eitaa logo
مسار
337 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
534 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ اگر زمانی به خارج ایران سفر کردی، غذا چی می‌خوری؟ 🌹وقتی پس از طی مراحل تحصیلی با چمران با استفاده از بورس تحصیلی به آمریکا رفتم. 🌸وقتی رسیدیم فرانکفورت، هر جا که می‌رفتیم غذا بخوریم، مصطفی اولین چیزی که دقت می کرد این بود که در لیست غذا گوشت خوک نباشد. راوی: مهدی بهادری نژاد 📚چمران مظلوم بود؛ خاطراتی از شهید چمران، نویسنده: علی اکبری، صفحه ۹ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠شادابی و سرزندگی ✅قطعا سلامت روانی و جسمانی والدین سالمند، با تفریح و ورزش تضمین می شود. 🔘همچنین شادابی و سرزندگی آنان را تأمین خواهد کرد. 🔘حواسمان باشد بخش مهمی از رازهای شادی و سلامت سالمندان به تفریح و ورزش آنها مربوط است. ✅البته به این نکته باید توجه داشته باشید که، با توجه به شرایط جسمی شان ورزش مناسب انتخاب شود و با توجه به شرایط روحی شان مکان مناسبی برای تفریح آنان در نظر گرفته شود. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️ایده آل 🌸سالها بود از پدر ومادرش خسته بود. خیلی از پدر و مادرهای دوستانش را می‌شناخت که ایده آل تر از پدر ومادر او بودند؛ اما پدر و مادر او ساده، روستایی و سخت‌گیر بودند. 🌺تلفن زنگ خورد. پروانه گریه‌کنان پشت تلفن نفس نفس می‌زد. او کسی بود که زهرا همیشه به او و پدر ومادر روشنفکرش غبطه می‌خورد. 🌸_چی شده؟ ☘️_مردک با خودش چی فکری کرده که حالا من رو تو شهر غریب گیر آورده و فکر می‌کنه هرکاری از دستش برمیاد... 🌺_چیشده پروانه جون. درست حرف بزن. ببینم چی میگی؟ 🌸_هیچی کاش مامان بابای منم نصف مامان بابای تو منو دوست داشتن.کاش براشون مهم بود که بابت بی‌خیالی اونها نزدیک بود به تاراج برم. کاش مامان بابام روستایی بودن؛ اما یک ذره برای من ارزش قایل بودن. نه اینکه هنوزم میگن ما به تو اطمینان داریم خودت از پس مشکل برمیای. بعد هم بدون اینکه بپرسن چی‌شده، پولشونو به رخم می‌کشن و میگن برات پول می‌ریزیم و قطع میکنن.وای زهرا! چی کار کنم؟ من ساده چرا اینقدر ابلهانه راجع به آرش فکر می‌کردم. چی کار کنم الان؟ قرار بود فقط آشنا بشیم اما اون... اون شیطون هم درس میده. زهرا به دادم برس. ☘️_کجایی تو الان؟ 🌺_پارکِ بیش قارداشم؛ اما نمتونم برگردم. از همه می‌ترسم. 🌸_باشه ما چهل دقیقه‌ی دیگه اونجاییم. ☘️زهرا گوشی را قطع کرد و همینطور که غرق تعجب بود، قصه را برای پدر و مادرش تعریف کرد. ساعتی بعد پروانه در آغوش مادر زهرا گریه می‌کرد و زهرا به پدر و مادری فکر می‌کرد که سالها مورد بی مهری او بودند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: افراگل به: منجی عالم بشریت 🌺سلام و صلوات بر تو ای ستاره درخشان 🌱آقا جان در نامه سوم‌تان به شیخ مفید علت دوری ما شیعیان را از وجود نازنین‌تان بیان فرمودی. 💦مولا جان عرق شرم است که بر پیشانی‌مان جاری است و اشک ندامت و پشیمانی است که بر دیده‌مان نشسته و وا حسرتا و وا اسفاه از نهادمان بلند است که چگونه با اعمال بدمان شما را آواره قله‌هاى كوه و بيابان‌هاى تاريك و ظلمانى و صحراهاى خشك و بى‌آب و علف نموده‌ایم. 🌱مهدیا در نامه نورانی‌تان به شیخ مفید چنین فرموده‌اید: 🌱بايد در مقابل باطل و طرفداران آن كه جان مردم را به خطر انداخته مقاومت كنى تا پيروان باطل را بترسانى... 🌸 اى دوست مخلص و اى كسى كه با ستمگران در راه ما مبارزه مى‌كنى خداوند بزرگ آنچنان كه دوستان صالح ما را در گذشته يارى فرمود شما را نيز با نصرت خود تأييد فرمايد... 🍀اگر شيعيان ما كه خداوند آن‌ها را به بندگى خويش موفق بدارد، در وفاى به عهد و پيمان الهى اتفاق و اتحاد مى‌داشتند و عهد و پيمان الهى را محترم مى‌شمردند سعادت ديدار ما به تأخير نمى‌افتاد و زودتر از اين به سعادت ديدار ما نايل مى‌شدند... آنچه كه موجب جدايى ما و دوستانمان گرديده و آنان را از ديدار ما محروم نموده است، گناهان و خطاهاى آنان نسبت به احكام الهى است. 🌱آقا جان دعایمان کن تا رفتارمان همانند شیخ مفید باشد که موجب خوشحالی‌تان باشیم نه باعث دوری و آوارگی‌تان. 📚کتاب زبور نور، ص۲۸۱ 🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼 ارواحناله الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
✨هوای شهر دلم از پونه‌ها سیر است، آقا هوای شهر دلگیر است، آقا کسی فانوس دل‌ها را شکسته ست نمی‌آیی مگر، دیر است، آقا 🆔 @tanha_rahe_narafte
⛅️انتظار فرج، نگاهی امیدبخش ✍️معتقدین به ظهور هیچ‌گاه دچار ناامیدی نمی‌شوند. 🌺نام امام زمان عجّل‌الله‌له‌الفرج و سلام‌الله‌علیه و یاد این بزرگوار، دائماً به ما یادآوری می‌کند که طلوع خورشیدِ حق و عدل در پایان این شب ظلمانی، قطعی است. ❄️انسان‌ها گاهی که امواج متراکم ظلمت و ظلم را مشاهده می‌کنند، مأیوس می‌شوند. 🍀یاد امام زمان نشان‌دهنده‌ی این است که خورشید طلوع خواهد کرد، روز خواهد آمد؛ بله، ظلمات هست، ظالمان و تاریکی‌آفرینان هستند در دنیا و قرنهای متمادی بوده‌اند؛ امّا پایان این شب سیاه و ظلمانی، قطعاً طلوع خورشید است؛ 🌼اَلسَّلامُ‌ عَلَیکَ‌ اَیُّهَا العَلَمُ‌ المَنصوبُ وَ العِلمُ المَصبوبُ وَ الغَوثُ وَ الرَّحمَةُ الواسِعَةُ وَعداً غَیرَ مَکذوب‌؛ وعده‌ی تخلّف‌ناپذیر الهی است. در اوّل زیارت [هم دارد]: اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا وَعدَ اللهِ الَّذی ضَمِنَه؛ وعده‌ای که تضمین‌شده است از طرف پروردگار، ظهور این بزرگوار است. این آن ‌چیزی است که اعتقاد به امام زمان به ما می‌آموزد. 🌸معتقدین به ظهور ولیّ‌عصر و وجود ولیّ‌عصر ارواحنا فداه هیچ‌گاه دچار ناامیدی و یأس نمی‌شوند و می‌دانند که قطعاً این خورشید طلوع خواهد کرد و این تاریکی‌ها و این سیاهی‌ها را برطرف خواهد کرد. 🔰بیانات مقام معظم رهبری(دامت برکاته) در دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین‌علیه‌السلام ۱۳۹۶/۰۲/۲۰ ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌺عصر ظهور ✨امام حسین علیه السلام فرمودند: در عصر ظهور هیچ فرد نابینا و زمینگیر و مبتلا باقی نمی‌ماند مگر آن که خداوند به وسیله ما اهل بیت بلا را از او برطرف می‌نماید. 📚بحارالانوار، ج۵۳، ص ۶۲ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️دست فرشته 🌺فاطمه کنار خیابان با شکیبا ایستاده بود. از میان گرد و غبار بعد موشک باران، مادر حورا را دید که جیغ می‌کشید و می‌دوید. جیغ زنان همسایگان را به یاری می طلبید تا حورا را پیدا کند. 🌸خانه دوطبقه شان به خاطر موشک باران روی خانه حورا و مادرش آوار شده بود. 🌼نیم ساعتی گشتند. مادر حورا ، زار‌زار گریه می‌کرد و میان آجر و سنگ ها چنگ می‌کشید تا از میان آوار، حورا فرشته‌ی کوچک مهربان پنج ساله‌اش را بیابد. ☘️صدای جیغ همزمان چندزن، بند دل فاطمه را پاره کرد. همه گفتند:«بیایید کمک، اینجاست هنوز بدنش گرمه.» 🌺زنها چندتایی یاعلی گفتند وقطعات بزرگ آوار را از روی دست حورا برداشتند. فاطمه دستش را روی چشم عروسکش گذاشت تا آنچه او می‌بیند را نبیند. 🌸بدن بی‌جان حورا را از میان آوار بیرون آوردند و فاطمه مثل عروسکش چشم‌هایش را بست و گریست. ☘️کمی دورتر چندزنی شیون کنان، گرد عزیزانشان می‌چرخیدند والغوث یا صاحب الزمان می‌خواندند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از:حسنا 🌹 به:منجی عالم بشریت 🌺 ✨سلام آقای خوبم 🌷بعضی روزها با خودم فکر می‌کنم که با وجود این همه گناهانی که ما انجام می‌دهیم چقدر خداوند بزرگوار است که بر ما عذاب های بزرگ نازل نمی‌کند. 🌿هر چند که دوری از تو بزرگترین عذاب برای امت اسلام است. ☘ امروز به این حدیث برخودم که از زبان مبارک شما بیان شده است که فرموده‌اید: 🍃اِنّی اَمانٌ لِأَهلِ اِلأرضِ كما أَنَّ النُّجومَ اَمانٌ لِأَهلِ السّماء؛ 🌟من برای اهل زمین أمن و أمانم همان گونه که ستارگان آسمان أمن و أمان اهل آسمانند.(بحار، ج ٧٨، ص ٣٨) 🌻 بله آقای خوبم اگر شما نبودید هر آینه زمین اهلش را نابود می‌کرد. 🌱ما را ببخش و کمک کن بنده‌ی خوبی برای خدا باشیم. 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 ارواحناله الفداء ارتباط با ادمین: @taghatoae ادمین تبادل: @tajil0313 🆔 @parvanehaye_ashegh
✨لطافت لبخند شکوفه 🌸 چه زیباست اگر لطافت لبخند شکوفه را لطف آن خدایی بدانیم که هنوز از انسان نومید نیست. 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠لیست خرید ناقص ✅در زندگی زناشویی باید در حد امکان با تدبیر از پیش آمدن اختلافات جلوگیری کرد. 🔘یکی از موارد پیش افتاده که می تواند باعث ایجاد بحث و مشاجره شود یک لیست خرید ناقص هست. 🔘که خانم خانه با دیدن خرید ها بعضا با حالت عصبانی می گوید: مثلا چرا فلان چیز را نخریدی؟ چرا فلان چیز را کم یا زیاد خریدی؟ چرا فلان مارک را نخریدی؟ و باعث ایجاد ناراحتی می شود. 🔘خانم ها برای حل این مشکل باید یک لیست دقیق همراه با جزئیات به همسرشان بدهند مثلا یک‌کیلو سبزی یا چای فلان مارک و... و از او بخواهند حتما طبق لیست خرید کند. ✅و یادشان باشد بعد از خرید حتما از همسرشان تشکر کنند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
😊بگو ببینم کجا میری؟ بانوی زیبای گلم، به من بگو کجا میری؟😁 پاتو چسبیدم تا نتونی، بدون من تنها بری😉 خانوم من، خوشگلکم، میدونی که دوست دارم😍 فقط بگو من بدونم، بدون کارت داری میری؟😀 پ.ن۱:به اینجا که میرسه شوهر دستش رو میذاره رو قلبش😁 پ.ن۲:البته مردای ایران، جوانمردن و تو این مواقع، فقط می‌خوان بدونن خانمشون بدون پول و پشتیبانی اون یوخ بیرون نره😉 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️نوازش آفتاب 🌺خسته و تشنه در آفتاب منتظر مجید بود. مجید برای انجام کاری به اداره رفت و مهدیه با دو تا بچه در ماشین منتظر بود. 🌸هر چند لحظه یکبار یکی از بچه‌ها از گرما نق می‌زد و شرایط برای مهدیه سخت‌تر می‌شد. خسته و کلافه چندباری به شماره‌ی مجید زنگ زد ولی جواب نگرفت. ☘️بالاخره بعد یک ساعت و نیم، مجید آمد. از دیدن چهره‌ی مهدیه همه چیز را فهمید. 🌺مهدیه دلش می‌خواست در را به هم بکوبد و فریاد بزند. در دلش بارها این کار را انجام داد. سرش داد زد. گریه کرد؛ اما وقتی مجید آمد در آرامشی ساختگی گفت: «پس چرا این همه طول کشید؟» 🌸مجید جواب داد:«برق قطع شده بود، چهل دقیقه معطل بودیم تا برق بیاید.» ☘️مهدیه خدا را شکر کرد که با جر و بحث و فریاد، حق همسرش را ضایع نکرد. سرش را پایین انداخت. مجید هم که چهره‌ی گرما دیده‌ی مهدیه و بچه‌ها را دید، آنها را به آبمیوه دعوت کرد. حالا تلألؤ خورشید، نوازشگری می‌کرد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
🌼از :میرآفتاب 🌼به :مولای صبورم ✨یا صاحب الزمان سلام ✨مولا جانم جهان ۱۱۸۷ سال است که منتظر یک ثانیه است، آن لحظه ناب تا همه عالم یکباره به نور شما روشن شود. 🌸زمان نه قاتل است و نه خالق، اما چگونه است که با گذشتنش هم می‌کُشد و هم می‌آفریند؟ هیچ‌کس نمی‌تواند در مقابلش مقاومت کند. 🌼چه روزهایی بر دل صبورتان گذشته در این سال ها ........ به عقربه‌های ساعت نگاه می‌کنم، زمان را می‌بینیم که به سرعت در حال عبور است با خود می‌اندیشم، پیروز میدان زندگی کسی است که لحظه به لحظه را قدر دانسته و به شوق شما دویده است. 🔆آن لحظه طلایی چه زمانی خواهد رسید؟ جان جهان، کمکمان کن به شوقت بدویم. 🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾 شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید. ارواحنا له الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
مسار
✋✋سلام سلام سلام و شب بخیر اعضای خوب کانال ✋✋✋ 🎉🎉🎉براتون یک سورپرایز داریم🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊 فکر می کنید چ
سلام به اعضای عزیز و بی نظیر کانال 😊 تنها چند روز دیگه مونده به عید غدیر. از مسابقه جا نمانید یه وقت☺️ پشیمونی فایده ندارد اونوقت😉 پس عجله کنید🏃‍♂🏃‍♂ شبتون بخیر🌹🌹
✨خلوت در اوج شلوغی 🌾 در یک میهمانی شلوغ و پر سر و صدا چیزی درون قلبم گفت: یادت باشد هیچ کجا آنقدر شلوغ نیست که نتوانی لحظه‌ای با خدا خلوت کنی. 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠مدیریت دعوای کودکان ✅دعوا و اختلاف بین بچه های کوچک یک خانواده امری عادی است. 🔘آن چه مهم هست مدیریت این دعواهاست، که درگیریشان شدیدتر نشود. 🔘کودکانی که با هم دعوا می کنند معمولا بلد نیستند با هم بازی کنند، خوب است مادر و پدر خانواده با رعایت اعتدال محبت، با آن ها هم بازی شوند تا آنان شیوه عملی بازی کردن را یاد بگیرند. ✅بدین صورت در غیاب والدین هم با یکدیگر بهتر برخورد خواهند کرد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨تو هم تو خیابون آشغال می‌ریزی؟ ✨در عملیات خیبر مسئولیت حفظ جاده خندق با لشکر ما بود. یکی از سخت ترین کارها رساندن تدارکات به پد ها بود. از آنجایی که تدارکات باید در شب تاریک و با سرعت پایین انجام می گرفت و راننده‌ها این اصل را رعایت نمی کردند تلفات ما بالا می رفت. حسین تصمیم گرفت به کمک معاونانش این کار را انجام دهد. در یکی از سرویس ها همراه حسین بودم که وسایل پیش ساخته بهداشتی و توالت صحرایی را به پد می‌بردیم. 🌸بین راه انواع قوطی های کمپوت و کنسرو و ساندیس به چشم می‌خورد که پس از استفاده کنارجاده ریخته شده بود. حسین با دیدن این صحنه خیلی ناراحت شد و به مسئولان گفت: «اینجا خاک است و خاک هم پاک. نباید هر چیزی دستمان رسید بریزیم اینجا. شما داخل خانه خودت هم این قدر آشغال می ریزی». 🌷دستور داد چند نفر را به خط کند تا تمام زباله ها را جمع کنند و تا زباله ها جمع شدند آنجا را ترک نکرد. راوی: منصور سلیمانی 📚 زندگی با فرمانده؛ خاطراتی از شهید حسین خرازی؛ نویسنده: علی اکبر مزد آبادی، ص ۴۷ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️دفترچه‌ی گل گلی 🌺محبوبه به مادرش خیره شد. فاطمه ظرف‌ها راشست و بعد پیام‌های خصوصی تمام پیام‌رسان هایش را چک کرد. دوساعتی مشغول کار با گوشی بود. 🌸 وقتی کارش با گوشی تمام شد، چشم چرخاند، محبوبه گوشه اتاق سرش را روی زانوهایش گذاشته و به خواب رفته بود. فاطمه با خودش گفت: « ناهار و شام مقوی بهش میدم پس چرا اینقدر بی‌حاله و می‌خوابه؟» ☘️فاطمه سرش را در میان دستانش گرفت و آه بلندی کشید. به سمت میز کوچک دخترش رفت تا آن را مرتب کند. 🌺 کتاب و عینک او را داخل کمد گذاشت. ناگهان خودکار بنفش در میان دفترچه خاطرات گل گلی دخترش نظرش را جلب کرد. لای دفتر را بازکرد و آن را خواند:«به نام خدا، امروز من از همیشه بیشتر حوصله ام سر رفته چون مامانم امروز حتی یک ساعت هم کنارم نبود و حس می‌کنم که دوست نداره ؛ کاش این طور نباشه.الانم سرش تو گوشی و حتی یِ بار سرشو بلند نکرد که منو نگاه کنه.» 🌸فاطمه گریه اش گرفت. همین طور که بغض گلویش را فشار می‌داد، زودترکارهایش را کرد. گوشی را خاموش کرد و رفت تا برنامه‌ای برای خودش بنویسد تا بیشتر با دخترش وقت بگذراند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
✨﷽✨ از: افراگل به: قطب عالم امکان سلام و صلوات بر تو ای آرزوی مشتاقان💫 🌺آقا جان چنان معرفتی نسبت به وجود نازنینتان می‌خواهم تا بتوانم درک کنم سخن جدّ بزرگوارتان امام علی علیه السلام را که مشتاق دیدارتان بود. 🍀سیدی داستان مردی را می‌خواندم که آمد خدمت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و عرض کرد: ای امیرمؤمنان! به ما از مهدی آل محمد خبر ده؟ حضرت فرمودند: آن گاه که روندگان بروند، زمان ها بگذرد و مؤمنان کمیاب شوند و فراهم آمدگان نابود شوند در آن زمان خواهد آمد. پناه‌دهندگی او از همه فراگیرتر، علم او از همه فزونتر و صله رحم او از همه بهتر و بیشتر است. 🌼 در ادامه چنین دعا فرمودند: خدایا! ظهور او را بیرون شدن او از اندوه و درد قرار ده و به سبب او پراکندگی امت اسلام را گردآور. پس اگر توفیق درک حضور او را یافتی و خدای سبحان خیر تو را فراهم آورد مصمم و استوار باش و از او رو بر متابان و اگر به حضور او راه یافتی از او مگذر. در اینجا حضرت با دست اشاره به سینه خود نمود و فرمود: آه که چه شوقی به دیدار او دارم. آقا جان سینه‌مان را مالامال از شوق خودت بگردان📿🤲 📚کتاب زبور نور، ص۱۵۹ و۱۶٠ 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 ارواحناله الفداء ارتباط با ادمین: @taghatoae ادمین تبادل: @tajil0313 🆔 @parvanehaye_ashegh
✨نگار آشنا 🌟ای شیعه نگار آشنا می‌آید 🌟هادی، دهمین نور ولا می‌آید 🌟استاد عبادات و روایات و حدیث 🌟مولای مناجات و دعا می‌آید 🎉 میلاد باسعادت امام هادی علیه السلام بر تمام مسلمانان جهان مبارک. 🌿امام هادی علیه السلام فرمودند: اُذکُر حَسَراتِ التَّفریطِ بِأَخذِ تَقدیمِ الحَزمِ؛ به جای حسرت و اندوه برای عدم موفقیت‌های گذشته با گرفتن تصمیم و اراده قوی جبران کن. 📚 میزان الحکمة، ج۷، ص۴۵۴ علیه‌السلام 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠زیاد شدن عمر با نیکی به پدر و مادر ✅ نه تنها شاد کردن دل پدر و مادر ، موجب رضایت خداست؛ بلکه فوائد زیاد دیگری از جمله، طول عمر انسان را به دنبال دارد.(۱) 🔘والدین توقع زیادی از فرزندان خود ندارند، با کوچکترین کارها می‌توانید لبخند رضایت را بر لبان آن‌ها بنشانید. 🔘توقع دارند که آن‌ها را فراموش نکنیم. هرازگاهی به آن‌ها سرزده و از تنهایی درشان آوریم. 🔘احترامشان را نگه داریم و با رسیدن به پُست و مقام از آن ها دوری نکنیم و رفت و آمد با آنان را کسر شأن خود ندانیم. ✅حواسمان باشد اگر آنان نبودند، ما هم نبودیم و وجودمان وابسته به وجود آن هاست. 🔹(۱) امام صادق علیه السلام فرمود: اگر دوست دارى كه خداوند عمرت را زياد كند، پدر و مادرت را شاد كن. 📚 وسایل الشیعه، ج۱، ص۳۷۲ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ زبان خارجی بلدی؟ 🌺با اینکه شب و روز میرزا گرم کار بود؛ اما به مکالمه زبان اهمیت می‌داد. با گرامافون زبان انگلیسی یاد می‌گرفت. مادرش می‌گفت: مگر زبان خودمان چه اشکالی دارد که داری این‌ها را گوش می‌کنی؟ 🌺می‌گفت: آدم باید زبان خارجی بلد باشد تا اگر لازم شد با یک خارجی صحبت کند. 🌷زبان عربی را هم از وقتی پایش به مدرسه آیت الله مجتهدی باز شد، یاد می‌گرفت. زبان دینش بود. ☘صاحبکارش سرکوفت میرزا را سر پسرش می‌زد که «تو که دیپلم داری به اندازه این لر هم نیستی که شبانه درس می‌خواند و انگلیسی و عربی هم کنار کارش بلد است.» 📚 غریب غرب؛ روایتی کوتاه از زندگی شهید بروجردی، نویسنده: عباس رمضانی، صفحه۱۷ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️روز فراموش نشدنی 💦 از پنجره به بارش شدید باران نگاه می کرد و با ریختن هر قطره باران دل کوچک معصومه، بهانه برداشتن چتر گُل گُلی اش و رفتن زیر باران می کرد؛ ولی چند ماهی می شد که آن صفا و صمیمیت همیشگی بین پدر و مادر نبود. حرف هایی را می شنید که با آن سن کوچکش، متوجه نمی شد. 🍀یک روز به مادر گفت: مامانی هر وقت بابا عصبانی میشه هِی میگه "طلاقت میدم" ؛ این که بابا میگه یعنی چی؟ مادرش به تلخی خندید و گفت: دختر خوشگلم تو بازیتو بکن، به این چیزا فکر نکن! 🌱 از وقتی که پدرش، سر کار جدید رفته بود، اکثر همکارهایش زن و به صورت مداوم با هم در ارتباط بودند، همین سبب شده بود که زندگی آن ها بهم ریخته و آشفته شود. 🍃 حالا برادرش به او گفته بود، طلاق یعنی؛ دیگر مامان و بابا کنار هم نیستند. یعنی؛ دیگر من، تو، بابا و مامان با هم نمی رویم مسافرت، یعنی؛ دیگر نمی توانیم باهم چهارتایی بنشینیم کنار باغچه و بوی بهار نارنج را حس کنیم و از آن بستنی که مامان درست کرده بخوریم. 🌼بعد برادرش گفت: «آبجی ناراحت نباش ما نمی ذاریم اینجور بشه. امروز به مادربزرگ زنگ می زنیم بیاد کمکمون. درسته تلفن قطعه؛ ولی سر کوچه مون ی تلفنه.» 🍃 دوباره بابا و مامان رفتند برای کارهای طلاقشان که محسن گفت: «بریم بیرون زنگ بزنیم.» 🌸وارد کوچه که شدند همان ابتدا نگاه معصومه روی دختر همسایه دوخته شد، که بغل باباش بود و مامانش هم دست آن یکی دخترش را گرفته بود و می خندیدند . ☘️ انتهای کوچه رسیدند که پدرشان آمد. ابروهایش را بالا و پایین داد و گره ای در آن ها بوجود آورد و گفت: «کجا سرتون انداختین پایین و دارین میرین؟» محسن ناخودآگاه سرش را پایین انداخت؛ ولی معصومه با همان شیرین زبانی دخترانه اش گفت: «بابا داریم می ریم به مادربزرگ زنگ بزنیم تا نذاره شما از مامان جدا شین.» ❄️ احمد آقا که می دانست کار از کار گذشته و دیگر آنها از هم جداشدن، اخم هایش از هم باز شد و غم بزرگی در چهره اش نشست. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از : عطش 💧 به: آفتاب پشت ابر🌤 ✨ای منتظرِ یارانت ✨سلام و صلوات خدا بر تو ای یاریگرِ یاوران 🍀 به همه‌ی پنج فرزندم به عنوان یاران و یاورانِ تو نگاه می‌کنم و با این نگاه، تأسف می‌خورم برای کسانی که به بچه‌های خود، حق حیات نمی‌دهند و ناخواسته در کاستنِ یارانت به دشمنانِ تو کمک می‌کنند. 🍀در مطلبی خواندم که در شیعه خانه‌ات هر سال بین دویست و پنجاه هزار تا پانصد هزار جنین سقط می‌شود یعنی تقریبا معادل کل شهدای هشت سال دفاعِ مقدس. 🍀 این یعنی اینکه دشمنانت در رویارویی با شیعه‌هایت ناتوان و عاجزند و با نیرنگ و فریبکاری، یارانت را قبل از تولد به شهادت می‌رسانند آن هم بدون هزینه و درگیری. 🌼پدر بزرگوارم! خودت به ما شیعیان، جام بصیرت بنوشان که به آسانی بازیچه‌ی دشمنانمان نشویم. 🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾 شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید. ارواحنا له الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh