتر چشمهایش را معاینه کرد، پرسید: آقای دکتر! مجرایِ اشکِ چشمم سالمه؟ میتونم دوباره با این چشم گریه کنم؟
☘دکتر پرسید: برای چی این سوال رو میپرسی پسر جون؟ محسن گفت : چشمیکه برای امام حسین علیهالسلام گریه نکنه به دردِ من نمیخوره ...
🌷خاطرهای از زندگی طلبه شهید محسن درودی
📚 ماهنامه فکه ، شماره۱۲۶ ، صفحه۱۰۷
#سیره_شهدا
#شهید_محسن_دررودی
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧐عبادت مستحبی یا احترام پدر و مادر؟
✨خداوند در قرآن بعد از امر به بندگی خود، نیکی به والدین را در اولویت اول قرار میدهد.
💫اگر دنبال راه رسیدن به خدا هستیم، یکی از بهترین آنها نیکی به والدین است.
#کلیپ
#تولیدی
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_صدف
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ ایستاده
🌺دستان پینه بستهاش را با کمی روغن نباتی چرب کرد. بعضی از ترکهای دستش امانش را بریده بود. الکل را برداشت و کمی زخمهایش را ضدعفونی کرد. لبش را از درد به دندان گرفت؛ ولی کنار این درد، درد قدیمی و کهنهاش بیشتر به چشم میخورد.
🌸یادش به روزی افتاد که در کارخانه مشتی برای خودش کسی بود و احترامی داشت؛ ولی با مرگ مشتی و تقسیم کردن اموالش مجبور شد به دست فروشی روی آورد؛ آن هم در سرمای شدید همدان، حتی قدرت خرید یک جفت دستکش را نداشت. دستانش به خاطر سرما ترک برداشته و زخم شده بود.
🍃 پشت در ایستاد. دلش نمیخواست وارد خانه شود؛ پاهایش گز گز میکرد. دیدن سعید درد از پا به قلبش دوید. سعید کتش را پوشید و جلوی اکبر ایستاد، گفت:پول بده، میخواهم بروم.
🌺_سعید جان پسرم چند بار به شما گفتم که بیا برویم کمپ ترکت بدهم .
🌸_اَه آقا جان گفتم که میآیم؛ ولی حالا وقتش نیست. تو را خدا آقا جان درد دارم هرچه پول داری بده تا مواد بگیرم، الانهاست که اعصابم خرد شود.
🍃اکبر دلش نیامد فرزند ناخلفش را عاق کند؛ همیشه در درگاه خدا دست بالا میگرفت و برایش دعا میکرد. با خودش زمزمه میکرد:اکبر، خدا این پسر را برای آزمایش تو فرستاده، حواست باشه رفوزه نشی.
🌺هیچ پدری نمیتوانست همچین پسری را تحمل کند؛ ولی اکبر آقا ایستاده بود و تا به هدفش نمی رسید، دست بردار نبود.
آدم نیمه راه نبود که صورت مسأله را پاک کند او ایستاده بود پای فرزندی که امید داشت یک روز به خواست خدا راه را پیدا میکند.
#داستان
#ارتباط_با_والدین
#بهقلمخادمالمهدی
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما
از : عطش💧
به : آفتاب پشت ابر 🌤
✨ای مرهم جراحتهای دل و جان
✨سلام و صلوات خدا بر تو ای تنها طبیب دلها
🍀زنگاری که دل مرا پوشانده ، از غفلت است و گناه و دوری از یادت و عمل نکردن به سخنان گهربارت
🍀گذراندن فقط کمی از دقایق عمرم ، برای یادگیری معارف شما ؛ که تمام وقتت برای هدایت ما می گذرد؛ و عمل به آن معارف، درمانِ دردِ دلِ زنگارگرفتهیِ من است. اما دلم دستخوش چشمان ظاهربین است و غافل از مصلحت خویش.
🌼پدر مهربانم! از من به من دلسوزتری و به مصلحت من آگاه تر. مرا به خودم وامگذار که دل و دین و عقل و هوشم، همه را به باد می دم.
🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
🆔 @parvanehaye_ashegh
🌼ای رسول زیبایی ها
🌺عشق تو و آل تو، سینه ام را لبریز از شادی و طراوت می سازد.
🌸لبخند رضایت تو و آل تو، وجودم را مالامال از شادی و شعف می کند.
سخنان زیبای تو و آل تو، گوشهایم را غرق صفا و نور می کند.
نگاه محبت آمیز تو و آل تو، قلبم را پُر از روشنایی می کند.
🍀ای رسول خوبی ها! بر خود می بالم به داشتن امیری چون تو
💐اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#صبح_طلوع
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨آقای من!
🌟 وقتی تو بیایی، دیگر هیچ مادری نگران ایمان فرزندش نخواهد بود زیرا همه جوانان بر پایه کتاب و سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مشی خواهند کرد!
🌸وقتی تو بیایی ربا برچیده شده و فقر رخت خواهد بست و عدالت مانند سرما و گرما وارد خانه ها خواهد شد!
🌺وقتی تو بیایی عقل ها متمرکز خواهد شد و دیگر جز خوبی و شادی خبری زیرنویس نخواهد شد!
🌿وقتی تو بیایی، آسمان و زمین سخی می گردند و خورشید بخشندگیت همه بذرها را بارور خواهد کرد!
🌷وقتی تو بیایی همه از ثواب انفاق بی بهره خواهند شد، زیرا فقیری نخواهند یافت!
🍃خوشا به حال آنانکه کویر چشمشان از بیکرانه ی چشمت سیراب خواهد شد و نوای جان بخشت، روحشان را التیام خواهد داد!
😊آن روز من هم شادمانم حتی اگر گرد و غبار لشکریانت، از مزارم بگذرد!
#به_قلم_طرید
#ارتباط_با_امام_زمان
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
⌛️غربال مردم
قال الإمامُ الصّادقُ علیه السلام:
معَ القائمِ علیه السلام مِن العربِ شیءٌ یَسیرٌ.
فقیلَ له: إنّ مَن یَصِفُ هذا الأمرَ مِنهُم لَکثیرٌ؟
قالَ: لابُدّ للنّاسِ مِن أنْ یُمَحَّصوا ویُمَیَّزوا ویُغَرْبَلوا ، وسَیَخرُجُ مِن الغِرْبالِ خَلْقٌ کثیرٌ.
امام صادق علیه السلام فرمود:اندکی از عربها به همراه قائم علیه السلام قیام می کنند.
عرض شد : عده زیادی از عربها خود را از یاران او می دانند ؟
فرمود : مردم باید پالایش شوند و سره و ناسره شان از هم جدا گردد و غربال شوند و شمار فراوانی از غربال خواهند گذشت.
📚بحارالانوار، ج۵۲، ص۳۴۸
#مهدوی
#حدیث
#عکسنوشتهمیرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
☀️هدايتگري امام زمان علیه السلام
1️⃣ از تولد تا ۵ سالگي :
معرفي امام به افراد خاص و حصول يقين به امامت ايشان بعد از پدر بزرگوارشان .
2️⃣ غيبت كوتاه مدت( صغري) :
مردم در اين زمان به نواب خاص حضرت رجوع مي كردند و از تكاليف و وظايف خو آگاه مي شدند و ضمنا اگر سوالاتي از امام داشتند ،توسط نواب مي پرسيدند.
3️⃣ غيبت بلندمدت( كبري) :
هدايتگري و كسب تكليف توسط نواب عام صورت مي گيرد و در برخي موارد ،هدايتگري ها پنهان و بصورت ناشناس توسط حضرت و يارانش .
وقتي از امام زمان عج پرسيدند در دوران غيبت چه كنيم حضرت فرمودند :
اما در حكم پيش آمدهاي تازه به راويان حديث ما رجوع كنيد زيرا آنها حجت بر شمايند و من حجت بر آنهايم .
4️⃣ دوران زيباي ظهور :
هدايتگري توسط حضرت مهدي ارواحنا فداه؛ اين هدايتگري بسيار عام و شامل همه مي شود و با مهرباني و رافت حضرت ،بعد از مدت زماني ،تمام دنيا از نور امام بهره جسته و به آيين اسلام روي مي آورند .
#مهدوی
#نکته
#عکسنوشتهصدف
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
┏━━━🍃🌹🌹🌹🌹🍂━━━┓
@tanha_rahe_narafte
┗━━━🍂🌹🌹🌹🌹🍃━━━┛
✍یاری
🌺خورشید سیاهی شب را کنار زد و رخ نورانی خود را به همهی جهان نشان داد. لیلا سلام نمازش را داد. لباس بیرون پوشید. بی سر و صدا از هال بیرون رفت. صدای مادرش او را متوقف کرد: « لیلا! کجا میری؟» لیلا اخم کرد: «میدونین برای چی میپرسین؟» مادر نگاهی دزدکی به هال انداخت و گفت: « قبل ظهر میاند، زودتر بیا تا بابات عصبانی نشه.» لیلا آه کشان از خانه بیرون رفت. پرنده خیالش از شاخهای به شاخهی دیگری از درختان کوچه پس کوچههای باریک و مارپیچ محله میپرید. لحظهای خودش را در خانهای جدید میدید، میان آدمهایی که نمیشناخت. لحظهای دیگر خودش را در کلاس درس، میان دوستان و همکلاسی های جدید میدید.
🌸 گدازههای خشم با یادآوری چهرهی سبزه حامد در قلبش فوران کرد. حامد مثل دزدی با پا گذاشتن در خانهشان، تمام آرزوهایش را به تاراج برده بود. پدر لیلا از حامد خوشش آمده بود. این بار ریش و قیچی را خودش به دست گرفت تا لباسی برازندهی لیلا بدوزد. لباسی که لیلا دوست نداشت.
🍃لیلا روز بعد آمدن حامد و خانوادهاش، در حین پوست کندن سیب زمینی رو به مادرش گفت: « اگه زنگ زدن بهشون نه بگین.» دستان مادرش میان زمین و هوا ثابت شد: « خوشت نیومد ازش؟ ... ولی بابات همون اول صبح راه افتاده دنبال تحقیق از این پسره مثل اینکه خیلی ازش خوشش اومده بود.» لیلا مثل یخ وا رفت. پدرش برای هیچکدام از خواستگارانش قبل نظر لیلا اقدامی نکرده بود. استدلالهای لیلا در برابر استدلالهای پدرش خاکستر میشدند و ره به جایی نمیبردند. قهر کردن هم برایش کاری جز بدتر کردن اوضاع نکرد.
🌺پدیدار شدن ساختمان سه طبقه مهدیه از دور، پرنده خیال لیلا را به آسمان پراند و روح و جسم لیلا را همراه هم به مهدیه، تنها محل آرامش لیلا در چند هفته کارزار او با پدرش، دعوت کرد.
🌸لیلا از میان صفوف خانمها گذشت و نزدیک بلندگو نشست. دوباره ذهنش به سمت گرفتاریاش پرواز کرد. اشک از چشمانش جاری شد و زیر لب به امام زمان گفت: « آقا! از این گرفتاری نجاتم بده، بابام نرم بشه.»
🍃سخنران صدایش را بلندتر کرد و گفت: « میاییم مهدیه فقط برای خودمون نه برای امام زمان. همش پی حاجتای خودمونیم. نمیگم حاجت نخواین؛ ولی یِ ذره فقط یِ ذره برای فرج آقا دعا کنید و از آقا بخواین بهتون توفیق بده برای ظهورش بتونین یِ قدم بردارین و یارش بشین.»
🌺صدای هق هق گریه سخنران و جمع بلند شد. چشمهی اشک لیلا هم جوشید. سرش را نمیتوانست بلند کند. چندین هفته برای گرفتاریاش به مهدیه رفته بود؛ ولی یک بار هم نگفته بود که آقا بیا. گرفتاریاش را از یاد برد. دستهایش را بلند کرد و با چشمهای اشک بار گفت: « یا صاحب الزمان، شرمندهام میخوام یار و یاورت بشم، کمکم کن. » نور و گرمی از قلبش به تمام بدنش سرازیر شد. در میان قفس ذهنش، پرندهی یاری به امام زمان (عج) به گوشه گوشهی ذهنش سرک کشید و خسته از نیافتن راه، گوشهای نشست. لیلا بعد از دعا با همین فکر از مهدیه بیرون رفت.
🌸 سر و صدای مقابل خانهی روبرویی مهدیه چشمان کنجکاوش را به آن سمت کشاند. مردهای جوان از پشت وانت، چهار یخچال نو را با کمک هم به درون حیاط خانه میبردند. پیرزنی کنارش ایستاد، گفت: « خدا خیرشون بده جهزیه و مایحتاج زندگی برای نیازمندان تهیه میکنند.»
🍃لیلا با دیدن دو، سه خانم درون حیاط ، به خود جرأت داد و به سمت جمع خانمها رفت، پرسید: « برای کمک بخوام بیام، میشه؟ » دختر ریزه میزه و سفید رویی با لبخند گفت :« خدا خیرتون بده، اول برین داخل با مسئول اینجا حرف بزنین تا راهنماییتون کنن. »
🌺لیلا از ایوان گذشت و داخل ساختمان شد. با دیدن مرد جوان پشت میز، برگشت. هنوز قدم به بیرون ساختمان نگذاشته بود که مرد متوجه حضورش شد، گفت:« خانم! کاری دارین؟» لیلا سرخ شد، با گفتن نه، خواست برود که دخترک روبرویش سبز شد و با گرفتن دست لیلا گفت: « معلوم شد کدوم قسمت باید کمک کنی؟ » لیلا مثل خرگوشی در تله افتاده، نمیدانست به کدام سمت فرار کند، مجبور شد به سمت مرد برگردد. حامد از دیدنش جا خورد؛ لیلا سلام کرد بدون اینکه آشنایی بدهد، درخواستش را گفت. حامد هم کار تهیه پک آموزشی مباحث مهدوی را به او سپرد. لیلای ظهر دیگر لیلای صبح نبود.
#داستان
#مهدوی
#به_قلم_صبح_طلوع
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: ضحی
به: یابن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف
مولای غریبم!
انتظار،
واژهای بیگانه میشود،
وقتی
منِ منتظر
به تمنایِ زبان، تو را میخوانم؛
نه به حاجتِ دل و خواهشِ جان.
🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
🆔 @parvanehaye_ashegh
🌸بهانه
✨بهانهها هدف سازند!
یعنی انسان را به سمتِ هدفشان سوق میدهند!
✨این بهانه هرچقدر بزرگتر و عمیقتر باشد، یقیناً انسان را در رسیدن به هدفش دلگرمتر میکند!
و چه بهانهای زیباتر از جلبِ رضایتِ معبود؟!
معبودی که بهانهی خلقتِ خیلی از نعمتهایش در دنیا انسان است.
✨در وجودم با خودم نجوا میکنم که ای انسان، بهانههایت را با رنگِ معبودی هماهنگ کن که تو را خلیفهاش در زمین قرار داد تا در دنیا زندگی کنی و در نهایت هم به سوی او باز خواهی گشت.
✨ای معبودِ مهربانِ من!
مرا به سمتِ بهانهی بندگی سوق بده، که تو زیباترین و عظیمترین
و متعالیترین هدف هستی!!
#صبح_طلوع
#به_قلم_طرید
#عکس_نوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte